وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

تعجیل امر فرج مولا امام عصر(عج) صلوات

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

شرح حال ابوذر غفارى

دوشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۸، ۰۹:۴۶ ق.ظ


شرح حال ابوذر غفارى

 

دوم اَبُوذَر رضى اللّه عنه است ، اسم آن جناب جُندب بن جُناده(1)از قبیله بَنى غِفار است و آن جناب یکى از ارکان اربعه و سوم کس و به قولى چهارم یا پنجم کس است که اسلام آورد(2)و بعد از مسلمانى به اراضى خود شد و در جنگ بَدْر و اُحُد و خَنْدق حاضر نبود آنگاه به خدمت حضرت رسول خداى صلى اللّه علیه و آله و سلّم شتافت و ملازمت خدمت داشت و مکانت او در نزد رسول خداى صلى اللّه علیه و آله و سلّم زیاده از آن است که ذکر شود و حضرت در حق او فراوان فرمایش کرده و او را (صِدّیقُ امّت )(3)و (شبیه عیسى بن مریم )(4)در زهد گرفته و در حق او حدیث مشهور (ما اَظَلَّتِ الخَضْراء الخ ) فرموده .(5)
علامه مجلسى در (عین الحیاة ) فرموده که آنچه از اخبار خاصّه و عامّه مستفاد مى شود آن است که بعد از رتبه معصومین علیهماالسّلام در میان صحابه کسى به جلالت قدر و رفعت شاءن سلمان فارسى و ابوذر و مقداد نبود و از بعضى اخبار ظاهر مى شود که سلمان بر او ترجیح دارد و او بر مقداد.(6) 


 
و فرموده از حضرت امام موسى کاظم علیه السّلام مروى است که در روز قیامت منادى از جانب ربّالعزّة ندا کند که کجایند حوارى و مخلصان محمّد بن عبداللّه که بر طریقه آن حضرت مستقیم بودند و پیمان آن حضرت را نشکستند؟ پس برخیزد سلمان و ابوذر و مقداد.(7)و مروى است از حضرت صادق علیه السّلام که حضرت پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که خدا مرا امر کرده است به دوستى چهار کس از صحابه ، گفتند: یا رسول اللّه کیستند آن جماعت ؟ فرمود که علىّ بن ابى طالب و مقداد و سلمان و ابوذر.(8)و به اسانید بسیار در کتب سنى و شیعه مروى است که حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که آسمان سایه نکرده بر کسى و زمین برنداشته کسى را که راستگوتر از ابوذر باشد.(9)
و ابن عبدالبرّ که از اعاظم علماى اهل سنت است در کتاب (استیعاب ) از حضرت رسالت صلى اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده است که فرمود: ابوذر در میان امّت من به زهد عیسى بن مریم است . و به روایت دیگر شبیه عیسى بن مریم است در زهد.(10)و ایضاً روایت نموده است ک حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام فرمودند که ابوذر علمى چند ضبط کرد که مردمان از حمل آن عاجز بودند و گرهى بر آن زد که هیچ از آن بیرون نیامد.(11)
ابن بابویه رحمه اللّه به سند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که روزى ابوذر رحمه اللّه بر حضرت رسالت پناه صلى اللّه علیه و آله و سلّم گذشت ، جبرئیل به صورت دحیه کلبى در خدمت آن حضرت به خلوت نشسته و سخنى در میان داشت ، ابوذر گمان کرد که دحیه کلبى است و با حضرت حرف نهانى دارد بگذشت ، جبرئیل گفت : یا رسول اللّه ! اینک ابوذر بر ما گذشت و سلام نکرد اگر سلام مى کرد ما او را جواب سلام مى گفتیم به درستى که او را دعائى هست که در میان اهل آسمانها معروف است ، چون من عروج کنم از وى سؤ ال کن . چون جبرئیل برفت ابوذر بیامد، حضرت فرمود که اى ابوذر! چرا بر ما سلام نکردى ؟ ابوذر گفت : چنین یافتم که دحیه کلبى در حضرتت بود و براى امرى او را به خلوت طلبیده اى نخواستم کلام شما را قطع کنم ؛ حضرت فرمود که جبرئیل بود و چنین گفت ، ابوذر بسیار نادم شد، حضرت فرمود: چه دعا است که خدا را به آن مى خوانى که جبرئیل خبر داد که در آسمانها معروف است ؟ گفت این دعا را مى خوانم :
اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ الایمانَ بِکَ وَالتَّصْدیقَ بِنَبِیِّکَ وَالْعافِیَةَ مِنْ جَمیعِ الْبَلاءِ وَالشُّکْرَ عَلى الْعافیَةِ وَالْغِنى عَنْ شِرار النّاسِ.(12)
از حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام منقول است که ابوذر از خوف الهى چندان گریست که چشم او آزرده شد، به او گفتند که دعا کن که خدا چشم تو را شفا بخشد. گفت : مرا چندان غم آن نیست . گفتند چه غم است که ترا از چشم خود بى خبر کرده ؟ گفت : دو چیز عظیم که در پیش دارم که بهشت و دوزخ است !(13)
ابن بابویه از عبداللّه بن عبّاس روایت کرده که روزى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم در مسجد قُبا نشسته بود و جمعى از صحابه در خدمت او بودند فرمود: اوّل کسى که از این در درآید در این ساعت ، شخصى از اهل بهشت باشد! چون صحابه این را شنیدند جمعى برخاستند که شاید مبادرت به دخول نمایند؛ پس فرمود: جماعتى الحال داخل شوند که هر یک بر دیگرى سبقت گیرند هرکه در میان ایشان مرا بشارت دهد به بیرون رفتن آذرماه ، او از اهل بهشت است ؛ پس ابوذر با آن جماعت داخل شد، حضرت به ایشان فرمود: ما در کدام ماهیم از ماههاى رومى ؟ ابوذر گفت که آذر به در رفت یا رسول اللّه . حضرت فرمود که من مى دانستم ولیکن مى خواستم که صحابه بدانند که تو از اهل بهشتى و چگونه چنین نباشى و حال آنکه ترا بعد از من از حرم من به سبب محبّت اهل بیت من و دوستى ایشان بیرون خواهند کرد، پس تنها در غربت زندگانى خواهى کرد و تنها خواهى مرد، و جمعى از اهل عراق سعادت تجهیز و دفن تو خواهند یافت آن جماعت رفیقان من خواهند بود در بهشتى که خدا پرهیزکاران را وعده فرموده .(14)
ارباب سِیَر معتمده نقل کرده اند که حاصلش این است که ابوذر در زمان عُمَر به ولایت شام رفت و در آنجا بود تا زمان خلافت عثمان و بنابر آنکه مُعاویة بن ابى سفیان از جانب عثمان والى آن ولایت بود و به تجملات دنیا و تشیید مبانى و عمارات عُلیا مشعوف و مایل بود زبان به توبیخ و سرزنش او گشاده و مردم را به ولایت خلیفه بحق حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام ترغیب مى نمود و مناقب آن حضرت را بر اهل شام مى شمرد به نحوى که بسیارى از ایشان را به تشیّع مایل گردانید و چنین مشهور است که شیعیانى که در شام و (جَبَل عامل )اند به برکت ابوذر است . مُعاویه حقیقت حال را به عثمان نوشت و اعلام نمود که اگر چند روز دیگر در این ولایت بماند مردم این ولایت را از تو منحرف مى گرداند. عثمان در جواب او نوشت که چون نامه من به تو برسد البتّه باید که ابوذر را بر مرکبى درشت رَوْ نشانى و دلیلى عنیف با او فرستى که آن مرکب را شب و روز براند تا خواب بر او غالب شود و ذکر من و ذکر تو از خاطر او فراموش شود. چون آن نامه به معاویه رسید ابوذر را بخواند و او را بر کوهان شترى درشت رَوْ و برهنه بنشاند و مرد درشت عنیف را با او همراه کرد. ابوذر رحمه اللّه مردى دراز بالا و لاغر بود و آن وقت شیب و پیرى اثرى تمام بر او کرده بود و موى سر و روى او سفید گشته ضعیف و نحیف شده . (دلیل ) شتر را به عنف مى راند و شتر جهاز نداشت از غایت سختى و ناخوشى که آن شتر مى رفت رانهاى ابوذر مجروح گشت و گوشت آن بیفتاد و کوفته و رنجور به مدینه داخل شد و با عثمان ملاقات نموده آنجا نیز بر اعمال و اقوال عثمان اعتراض مى کرد و هرگاه او را مى دید این آیه را مى خواند:
(یَوْمَ یُحْمى عَلَیْها فى نار جَهَنَّمَ فَتُکْوى بِها جِباهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ..).(15)
و غرضش تعریض بر عثمان بود الى غیر ذلک .(16)
بالجمله ؛ عثمان تاب امر به معروف و نهى از منکر ابوذر نیاورد و حکم به خروج او و اهل و عیال او را از مدینه به رَبَذَه که بهترین مواضع نزد او بود نمود و به این اکتفا نکرده او را از فتوى دادن مسلمانان منع نمود و به این نیز اکتفا ننموده در حین خروج ابوذر، حکم نمود که هیچ کس بر تشییع او اقدام ننماید. امیرالمؤ منین علیه السّلام و حسنین علیهماالسّلام و عقیل و عمّار یاسر و بعضى دیگر به مشایعت او بیرون رفتند و مروان بن الحکم در راه ایشان را پیش آمده گفت : چرا از شما حرکتى صادر گردد که خلاف حکم خلیفه عثمان باشد؟ و میان امیرالمؤ منین علیه السّلام و مروان گفتگویى شد حضرت امیر علیه السّلام تازیانه در میان دو گوش اشتر مروان زد، مروان نزد عثمان رفته شکایت کرد. چون حضرت امیر علیه السّلام و عثمان با هم ملاقات کردند عثمان به حضرت امیر علیه السّلام ، گفت که مروان از تو شکوه دارد که تازیانه در میان دو گوش اشتر او زده اى ؟ آن حضرت جواب دادند که اینک شتر من بر دَر سراى ایستاده است حکم بفرماى تا مروان بیرون رود و تازیانه در میان دو گوش او زند.(17)
بالجمله ؛ ابوذر در رَبَذَه شد و ابتلاى او به جائى رسید که فرزندش (ذَرّ) وفات یافت و او را گوسفندى چند بود که معاش خود و عیال به آنها مى گذرانید آفتى در میان آنها به هم رسید و همگى تلف شدند و زوجه اش نیز در رَبَذَه وفات یافت . همین ابوذر مانده بود و دخترى که نزد وى مى بود، دختر ابوذر گفت که سه روز بر من و پدرم گذشت که هیچ به دست ما نیامد که بخوریم و گرسنگى بر ما غلبه کرد پدر به من گفت که اى فرزند، بیا به این صحراى ریگستان رویم شاید گیاهى به دست آوریم و بخوریم ؛ چون به صحرا رفتیم چیزى به دست نیامد؛ پدرم ریگى جمع نمود و سر بر آن گذاشت نظر کردم چشمهاى او را دیدم مى گردد و به حال احتضار افتاده ، گریستم و گفتم : اى پدر من ! با تو چه کنم در این بیابان با تنهائى و غربت ؟ گفت : اى دختر! مترس که چون من بمیرم جمعى از اهل عراق بیایند و متوجّه امور من شوند و به درستى که حبیب من رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم مرا در غزوه تَبوک چنین خبر داده ؛ اى دختر چون من به عالم بقاء رحلت کنم عبا را بر روى من بکش و بر سر راه عراق بنشین چون قافله پیدا شود نزدیک برو و بگو ابوذر که از صحابه حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلم است وفات یافته . دختر گفت که در این حال جمعى از اهل رَبَذَه به عیادت او آمدند و گفتند: اى ابوذر! چه آزار دارى و از چه شکایت دارى ؟ گفت : از گناهان خود. گفتند: چه چیز خواهش دارى ؟ گفت : رحمت پروردگار خود مى خواهم . گفتند: آیا طبیبى مى خواهى که براى تو بیاوریم ؟ گفت : طبیب مرا بیمار کرده ، طبیب خداوند عالمیان است درد و دوا از اوست ! دختر گفت که چون نظر وى بر ملک الموت افتاد گفت : مرحبا به دوستى که در هنگامى آمده است که نهایت احتیاج به او دارم و رستگار مباد کسى که از دیدار تو نادم و پشیمان گردد، خداوندا! مرا زود به جوار رحمت خویش برسان به حق تو سوگند که مى دانى که همیشه خواهان لقاى تو بوده ام و هرگز کارِهْ مرگ نبوده ام . دختر گفت که چون به عالم قدس ارتحال نمود عبا را بر سر او کشیدم و بر سر راه قافله عراق نشستم ، جمعى پیدا شدند به ایشان گفتم که اى گروه مسلمانان ! ابوذر مصاحب حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم وفات یافته ؛ ایشان فرود آمدند و بگریستند و او را غسل دادند و کفن کردند و بر او نماز گزارده و دفن کردند و مالک اشتر در میان ایشان بود.(18)
مروى است که مالک گفت من او را در حلّه اى کفن کردم که با خود داشتم و قیمت آن حلّه چهار هزار درهم بود.(19)و ابن عَبْدالبرّ ذکر کرده است که وفات ابوذر در سال سى و یکم یا سى و دوم هجرت بود و عبداللّه بن مسعود بر او نماز گزاشت .(20)

 


(1) به جیمین مضمومتین و دالین مهملتین .
(2) الاستیعاب ابن عبدالبرّ 1/252، تحقیق : البجاوى .
(3) بحارالانوار 22/405 .
(4) عین الحیاة علامه مجلسى 1/13، چاپ دارالاعتصام .
(5) شـرح نـهـج البـلاغـه ابـن ابى الحدید 8/259، سُنن ترمذى حدیث 3827 .
(6) عین الحیاة علامه مجلسى 1/12 .
(7) بحارالانوار 22/342 .
(8) بحارالانوار 22/321 .
(9) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید 8/259 .
(10) الاستیعاب 1/255، تحقیق : على محمد البجاوى .
(11) ماءخذ پیشین .
(12) امالى شیخ صدوق ص 426 ، مجلس 55، حدیث 562 .
(13) بحار الانوار 22/431، حدیث 40.
(14) معانى الاخبار شیخ صدوق ص 205 .
(15) سوره توبه (9) ، آیه 35 .
(16) تاریخ پیامبران (حیاة القلوب مجلسى ) 4/1698، با مختصر تفاوت .
(17) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید 8/252 .
(18) تاریخ پیامبران (حیاة القلوب مجلسى ) 4/1724 .
(19) ماءخذ پیشین .
(20) الاستیعاب ابن عبدالبرّ 1/253 ، تحقیق : البجاوى .

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۷/۲۲
محسن حسینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی