وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

تعجیل امر فرج مولا امام عصر(عج) صلوات

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

حضرت مسلم بن عقیل(ع) داماد امیرالمومنین علی ع

سه شنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۷، ۱۲:۲۶ ب.ظ


حضرت مسلم بن عقیل(ع) داماد امیرالمومنین علی ع


 

در خانه عقیل، فرزند دوم ابوطالب، صدای نخستین گریه نوزادی سکوت شب و آرامش پنجره ها را شکست. فرزندی دیگر به شمار فرزندان عقیل افزوده شد و سرزمین حجاز گهواره نوزاد خجسته دیگری از نوادگان فاطمه بنت اسد(ع) گردید. اگر چه آن برگ زرین کتاب تاریخ در گذر ایام و طوفان حوادث به دست فراموشی سپرده شد و روز ولادت نوزاد فرخ فال عقیل از خاطر پیر فرتوت تاریخ سترده شد اما شیرینی زاد روز او در کام دشت های تفتیده مدینه و نسیم گرم آن تا ابد باقی ماند. نوزاد «مسلم» نامیده شد؛ نامی زیبنده برای یک مسلمان که هر صبح و شام رو به کعبه، سجده می آورد.اگر چه تاریخ دقیق ولادت حضرت مسلم (ع) چندان مشخص نیست اما با در نظر گرفتن سن فرزندان او که در کربلا به شهادت رسیده اند و نیز با توجه به رویدادهایی که در دوران زندگانی حضرت مسلم (ع) به وقوع پیوسته و نیز شرکت در جنگ هایی که تاریخ آشکارا از حضور مسلم (ع) در آنها نام برده است می توان سن تقریبی ایشان را به هنگام شهادت تخمین زد. برخی تصریح کرده اند که مسلم (ع) هنگام شهادت ۳۵ سال داشته است. اما این نمی تواند نشان دهنده سن واقعی ایشان باشد زیرا او در جنگ صفین نیز حضور داشته است. این جنگ در سال ۳۷ هجری یعنی ۲۳ سال پیش از شهادت او به وقوع پیوسته یعنی با این حساب او در آن جنگ ۱۲ ساله بوده که بعید به نظر می رسد از این گذشته او در فتوحات زمان خلیفه دوم نیز شرکت داشته است. این رویداد حتی اگر در واپسین سال خلافت عمر، سال ۲۳ هجری نیز رخ داده باشد، پیش از ولادت مسلم (ع) خواهد بود. پس ناگزیر نمی توان نظر پیش گفته را مبنی بر ۳۵ سال بودن مدت عمر ایشان پذیرفت زیرا طبق این نظر، ولادت حضرت در سال ۲۵ هجری روی داده است که پذیرفته نیست. بنابراین به هیچ روی گفته هایی این چنین که گاه در کتاب های رجالی شیعه نیز دیده می شود و عمر ایشان را ۲۸ سال بیان می دارد، به هیچ روی قابل قبول نیست.

بنابراین در یک جمعبندی کلی می توان گفت ولادت آن بزرگوار در سال ۷ یا ۹ هجری بوده و سن ایشان هنگام شهادت – ذی حجه سال ۶۰ هجری – بیش از پنجاه سال بوده است.

پدر حضرت مسلم (ع)

ابوطالب عموی پیامبر اسلام (ص) ، ۴ پسر به نام های طالب، عقیل، جعفر و علی (ع) داشت. او پیش از به دنیا آمدن امیرالمؤمنین علی (ع)، عقیل را از دیگر فرزندان خود بیشتر دوست می داشت. عقیل ده سال از طالب کوچکتر و ده سال از جعفر بزرگتر بود.(۴) عقیل مردی عائله مند بود و فرزندان زیادی داشت.بطوریکه برخی از دانشمندان نسب شناسی شمار فرزندان او را ۱۸ نفر و برخی دیگر ۲۰ فرزند برشمرده اند. .

در مورد شخصیت عقیل اخبار گوناگونی وارد شده است که برخی از آنها به دور از جانبداری های اموی نبوده و از گزند خدشه به دور نیست. در تاریخ داستان هایی در مورد او نقل شده است که این شبهه را تقویت می نماید چرا که عائله مندی و اظهار نیاز او نزد برادرش علی (ع) در مورد گرفتن سهم خود از بیت المال سبب اتهام های ناروا به او شده است. این موضوع درست است که او نیاز مالی زیادی داشته و در فشار اقتصادی زیادی به سر می برده است اما این موضوع هرگز بدان معنی نیست که او از دایره حق مداری بیرون می رفته است.

افزون بر آن عقیل، مردی آگاه و دانشمند بود و در بین قریش فردی سرشناس و محترم به شمار می آمد که بهره کاملی از دانش انساب داشت. قبائل و بزرگان عرب را به نیکی می شناخت و از حسب و نسب آنان آگاه بود تا آنجا که حتی در موردی امام علی (ع) از او خواست که از بین قبائل عرب، زنی پاکدامن از طایفه ای نجیب و وارسته برگزیند تا برای او پسرانی شجاع به دنیا آورد. عقیل با اینکه پیرمردی سالخورده و نابینا بود توانست به خوبی از عهده این آزمون به درآید و «فاطمه کلابیه» را که بعدها «امّ البنینن» نام گرفت برای همسری امام علی(ع) برگزیند. از این رو او بسیار مورد احترام بود. روزها برای او در مسجد پیامبر (ص) گلیمی می گستردند و او بر آن می نشست و به پرسش های مردم در مورد نسب ها، جنگ ها و … پاسخ می داد.(۹)

مادر حضرت مسلم (ع)

فرزندان شجاع زاییده مادرانی شجاع و پاکدامن هستند. نقش و تأثیر مادر در تربیت فرزند بیش از پدر است. مسلم زائیده بانویی پاکدامن وسترگ و از سرزمین نَبط بود. نبطیان ساکنان قدیم سرزمینی بودند که عراق را در بر می گرفت و در مجاورت حجاز بود. آنان رمه دار و کشاورز بودند و هجده پادشاه بر آن سرزمین حکم رانده بودند. تمدن آنها به هفتصد سال پیش از میلاد حضرت مسیح (ع) باز می گردد. وقتی دولت تشکیل دادند به ضرب سکه هایی با نام پادشاهان خود مبادرت ورزیدند. آنان دارای قوانین رسمی بودند.در اینکه نبطیان عرب بوده اند یا عجم بین تاریخ نگاران اختلاف نظر وجود دارد. برخی آنها را عرب دانسته اند که از نام پادشاهان آنها به این نتیجه رسیده اند و دلیل دیگر آنها سکونت این قبایل در اطراف خلیج فارس و بین النهرین است.برخی دیگر نیز بر آن اند که آنها از نوادگان نبیط بن سام بن نوح بوده و کلدانی مذهب بوده اند و بازماندگان آشوریان می باشند.

نام دقیق مادر حضرت مسلم (ع) در تاریخ نیامده است و اخبار پراکنده ای در مورد نام و هویت او وارد شده است. برخی بر این باور هستند که او کنیزی بوده که عقیل او را از شام خریداری نموده است و نام او را «حُلَیّه»، برخی او را علیه و برخی دیگر او را را حلبه خوانده اند. ابن ابی الحدید در این باره می نویسد روزی معاویه از عقیل پرسید: «آیا تو حاجتی داری که من آن را بر آورم؟» عقیل پاسخ گفت: «آری می خواستم کنیزی بخرم اما صاحبانش آن را به کمتر از چهل هزار درهم نمی فروختند [و من توان خریداری آن را نداشتم]».

معاویه به ریشخند گفت: «ای عقیل! تو که کوری پس با کنیزی که فقط پنجاه درهم بیارزد بی نیاز می شوی ، چه نیازی است کنیزی بخری که چهل هزار درهم ارزش دارد؟» عقیل نیز که به صراحت لهجه و پاسخ گزنده مشهور بود بی درنگ گفت: «آری [نابینا هستم] اما دوست دارم برایم پسری بزاید که چون او را به خشم آری با شمشیرش گردنت را بزند». معاویه خنده خود را فرو خورد و گفت: با تو شوخی کردم [ناراحت مشو]» سپس دستور داد همان کنیز را برای او خریداری کنند. عقیل از آن کنیز صاحب مسلم شد.

در میان جوانان برومند بنى هاشم « مسلم بن عقیل » یکى از چهره هاى تابناک و شخصیت هاى بارز، به شمار میرود.

زندگانی

«مسلم ابن عقیل» از آغاز کودکى،در میان جوانان بنى هاشم به خصوص در کنار امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) بزرگ شد و کمالات اخلاقى و بنیان ولایت و درس هاى حماسه و ایثار و شجاعت را به خوبى فرا گرفت. اجداد «مسلم بن عقیل » کسانى، چون «ابوطالب » و «فاطمه بنت اسد» بودند که در فرزندان خویش، شجاعت و ایمان و دلاورى را به ارث مى گذاشتند و مسلم ، شاخه اى پربار از این اصل و تبار بود.

به نقل مورخان، مسلم در زمان حکومت امیرالمؤمنین علی (ع) از جانب آن امام، متصدى برخى از منصب هاى نظامى در لشگر بوده است، از جمله در جنگ صفین امیرالمومنین(ع) «مسلم» را بر جناح راست سپاه، مامور کرد و در دوران خلافت على (ع) در خدمت آن حضرت، مدافع حق بود و پس از شهادت آن امام، هرگز از حق که در خاندان او و امامت دو فرزندش،حسنین (علیهماالسلام) تجسم پیدا کرده بود جدا نشد و عاقبت هم، جان پاکش را بر این آستان فدا کرد.

از شهادت على (ع) تا حادثه کربلا، بسیارى از کسان،یا مرعوب تهدیدها شدند یا مجذوب زر و سیم و فریفته دنیا و صحنه حق را رها کردند و یا به معاویه پیوستند و یا انزواى بى دردسر را برگزیدند، ولى آنان که قلبى سرشار از ایمان و دلى سوخته در راه حق داشتند و مسلمانى را در صبر و مقاومت و مبارزه در شرایط دشوار مى دانستند، امامان حق را تنها نگذاشتند و با زبان و مال و جان و فرزند، به فداکارى در راه خدا و جهاد فى سبیل الله پرداختند.

حضرت على (ع) از پیامبر (ص) حدیثى را در مدح «عقیل » نقل مى کند که آن حضرت فرمودند: «من عقیل را به دو جهت دوست دارم: یکى، به خاطر خودش، و یکى هم به خاطر اینکه پدرش ابوطالب او را دوست میداشت.» و در آخر، خطاب به على (ع) فرمود:« فرزند او « مسلم» کشته راه محبت فرزند تو خواهد شد. چشم مؤمنان بر او اشک مى ریزد و فرشتگان مقرب پروردگار بر او درود مى فرستند.»

آخرین مامورت حضرت مسلم

ماموریت سال ۶۰هجرى بود.اقامت ۴ ماهه امام حسین(ع) در مکه و برخورد با مردم و تشکیل اجتماعات و گفتگوها، مردم را با انگیزه و اهداف امام، از امتناع بیعت با یزید، آشنا کرد؛ بخصوص مردم کوفه از اقدام انقلابى امام حسین (ع) خوشحال و امیدوار شدند کوفیان، گروهى را به نمایندگى از طرف خود به سرکردگى «ابوعبدالله جدلى » به نزد آن حضرت فرستاده و نامه هایى همراه آنان ارسال کردند.در میان نامه ها و امضاها، نام شخصیت هاى بزرگى همچون «شبث بن ربعى » ، «سلیمان بن صرد» و «مسیب بن نجبه » به چشم مى خورد که از آن حضرت مى خواستند مردم را به بیعت با خود دعوت کند و به کوفه بیاید و یزید را از خلافت خلع کند.امام حسین (ع) به نمایندگانى که از کوفه آمده بودند، فرمود: من، برادر و پسر عمویم «مسلم بن عقیل » را با شما به کوفه مى فرستم، اگر مردم با او بیعت کردند؛ من نیز خواهم آمد.این که امام (ع) از «مسلم» بعنوان «برادرم» و «فرد مورد اعتمادم» نام می برد، میزان اعتبار و لیاقت و کفایت «مسلم» را مى رساند. آنگاه به مسلم فرمود: به کوفه مى روى، اگر دیدى که دل و زبان مردم یکى است و آنچنان که در این نامه ها نوشته اند متحدند و مى توان به وسیله آنان اقدامى کرد، نظر خودت را بر من بنویس و به او سفارش کرد: رهیزکار و با تقوا باش؛نرمش و مهربانى به کار ببر؛ فعالیت هاى خود را پوشیده دار؛ اگر مردم، یکدل و یک جان بودند و در میانشان اختلافى نبود، مرا خبر کن.

حضرت مسلم از مکه به سوى کوفه حرکت کرد و وارد خانه مختار شد. شیعیان، به خانه مختار مى آمدند و با «مسلم » دیدار و بیعت مى کردند و او هم نامه امام حسین(ع) را خطاب به مؤمنان و مسلمانان کوفه می خواند. روز به روز بر تعداد بیعت کنندگان افزوده مى شد تا این به هزاران نفر رسید. با وجود این همه بیعتگران جان بر کف و انقلابی هاى آماده براى هرگونه فداکارى در راه حمایت حسین (ع) و بر انداختن حکومت یزید، «مسلم » طى نامه اى اوضاع را به امام گزارش داد و با بیان شرایط و زمینه مساعد براى نهضت از امام خواست که به سوى کوفه بشتابد.

یزید براى حفظ سلطه و حاکمیت بر کوفه عنصر ناپاک و سفاک و خشنى همچون «عبیدالله بن زیاد» را که حاکم بصره بود، انتخاب کرد. «ابن زیاد» با حفظ سمت، والى کوفه نیز شد. ماموریت ابن زیاد آن بود که به کوفه برود و «مسلم» را دستگیر و سپس او را محبوس یا تبعید یا به قتل برساند. .

شهادت

مردمى که با «مسلم» بیعت کرده بودند با ورود «ابن زیاد» به کوفه، وضعى دیگر پیدا کردند و فردا صبح که مردم براى نماز جماعت به مسجد آمدند، ابن زیاد از دارالاماره بیرون آمد و سخنان تهدیدآمیزی همراه با تطمیع داشت و بیشترین تهدیدش، نسبت به کسانى بود که به «مسلم بن عقیل » پناه دهند و مژده جایزه به کسى داد که او را یا خبرى از او را نزد ابن زیاد بیاورد .همچنین رؤساى قبایل و محله ها را طلبید و از آنان خواست که نام مخالفان یزید را به او گزارش دهند، وگرنه خون و مال و جانشان به هدر خواهد رفت.حزب اموى، که میرفت بساطش نابود و برچیده گردد، دیگر بار جان گرفت و آن تهدیدها و تطمیع ها و فریبکاری ها و تبلیغ هاى دامنه دار، تاثیر خود را بخشید و والى جدید، توانست با قدرت و قوت و با تمام امکانات جاسوسى و خبرگیرى جوى از وحشت و ارعاب فراهم آورد و با دستگیری ها و خشونت ها و برخوردهاى تندى که انجام داد، بر اوضاع مسلط شد و ورق برگشت.

«مسلم» ناچار شد جاى امن تر و مطمئن ترى انتخاب کند. این بود که مقر و مخفیگاه خود را تغییر داد و به خانه «هانى » رفت.«هانى بن عروه»،از بزرگان کوفه و چهره هاى معروف و پر نفوذ شیعه در این شهر بود که هواداران و نیروهاى مسلح و سواره اى که تعدادشان به هزاران نفر می رسید در اختیار داشت. «هانى»، در آن هنگام حدود نود سال داشت و افتخار حضور پیامبر را هم درک کرده بود و در زمان امیرالمؤمنین (ع) جنگ هاى جمل و صفین و نهروان ملازم رکاب آن حضرت بود و از اخلاصى والا و وفایى شایسته در حق اهل بیت پیامبر برخوردار بود واینک، در این شرایط خطرناک و اوضاع بحرانى، پذیراى «مسلم» گردید که در راس نیروهاى شیعى است و تحت تعقیب از سوى حاکم کوفه قرار گرفت.

با تغییر شرایط، کوفه به کانون خطرى براى انقلابی هاى شیعه تبدیل شده بود که با کمترین غفلتى ممکن بود خطرات بزرگى پیش بیاید. سیاست کلى «ابن زیاد» نابودى «مسلم» و شکست این نهضت بود و براى پی بردن به مخفیگاه «مسلم» و اطلاع از قرارها و برنامه ها و شناختن عوامل مؤثر در نهضت عامل نفوذى خود «معقل» را با سه هزار درهم، مأموریت داد که به عنوان هوادار«مسلم»با طرفداران وی تماس بگیرد وپیشنهاد صرف این پول ها را در راه انقلاب و تهیه سلاح و امکانات مبارزه به «مسلم» بدهد و کم کم به پیش «مسلم» راه یافته و از خانه او و تشکیلات و افراد مؤثر، گزارش تهیه میکرده و به ابن زیاد خبر میداد. پس ابن زیاد ، تصمیم گرفت هر چه زودتر دست به کار شود و انقلاب را قبل از آن که به مرحله غیر قابل کنترلى برسد در هم شکند.این بود که نقشه حمله گسترده به نهضت و پیشگامان آن و چهره هاى سرشناس تشکیلات از جمله «مسلم» کشیده شد.ابن زیاد میدانست تا وقتى «هانى» در محل خود مستقر باشد، بازداشت «مسلم بن عقیل » عملى نیست و نیروهاى زیادى که در اختیار و در فرمان «هانى» هستند، مقاومت و دفاع خواهند کرد. پس باید با نقشه ای پاى هانى را به «دارالاماره » بکشد و او را در همان جا زندانى کند تا بین او و «مسلم بن عقیل » جدایى بیفتد.

«هانى» به بهانه مریضى پیش «عبیدالله زیاد» نمی رفت، تا اینکه ابن زیاد، چند نفر را در پى او فرستاد و با این بهانه که والى کوفه می خواهد تو را ببیند، او را به دارالاماره بردند.

این چنین بود که کوفه ای که به خاطر نهضت براى «مسلم » «وطن » شده بود، اینک به غربت تبدیل شده و براى یافتن خانه اى که شب را به روز آورد و در پناه آن، مصون بماند، در کوچه ها غریبانه می گشت و نمی دانست به کجا می رود و در کوفه، همه درها به روی «مسلم بن عقیل » بسته بود و هر کس، سوداى سلامت و آسایش خویش را در سر داشت. تا این که پس از چند روز آوارگی در محله « بنى بجیله » زنى به نام « طوعه» به مسلم پناه داد. پسر طوعه، بر خلاف مادرش از هواداران «ابن زیاد» بود. او برای گرفتن چند درهم و جایزه برخلاف قولی که به مادرش داده بود ،جای مسلم را به ابن زیاد گزارش داد. با خبر او، سپاهیان ابن زیاد شبانه به قصد جان «مسلم » به خانه «طوعه» یورش بردند.حضرت «مسلم » یک تنه در برابر انبوهى از سپاهیان ایستاده و دلیرانه مقاومت و جنگ میکرد.هرهجومى را با شمشیر دفع کرده و هر مهاجمى را ضربتى کارى میزد.« مسلم »، تصمیم داشت که تا آخرین قطره خون و تا شهادت بجنگد، طبق برخى از نقل ها سر راهش گودالى کندند و «مسلم » در آن افتاد و اسیر شد.آزاده اى که در اندیشه نجات آن اسیران بود، خود، در دست آنان گرفتار شد. او را به سوى دارالاماره بردند و ورقى دیگر از حماسه در پیش دیدگان تاریخ، نمودار شد.

حضرت «مسلم بن عقیل » با خرسندی از تقرب به مقام والای شهادت خود، دشمنان را ندا داد:من امروز، از خُم خون، می چشم شهد شهادت را ولى خرسند و خشنودم که مرگم جز به راه حق و قرآن نیست. از این مردن سرافرازم که پیش باطل و بیداد نیاوردم فرود، این سر نکردم سجده بر دینار، نسودم لحظه اى پیشانی ام بر زر، کنون در چنگ این دشمن، شرافتمند می میرم که من، مردانه جنگیدم و بر مرگ دلیران و جوانمردان نمی بایست گرییدن. ولى ناگاه «مسلم» را گریه فرا گرفت و گفت: «انا لله و انا الیه راجعون » یکى از سران سپاه ابن زیاد، از روى طعنه، گفت: کسى که در پى این کارها باشد، بر این پیشامدها نباید گریه کند. «مسلم » گفت:«به خدا سوگند! گریه ام براى خویش و به خاطر ترس از مرگ نیست، بلکه گریه من براى حسین بن على و خانواده اوست، که به سوى شما می آیند.» در زیر برق سرنیزه ها، که آن اسیر آزاده و آن آزاده گرفتار را نگهداشته بودند هم به سرنوشت افتخارآمیز خویش می اندیشید و هم به فکر کاروانى بود که به سوى همین کوفه در حرکت بود و سالار آن قافله، کسى جز اباعبدالله الحسین (ع) نبود.«مسلم » را به بالاى دارالاماره می بردند، در حالى که نام خدا بر زبانش بود، تکبیر می گفت، خدا را تسبیح می کرد و بر پیامبر خدا و فرشتگان الهى درود می فرستاد و می گفت: خدایا! تو خود میان ما و این فریبکاران نیرنگ باز که دست از یارى ما کشیدند، حکم کن! شکوه و عظمت «مسلم» در آن اوج و بر فراز آن سکوى شهادت و معراج، دیدنى بود. گرچه آنان، این قهرمان اسیر و دست بسته را با تحقیر و توهین براى کشتن به آن بالا برده بودند، لیکن عزت مرگ شرافتمندانه در راه حق، چیز دیگرى است که دیده هاى بصیر و دل هاى آگاه، شکوهش را می یابند. با ضربت شمشیر، سر از بدنش جدا کردند، و پیکر خونین این شهید آزاده و شجاع را به پایین انداختند و مردم نیز هلهله و سر و صداى زیادى به پا کردند. پس از شهادت «مسلم بن عقیل » به سراغ «هانى » رفتند و سر این انسان والا و حامى بزرگ اسلام را از بدن جدا کردند. در حالی که این چنین با خدای خود می گفت: «بازگشت به سوى خداست. خدایا مرا به سوى رحمت و رضوان خویش ببر!» آن فرومایگان، بدن هانى را هم به طنابى بستند و در کوچه ها و گذرها بر خاک کشیدند. خبر این بی حرمتى به همه رسید. اسب سوارانشان حمله کردند و پس از درگیرى با نیروهاى ابن زیاد بدن «هانى» و «مسلم بن عقیل » را گرفتند و غسل دادند و بر آنها نماز خواندند و دفن کردند، در حالى که جسد «مسلم بن عقیل»، بی سر بود. آن روز، تنى چند از سرداران اسلام هم دستگیر شده و به شهادت رسیدند و اجساد مطهرشان در کنار آن دو قهرمان رشید به خاک سپرده شد و در روز نهم ذیحجه، کربلاى کوچکى در کوفه بر پا شد و یادشان به جاودانگى پیوست.

حسین بن على (ع) در یکى از منازل میان راه، خبر شهادت این سه یار وفادار خویش را شنید. شهادت «مسلم بن عقیل »، «هانى بن عروه» و «عبدالله یقطر»، امام را ناراحت کرد و امام فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون » و اشک در چشمانش حلقه زد. چندین بار، برایشان از خداوند رحمت طلبید و گفت: «خدایا براى ما و پیروانمان منزلتى والا قرار بده و ما را در قرارگاه رحمت خویش جمع گردان، که تو بر هر چیز، توانایى!»

سلام خدا و فرشتگان و پاکان، بر روح بلند حضرت «مسلم بن عقیل » و «هانی بن عروه» باد، که شرط وفا و جوانمردى را ادا نموده و جان خویش را فداى رهبر و مولایشان سیدالشهدا (ع) کردند. و درود بر همه ادامه دهندگان راهشان، که راه «حق » و «آزادى » است.

امام حسین علیه السلام برایشان از خداوند رحمت طلبید و گفت: «خدایا براى ما و پیروانمان منزلتى والا قرار بده و ما را در قرارگاه رحمت خویش جمع گردان، که تو بر هر چیز، توانایى!»

پی نوشتها :

۱) بحارالانوار، محمد باقر المجلسی،مؤسسه الرساله بیروت.

۲) الکنی و الألقاب شیخ عباس قمی، انتشارات کتابخانه صدر.

۳) لباب الأنساب،ابوالحسن علی بن ابی القاسم بن زید البیهقی، مکتبه آیت الله المرعشی النجفی.

۴) المعارف، مصر، عبدالله بن مسلم بن قتیبه الدینوری، مطبعه الاسلامیه الأزهر، سبط ابن الجوزی.

۵). العرب قبل الاسلام ،جرجی زیدان، منشورات دار مکتبه الحیاه بیروت

۶) دانشنامه امام حسین ،ری شهری

۷) مقاتل الطالبیین، ابوالفرج الإصبهانی، المطبعه الحیدریه نجف.

۸) مسلم بن عقیل، میرزا خلیل کمره ای،کتابخانه سقراط تهران.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۵/۳۰
محسن حسینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی