وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

تعجیل امر فرج مولا امام عصر(عج) صلوات

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

یا علی(ع) تو گمشده مایی

يكشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۶، ۰۹:۳۹ ق.ظ



یا علی(ع) تو گمشده مایی

دو نفر از دانشمندان یهود که به پیامبر گرامی اسلام (ص) علاقه زیادی داشته و مکرر به نزد آن حضرت رفته به سخنانش گوش فرا می دادند پس از وفات آن بزرگوار پیوسته از خلیفه و جانشین او پرسش می نمودند

و می گفتند: هیچ پیغمبری از دنیا نرفته مگر آن که جانشینی از اهل بیت خودش که با او خویشاوندی نزدیک داشته و دارای مقامی رفیع و منزلتی منیع بوده به جای خود معین کرده تا قوانین و برنامه آئینش را در میان ملت و امتش برپا دارد.

روزی یکی از آن دو به دیگری گفت: آیا تو خلیفه پس از این پیغمبر را می شناسی؟

گفت: نه، ولی نشانه های او را در تورات خوانده ام که شخصی است اصلع و زرد چهره، و نزدیکترین مردم است به رسول خدا صلی الله علیه و آله.

چون وارد مدینه شدند از جانشین پیامبر (ص) سوال نموده آنان را به نزد ابوبکر راهنمایی کردند.

آن دو به نزد ابوبکر رفته و با اولین برخورد گفتند: این مرد گمشده ما نیست.

آنگاه از او پرسیدند: قرابت تو با رسول خدا چیست؟

ابوبکر گفت: من مردی از عشیره او هستم و دخترم عایشه نیز همسر او می باشد.

گفتند: آیا غیر از این قرابتی داری؟

گفت: نه. گفتند: پس ما را به شخصی برسان که از خودت داناتر باشد، زیرا تو آن نشانه هایی را که ما در تورات برای جانشین این پیغمبر خوانده ایم دارا نیستی.

ابوبکر از شنیدن سخنانشان برآشفته، خواست آنان را بکشد.

ولی ایشان را به نزد عمر هدایت کرد، چون می دانست که اگر آنان نسبت به عمر ابراز مخالفت کنند، عمر تحمل ننموده ایشان را مجازات خواهد کرد.

پس به نزد عمر آمده و از او پرسیدند: خویشی تو با پیغمبر چیست؟

عمر گفت: من از قبیله او بوده و دخترم حفصه نیز همسر او می باشد.

گفتند: آیا غیر از این هم قرابتی داری؟

گفت: نه.

گفتند: تو گمشده ما نیستی،

آنگاه از او پرسیدند پروردگارت کجاست؟

عمر گفت: در بالای هفت آسمان.

گفتند: پس جای دیگر نیست؟

گفت: نه. گفتند پس ما را به شخصی دلالت کن که از خودت داناتر باشد.

عمر آنان را به نزد حضرت امیر (ع) هدایت کرد.

چون به نزد آن حضرت (ع) رسیدند با اولین نگاه گفتند: این همان کسی است که نشانه هایش را تورات خوانده ایم؛ اوست وصی و خلیفه این پیغمبر؛ اوست پدر حسن و حسین؛ اوست شوهر دختر پیغمبر؛ اوست آن کسی که حق، با او بستگی دارد؛

آنگاه از آن حضرت (ع) پرسیدند قرابت تو با پیامبر چیست؟

فرمود: پیامبر برادر من و من وصی اویم،

من اولین کسی هستم که به او ایمان آورده ام.

و شوهر دخترش فاطمه هستم.

گفتند: این قرابتی است بزرگ و فاخر، و نشانه ای است که آن را در تورات خوانده ایم.

آنگاه از آن حضرت (ع) پرسیدند: پروردگار تو کجاست؟

علی (ع) فرمود: اگر بخواهید شما را خبر دهم از آنچه که در عهد پیغمبر شما موسی واقع شده و مشکل شما را حل می کند،

و اگر بخواهید شما را آگاه سازم از آنچه که در زمان پیغمبر ما محمد (ص) روی داده که سوال شما را پاسخ می گوید.

گفتند: ما را خبر ده از آنچه که در زمان پیغمبر ما موسی روی داده است.

حضرت علی (ع) فرمود: چهار فرشته از چهار سوی جهان آمده و به هم رسیدند؛

یکی از خاور و دیگری از باختر، سومی از آسمان و چهارمی از زمین، پس فرشته ای که از خاور آمده بود به فرشته باختر گفت: از کجا آمده ای؟

گفت: از نزد پروردگارم؛

و فرشته ای که از باختر آمده به فرشته خاور گفت: از کجا آمده ای؟

گفت: از نزد پروردگارم؛

و فرشته آسمانی به فرشته زمینی گفت: از کجا آمده ای؟

گفت: از نزد پروردگارم؛

و فرشته زمینی به فرشته آسمانی گفت: از کجا آمده ای؟

گفت: از نزد پروردگارم؛

این بود جریانی که در عهد پیغمبر شما موسی روی داده که پرسش شما را پاسخ می دهد.

و اما آنچه در زمان پیغمبر ما در این باره آمده آیه شریفه قرآن است: «ما یکون من نجوی ثلاثه الا هو رابعهم، ولا خمسه الا هو سادسهم ولا ادنی من ذلک ولا اکثر الا هو معهم» (مجادله، 7) هیچ سه نفری با هم راز مگویی نمی کنند مگر این که خداوند چهارمی ایشان است، و نه پنج نفری مگر آن که خداوند ششمی ایشان است و نه کمتر از سه نفر و نه بیشتر از پنج نفر مگر آنکه خداوند با ایشان است.

پس آن دو یهودی گفتند: یا علی! چه چیز سبب شد که دو همراهت (ابوبکر و عمر) تو را از منصب مخصوصت جلوگیری کنند، سوگند به خدایی که تورات را بر موسی فرستاده تو خلیفه بر حق هستی، و ما صفات و نشانه های تو را در کتابهای خود و در کنیسه ها و معابدمان خوانده ایم، و تو سزاوارتری به این مقام از کسانی که در تصدی آن بر تو تقدم جسته اند.

حضرت علی (ع) فرمود: آنان جلو رفته اند و دیگران را عقب گذارده اند و حسابشان با خداست که در روز رستاخیز آنان را توقیف نموده بازخواست خواهد نمود.


توحید، صدوق، باب 28، نفی المکان، حدیث 15.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۸/۲۱
محسن حسینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی