وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

تعجیل امر فرج مولا امام عصر(عج) صلوات

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

گستردگى کرامت خدا

چهارشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۲۲ ب.ظ

گستردگى کرامت خدا

 

 

 

وَسِعَ رَبّى‏ کُلَّ شَىْ‏ءٍ عِلْماً افَلا تَتَذَکَّرُونَ» «1»

دانش پروردگارم همه چیز را فراگرفته است، آیا [براى فهم توحید] متذکّر نمى‏شوید؟

آرى، بى جان و با جان جهان، نمى‏توانند منشأ سود و نفع و پیشگیر از ضرر نسبت به انسان شوند؛ زیرا علم و آگاهى به مصالح و مفاسد ندارد، و اگر هم داراى دانش باشند، دانش آنان دانش وسیع و احاطى نیست که بتوانند تمام مصالح و مفاسد را درک کنند، علاوه بر این از رساندن مصالحى که آگاهند و دفع مفاسدى که به آن علم دارند، عاجزند.

وجود مقدّس اوست که علم و دیگر صفاتش علم و صفات وسیع است، به این معنى که به ملک و ملکوت و تمام ظاهر و باطن هستى احاطه دارد.

مى‏داند پس به مقتضاى دانستنش نفعى که به مصلحت موجودات است به آنان مى‏رساند، و ضررى که متوجه موجودات هستى است، دفع مى‏کند.

وَ رَحْمَتى وَسِعَتْ کُلَّ شَىْ‏ءٍ» «2»

و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است.

در ظاهر و باطن هستى، در غیب و شهود، در ملک و ملکوت در میان هسته اتم، در سطح کهکشان‏ها، در عالم جامدات، نباتات، حیوانات، انسان‏ها، خلاصه در کجاست که از رحمت او اثر و نشانه‏اى نباشد.

هستى عین رحمت است، شؤون هستى، ملک وملکوت هستى، اجزاى هستى محض رحمت و رحمت محض است. رحمت او همه چیز را در برگرفته، اگر کسى‏ محروم از آن باشد تقصیر خود اوست که شرایط جلب رحمت را در خود تحقق نداده، و خود را از رحمت حضرت محبوب دور داشته است.

 

جلوه‏هاى رحمت خداوند در کلام امام سجّاد علیه السلام‏

 

حضرت سجّاد علیه السلام جلوه‏هاى رحمت او را چنین بیان مى‏کند:

انَا الصَّغیرُ الَّذى رَبَّیْتَهُ، وَ انَا الْجاهِلُ الَّذى عَلَّمْتَهُ، وَ انَا الضّالُّ الَّذى هَدَیْتَهُ، وَ انَا الْوَضیعُ الَّذى رَفَعْتَهُ، وَ انَا الْخائِفُ الَّذى آمَنْتَهُ، وَ الْجائعُ الَّذى اشْبَعْتَهُ، وَالْعَطْشانُ الَّذى ارْوَیْتَهُ، وَ الْعارِى الَّذى کَسَوْتَهُ، وَ الْفَقیرُ الَّذى اغْنَیْتَهُ، وَالضَّعیفُ الَّذى قَوَّیْتَهُ، وَالذَّلیلُ الَّذى اعْزَزْتَهُ، وَ السَّقِیمُ الَّذى شَفَیْتَهُ، وَ السّائِلُ الَّذى اعْطَیْتَهُ، وَ الْمُذْنِبُ الَّذى سَتَرْتَهُ، وَ الْخاطِى‏ءُ الَّذى اقَلْتَهُ، وَ انَا الْقَلیلُ الَّذى کَثَّرْتَهُ، وَ المُسْتَضْعَفُ الَّذى نَصَرْتَهُ، وَ انَا الطَّریدُ الَّذى آوَیْتَهُ. «3»

من آن صغیر و کوچکم که توام پرورانیدى، و آن نادانم که توام دانش بخشیدى، و آن گمراهم که توام هدایت کردى، و آن خوار و ذلیلم که توام عزت و رفعت دادى، و آن ترسانم که توام ایمن ساختى، و آن گرسنه‏ام که توام سیر کردى، و آن تشنه‏ام که سیرابم نمودى، و برهنه‏ام که پوشاندى، و فقیرى که بى نیازش کردى، و ناتوانى که تواناییش دادى، و ذلیلى که عزیزش گرداندى، و مریضى که شفایش دادى، و سائلى که به او عطا کردى، و گنهکارى که بر گناهش پرده پوشیدى، و خطاکارى که عذرش را پذیرفتى، و اندکى که بسیارش نمودى، و مغلوب و ناتوانى که یاریش کردى، و گریخته و آواره‏اى که جایگاهش دادى.

قرآن مى‏فرماید:

رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَىْ‏ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً» «4»

[و مى‏گویند:] پروردگارا! از روى رحمت و دانش همه چیز را فرا گرفته‏اى.

انَّ اللّهَ واسِعٌ عَلیمٌ» «5»

یقیناً خدا بسیار عطا کننده و داناست.

وَ کانَ اللّهُ واسِعاً حَکیماً» «6»

و خدا همواره بسیار عطا کننده و حکیم است.

فَانَّ رَبّى غَنِىٌّ کَریمٌ» «7»

زیرا پروردگارم بى‏نیاز و کریم است.

هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَریمِ» «8»

[او] پروردگار عرش نیکو و باارزش است.

اوضاع عالم هستى چه درغیب و چه در شهادت، آیات انفس و آفاق، و آیات قرآن، و وضع مردم مؤمن در دنیا و آخرت و درجات بهشت و به خصوص رضوان الهى همه و همه ذرّه‏اى از آثار کرم آن وجود مقدس است.

جانا حدیث شوقت در داستان نگنجد

 

رمزى ز راز عشقت در صد بیان نگنجد

     

جولانگه جلالت در کوى دل نباشد

 

خلوتگه جمالت در جسم و جان نگنجد

سوداى زلف و خالت جز در خیال ناید

 

اندیشه وصالت جز در گمان نگنجد

در دل چو عشقت آید سوداى جان نماند

 

در جان چو مهرت افتد عشق روان نگنجد

دل کز تو بوى یابد در گلستان نپوید

 

جان کز تو رنگ بیند اندر جهان نگنجد

پیغام خستگانت در کوى تو که آرد

 

کانجا زعاشقانت باد وزان نگنجد

آن دم که عاشقان را نزد تو بار باشد

 

مسکین کسى که آن جا در آستان نگنجد

     

 

(فخرالدین عراقى)

 [ «8» اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی الرَّغْبَةَ فِی الْعَمَلِ لَکَ لآِخِرَتِی حَتَّى أَعْرِفَ صِدْقَ ذَلِکَ مِنْ قَلْبِی وَ حَتَّى یَکُونَ الْغَالِبُ عَلَیَّ الزُّهْدَ فِی دُنْیَایَ وَ حَتَّى أَعْمَلَ الْحَسَنَاتِ شَوْقاً «9» وَ آمَنَ مِنَ السَّیِّئَاتِ فَرَقاً وَ خَوْفاً وَ هَبْ لِی نُوراً أَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ وَ أَهْتَدِی بِهِ فِی الظُّلُمَاتِ وَ أَسْتَضِی‏ءُ بِهِ مِنَ الشَّکِّ وَ الشُّبُهَاتِ‏]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و براى آخرتم میل و رغبت در عمل، آنهم عمل براى خودت روزیم فرما، تا جایى که درستى این عمل را از قلبم بیابم، و به گونه‏اى که بى‏رغبتى نسبت به دنیایم بر من چیره شود، و به صورتى که از سر شوق خوبى‏ها را به جا آورم، و از بیم و ترس از عذاب، از بدى‏ها در امان مانم، و نورى به من بخش که به وسیله آن در میان مردم زندگى کنم، و در تاریکى با فروغش راه یابم، و به سبب آن از اشک و شبهه‏ها، رهایى یافته، روشنى ایمان و اعتقاد محکم و استوار به دست آورم.

 

خلوص، زهد و نور باطن‏

در جملات عرشى و نورانى دعا به سه موضوع اشاره شده است:

1- اخلاص‏

2- زهد در دنیا

3- نور باطن‏

این سه واقعیت را از دریچه آیات قرآن و روایات اگر بنگریم حظّ وافر و نصیب کامل متوجه ما مى‏گردد، و زمینه‏اى براى دنیا و آخرت ما مى‏شود، و قلب را به اشتیاق عمل صالح و نفرت از سیئات به حرکت مى‏آورد.

 

1- اخلاص‏

تا کسى بر مراتب کفر و شرک و فسق اطلاع نداشته باشد، و از این بندهاى شیطانى و هوائى آزاد نگردد، و مفهوم واقعى‏

لا اله الّا اللَّه، و لاحَوْلَ و لاقُوَّةَ الَّا بِاللَّه، وَ لامُؤَثِّرَ فِى الوُجُودِ الّا اللَّه، وَ لَیْسَ فِى الدّارِ غَیْرُهُ دَیّارٌ

، در ذات جانش تجلّى نکند، و علماً و عملًا وارد این فضاى عرشى و میدان ملکوتى، و سرزمین معنوى، و مملکت روحانى نگردد، مزه شیرین اخلاص را چه در ایمان و چه در اخلاق و چه در عمل نخواهد چشید.

مگر ممکن است انسان دچار هزار حجاب ظلمانى باشد، و قدرت دیدن یار را از پس آن همه حجاب داشته، و بتواند محض او حرکت کند.

امام خمینى رحمه الله که خود مزه اخلاص در عمل را چشیده بود در کتاب «آداب الصلاة» مى‏گوید:

«یکى از مهمات آداب نیّت که از مهمات جمیع عبادات و از دستورهاى کلیّه شامله است، اخلاص مى‏باشد و حقیقت آن تصفیه نمودن عمل است از شائبه غیر خدا و صافى نمودن سرّ است از رؤیت غیر حق تعالى در جمیع اعمال صوریه و لبّیّه و ظاهریه و باطنیّه و کمال آن ترک غیر است مطلقاً و پانهادن بر انیّت و انانیت و غیر و غیریت است یکسره. قال اللَّه تعالى:

الا لِلّهِ الدّینُ الْخالِصُ» «9»

آگاه باشید! که دین خالص ویژه خداست.

اگر یکى از حظوظ نفسانیه و شیطانیه در دین باشد خالص نخواهد بود، و آنچه خالص نیست حق تعالى اختیار نفرموده و آنچه شائبه غیریت و نفسانیّت دارد از حدود دین خارج است.

وَ ما امِرُوا الّا لِیَعْبُدُوا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ» «10»

در حالى که فرمان نیافته بودند جز آن که خدا را بپرستند، و ایمان و عبادت را براى او از هرگونه شرکى خالص کنند.

مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتهِ مِنْهَا وَ ما لَهُ فِى الْآخِرَةِ مِنْ نَصیبٍ» «11»

کسى که زراعت دنیا را بخواهد، اندکى از آن را به او مى‏دهیم، ولى او را در آخرت هیچ بهره و نصیبى نیست.

رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‏فرماید:

لِکُلِّ امْرِئٍ مانَوى‏، فَمَنْ کانَ هِجْرَتُهُ الَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ الَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ مَنْ کانَ هِجْرَتُهُ الى دُنْیا یُصیبُها، اوِ امْرَأةٍ یَنْکَحُها فَهِجْرَتُهُ الى ما هاجَرَ الَیْهِ. «12»

براى هر کس همان است که نیّت آن را کرده است، پس هر آن کس که نیتش از هجرت، خدا و رسول او باشد، پس هجرت او به خدا و رسول است، و اگر نیتش از هجرت رسیدن به دنیا یا ازدواج با یک زن باشد، بدون شک هجرتش به سوى همان خواهد بود.

 

هجرت صورى و معنوى‏

 

وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً الَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ اجْرُهُ عَلَى اللّهِ» «13»

و کسى که از خانه خود به قصد مهاجرت به سوى خدا و پیامبرش بیرون رود، سپس مرگ او را دریابد، مسلّماً پاداشش بر خداست.

آیه شریفه ممکن است متکفّل جمیع مراتب اخلاص باشد، یکى هجرت صورى که به بدن واقع نشود، و این هجرت اگر خالص براى خدا و رسول نباشد، بلکه براى حظوظ نفسانى انجام گیرد، هجرت الى اللَّه و رسوله نیست و این مرتبه اخلاص صورى فقهى است.

و دیگر هجرت معنوى و مسافرت باطنى است که مبدء آن بیت مظلمه نفس است و غایت آن خداى تعالى و رسول اوست که آنهم به حق برگردد؛ زیرا که رسول بما هو رسول استقلال ندارد، بلکه آیت و مرآت و نماینده است، پس هجرت او هجرت به حق است، حبّ خاصان خدا حب خداست.

پس محصل معناى آیه شریفه به حسب این احتمال آن است که کسى که به مهاجرت معنوى و سفر قلبى عرفانى از بیت نفس و منزل انانیّت خارج شد و مهاجرت الى اللَّه کرد بدون دید خود و نفسانیت و حیثیت خود جزاى او با حق تعالى است، و اگر سالک در سلوک الى اللَّه یکى از حظوظ نفسانیه را طالب باشد ولو وصول به مقامات، بلکه گرچه وصول به قرب حق که براى رسیدن خود به قرب حق باشد، این سلوک الى اللَّه نیست بلکه سالک خارج از بیت نشده، بلکه مسافر در جوف بیت است، از گوشه‏اى به گوشه‏اى، و از زاویه‏اى به زاویه‏اى!

پس سفر اگر در مراتب نفس شد، و براى رسیدن به کمالات نفسانیه، سفر الى اللَّه نیست بلکه من النفس الى النفس است، ولى سالک را براى سفر الى اللَّه، این سفر ناچار پیش آمد کند، و جز کمّل از اولیا علیهم السلام نتواند کسى سفر ربانى بى سفر نفسانى کند فقط این شأن براى کمّل است و شاید آیه شریفه:

سَلامٌ هِىَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ» «14»

این شب تا برآمدن سپیده‏دم [سراسر] سلام و رحمت است.

اشاره به این سلامت از تصرّفات شیطانى و نفسانى باشد در جمیع مراتب سیر در لیالى مظلمه طبیعت که براى کمّل لیلة القدر است تا طلوع فجر القیامة که براى کمّل رؤیت جمال احدیت است، و اما غیر آنها در جمیع مراتب سیر به سلامت نیستند، بلکه در اوائل امر هیچ سالکى از تصرفات شیطانیه خارج نیست.

پس معلوم شد که این مرتبه از اخلاص که سلامت از اول مرتبه سیر الى اللَّه تا آخر مراتب آن که حصول موت حقیقى است، بلکه پس از حیات ثانوى حقانى که صحو بعد المحو است براى اهل سلوک و متعارف از اصحاب معرفت و ریاضت دست ندهد، و علامت این نحو از خلوص آن است که غوایت شیطان را درراهى نیست، و طمع شیطان از آنها یکسره بریده است.

چنانچه در آیه شریفه مى‏فرماید:

قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَاغْوِیَنَّهُمْ اجْمَعینَ* الّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخلَصِینَ» «15»

گفت: به عزتت سوگند همه آنان را گمراه مى‏کنم* مگر بندگان خالص شده‏ات را.

و در این جا اخلاص به عین عبد نسبت داده شده نه به فعل عبد و این مقامى است بالاتر از اخلاص در عمل.

و شاید حدیث معروف نبوى که مى‏فرماید:

مَنْ اخْلَصَ لِلّهِ ارْبَعینَ صَباحاً جَرَتْ یَنابیعُ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ الَى لِسانِهِ. «16»

هر کس چهل روز عمل خود را براى خداوند خالص کند چشمه‏هاى حکمت از قلبش بر زبانش جارى مى‏شود.

مراد جمیع مراتب اخلاص باشد یعنى اخلاص عملى و صفتى و ذاتى، و شاید هم ظهور در اخلاص ذاتى داشته باشد که مراتب اخلاص دیگر از لوازم اوست.

 

مراتب اخلاص‏

 

 یکى از مراتب اخلاص تصفیه عمل است، چه عمل قلبى یا قالبى از شائبه رضاى مخلوق، و جلب قلوب آنها چه براى محمدت یا براى منفعت یا براى غیر آن، و در مقابل این اتیان عمل است ریاءً، و این ریاى فقهى است، و از همه مراتب ریا پست‏تر و صاحب آن از همه مرائى‏ها بى ارزش‏تر و خسیس‏تر است.

مرتبه دوم: تصفیه عمل است از حصول مقصودهاى دنیوى و مآرب زائله فانیه، گرچه داعى آن باشد که خداى تعالى به واسطه این عمل عنایت کند، مثل خواندن نماز شب براى توسعه روزى و اتیان صلاة اول ماه مثلًا براى سلامت از آفات آن ماه و دادن صدقات براى سلامتى و دیگر مقصدهاى دنیوى.

و این مرتبه از اخلاص را بعضى از فقها علیهم الرحمة شرط صحت عبادات شمرده‏اند، در صورتى که اتیان عمل براى رسیدن به آن مقصود باشد، و این خلاف‏ تحقیق است به حسب قواعد فقهیه، گرچه پیش اهل معرفت این نماز را به هیچ وجه ارزش نیست، و مثل سایر کسب‏هاى مشروعه است بلکه شاید از آن نیز کمتر باشد.

مرتبه سوم: تصفیه آن است از رسیدن به جنّات جسمانیه و حور و قصور و امثال آن از لذّات جسمانیه، و مقابل آن عبادات اجیران است، چنانچه در روایات شریفه است، و این نیز در نظر اهل اللّه چون سایر کسب هاست، الّا این که این کاسب اجرتش بیشتر و بهتر است، در صورتى که قیام به امر کند و از مفسدات صوریه عمل را تخلیص کند.

مرتبه چهارم: آن است که عمل را تصفیه کند از خوف عقاب و عذاب‏هاى جسمانى موعود، و مقابل آن عبادت عبید است چنانچه در روایت است، و این عبادت نیز در نظر اصحاب قلوب قیمتى ندارد، و از نطاق عبودیت خارج است و در نظر اهل معرفت فرق نکند که انسان عملى را بکند از خوف حدود و تعزیرات در دنیا یا خوف عقاب و عذاب آخرتى، یا براى رسیدن به زن‏هاى دنیایى، یا براى رسیدن به زن‏هاى بهشتى، در این که هیچ یک براى خدا نیست و داعى بر داعى امر است که مطابق قواعد فقهیّه عمل را از بطلان صورى خارج کند، ولى دربازار معرفت این متاع را ارزشى نباشد.

مرتبه پنجم: تصفیه عمل است از رسیدن به سعادات عقلیه و لذّات روحانیه دائمه ازلّیه ابدیه، و منسلک شدن در سلک کروبیّین و منخرط شدن در جرگه عقول قادسه و ملائکه مقربین. و در مقابل آن عمل نمودن براى این مقصد است، و این درجه گرچه درجه بزرگ عالى و مهمى است و حکما و محققین به این مرتبه از سعادت خیلى اهمیّت دادند و براى آن ارزش قائل شدند، ولى در مسلک اهل اللَّه این مرتبه نیز از نقصان سلوک، و سالک آن نیز کاسب و از اجیران به شمار مى‏رود، گرچه در متجر و مکسب با سایرین فرق‏ها دارد.

و در ازاى این مرتبه که مرتبه ششم است، تصفیه آن است از خوف عدم وصول به این لذات و حرمان از این سعادات و در مقابل عمل براى این مرتبه از خوف است، و این نیز گرچه مرتبه عالیه‏اى است و از حد اشتهاى امثال نویسنده خارج است، ولى در نظر اهل اللّه این نیز عبادت عبید است و عبادت معلّل است.

مرتبه هفتم: تصفیه آن است از وصول به لذات جمال الهى و رسیدن به بهجت‏هاى انوار سبحات غیر متناهى که عبارت از جنّت لقا است، و این مرتبه یعنى جنت لقا از مهمات مقامات اهل معرفت و اصحاب قلوب است و دست آمال نوع از آن کوتاه است و اوحدى از اهل معرفت به سعادت این شرف مشرفند.

و اهل حب و جذبه از کمّل اهل اللَّه و اصفیاء اللَّه هستند ولکن این کمال مرتبه کمّل اهل اللَّه نیست بلکه از مقامات معمولى سرشار آنهاست.

و این که در ادعیه مثل مناجات شعبانیه حضرت امیر المؤمنین و اولاد طاهرینش این مرتبه را خواسته، یا اشاره به داشتن آن نموده نه آن که مقامات آنها منحصر به همین مرتبه است، چنانچه مرتبه هشتم که در ازاى این مرتبه است و آن عبارت است از تصفیه عمل از خوف فراق نیز از کمال مقامات کمّل نیست.

و این که جناب امیر المؤمنین علیه السلام:

کَیْفَ اصْبِرُ عَلى فِراقِکَ. «17»

چگونه دورى تو را تحمل کنم.

گوید: از مقامات معمولى سرشار او و مثل اوست. بالجمله تصفیه عمل از این دو مرتبه نیز در نزد اهل اللَّه لازم است و عمل به آن معلل و از حظوظ نفسانیه خارج نیست، و این کمال خلوص است و پس از این مراتب دیگرى است که از حدود خلوص خارج و در تحت میزان توحید و تجرید و ولایت است. و بیان آن این جا مناسب نیست.» «18»

از اشک روان آب بده مزرع طاعت‏

 

تا لاله و ریحان دمد از کشت و زراعت‏

صد سال اگر در ره طاعت ببرى رنج‏

 

چون عشق ندارى ندهد فائده طاعت‏

مقبول شود سجده طاعات تو آندم‏

 

گر زمزمه عشق بود ذکر و سماعت‏

گویند که در کنج قناعت همه رنج است‏

 

من گنج روان یافتم از کنج قناعت‏

گر روى عنایت تو زما باز بپیچى‏

 

ما گردن تسلیم نپیچیم زطاعت‏

هر کس به شفیعى ز تو عذر گنه آرد

 

من عشق تو در پیش تو آرم به شفاعت‏

     

(رضاقلى خان شیرازى، هما)

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

(1)- انعام (6): 80.

(2)- اعراف (7): 156.

(3)- المصباح، کفعمى: 593، دعاى ابوحمزه ثمالى.

(4)- غافر (40): 7.

 

(5)- بقره (2): 115.

 

(6)- نساء (4): 130.

 

(7)- نمل (27): 40.

 

(8)- مؤمنون (23): 116. (9)- زمر (39): 3.

(10)- بیّنه (98): 5.

(11)- شورى (42): 20.

(12)- کنز العمال: 3/ 792، حدیث 8777؛ تاریخ مدینة دمشق: 5/ 224، حدیث 120.

(13)- نساء (4): 100.

(14)- قدر (97): 5.

(15)- ص (38): 82- 83.

(16)- شرح الاسماء الحسنى‏: 1/ 262؛ جامع الأخبار: 94.

(17)- مصباح المتهجّد: 847، دعاى کمیل.

 

 

منابع مقاله:

کتاب  : تفسیر و شرح صحیفه سجادیه، جلد نهم     نوشته: حضرت استاد حسین انصاریان

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۱۸
محسن حسینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی