وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

تعجیل امر فرج مولا امام عصر(عج) صلوات

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

سلمان حدادی مولوی وهابی شیعه شده

شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۲، ۰۱:۵۴ ب.ظ


این روزها که خبرهای متفاوتی از جنایت وهابی‌ها در کشورهای مختلف به گوش می‌رسد، آشنا شدن با برخی ویژگی‌های این قوم خالی از لطف نیست. مخصوصاً اگر این آشنایی در قالب خواندن برشی از زندگی یک مولوی وهابی باشد که البته حالا یک شیعه تمام عیار است.
به گزارش رجانیوز، «سلمان حدادی» یک مولوی وهابی بود؛ کسی که خودش می‌گوید بین 500 تا 1000 فرد سنی مذهب را وهابی کرده است. اما یک بار نشستن در مجلس عزای سیدالشهدا(ع) کار را بجایی می‌رساند که همان مبلغ وهابی شیعه شود و در این مسیر سختی‌هایی ببیند که تحمل یکی از آنها برای ما قابل تصور نیست. خواندن زندگینامه سلمان حدادی را از دست ندهید.


آموزش تبلیغ وهابیت در 5 دقیقه
سلمان سال 61 در سنندج بدنیا آمد. مادرش اهل سوریه و شیعه بود اما پدرش نه. اسمش را به اصرار مادرش که سیراب از محبت امیرالمومنین بود سلمان گذاشتند. خودش می‌گوید همیشه از اینکه اسمم سلمان و مادرم شیعه بود شرمنده بودم.
«با تشویق پدرم در دوران راهنمایی، در کنار درس های مدرسه، تحصیل دروس حوزوی را هم شروع کردم و ادامه دادم. بعد از اتمام دبیرستان، 3 سال دوره ی تکمیلی حوزه را به زاهدان و مسجد مکی رفتم و پس از مولوی شدن، 4 ماه هم به رایوند پاکستان، برای آموزش یک دوره کامل نحوه ی تبلیغ و جذب رفتم. پس از برگشت از پاکستان، امتحان کنکور دادم و در دانشگاه کرمانشاه در رشته استخراج معدن قبول شدم. در پاکستان به طور تخصصی در 20 جلسه یاد می دادند که چگونه فردی را در عرض 5 دقیقه به وهابیت جذب کنیم این آموزش را نزد آقایی به نام ابراهیم نژاد می دیدیم.»

گفت یکبار هیئت!
در همانجا دوستی پیدا می‌کند به نام مهدی. مهدی شیعه بود و سلمان در عین رفاقت تلاش می‌کرد او را وهابی کند. کلی کتاب به او می‌دهد و در عوضش مهدی هم یکبار او را به مجلس عزای سیدالشهدا(ع) دعوت می‌کند. سلمان با همان لباس و ظاهر مولوی‌های وهابی و بعد از کلی این پا و آن پا کردن می‌رود به هیئت.
«یک گوشه ای با خشم مجبور شدم که بنشینم. دیدم سید بزرگواری منبر رفت (نماینده ولی فقیه در کرمانشاه بود) و در حین صحبت هایش گفت: کدام یک از شما حاضرید به خاطر خدا و اسلام جانتان را بدهید و بعدش هم مطمئن باشید زن و بچه تان به اسارت می روند؟ در آن زمان سیدالشهدا(علیه السلام) چه دید که حاضر شد، جانش گرفته شود و اهل و اولادش به اسارت روند؟ چرا امام حسین(علیه السلام) دست به چنین کار بزرگ زد؟

هر چی فکر کردم دیدم که در شخصیت های محبوب من، شخصیتی مثل امام حسین(علیه السلام) پیدا نمی شود که حاضر باشد به خاطر اسلام، دست به چنین کار بزرگ و خطرناکی بزند! این سوال مهمی بود که برایم ایجاد شد.»

چراغ‌ها را که خاموش کردند و مشغول سینه زدن شدند، او شروع کرد به گریه کردن. آنقدر که لباسهایش خیس شد. برای غربت و مظلومین غریب کربلا گریه می‌کرد. از اینکه در وهابیتشان نگذاشتند امام حسین(ع) را بشناسد افسرده شده بود.

تحقیق و پژوهش حتی در شیطان پرستی
از هیئت که بیرون می‌آید چهار سال جدیدی در زندگی‌اش شروع می‌شود. چهار سالی که به مطالعه و پژوهش درباره تمام مذاهب اهل سنت، مسیحیت، زرتش و حتی شیطان پرستی می‌انجامد. اما تعارضات موجود در این مکاتب و فرقه‌ها او را راضی نمی‌کند.

«گذشت و خیلی با احتیاط فرقه‌های شیعه را بررسی کردم تا اینکه برای شناخت بهتر شیعه دوازده امامی، رهسپار قم شدم. به دفتر آیت الله بهجت رفتم و سوالات و شبهاتی که داشتم از آنجا پرسیدم و آنها هم با صبر و حوصله و محبت بسیار به من پاسخ دادند.

بعد از آنان خواستم کتابی به من معرفی کنند تا درباره‌ی شیعه بیشتر تحقیق کنم. آنها کتاب المراجعات و شبهای پیشاور را به من معرفی کردند. آن کتاب ها را تهیه کردم و شروع کردم به خواندنشان.

مطالب آن دو کتاب را که می خواندم برای اینکه ببینم مطالبی که از کتاب های اهل سنت نقل می کنند صحیح است یا نه، فورا مراجعه می کردم به کتاب‌ های اهل سنت یا به نرم افزار المکتبه الشامله و با کمال تعجب می‌دیدم مثل اینکه این روایات، واقعیت دارد. برای من سوال پیش آمده بود که چرا بعد از این همه سال، این روایات دور از چشم ما بوده و ما ندیدیم؟‌»

در مباحثه که کم اوردند پای ماکسیما را وسط کشیدند!
خواندن این کتاب‌ها شش ماه طول می‌کشد. کم‌کم حقانیت شیعه با استناد به خود کتابهای اهل سنت برایش مسجل می‌شود. اما هنوز شیعه نشده است. تردید دارد. خودش میگوید تعصبات اجازه نمی‌داد. به سختی‌هایی که پیش رویش بود فکر می‌کند.

«بالاخره شیعه شدم و بعد از شیعه شدنم یک دفترچه هایی را چاپ کردم که تحت این عنوان که "آیا شیعه حق است؟" و در آن دلائلی از کتاب‌های اهل سنت که ثابت می کرد مذهب شیعه، مذهب صحیح است آوردم و پخش کردم. یک نفر این دفترچه را برد و به پدرم داده بود. و گفته بود: این را پسر شما چاپ کرده است.

پدرم به من گفت: سلمان شیعه شده ای؟ من هم جرات نکردم بگویم: آره. تقیه کردن را هم بلد نبودم.
گفتم: اگر خدا قبول کند .
گفت: نه گولت زدند .
گفتم. من یک عمری به مردم می گفتم شما گول شیعه را نخورید حالا شما به من می گویید گول خورده‌ای؟‌»

بحث کردن با پدر و خیلی از اهل سنت شش ماه طول می‌کشد. همه را در مناظره‌ها شکست می‌دهد. حتی چند نفری هم شیعه می‌شوند. پدر وقتی در بحث نمی‌تواند مقاومت کند به تطمیع رو می‌آورد. می‌گوید زانتیای زیرپایت را ماکسیما می‌کنم اما حرف از شیعه نزن. حتی میگوید شیعه بمان اما شیعه را تبلیغ نکن. وقتی سلمان قبول نمی‌کند، راه دیگری در پیش می‌گیرند. راهی که به آوارگی سلمان و همسرش ختم می‌شود.

چیزی شبیه ماجرای کوچه بنی‌هاشم
شش ماه آزار و اذیتها را تحمل کرد. می‌خواست راهی تهران شود تا کاری گیر بیاورد و خانه‌ای اجاره کند و بعد بیاید دنبال همسرش. همسری که شیعه شده بود و باردار بود. از خانه که بیرون می‌رود میبیند پدرش با چند نفر سر کوچه ایستاده‌اند. مثل اینکه خبر داشتند مرغ دارد از قفس می‌پرد.

همسرم گفت من تا سر کوچه با تو می آیم .
گفتم: نه، همین جا بمان. ولی اصرار کرد و با من آمد .

به سمتشان رفتم .مانع عبور من شدند. آنها 5 ، 6 نفری بر سرم ریختند و یکی شان با چوب دستی که در دست داشت محکم بر سرم کوبید و من بر اثر آن ضربه آنجا افتادم و دیگر چیزی نفهمیدم و بواسطه آن ضربه لکنت زبان گرفتم.

خانمم که قصد داشت از من دفاع کند، جلو آمده بود تا مانع آنها شود، که یکی از آنها با لگد به او زد ، و بر اثر آن ضربه، بچه اش را که 4 ماهه بود سقط کرد ولی خدا رو شکر، من آن صحنه را ندیدم.»

یاد مظلومیت امام علی می‌افتد و به یاد ماجراهای کوچه بنی‌هاشم می‌سوزد.

جرم شیعه بودن بالاتر از هزاران قتل است!
سه روز بعد وقتی در بیمارستان بهوش می‌آید دست زنش را می‌گیرد و با همان حال و روز فرار می‌کنند. می‌روند ارومیه پیش یکی از دوستان سلمان تا شاید کمکش کند. او وقتی می‌فهمد سلمان شیعه شده است میگوید اگر هزار قتل انجام داده بودی کمکت می‌کردم اما حالا که شیعه هستی، نه!

جالب بود که این رفیق سنی متعصب اصلاً از دین و مذهب چیز درست و حسابی نمی‌دانست. عمر و ابوبکر را نمی‌شناخت اما بخاطر تبلیغات مسموم وهابیت چنین تفکری پیدا کرده بود.

«آنجا بود که از خانه اش بیرون رفتم و برای اولین بار در طول عمرم، با همسر مریضم که بچه اش را سقط کرده بود در خیابان خوابیدیم .

با مقدار پولی که داشتیم، خودمان را به قم رساندیم و چون هیچ کس را در قم نمی شناختیم و جایی برای ماندن نداشتیم، مدت 45 روز در جمکران ماندیم. گرسنگی می کشیدیم ولی وقتی یاد گرسنگی و آوارگی و پای برهنه ی اهل بیت امام حسین (علیه السلام) می افتادم تحملش برایمان آسان می شد.»

ما شیعه ها اینقدر بی غیرت نیستیم که ناموسمان توی خیابان بخوابد
سال 85 بود. 45 روز در جمکران، بدون پول و جا و غذا. تکه کاغذی پیدا می‌کند و نامه‌ای به امام زمان(عج) می‌نویسد. می‌گوید آقاجان ما بخاطر شما همه چیز را رها کردیم و آمدیم اینجا. می‌گوید هرجوری بود روزی یک وعده غذا برایمان جور می‌شد. یا هیئتی می‌آمد یا نذری می‌دادند. تا اینکه...

«شبها روی کارتون می خوابیدم مدت ها که گذشت یکی از انتظامات جمکران که ما را چند روزی زیر نظر داشت، آمد و گفت: کارت شناسائی تان را ببینم! شما کی هستید؟

کارت شناسایی را نشانش دادیم . وقتی اسم سنندج را دید گفت: شما اینجا چه کار می کنید؟‌

با لکنت زبان شدیدی که در اثر ضربه به سرم وارد شده بود، بهش گفتیم: ما شیعه شده ایم.
گفت: کار بدی نکرده اید آیا قم جایی را دارید؟
خجالت کشیدم بگویم نه، گفتیم یک جایی داریم . رفت و 20 دقیقه بعد برگشت و گفت: 30 هزار تومان شما را بس است تا به شهر خودتان برگردید؟
گفتم: من پول نمی خواهم!
گفت: ما شیعه ها اینقدر بی غیرت نیستیم که ناموسمان توی خیابان بخوابد و بی تفاوت باشیم .
پول را به من داد و بعد از دو ماه و خورده ای توانستم با آن پول به حمام بروم و موهای سرم را کوتاه کنم.»

وقتی امام رضا بطلبد
می‌روند حرم کریمه اهل بیت(س). متوسل می‌شوند به بی‌بی معصومه. یکی از خادم‌ها راهنمایی می‌کند که بروند دفتر مراجع و کمک بخواهند.

«اول دفتر آقای مکارم شیرازی رفتم . بعد دفتر مقام معظم رهبری رفتم. آقایی آنجا نشسته بود. تا آمدم جریان را تعریف کنم خانمم شروع به گریه کرد و من داستان را تعریف کردم.

او وقتی وضعیت ما را دید خیلی به ما محبت کرد و گفت: اگر می خواهید قم بمانید جایی برای شما بگیرم .
گفتم: نه می خواهیم برگردیم ارومیه و در مدارس آنجا ، کار پیدا کنم .
گفت: باشه و یک مقداری پول به ما داد و ما از آنجا خارج شدیم.»

بیرون که می‌آیند هوای زیارت برادر حضرت معصومه به سرشان می‌افتد. بجای ارومیه می‌روند مشهد، پابوس امام رضا(ع). زیارت دو سه روزه تبدیل می‌شود به مجاورت سه چهار ساله.

فرزند خواستم و کربلا، هر دو جور شد
همسرش بر اثر سختی‌ها نحیف شده و افسردگی گرفته بود. به صورت غیر رسمی طلبه حوزه علمیه مشهد می‌شود. بعد از آن برمی‌گردند قم و به کمک یکی از دوستان خانه‌ای می‌گیرند. ماجرای کربلا رفتنشان هم خواندن دارد.

«در سال 89 در مراسم عید حضرت زهرا (س)، دو چیز خواستم یکی ، یک بچه و دیگری زیارت کربلا. هفته‏ی بعدش یک نفر هیئتی، مرا دید و گفت: دیشب خواب دیدم که شما و خانمت در حسینیه برای عزاداران امام حسین(علیه السلام) چایی می ریزید. خوابش را اینگونه تعبیر کرد باید شما و خانمت را به کربلا بفرستم. او یک بانی پیدا کرد و ما را به کربلا فرستاد. چند وقت بعد از سفر کربلا، متوجه شدیم که بچه ی تو راهی داریم. اولش باورمان نمی شد، سالها از اون ضربه ای که به پهلوی خانمم وارد شده بود می گذشت و احتمال نمی دادیم که او دوباره حامله شود.»

سفینه النجاه بودن سید الشهدا به دادم رسید
بغیر از سلمان یکی از خواهرها و یکی از برادرهایش هم شیعه شده‌اند و همگی از خانواده طرد. خودش می‌گوید گریه آن شبش در هیئت رنگ و بوی عجیبی داشت.

«آن گریه واقعا یک گریه ی خاصی بود یک لطف بود آن شب به قدری گریه کردم که تمام لباسم خیس شد. همان سفینة النجاة بودن حضرت سیدالشهدا آن شب تأثیر خودشان را روی من گذاشت.

به نظرم آن 4 سالی هم که خواندم و مطالعه کردم و طول کشید برای این بود که پایه های من قوی شود که در هر مناظره ای همه را شکست دهم که وقتی یک مسیحی می آید و به من چیزی می گوید من به او نخندم و هیچ شبهه ای برای من هیچ گاه بوجود نیاید.»

سلمان حدادی حالا همه وقتش را گذاشته است برای تلاش در مسیر خدمت به مذهب تشیع و معارف اهل بیت. راه سختی بود اما حتما ارزشش را داشت. ارزشی که شاید ماهایی که از ابتدا شیعه بوده‌این هیچ وقت آن را درک نکنیم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۲۳
محسن حسینی

نظرات  (۱۵)

۲۴ شهریور ۹۲ ، ۰۹:۳۸ وحید بحرینی
این پستت عالی بود دوست من
پاسخ:
سلام
ممنون

ایشون مورد تایید دفاتر مراجع نیستن حرفاش تناقض زیاد داره ایشون رو سرکلاس اقای وحید راه نمیدن و بیت سید صادق شیرازی هم ایشون رو اخراج کردن از مدرسه

دروغ نگو بیچاره
آقای حدادی اصلا قم نیستن حوزه مشهد درس می خونن و آقای وحید و شیرازی هم درسشون قمه نه مشهد
پاسخ:

برای من نفع یاضرری نداره که بخوام دروغ بگم

 ایشون مدتی قم بودند بعد به مشهد رفتند

حتی فیلم مصاحبه اش رو دارم تو اینترنت هم هست میتونی دانلود کنید

نمیدونم از کجای این قضیه دردت اومده؟ازاونجا که شیعه شدند یا...




۰۶ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۱۹ محمدعلی الماسی
با عرض سلام وخسته نباشید از خدا میخوام به خاطر پهلوی شکسته خانم فاطمه زهرا هم خودتو هم خانوادتو وهم اون دختر مثل ماهتو برات نگه داره وبا آبرو پیش خانم فاطمه زهرا بری الهی آمین یا رب العالمین
چقدر باید ساده باشه کسی که با خوندن شبهای پیشلور شیعه بشه.هر شیعه ای که فکر میکنه درباره غدیر حرفی برای گفتن داره بیاد وبلاگم.
عالی بود.خوشحالم که خدا و امام حسین سلمان راکه یه وهابی متعصب جاهل بود نجات دادن و به مذهب زیبای تشیع واردشدند.امیدوارم این داستان تلنگری باشه که امثال سلمان گذشته ازخواب غفلت بیدارکنه. اللهم عجل. لویک الفرج
۲۱ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۱۴ سید مهدی نریمانی
بنده از دوستانِ سابق آقای سلمان حدادی هستم؛ در مورد ایشان توجه به چند نکته ضروری است:
1) ایشان برای خود من تعریف کرده بود که زمان استبصار، مجرد بوده اند و آیت الله وحید خراسانی، به یکی از طلاب تهرانی که مرید ایشان بوده است، پیشنهاد داد که دخترش را به من بدهد.
2) بچه دار نشدن خانمش هم مربوط به کمبود آهن بود که این مدت اخیری که در مشهد، چهارراه مقدم زندگی میکردند، چند دفعه که به منزلشان رفتم، نعل اسب در غذا می انداختند و در ظروف مسی غذا میپختند تا کمبود آهن خانمش برطرف شود.
3) ایشان بسیار تند نسبت به خلفا صحبت می‌کند و مدام به بزرگانِ اهل سنت، فحاشی و جسارت میکند که بارها خدمتشان عرض کرده بودم که این شیوة صحیحی نیست، برای نقد اهل سنت، باید از روش اهل بیت(ع) استفاده کنیم نه این کارها.
4) داستانی که برای کشته شدنِ فرزند و ... تعریف میکند، شباهت زیادی به مسئلة حضرت زهرا(س) دارد که ممکن است اگر خدای ناکرده بعدا مشخص شود، استبصاری در کار نبوده است، بسیاری از اعتقاداتِ بچه های شیعه مخدوش شود.
5) با چند نفر از دوستانی که قبل از بنده با ایشان آشنا بودند نیز صحبت کردم، آنها نیز ضد و نقیض‌های زیادی از وی شنیده بودند و احتمال میدداند که اصل داستان دروغ باشد. (البته همیشه امیدوار بوده ام که اینگونه نباشد)
لطفا اطلاع رسانی کنید، تا دیگران نیز حداقل محتاطانه با این قضیه و قضایای شبیه به این مورد، برخورد کنند نه همانند شبکة استانی قم که متأسفانه در چندین و چند برنامه از ایشان دعوت به عمل آورده و در حال بزرگ کردن وی است. (البته امیدوار بودم همة این مطالبی که نوشته ام، اشتباهِ شخصی باشد اما برخی ضد و نقیض ها را نمی شود به حسابِ فراموشیِ زوایایِ یک واقعه گذاشت. مثلِ مجرد بودن یا متأهل بودن/ همسر تهرانی داشتن یا همسرِ شهرستانی داشتن / علتِ نازایی همسر و …)

آقای نریمانی محلی ازاعراب نداری دروغ پردازی نـــــــــــــــــــــــــکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
من تمام صحبتهای آقای سلمان حدادی اعم از ویدئویی و صوتی رو شنیدم و تناقضاتی که شما میگید توشون ندیدم میشه یکی از اون تناقضات رو بگید؟ البته از صحبتی بگید که ما هم شنیده باشیم و الا من هم میتونم ادعاهای بیشتر از شما رو مطرح کنم.

مثلا خیلی عجیبه که گوشه ای از یک جنایت تاریخی، اتفاقا توسط یک تفکر تکرار شده؟!!!
یا این عجیبه که کسی با شنیدن دلایل محکم حاضر شده روی تعصبش پا بذاره و از عقیده غلطش بر گرده و تا پای جان پای حق بایسته؟!!!
یا این عجیبه که معصومین علیهم السلام به چنین کسی عنایت کردند؟!!!

یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلاَ تَجَسَّسُوا وَلاَ یَغْتَب بَعْضُکُم بَعْضاً اَیُحِبُ اَحَدُکُمْ اَن یَاْکُلَ لَحْمَ اَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ (12؛ حجرات)
همه چی دروغ بوده الانم گرفتنش زندانه
چی چی دروغ بوده .مگه الکی بدون تحقیق کسیو می تونن انقدر بزرگش کنن.چرا اینقدر راحت می تونین تهمت بزنید .من خودم به موبایلش پیامک زدم جوابمو داد و زندانم یه تهمت بیش نیست.برید تو این ایام ماه رمضان از خدا بخواین همه رو هدایت کنه.آمین یا رب العالمین
سلمان قهرمان بهشتی ویکی از یاران امام علی ع وپیامبر در بهشت وهمسر ش قطعا در کنار فاطمه زهرا س خاهد بود پاها ودستهای زخمی این مومن خدا را میبوسم واز وهابیهای شیطان میخاهم خودشان را خسته نکنن چون خون علی ع وارد رگهای سلمان فارسی دوم تاریخ ایرانزمین شده وسلمان قطعا بیدی نیست با این بادها بلرزه عاشقتم سلمان به دختر وهمسر زهرایی وصبورت هزار افرین و درود خداوندی میفرستیم و بدان ما شیعیان محتاج دعای شما خانواده صبور وداغدیده.هستیم.با اینکارت شما واقای شیرانی وغیره ایرانی بودن را ب خیلی ها اموختید خدا حفظتان کند ما را هم دعا کنید رضا از سراب اذربایجانشرقی
سلام من این آقا را تا حدودی میشناسم ولی حالا در پیامها دیدم آقای شیرازی ایشان را از درسشان انداختند بیرون!!!!

حالا مگه در قم درس شیرازی چه اهمیتی دارد حتی خودش چه اهمیتی دارد که از درسش اخراج شدن مایه ننگ و ... باشد؟

امیدوارم دشمنان اهل بیت نابود شوند و کسی هم که گفته بود بیایید در وبلاگم تا جواب دهم بداند که یا دچار غفلت و نادانی و تقلید کور کورانه شده یا طینتش خراب است و اصلش نا پاک که هدایت نمی شود. وگرنه ولایت امیرالمومنین حضرت علی را در جایی که دسترسی کامل به معارف اسلام و شیعه دارد می پذیرفت
باسلام خدمت تمام شیعیان ومحبان پیامبر واهل بیت مکرمشان صلوات الله علیهم باید عرض کنم که از بزرگواری و عظمت خاندان مکرم پیامبر صلوات الله علیهم هیچ بعید و دوز نیست که کسی از ادیان ومذاهب مختلف به جرگه ی ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام با نور و فیوضات ایشان به این مذهب بپیوندند اما لازم به ذکر است در مورد فرقه ی وهابیت و کسانی که ادعای شیعه شدن و بازگشت به دین یعه دارند باید بسیار با احتیاط و تحقیق و تفحص به نتیجه درست و محکم رسید تا اگر ایشان بعدا ادعا کردن که.با دیدن خوابی از پیامبر یا مواردی این چنین اعلام کردند که به نتیجه رسیدند که دین قبلیشان درست است روی مذهب و دیدگاه ما نسبت به دینمان تاثیر بدی نگذارد نکته دیگر که حایز اهمیت است این است که انچه که قرآن و سیره ی اهل بیت علیهم السلام بر ان تأکید دارد هدایت نا اگاهان و گمراهان از طریق بیان صحیح آیات قرآن کریم و سیره ی دلرباو مبارک و کریم اهل بیت علیهم السلام وارائه استدلالهای محکم وعقل پسندو دلربای این هادیان (قرآن و سنت) میباشد ما برای جذب مردم دنیا و جوانان خودمان باید ازین روش استفاده کنیم که این روش محکمترین وبهترین راه جذب هر انسان عاقل است التماس دعا یا علی.
باسلام مجدد این را هم اضافه کنم که شیعیان عزیز باید بدانند که ما نسبت به اثبات مکتب عزیزمان باید از قرآن و ز طریق علمی و استدلالی و شیوه امامان عزیزمان علیه السلام استفاده کنیم واکتفای صرف به شنیدن چنین ماجراهایی و دیدن خواب و مواردی ازین دست شیوه ای سست وعیر قابل اعتماد است واین را بدانیم اگر خدانکرده این آ قا بعدا ادعا کنند که این خواب اشتباه بوده و بگویند که شیعیان زودباور هستند و همین مسئله دستاویزی برای وهابیت بشود که با این بهتان خدانکرده چهره ی شیعه را مخدوش کنند و با تاکید بر همین مسئله وقایای شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها را در صدر اسلام وچه بسا بقیه ی وقایایی که در صدر اسلام براهل بیت شیعه رواشده را کذب کنند و شیعه را زود باور و خیالپرداز نشان دهندوادعاکنند که شیعه مذهبی است که عقاید وباورهاوتاریخ خود را ازطریق اخبار نامعتبر وخیالی وشایعات بدست میاورد نه از روی علم واستدلال واسناد معتبروروایات صحیح این خود تبدیل به حربه ای برای وهابیت میگردد پس بهتر است شیعیان عزیز نسبت به مکتب مکرمشان با دقت نظر ظرافت بیشتری عمل کنند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی