وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

تعجیل امر فرج مولا امام عصر(عج) صلوات

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

شهادت حضرت زهرا س تسلیت باد

پنجشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۳، ۰۲:۱۳ ب.ظ


شهادت حضرت زهرا س تسلیت باد


درپی حفظ حریم خویشتن
مردبایدپشت درآیدنه زن
هیچ دانی دختر(خیرالبشر)
ازچه جای حیدرآمدپشت در
دیدمولایش(علی)تنها شده
خانه اش محصوردشمنهاشده
بردفاع شوهرش فردی
بین آن نامردهامردی ندید
گفت بایدپیش امواج خطر
یاربهریارخودگرددسپر
منکه تنهادخترپیغمبرم
پشت این درپیش مرگ حیدرم
(فاطمه)تنهاطرفدارعلیست
درهجوم دشمنان یارعلیست
آنکه باشدمرداین سنگرمنم
اولین(قربانی)حیدرمنم
چشم پوشیدم زجان خویشتن
ای مغیره هرچه میخواهی بزن
این درکاشانه،این(پهلوی)من  
این غلاف تیغ این(بازوی)من
من بجان زخم(علی)رامیخرم
گو(چهل)نامرد ریزد برسرم
گربرآیدشعله ازکاشانه ام
یاکه گرددقتلگاهم خانه ام
گرشود(پرپر)زجورقاتلم
(غنچه)نشکفته درباغ دلم
گر رودازضرب سیلی هوش من
گوشواره بشکند برگوش من
گرشوم باکوه آتش روبرو
یا رودمسمار درقلبم فرو
گررسد درپشت درجان برلبم
افتم ازپا پیش چشم زینبم
گرشوم درلحظه سقط جنین  
ازجفای دشمنان نقش زمین
(بازمیگویم)به آوای جلی
(یا علی)و(یاعلی)و(یاعلی)
کافران دست خدارا بسته اید؟
بازوی مشکل گشارا بسته اید
هرچه هتک حرمت ازحیدرکنید
هرچه براو ظلم افزون ترکنید
هرچه زان مظلوم گردانید رو
هرچه ماند استخوانش درگلو
گر بردشبهابه نخلستان پناه
ور بگوید رازخودهرشب به چاه
گر بریدش سوی مسجد باطناب
ورسلام اوبماند بی جواب
من(امیرالمؤمنین)میدانمش
پیشوای مسلمین میدانمش
هرچه آیدپیش(زهرا)باعلیست
اول وآخرکلامش یاعلیست
(فاطمه)دید ازعدو آزارها
(کشته شد)درراه حیدر بارها
روزتنهائی به حیدر داد دست
تاغلاف تیغ دستش راشکست
دیددشمن(فاطمه)جان علیست
بلکه با جانش نگهبان علیست
گفت بایدجان حیدرراگرفت
از(علی)دخت(پیمبر)راگرفت
دیدجان مرتضی پشت درست
ازامام خویش هم تنهاترست
پای تاسربغض وخشم وکینه بود
کینه هایش کینه دیرینه بود
بغض حیدرشعله ور درسینه داشت
سنگ بودو جنگ باآئینه داشت
سنگ وآئینه نمیدانم چه شد؟
(آهن)و(سینه)نمیدانم چه شد؟
آن قدر گویم که دربیت خدا
(قل هو الله)گشت ازقرآن جدا
برگلستان ولایت تاختند
غنچه رابا لاله پرپرساختند
لاله زیرخاروخس افتاده بود
باغبان هم از نفس افتاده بود
ظلم وطغیان تا قیامت زاده شد
این چنین(اجر رسالت)داده شد


آفتابی برفرازبام بود
دست وپامیزدولی آرام بود
گاه چشمش بسته بودوگاه باز
گاه خامش گاه در رازونیاز
نیم روزی دیده ازهم بازکرد  
رازدل را(باعلی)ابرازکرد
کردباسختی به مولایش نظر
گفت محبوبم(حلالم کن دگر)
سوخت سرتاپا(علی)ازاین سخن
خواست تاجانش برون آید زتن
ناله زد،کی یاوربی یاورم
همدم وهمسنگربی سنگرم
ای نفس هایت صدای روح من
ای به امواج بلاها(نوح)من
هستی من،جان من،جانان من
اینقدربازی مکن باجان من
ای چراغ من مگو ازخامشی
ورنه پیش ازخود(علی)را میکشی
ای علی را سروباغ آرزو
هرچه میگوئی(حلالم کن)مگو
بیتوعالم سربه سرغمخانه باد
خانه بی(فاطمه)ویرانه باد
نه دلم را ازفراغت چاک کن
نه بدست خویش اشکم پاک کن
باز(زهرا)چشم خودرا بازکرد
رازدیگربا(علی)ابرازکرد
کای(پسرعم)هرچه گویم گوش کن
آتشم رادر درون خاموش کن
یاعلی امروزچون گردیدشام
عمر زهرای تومیگرددتمام
منکه بستم چشم(دست ازمن بشوی)
شب تنم اززیرپیراهن بشوی
شب مراتشییع کن تاآن(دوتن)
یک قدم نآیند برتشییع من
گربه تشییع من آیدقاتلم
داغ محسن تازه گردد در دلم
گرنماز آردبه جسم پاک من
قاتل سنگین دل وسفاک من
ناله ازهربند بندم سرکنم
شکوه ازتوپیش پیغمبر کنم
تانشان ماندبجا(ازغربتم)
بی نشان بایدبماند تربتم
چون بدست خویش با رنج وتعب
پیکرم رادفن کردی نیمه شب
درکنارقبرپنهانم بمان
تاصدایت بشنوم قرآن بخوان
گرچه رفت ازدست،یارویاورت
(فاطمه)تنهاترین همسنگرت
غم مخور داری یگانه یاوری
تربیت کردم برایت دختری
او تورامردانه یاری میکند
مثل زهراخانه داری میکند
شب که خاموشی وجانت برلبست
چاه غم های توقلب زینب ست



ای مدینه ای همه سوز وگداز
ای شب تاریک ، صحرای حجاز
ای بیابان سکوت و اشک و خون
ای سپهر خیره چشم نیلگون
این سکوت این گریه پیوسته چیست ؟  
این صدای ناله آهسته چیست ؟
خشت خشت خانه ای را زمزمه است
ناله یا فاطمه یا فاطمه است
خانه ای دربسته ، نه ، در نیم باز
اهل آن چون شمع در سوز وگداز
دو کبوتر برده سر در بال هم
هر دو گریانند بر احوال هم
کرده بر تن چار ساله بلبلی
رخت ماتم درغم خونین گلی
در کنار خانه چندین پیرمرد
پای تا سر سوز و اشک وآه ودرد
باغبانی با دو دست خویشتن
کرده خونین لاله ی خود رافن
ساعت سخت فراق آغاز شد
مخفی و آهسته درها باز شد
شد برون آرا با رنج و ملال
هفت مرد و چار طفل خردسال
چار تن دارند تابوتی بدوش
دیده گریان سینه سوزان لب خموش
در دل تابوت جان حیدر است
هستی و تاب و توان حیدر است
گوئی آنشب مخفی از چشم همه
هم علی تشییع شد هم فاطمه
شهر پیغمبر محیط غم شده
زانوی سردار خیبر خم شده
آسمان بر اشک او مبهوت بود
جان شیرینش در آن تابوت بود
او پی تابوت زهرامیدوید
نه ، بگو تابوت،اورامیشید
کم کم از دستش زمام صبر رفت
با دو زانو تا کنار قبر رفت
زانویش لرزید اما پا فشرد
دستهاراجانب تابوت برد
خواست گیرد آن بدن را روی دست
زانویش لرزید باز ازپانشست
کرد چشمی جانب تابوت باز
گشت با جانان خود گرم نیاز
کای وجودت عرش حق را قائمه
یاریم کن یاریم کن فاطمه
یاریم کن کز زمین بردارمت
با دو دست خود به گل بسپارمت
وای بر من مرده ام یا زنده ام
قبر تو یا قبر خود را کنده ام
آسمان ، اشک علی را پاک کن
جای محبوبم مرا در خاک کن
این چراغ چشم خون بارمنست
این همان تنهاترین یارمنست
صبر کردم تاشکست آئینه ام
ای نفس با جان برآ ازسینه ام
یامحمددختر خودرابگیر
لاله نیلوفرخو رابگیر


در دل شب پرشکسته بلبلی
برده بهرباغبان خونین گلی
گل مگوپامال گشته لاله ای
برگ برگش راصدای ناله ای
خاک(گل)میشدزاشک جاری اش
تاکنددستی ز رحمت یاری اش
ناگهان ازآن بهشت بی نشان
گشت بیرون دست های باغبان
کای شکسته بال وپربلبل بیا
وی به قلبت مانده داغ گل بیا
(باغبانم)هست وبودم رابده
یاعلی(یاس کبودم)را بده
از چه یاسم این چنین پرپر شده؟
لاله من باغ نیلوفر شده؟
ای بیابان(گل)زاشک جاری ات
آفرین بر این امانت داری ات
باغبان تایاس پرپر راگرفت
(اشک خجلت)چشم حیدر راگرفت
یا(محمد)ازرخت شرمنده ام
(فاطمه)جان داده ومن زنده ام
شاخه ی یاست اگر بشکسته بود
دستهای باغبانت بسته بود
یا(محمد)دخترت درخاک خفت
دردهای خویش رابامن نگفت
اینکه بگرفتیش جانان منست
بلکه(هم جان توهم جان من)ست
قلزم خون کاسه صبرعلیست
خانه بی فاطمه(قبر)علیست
غصه هارا دردل صدچاک ریخت
برتن محبوبه ی خودخاک ریخت
حبس شد درسینه ی تنگش نفس
بود چون مرغ اسیری در قفس
رفته بود از دست نخل وحاصلش
خاک راگل کردباخون دلش
سینه اش میسوخت ازسوز(سه داغ)
کردروشن ازشرار دل چراغ
لب فروبست وبه یارش برد رشک
(ریخت اشک)و(ریخت اشک)و(ریخت اشک)
زمزم ازدریای چشمش سرگرفت
مثل کعبه قبر را در برگرفت
ناله زد کای باوفایار(علی)
ای چراغ چشم بیدار(علی)
همسرم دستی برون ازخاک کن
اشک رخسار(علی)راپاک کن
ای ترابت(گل)زاشک بوتراب
وی دعای شامگاهت مستجاب
باردیگریک دعاکن از درون
جان حیدربانفس آید برون
ای سلام من به جسم و روح تو
جان فدای پیکر مجروح تو
ای شکسته پیش من آئینه ات
وی مدال دوستی بر سینه ات
آن قدر بر بغض من دامن  زدند
تا تو را در پیش چشم من زدند
کاش آنجا دست من بشکسته بود
کاش چشمم جای دستم بسته بود
خارغم زد،بروجودم نیشتر
هرچه گفتم عقده ام شد بیشتر
به که لب بر بندم  و زاری کنم
برتو(پنهانی)عزاداری کنم

شعر:استادسازگار

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۱۴
محسن حسینی

نظرات  (۱)

سلام.
شهادت حضرت زهرا تسلیت باد...
با چند کلمه حرف راست منتظر شما و نظراتتون هستیم...
نظرات زیبای شما باعث دلگرمیست...
یا زهرا
اللهم عجل لولیک الفرج

التماس دعا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی