وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

تعجیل امر فرج مولا امام عصر(عج) صلوات

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

قطراتی از محبت خدای مهربان

پنجشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۳۶ ب.ظ

 قطراتی از محبت خدای مهربان


خدا دوست کسى است که دوستش بدارد
خداوند تعالى به داود علیه السلام وحى فرمود: اى داود! به بندگان زمینى من بگو: من دوست کسى هستم که دوستم بدارد و همنشین کسى هستم که با من همنشینى کند و همدم کسى هستم که با یاد و نام من انس گیرد و همراه کسى هستم که با من همراه شود، کسى را بر مى گزینم که مرا برگزیند و فرمانبردار کسى هستم که فرمانبردار من باشد. هر کس مرا قلباً دوست بدارد و من بدان یقین حاصل کنم ، او را به خودم بپذیرم و چنان دوستش بدارم که هیچ یک از بندگانم بر او پیشى نگیرد. هر کس براستى مرا بجوید بیابد و هر کس جز مرا بجوید مرا نیابد. پس - اى زمینیان ! - رها کنید آن فریبها و اباطیل دنیا را و به کرامت و مصاحبت و همنشینى و همدمى با من بشتابید و به من خوگیرید تا به شما خوگیرم و به دوست داشتن شما بشتابم .(5)


رأ فت بى پایان خداوند
رسول خدا صلى الله علیه و آله از پروردگارش خواست تا این که روز قیامت امتش را در حضور جمع فرشتگان ، پیامبران و امتهاى دیگر بازجویى نکند تا عیب هایشان نزد آنان ظاهر نگردد. و تقاضا نمود که آنها را طورى بازجویى و محاسبه کن که فقط من و تو آگاه شویم . خداوند فرمود: اى حبیبم ! من به بندگان خود، از تو رؤ ف ترم . پس هرگاه تو نخواهى که عیوب آنها در نزد دیگران ظاهر شود، من حتى دوست ندارم که پیش تو نیز عیبهاى آنان فاش شود. بلکه تنها خودم آنها را بازجوئى مى کنم به طورى که غیر من کسى بر گناهان آنها آگاهى نیابد.(6)

 


از عشق خدا چندان گریست که نابینا شد
رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله فرمود: شعیب علیه السلام از عشق خداى عزّوجلّ چندان گریست که نابینا شد، امّا خداوند بینایى او را برگرداند. او باز گریست چنانکه که باز بینایى اش را از دست داد. دو مرتبه خداوند بینایى اش را به او بازگرداند. شعیب باز هم آنقدر گریست که چشمانش کور شد و بار دیگر خدا بینایش کرد. مرتبه چهارم ، خداوند به او وحى فرمود: اى شعیب ! تا کى به این وضع ادامه خواهى داد؟ اگر از بیم آتش مى گریى تو را امان دادم و اگر به شوق بهشت است آن را ارزانیت داشتم . شعیب عرض کرد: معبودا! و سرورا! تو مى دانى که گریه من نه از بیم دوزخ توست و نه به شوق بهشتت ، بلکه عشق و محبت تو با قلب من گِره خورده است ، پس ، صبورى نتوانم ، مگر آنکه تو را ببینم . خداى جلّجلاله به او وحى فرمود: اگر اینچنین است ، پس بدین سبب همسخنم موسى بن عمران را خدمتگزار تو خواهم کرد.(7)


از عشق به خداى عالم بدن هایشان لاغر و ...

حضرت عیسى علیه السلام از سه نفرگذشت که بدن هایشان لاغر و رنگ هاى آنان دگرگون شده بود، حضرت به آنها فرمود:براى شما چه روى داده (که به این حال افتاده اید؟). آنها گفتند: به خاطر ترس از آتش(جهنّم ). حضرت عیسى علیه السلام فرمود: بر خداست که ایمنى دهد کسى را که بترسد.حضرت از آنها گذشت ، بر سه نفر دیگر رسید که لاغرى و رنگ پریدگى آنان بیشتربود. فرمود: شما را چه روى داده ؟ گفتند: اشتیاق بهشت ما را به اینحال در آورده است . فرمود: بر خدا است که امیدواران را به امیدشان برساند. پس از آنبر سه نفر دیگر گذشت که دگرگونى احوالشان بیشتر از قبلى ها بود، ولکن نورىدر چهره هاى آنان دیده مى شد. فرمود: شما را چه روى داده که حالتان چنین است ؟ گفتند:خداوند را دوست مى داریم و به وى محبت داریم . حضرت فرمود: شمائید مقرّبین ، شمائیدمقرّبین و شمائید که تقرّب و نزدیکیتان به خدا بیشتر است .(8)

 


مرا دوست بدار و محبوب بندگانم گردان
O امام باقر علیه السلام فرمود: خداى تعالى به موسى علیه السلام وحى فرمود: مرا دوست بدار و محبوب بندگانم گردان . موسى علیه السلام عرض کرد: پروردگارا! تو مى دانى که احدى را بیشتر از تو دوست نمى دارم ، امّا پروردگارا! با دلهاى بندگان چه کنم ؟ خداى تعالى به او وحى فرمود: نعمتها و نیکیهایم را به آنان یادآور شو؛ زیرا که آنان جز خوبى از من ندیده و به یاد ندارند.(9)
O و همچنین از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله نقل شده که فرمود: خداى عزّوجلّ به داود علیه السلام فرمود: مرا دوست بدار و نزد خلقم نیز محبوب گردان . عرض کرد: پروردگارا! من که دوستت دارم امّا چگونه تو را نزد بندگانت محبوب گردانم ؟ خداى عزّوجلّ فرمود: نعمتهایى را که به آنان داده ام گوشزدشان کن که اگر خوبیهایم را یاد آورشان شوى مرا دوست خواهند داشت .(10)

 


سخن گنجشک ، حضرت سلیمان (ع ) را متاءثّر نمود
روایت شده که : حضرت سلیمان علیه السلام گنجشکى را دید که به همسرش مى گوید: چرا از من دورى مى کنى و حال آنکه اگر بخواهم کاخ سلیمان را به نوکم گرفته و به دریا مى افکنم . حضرت سلیمان علیه السلام خندید و او را نزد خود فرا خواند و فرمود: آیا تو را یارى این کار هست که مى گویى ؟ گنجشک گفت : مرد گاهى نزد همسرش خود را جلوه مى دهد. (دوست و عاشق بر آنچه مى گوید سرزنش نمى شود.) حضرت سلیمان علیه السلام به گنجشک ماده فرمود: چرا شوهرت را از خود مى رانى ؟ گنجشک ماده گفت : اى پیامبر خدا! او دوست من نیست و صرفاً ادّعاى دوستى مى کند، زیرا غیر من دیگرى را نیز دوست دارد. سخن گنجشک مادّه حضرت سلیمان علیه السلام را متأ ثّر نمود و سخت گریان گشت و چهل روز از مردم کناره گرفت و از خداوند خواست که دلش را پر از مهر خدا کند و مهر دیگران را از دل وى ببرد.(11)
اى یک دله صد دله ، دل یک دله کن
مهر دگران را ز دل خود یله کن

یک لحظه به اخلاص بیا بر در ما
گر کام تو بر نیامد آنوقت گله کن

 


مهر حضرت ابراهیم (ع ) به خداوند مهربان
در بین فرشتگان گفتگو شد که : خداوند اختیار کرده ابراهیم را به عنوان خلیل و دوست خود و حال آنکه او را از نطفه اى آفریده ...
از جانب پروردگار بر فرشتگان وحى شد که : از بین خود رئیسى انتخاب کنند و آنها جبرئیل و میکائیل را انتخاب نمودند (تا حضرت ابراهیم را امتحان کنند).
پس روزى حضرت ابراهیم علیه السلام همه گوسفندان خود را جمع آورى نموده و به آنها نگاه مى کرد. (گوسفندان وى به قدرى زیاد بود که چهار هزار چوپان داشت ).
ناگهان جبرئیل از یک سو با آهنگ دلربایى گفت : ((سبوح قدوس )) و میکائیل از سوى دیگر ندا در داد ((رب الملائکة والروح )).
(این ندا آنچنان در اعماق جان حضرت ابراهیم علیه السلام اثر گذاشت ) که خطاب به جبرئیل و میکائیل گفت : یک بار دیگر این ندا را در دهید تا مال و جان خود را نثارتان کنم .
به این هنگام فرشتگان آسمانها فریاد برآوردند: ((هذا هو الکرم )) (این است کرم و جوانمردى و گذشت در برابر محبوب ).
و ندایى نیز از عرش برخواست : دوست و خلیل موافق دوست است .(12)

 


پرستش عاشقان
فى صحیفه ادریس علیه السلام : ((طوبى لقوم عبدونى حبا و اتخذونى إ لها و ربا سهروا اللیل و دأ بوا النهار طلبا لوجهى من غیر رهبة و لا رغبة و لا لنار و لا جنة بل للمحبة الصحیحة و الا رادة الصریحة و الانقطاع عن الکل إ لى )).
در صحیفه ادریس آمده است :
خوشا آنان که از روى عشق مرا پرستیدند و مرا معبود و پروردگار خود گرفتند، براى خاطر من شبها نخوابیدند و روزها کوشیدند و این نه از روى ترسى و نه از بهر امیدى ، نه از هراس دوزخى و نه به طمع بهشتى ، بلکه به سبب محبت راستین و اراده بى شائبه و بریدن از همه چیز و دل بستن به من .(14)

 


هر که را من دوستش داشته باشم او را مى کشم
َنْ سَأَلَنِى أَعْطَیْتُهُ وَ مَنْ أَعْطَانِى شَکَرْتُهُ وَ مَنْ عَصَانِى سَتَرْتُهُ وَ مَنْ قَصَدَنِى أَبْقَیْتُهُ وَ مَنْ عَرَفَنِى خَیَّرْتُهُ وَ مَنْ أَحَبَّنِى ابْتَلَیْتُهُ وَ مَنْ أَحْبَبْتُهُ قَتَلْتُهُ وَ مَنْ قَتَلْتُهُ فَعَلَیَّ دِیَتُهُ وَ مَنْ عَلَیَّ دِیَتُهُ فَأَنَا دِیَتُهُ)).(15)
خداوند تبارک و تعالى مى فرماید:
هر کس مرا بخواند اجابت کنم ، و هر کس از من چیزى بخواهد به او عطا کنم ، و هر کس که در راه من احسان کند، تشکّر کنم ، و آنکه مرا معصیت کند، پرده پوشى کنم ، و هر کس به جانب من بیاید او را ثابت قدم بدارم و هر کس مرا بشناسد او را براى کارهاى پسندیده برگزینم و هر که مرا دوست بدارد او را به (بلا) مبتلى کنم و هر آنکه را من دوستش داشته باشم او را مى کشم (توفیق شهادت در راه خود به او نصیب کنم ) و هر که را من بکشم دیه او را به عهده مى گیرم و دیه هر کس که به عهده من باشد، وصال خود را دیه او قرار مى دهم .

 


دریاى رحمت خداوند
عَنِ النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله عَنْ جَبْرَئِیلَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ:
((یَا عِبَادِى کُلُّکُمْ ضَالٌّ إِلَّا مَنْ هَدَیْتُهُ فَاسْأَلُونِى الْهُدَى أَهْدِکُمْ وَ کُلُّکُمْ فَقِیرٌ إِلَّا مَنْ أَغْنَیْتُهُ فَاسْأَلُونِى الْغِنَى أَرْزُقْکُمْ وَ .... ))
خداوند متعال مى فرماید:
اى بندگانم ! همه گمراهید جز آنکه من راهنمایش باشم ، پس از من راهنمایى بخواهید تا شما را هدایت کنم .
و همه فقیرید جز آن که من توانگرش سازم ، پس روزى را از من بخواهید تا شما را روزى دهم .
و همه گنهکارید جز آنکه من حفظش کنم ، پس از من آمرزش بجوئید تا شما را بیامرزم . و کسى که معتقد باشد منم که قدرت بر آمرزش دارم و از من مغفرت بجوید بدون باک او را مى آمرزم .
اگر اولین و آخرین و زندگان و مردگان شما ... بر تقوا و پرهیزگارى یکى از بندگانم اجتماع کنید (یعنى همه با تقوا شوند) به اندازه بال پشه اى به ملک من زیاد نگردد.
اگر اولین و آخرین و زندگان و مردگان شما ... بر شقاوت قلب بنده اى از بندگانم اجتماع کنند (یعنى همه شقى شوند) باز به اندازه بال مگسى از ملک و سلطنت من کم نگردد.
گر جمله کائنات کافر گردند
بر دامن کبریایش ننشیند گرد

و هرگاه اولین و آخرین شما همه و همه اجتماع کنند، و هر یک تا قدرت دارند آرزو کنند آرزویشان را برآورم ، و این به قدرى در سلطنت و ملک من بى اثر است که همانند آن است یکى از شما در کنار دریا رفته و سوزنى را در آن فرو برده و سپس بیرون کشد و این بدان جهت است که منم یگانه بخشنده بزرگوار.(16)

 


منم بخشنده مهربان
خداى تبارک و تعالى مى فرماید:
کسانى که براى ثواب و پاداش من اعمالى انجام مى دهند نباید به اعمال خود متکى باشند، زیرا اگر آنان در تمام عمرشان کوشش کنند و در راه عبادت من خود را به زحمت و رنج افکنند باز قصور و کوتاهى کرده اند. و در عبادتشان به حقیقت بندگیم چنانچه سزاوار مقام الوهیت من باشد نرسند، نسبت به آنچه از من طلب مى کنند که کرامت و نعمت در بهشت و رفعت به درجات عالى در جوار رحمتم باشد.
ولى تنها به رحمتم باید اعتماد کنند و به فضل من امیدوار باشند و به وسیله خوش گمانى به من اطمینان کنند. که در این صورت رحمت من ایشان را دریابد و رضوانم به آنها برسد و آمرزشم بر آنها لباس گذشت پوشاند.
زیرا منم خداى رحمان و رحیم و بدین نام ، نامیده شده ام .(17)

 


قبل از اینکه بخواهید عطا خواهم کرد
سهل بن سعد انصارى مى گوید:
از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله راجع به آیه 46، سوره قصص که : ((تو در کنار طور نبودى زمانى که ما ندا دادیم )) سئوال نمودم ؟
حضرت در جواب فرمود: خداوند عالم دو هزار سال قبل از خلقت بنى آدم بر روى برگ درخت ((آس )) که نهالى خوشبو است مطلبى نوشت و آن را روى عرش گذاشت آن گاه ندا داد:
اى امت محمّد! به درستى که رحمت من بر غضبم پیشى گرفته است .
قبل از آنکه بخواهید به شما عطا خواهم کرد، و پیش از آنکه طلب آمرزش نمائید شما را مى آمرزم .
پس هر کدام از شما مرا ملاقات کند و شهادت دهد که معبودى جز من نیست و گواهى دهد که محمّد صلى الله علیه و آله بنده و فرستاده من است ، او را به رحمت خویش داخل بهشت خواهم کرد.(18)

 


بهشت جاى یکتا پرستان است
حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمودند:
چون روز قیامت شود، خداوند تبارک و تعالى امر مى فرماید کسانى را که اعمال زشتى داشته اند، بسوى آتش دوزخ ببرند. پس آنان مى گویند: چگونه ما را به آتش مى افکنى در حالى که ما تو را به یگانگى شناخته ایم و اقرار به توحید کردیم ؟
آنگاه خداوند مى فرماید:
اى ملائکه من ! به عزّت و جلالم سوگند که هیچ موجودى را نیافریدم که در نزد من بهتر از کسانى باشد که اقرار به یکتایى من دارند چه جز من خدایى نیست . و بر من حق است که یکتاپرستان را به آتش نسوزانم ؛ بندگانم را به بهشت داخل کنید.(19)

 


خداوند کودکان را دوست دارد
عَنْ أَبِى عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ علیه السلام :
((یَا رَبِّ أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ عِنْدَکَ فَقَالَ حُبُّ الْأَطْفَالِ فَإِنَّ فِطْرَتَهُمْ عَلَى تَوْحِیدِی فَإِنْ أُمِتْهُمْ أُدْخِلْهُمْ بِرَحْمَتِی جَنَّتِی )).
موسى بن عمران در مناجات خود به خداوند عرض کرد:
پروردگارا! کدام عمل نزد تو افضل است ؟
فرمود: دوست داشتن اطفال ، چه من آنها را بر فطرت توحیدى آفریدم ؛
و اگر آنها را بمیرانم به لطف و رحمت خود آنها را داخل بهشت مى کنم .(20)

 


صداى تو بر من مخفى نیست
آنگاه که حضرت داود علیه السلام به حج آمد چون به عرفات حاضر شد و کثرت مردم را در عرفات مشاهده کرد، بالاى کوه رفت و تنها مشغول دعا و راز و نیاز شد.
چون از مناسک حج فارغ شد، جبرئیل به نزد او آمد و گفت :
اى داود! پروردگارت مى فرماید: چرا بالاى کوه رفتى ؟ آیا گمان کردى که صدائى به سبب صداى دیگر بر من مخفى مى گردد؟
سپس جبرئیل داود را به سوى ((جدّه )) و از آنجا او را به دریا بُرد تا رسید به سنگى و آن را شکافت ، ناگاه در آن سنگ کرمى ظاهر شد، آنگاه جبرئیل گفت : اى داود! پروردگارت مى فرماید که :
صداى این کرم را در میان این سنگ در قعر این دریا مى شنوم و غافل نیستم ، تو گمان کردى که صداهاى بسیار، مانع شنیدن صداى تو مى شود؟(21)

 


به قضاى من راضى باشید
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام : قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ:
((عَبْدِیَ الْمُؤْمِنَ لَا أَصْرِفُهُ فِی شَیْءٍ إِلَّا جَعَلْتُهُ خَیْراً لَهُ فَلْیَرْضَ بِقَضَائِی وَ لْیَصْبِرْ عَلَى بَلَائِی وَ لْیَشْکُرْ نَعْمَائِی أَکْتُبْهُ یَا مُحَمَّدُ مِنَ الصِّدِّیقِینَ عِنْدِی )).
خداى عزّوجلّ فرماید:
بنده مؤ منم را به هر سو بگردانم ، برایش خیر است .
پس باید به قضاء من راضى باشد و بر بلاى من صبر کند و نعمتهایم را سپاس گذارد؛ تا او را - اى محمد - در زمره صدیقین نزد خود ثبت کنم .(22)

 


صلاح بنده ام را بهتر مى دانم
عَنْ أَبِى عَبْدِاللَّهِ علیه السلام :
ُعَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ علیه السلام یَا مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ فَإِنِّی إِنَّمَا أَبْتَلِیهِ لِمَا هُوَ خَیْرٌ لَهُ وَ أُعَافِیهِ لِمَا هُوَ خَیْرٌ لَهُ ... )).
در ضمن آنچه خداى عزّوجلّ به موسى بن عمران علیه السلام وحى کرد این بود که :
اى موسى ! مخلوقى که نزدم محبوبتر از بنده مؤ من باشد نیافریدم .
من او را به آنچه براى او خیر است مبتلا مى کنم و به آنچه برایش خیر است عافیت دهم و من به آن چه که بنده ام را اصلاح کند داناترم .
پس او باید بر بلایم صبر کرده و نعمتهایم را شکر کند و به قضایم راضى باشد. زمانى که به رضاى من عمل کند و امرم را اطاعت نماید او را در زمره صدیقین نزد خود نویسم .(23)

 


خوشنودى خداوند
و فى أ خبار موسى علیه السلام :
((أ نهم قالوا اسأ ل لنا ربک أ مرا إ ذا نحن فعلناه یرضى به عنا فأ وحى الله تعالى إ لیه قل لهم یرضون عنى حتى أ رضى عنهم )).
در اخبار موسى صلى الله علیه و آله آمده است که بنى اسرائیل به او گفتند:
از خدایت امرى را درخواست کن که ما آن را انجام دهیم و بدان وسیله خداوند از ما خوشنود شود.
خطاب رسید که :
به ایشان بگو شرط رضایت من از شما این است که شما از من خشنود باشید تا من از شما خشنود شوم .(24)

 


نگران احوال دختران خود نباشید
((... یا محمد هذه أ نبتها من هذا المکان الا رفع لا غذو منها بنات المؤ منین من أ متک و بنیهم فقل لا باء البنات لا تضیقن صدورکم على فاقتهن فإ نى کما خلقتهن أ رزقهن )).
حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
در شب معراج چون به سدرة المنتهى رسیدم ، دیدم از بعضى از شاخه هاى آن پستان آویخته شده ، از تعداد دیگر شیر مى ریخت و از بعضى از شاخه عسل ، از تعدادى دیگر روغن ، از بعضى چیزى شبیه آرد گندم سفید، و از شاخه اى لباسها و از بعضى دیگر میوه سدر، پس در خاطر خود گفتم :
اینها در کجا قرار مى گیرند؟ و در آن هنگام جبرئیل با من نبود که از او سئوال کنم ، زیرا که او در مرتبه خود ماند و من از درجه او بالاتر رفتم ، آنگاه حقتعالى مرا ندا کرد:
اى محمّد! اینها را در این مکان بلند رویانیدم که غذاى دختران و پسران مؤ منین از امّت تو باشد. به پدران دخترها بگو که : براى پریشانى احوال دختران خود دلتنگ نباشید، زیرا همانطور که ایشان را آفریدم ، ایشان را روزى دهم .(25)

 


روزىِ تو مى رسد
قَالَ اللَّهُ تَعَالَى :
((یَا ابْنَ آدَمَ! فِى کُلِّ یَوْمٍ تُؤْتَى بِرِزْقِکَ وَ أَنْتَ تَحْزَنُ وَ یَنْقُصُ مِنْ عُمُرِکَ وَ أَنْتَ لَا تَحْزَنُ تَطْلُبُ مَا یُطْغِیکَ وَ عِنْدَکَ مَا یَکْفِیکَ)).
خداى تعالى مى فرماید:
اى فرزند آدم ! رزق و روزى هر روزى که بر تو مى گذرد، برتو مى رسد، و تو براى روزیت دلتنگ و غمگینى ولى عمر تو مى گذرد و تو غصه اى ندارى .
هر مقدار از روزى که به تو مى رسد، تو را کفایت مى کند ولى تو بیشتر مى خواهى که موجب طغیان و سرکشى تو مى شود.(26)

 


درمانده نخواهم شد
و فى الوحى القدیم :
((یا ابن آدم ! خلقتک من تراب ، ثمّ من نطفة فلم أ عى بخلقک اءویعیینى رغیف أ سوقه إ لیک فى حینه )).
در وحى قدیم آمده است که :
اى پسر آدم ! در ابتدا تو را از خاک آفریدم و پس از آن از نطفه و در خلقت تو درمانده نشدم .
آیا در رساندن نانى که باید در وقت خودش به تو برسانم ، درمانده شدم ؟(27)

 


شکایت ترا نزد فرشتگانم نمى کنم
أ وحى الله إ لى عزیر علیه السلام :
((یا عزیر إ ذا وقعت فى معصیة فلا تنظر إ لى صغرها و لکن انظر من عصیت و إ ذا أ وتیت رزقا منى فلا تنظر إ لى قلته و لکن انظر إ لى من أ هداه و إ ذا نزلت بک بلیة فلا تشک إ لى خلقى کما لا أ شکوک إ لى ملائکتى عند صعود مساویک و فضائحک )).
خداوند تعالى به عزیر علیه السلام وحى فرستاد که :
یا عزیر! هرگاه مرتکب معصیتى شدى به کوچکى گناه نگاه نکن ولکن ببین نافرمانى و معصیت چه کسى را انجام داده اى .
و آنگاه که از جانب من روزیت مى رسد به کمى آن ننگر، بلکه ببین از جانب چه مقامى برایت رسیده است .
و هرگاه که گرفتارى برایت پیش آمد شکایت آن را نزد بندگانم مبر، همانگونه که وقتى بدیها و زشتى هاى تو بالا مى آید، من شکایت تو را نزد فرشتگانم نمى کنم .(28)

 


هرگاه شرمگین گردد من او را بیامرزم
عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ:
َا دَاوُدُ إِنَّ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَذْنَبَ ذَنْباً ثُمَّ رَجَعَ وَ تَابَ مِنْ ذَلِکَ الذَّنْبِ وَ اسْتَحْیَا مِنِّی عِنْدَ ذِکْرِهِ غَفَرْتُ لَهُ وَ أَنْسَیْتُهُ الْحَفَظَةَ وَ أَبْدَلْتُهُ الْحَسَنَةَ وَ لَا أُبَالِی وَ أَنَا أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ)).
خداوند به داود علیه السلام وحى فرستاد که :
اى داود! هرگاه ، از بنده مؤ من من گناهى سرزند و سپس از آن توبه نماید، و چون به یادش آید از من شرمگین گردد، من او را بیامرزم .
و آن گناه را از خاطر فرشتگان محو مى نمایم . و به نیکى و ثواب بدل مى کنم ، و پروایى ندارم ، و من مهربانترین مهربانانم .(29)

 


شرط آمرزش
دِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ علیه السلام عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله عَنْ جَبْرَئِیلَ علیه السلام قَالَ: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ((مَنْ أَذْنَبَ ذَنْباً صَغِیراً کَانَ أَوْ کَبِیراً وَ هُوَ لَا یَعْلَمُ أَنَّ لِى أَنْ أُعَذِّبَهُ أَوْ أَعْفُوَ عَنْهُ لَا غَفَرْتُ لَهُ ذَلِکَ الذَّنْبَ أَبَداً وَ مَنْ أَذْنَبَ ذَنْباً صَغِیراً کَانَ أَوْ کَبِیراً وَ هُوَ یَعْلَمُ أَنَّ لِى أَنْ أُعَذِّبَهُ أَوْ أَعْفُوَ عَنْهُ عَفَوْتُ عَنْهُ))
امام صادق علیه السلام ، از پدر گرامى اش و او از پدرانش علیهم السلام ، و آنها از رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله نقل نمودند که :
خداى عزّوجلّ فرماید:
هر که گناهى بزرگ و یا کوچک مرتکب شود و در نظر نگیرد که من مى توانم او را عذاب کنم و یا از او در گذرم ، هرگز او را نمى بخشم . و هر که گناهى مرتکب شود و بداند که من مى توانم او را عذاب کنم و یا ببخشم ، از او در مى گذرم .(30)

 


لغزشهایت را محو مى کنم
و روى أ ن اللّه تعالى یقول :
((عبدى إ نک إ ذا استحیت منى أ نسیت الناس عیوبک و بقاع الا رض ذنوبک و محوت من الکتاب زلاتک و لا أ ناقشک الحساب یوم القیامة )).
خداى تعالى مى فرماید:
بنده من ! هرگاه از من شرم کنى ، عیب هاى تو را از مردم مى پوشانم ، گناهان و لغزشهایت را از نامه عملت محو مى کنم . و در قیامت ، هنگام بازجوئى ، بر تو سخت نگیرم .(31)

 


سبقت عفو خداوند بر غضب او
و روى أ ن الله سبحانه قال لموسى حین أ رسله إ لى فرعون :
((یتوعده و أ خبره أ نى إ لى العفو و المغفرة أ سرع منى إ لى الغضب و العقوبة )).عدة الداعى : ص 145 .
خداوند سبحان وقتى که موسى را به سوى فرعون مى فرستاد به او فرمود که او را بترسان ، و باخبر کن که عفو و آمرزش من بر غضبم ، سبقت مى گیرد.

 


خداوند حق خود را مى بخشد
عن النبى صلى الله علیه و آله قال ینادى مناد یوم القیامة تحت العرش :
((یا أ مة محمد ما کان لى قبلکم فقد وهبته لکم و قد بقیت التبعات بینکم فتواهبوا و ادخلوا الجنة برحمتى )).
پیامبر صلى الله علیه و آله فرماید:
روز قیامت منادى از جانب پروردگار ندا دهد:
اى امت محمد! آنچه از من نزد شما است آن را به شما بخشیدم . و باقى مانده حقوقى که شما بر همدیگر دارید به هم ببخشید و به رحمت من داخل بهشت شوید.(32)

 


اگر تسلیم خواسته خدا نشوى به خواسته خودنرسى
قال أ میرالمؤ منین علیه السلام :
أ وحى الله تعالى إ لى داود:
((یا داود ترید و أ رید و لا یکون إ لا ما أ رید فإ ن أ سلمت لما أ رید أ عطیتک ما ترید و إ ن لم تسلم لما أ رید أ تعبتک فیما ترید ثم لا یکون إ لا ما أ رید)).
حضرت امیرمؤ منان على علیه السلام فرمود:
خداوند به حضرت داود علیه السلام وحى فرستاد که :
اى داود! تو چیزى طلب مى کنى و من هم و آنچه خواسته من است ، مى شود. پس اگر تسلیم خواسته من شوى آنچه را که تو طلبیده اى ، به تو ارزانى خواهم کرد. و اگر تسلیم خواسته من نشوى تو را در رسیدن به آنچه که خواسته اى به رنج و تعب مى اندازم و سپس آن مى شود که من خواسته ام .(33)

 


تردید خداوند در مرگ مؤ من
حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
خداى تعالى مى فرماید:
در کارهایى که انجامش تنها به دست من است ، مردد نشدم مگر تردیدى که در مرگ بنده مؤ منم دارم ، من دیدار او را دوست دارم و او مرگ را نمى خواهد، پس مرگ را از او مى گردانم و مؤ من به درگاهم دعا مى کند و من اجابتش مى کنم در چیزى که خیر اوست .
و اگر در دنیا جز یک مؤ من باقى نماند، بواسطه او از همه مخلوقاتم ، بى نیازم . و از ایمان او آنچنان اُنسى برایش مى سازم که محتاج نباشد از ترس به کسى پناه برد.(34)

 


او را مى بخشم زیرا دوستش دارم
قال الصادق علیه السلام : ((قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ:
نِینَ لَیُذْنِبُ الذَّنْبَ الْعَظِیمَ مِمَّا یَسْتَوْجِبُ بِهِ عُقُوبَتِی فِی الدُّنْیَا وَ الا خِرَةِ فَأَنْظُرُ لَهُ فِیمَا فِیهِ صَلَاحُهُ فِی آخِرَتِهِ فَأُعَجِّلُ لَهُ الْعُقُوبَةَ عَلَیْهِ فِی الدُّنْیَا لِأُجَازِیَهُ بِذَلِکَ الذَّنْبِ وَ أُقَدِّرُ تْرُکُهُ عَلَیْهِ مَوْقُوفاً غَیْرَ مُمْضًى وَ لِى فِى إِمْضَائِهِ الْمَشِیئَةُ وَ مَا یَعْلَمُ عَبْدِى بِهِ فَأَتَرَدَّدُ فِى ذَلِکَ مِرَاراً عَلَى إِمْضَائِهِ ثُمَّ أُمْسِکُ عَنْهُ فَلَا أُمْضِیهِ کَرَاهَةً لِمَسَاءَتِهِ وَ حَیْداً عَنْ إِدْخَالَِحَبَّةً لِمُکَافَاتِهِ لِکَثِیرِ نَوَافِلِهِ الَّتِى یَتَقَرَّبُ بِهَا إِلَیَّ فِی لَیْلِهِ وَ نَهَارِهِ فَأَصْرِفُ ذَلِکَ الْبَلَاءَ عَنْهُ وَ قَدْ قَدَّرْتُهُ وَ قَضَیْتُهُ وَ تَرَکْتُهُ مَوْقُوفاً وَ لِی فِی إِمْضَائِهِ الْمَشِیئَةُ ثُمَّ أَکْتُبُ لَهُ عَظِیمَ أَجْرِ نُزُولِ ذَلِکَ الْبَلَاءِ وَ أَدَّخِرُهُ وَ أُوَفِّرُ لَهُ أَجْرَهُ وَ لَمْ یَشْعُرْ بِهِ وَ لَمْ یَصِلْ إِلَیْهِ أَذَاهُ وَ أَنَا اللَّهُ الْکَرِیمُ الرَّءُوفُ الرَّحِیمُ)).
امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند متعال مى فرماید:
همانا، بنده اى از بندگان مؤ من ، گناهى بزرگ مرتکب مى شود که مستوجب کیفر و عقوبت در دنیا و آخرت است . من آنچه صلاح آخرت اوست را در نظر مى گیرم و عقوبت گناه او را در دنیا قرار مى دهم .
با توجّه به میزان گناه او، کیفر تعیین کرده و بدان حکم مى کنم ولى آن را جارى نمى سازم و اجرایش را به مشیّت خود وا مى گذارم ولى بنده ام این مطلب را نمى داند و بارها اجراى آن را به تأ خیر مى اندازم چون راضى به ناراحتى بنده ام نیستم و از ایجاد کدورت براى او دورى مى کنم .
من با گذشت و نادیده گرفتن گناه او، بر او منّت نهاده و او را مى بخشم زیرا دوست دارم که به نمازهاى نافله او که در شب و به واسطه آنها به من تقرب مى جوید، پاداش دهم .
پس بلاها را از او دور مى گردانم و با اینکه به کیفرش حکم کرده بودم ، آن را متوقّف کرده و اجراى آن بستگى به مشیت من دارد.
و آنگاه به این هم بسنده نکرده و اجر بزرگ نزول این بلائى که از سر او گذشت را برایش مى نویسم و ذخیره مى کنم . و مزدش را نیز زیاد مى کنم با اینکه خودش آگاه نیست چون آزار آن بلا به او نرسیده و منم آن خداوند کریم و مهربان و رحیم .(35)

 


خداوند چه مقدار بنده اش را دوست دارد؟
کُتُبِهِ الْمُنْزَلَةِ أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِى فَلْیَظُنَّ بِى مَا شَاءَ وَ أَنَا مَعَ عَبْدِى إِذَا ذَکَرَنِى فَمَنْ ذَکَرَنِى فِى نَفْسِهِ ذَکَرْتُهُ فِى نَفْسِى وَ مَنْ ذَکَرَنِى فِى مَلَإٍ ذَکَرْتُهُ فِى مَلَإٍ خَیْرٍ مِنْهُ وَ مَنْ تَقَرَّبَ إِلَیَّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ إِلَیْهِ ذِرَاعاً وَ مَنْ تَقَرَّبَ إِلَیَّ ذِرَاعاً تَقَرَّبْتُ إِلَیْهِ بَاعاً ... ))
خداى باعزت و جلال فرماید:
ملاقات بنده اى را که دوست دارد با من دیدار کند، دوست دارم . هر گاه او در نزد خود مرا یاد کند، من نیز در نزد خود او را یاد مى کنم . و هر گاه در جمعى مرا یاد کند من نیز او را بهتر و زیباتر در میان گروهى یاد مى کنم .
او هرگاه به اندازه وجبى به من نزدیک شود من به او به اندازه ذراع (36) نزدیک مى شوم و اگر ذراعى به من تقرب جوید به اندازه باع (37) به او نزدیک مى شوم .(38)

 


خداوند فرمود: من ویژه دوستانم هستم
روى الحسن بن أ بى الحسن الدیلمى عن وهب بن منبه ، قال :
((أ وحى الله إ لى داود علیه السلام یا داود من أ حب حبیبا صدق قوله و من رضى بحبیب رضى فعله و من وثق بحبیب اعتمد علیه و من اشتاق إ لى حبیب جد فى السیر إ لیه یا داود ذکرى للذاکرین و جنتى للمطیعین و حبى للمشتاقین و أ نا خاصة للمحبین )).
خداى تعالى به داود علیه السلام وحى فرستاد که :
اى داود! کسى که دوستش را دوست مى دارد، گفتارش را تصدیق مى کند و اگر از او راضى باشد، کردارش را نیز تأ یید مى کند. و با اطمینان به دوست ، اعتماد به او پیدا مى کند و اگر اشتیاق به او داشته باشد ، جهد و تلاش مى کند که به او برسد.
اى داود! یاد و ذکر من براى ذاکرین من است و بهشتم براى اطاعت کنندگان و عشق و محبتم براى مشتاقین و دلباختگانم و من ویژه دوستانم هستم .(39)

 


نمى خواهم بندگانم را هلاک کنم
چون حضرت نوح علیه السلام از خداوند براى قوم خود تقاضاى نزول عذاب کرد، خداوند روح الامین را با هفت دانه هسته خرما فرستاد و گفت اى پیامبر خدا! حق تعالى مى فرماید:
این جماعت ، آفریده هاى من و بندگان منند، و ایشان را به صاعقه اى از صاعقه هاى خود هلاک نمى کنم ، مگر بعد از تأ کید دعوت و آنگاه که حجت بر من تمام شود، پس برگرد به سوى دعوت قوم خود که من تو را بر آن ثواب مى دهم .
و این هسته هاى خرما را در زمین بکار که چون اینها برویند و کامل شوند و به بار آیند براى تو فرج و خلاص خواهد بود پس به مؤ منانى که تابع تو هستند به این موضوع بشارت بده .
و چون درختان روئیدند و به میوه رسیدند، و میوه هایشان رنگین شد، بعد از زمان بسیارى ، نوح از خداوند خواست که وعده را به عمل آورد، خداوند به او امر فرمود که :
هسته هاى خرماى این درختان را بار دیگر بکارد، و صبر را پیشه کند و در تبلیغ رسالت و اتمام حجت بر قوم خود سعى و کوشش کند. چون این خبر به پیروان نوح رسید سیصد نفر از ایشان مرتد شدند و گفتند اگر آنچه نوح دعا مى کرد حق مى بود، در وعده پروردگارش تخلف نمى شد. و پیوسته حق تعالى در هر مرتبه که میوه درختان مى رسید امر مى کرد دانه آنها را بکارد تا هفت مرتبه ، و در هر مرتبه اى گروهى از آنها که به نوح ایمان آورده بودند مرتد شدند، تا آن که هفتاد و چند نفر باقى ماندند و در این وقت به نوح وحى فرمود که :
اى نوح ! در این زمان براى دیده تو، صبح نورانى حق از شب ظلمانى باطل ، هویدا شد و حق ظاهر گردید و کدورتها بواسطه ظاهر شدن پرتوهایى که طینت آنها ناپاک بود، از بین رفت . و اگر من کافران را هلاک مى کردم و مرتدها را باقى مى گذاشتم در حقیقت به وعده اى که (به مؤ منان خالص و آنان که به ریسمان پیامبر صلى الله علیه و آله چنگ زده بودند) داده بودم ، وفا ننموده بودم .
من وعده کرده بودم که ایشان را در روى زمین خلیفه و جانشین متمکن در دین گردانم و ترسشان را به ایمنى مبدل کنم تا بوسیله برطرف شدن شک از دلهایشان ، بندگیشان براى من خالص ‍ شود.
پس چگونه خلیفه شدن و متمکن ساختن و تبدیل ترس و خوف به امن از طرف من بر آنها مسیر مى شد در حالى که من به ضعف ایمان و یقین و بدى طینت و زشتى پنهان آنان که مرتد شدند، آگاه بودم و این نبود مگر نتیجه نفاق آنان و این ریشه گمراهیشان بود.
... پس اى نوح ! وقت آن رسیده که کشتى را در حضور ما بسازى و به دستور ما مشغول شوى .(40)

 


مرا با بندگانم بگذار
از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت شده که آن حضرت به ابوجهل فرمود:
اى ابوجهل ! آیا قصه و داستان حضرت ابراهیم خلیل را مى دانى ؟ آن گاه که او را در ملکوت آسمان بالا بردند، خداوند دیدِ چشمان او را چنان قوى گردانید که زمین وهرچه بر روى آن بود از ظاهر و پنهان همه را دید، و در ضمن مشاهده کرد مرد و زنى را که زنا مى کردند، بر آنها نفرین کرد که ایشان هلاک شوند و هلاک شدند، بعد از آن ، دو نفر دیگر را چنین دید، دعا کرد و هر دو هلاک شدند، سپس دو نفر دیگر را بر این حال دید، دعا کرد و هر دو مردند و هلاک گردیدند. چون خواست بدو کس دیگر هم نفرین کند حقتعالى وحى فرمود که :
اى ابراهیم ! دعاى خود را از بندگان و کنیزان من بازدار. همانا منم آمرزنده مهربان ، گناهان بندگان به من ضرر نمى رساند همان طور که طاعت ایشان نفعى به من نمى رساند، و ایشان را سیاست و تربیت نمى کنم به آن که خشم خود را براى ایشان تدارک کنم چنان که تو مى کنى .
پس دعاى خود را از بندگان من بازدار، زیرا تو بنده ترساننده بندگان من از عذاب من هستى ، ولى شریک در پادشاهى من نیستى و حافظ و شاهد و نگهبان بر من و بندگان من نیستى .
من با بندگان گناهکار خود یکى از این سه کار را مى کنم :
1 - یا توبه مى کنند و به سوى من برمى گردند که توبه ایشان را قبول مى کنم و گناه ایشان را مى آمرزم و عیبهاى ایشان را مى پوشانم .
2 - و یا آن که عذاب خود را از ایشان باز مى دارم ، براى آن که مى دانم از پشتهاى ایشان فرزندانى چند مؤ من بیرون خواهد آمد، پس رفق و مدارا مى کنم با پدران کافر و تأ نى مى کنم با مادران کافر وعذاب را از ایشان بر مى دارم تا آن مؤ منان از پشتشان بیرون آیند و آنگاه که مؤ منان از صلبها و رحمهاى ایشان بیرون آیند و جدا شوند، برایشان عذاب من ، واجب وبلاى من نازل مى شود.
3 - و اگر نه این باشد و نه آن ، پس آنچه که من مهیا کرده ام براى ایشان از عذاب خود در آخرت ، از آنچه براى ایشان در دنیا مى خواهى عظیم تر است .
زیرا که عذاب من براى بندگانم در خور جلال و بزرگوارى من است .
اى ابراهیم ! پس مرا با بندگان خود بگذار که من مهربانترم به ایشان از تو.
و مرا با ایشان بگذار که منم جبار بردبار و داناى حکیم ، تدبیر مى کنم ایشان را به علم خود. و جارى مى کنم در ایشان قضا و قدر خود را.(41)

 


اگر فرعون ، خدا را صدا مى زد به فریادش مى رسید
ابراهیم بن محمد همدانى مى گوید: از حضرت رضا علیه السلام پرسیدم که به چه علّت خداوند فرعون را غرق کرد و آن را هلاک نمود با این که فرعون به خداوند ایمان آورد؟
حضرت فرمود: فرعون وقتى ایمان آورد که دیگر فایده اى نداشت و کار از کار گذشته بود، و بعلاوه فرعون بعد از آن که دید غرق مى شود متوسل به حضرت موسى شد و آن جناب به فریاد او نرسید.
و وقتى که حضرت موسى علیه السلام به مقام مناجات رفت به او خطاب شد که :
اى موسى ! به فریاد فرعون نرسیدى به جهت آن که تو او را نیافریده بودى ، و به عزّت خودم سوگند اگر به من پناه آورده بود به فریاد او مى رسیدم .(42)

 


ملاقات دوست
((و فى الخبر المشهور إ ن إ براهیم قال لملک الموت إ ذ جاءه بقبض روحه هل رأ یت خلیلا یمیت خلیله فأ وحى الله تعالى إ لیه هل رأ یت محبا یکره لقاء حبیبه فقال یا ملک الموت الا ن فاقبض و هذا لا نجده إ لا عند من یحب الله بکل قلبه فإ ذا علم أ ن الموت سبب اللقاء انزعج قلبه إ لیه و لم یکن له محبوب غیره حتى یلتفت إ لیه )).
چون خداى تبارک و تعالى خواست روح ابراهیم را بگیرد ملک الموت را فرو فرستاد گفت :
اى ابراهیم ! درود بر تو!
ابراهیم جواب داد و فرمود: اى عزرائیل ! براى دیدار آمدى یا براى مرگ ؟
گفت : براى مرگ ، و باید اجابت کنى .
ابراهیم گفت : آیا دیدى دوستى ، دوست خود را بمیراند؟ ملک الموت برگشت و در برابر خداى تعالى ایستاد و عرض کرد:
معبودا! شنیدى خلیل تو ابراهیم چه گفت ؟ خطاب رسید:
اى عزرائیل ! برو و به او بگو:
دوستى را دیدى که ملاقات دوست را بد بدارد؟ براستى هر دوستى خواهان ملاقات دوست است .
ابراهیم گفت :
اى عزرائیل ! همین حالا جان مرا بگیر.(43)

 


دوستى و دشمنى براى خدا
خداوند متعال به حضرت موسى بن عمران علیه السلام وحى فرستاد که : اى موسى ! آیا هرگز عملى از براى من بجاى آورده اى ؟
عرض کرد: پروردگارا! نماز براى تو بجا آورده ام ، و روزه را براى تو گرفته ام و صدقه داده ام و ذکر تو را نموده ام .
خطاب به او شد: اما نمازت ، دلیل بر خداپرستى تو است و روزه ، سپر آتش است از براى تو، و صدقه ، سایبان است از برایت در قیامت ، و یاد من نور است از براى تو، پس کدام عمل از براى من به جاى آوردى ؟
موسى علیه السلام عرض کرد: پرودگارا مرا راهنمایى کن بر عملى که از براى تو باشد.
از طرف خداوند به او خطاب شد:
آیا هرگز با دوستان من دوستى و با دشمنان من دشمنى نموده اى ؟ آنگاه حضرت موسى علیه السلام متوجّه گردید که افضل اعمال نزد خداوند دوستى با دوستان خدوند متعال و دشمنى با دشمنان او مى باشد.(44)

 


همه چیز او مى شوم
عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ:
الله علیه و آله قَالَ یَا رَبِّ مَا حَالُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَکَ قَالَ یَا مُحَمَّدُ مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَةِ وَ أَنَا أَسْرَعُ شَیْءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِیَائِی وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَیْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ مَسَاءَتَهُ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ لَا یُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنَى وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَیْرِ ذَلِکَ لَهَلَکَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ لَا یُصْلِحُهُ إِلَّا الْفَقْرُ وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَیْرِ حَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِى یَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِى أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِى أَعْطَیْتُهُ)).
امام باقر علیه السلام فرمود:
چون پیامبر صلى الله علیه و آله را به آسمان بردند، عرض کرد: پروردگارا! حال مؤ من نزد تو چگونه است ؟
فرمود: اى محمّد! هر که به دوستى از دوستان من اهانت کند آشکارا به جنگ من آمده ، و من به یارى دوستانم از هر چیز شتابانترم .
و همانا برخى از بندگان مؤ من من هستند که جز توانگرى آنان را اصلاح نکند، و اگر به حال دیگرى او را در آورم نابود و هلاک گردد. و برخى از بندگان مؤ من من هستند که جز فقر و ندارى آنان را اصلاح نکند. و اگر او را به حال دیگرى بگردانم هر آینه هلاک گردد.
و هیچ بنده اى با هیچ چیز به من نزدیک نشده است که از واجبات نزد من محبوبتر باشد. همانا بنده به وسیله نوافل و مستحبات به من نزدیک مى شود تا محبوب من مى گردد و همینکه محبوب گشت ، من گوش او مى شوم که با آن مى شنود، و چشم او مى شوم که با آن مى بیند، و زبان او مى شوم که با آن سخن مى گوید، و دست او مى شوم که با آن برگیرد.
اگر مرا بخواند اجابت مى کنم ، و اگر از من بخواهد مى بخشم .(45)

 


اگر از بنده مؤ منم شرم نمى کردم ...
عن أ بى عبد الله علیه السلام قال : قال رسول الله صلى الله علیه و آله :
((قال الله عزوجل : لو لا أ نى أ ستحیى من عبدى المؤ من ما ترکت علیه خرقة یتوارى بها و إ ذا کملت له الا یمان ابتلیته بضعف فى قوته و قلة فى رزقه فإ ن هو حرج أ عدت علیه فإ ن صبر باهیت به ملائکتى )).
خداى تعالى مى فرماید:
اگر از بنده مؤ منم شرم نمى کردم براى او حتى جامه کهنه اى هم نمى گذاشتم که خود را به آن بپوشاند. و هرگاه من ایمان بنده مؤ من را کامل گردانم او را گرفتار فقر و تنگدستى از مال ، یا مرض در بدن خواهم کرد، پس اگر او بى تابى کرد فقیرى و بیمارى او را زیادتر کنم و اگر صبر و شکیبائى کند به واسطه او بر فرشتگانم افتخار و مباهات کنم .(46)

 


رفتار خداوند با بنده مؤ من گناهکار
امام صادق علیه السلام فرمود: رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله فرمود: خداى عزّوجلّ فرماید:
به عزّت و جلالم سوگند من بنده اى را که مى خواهم رحمتش کنم از دنیا بیرون نمى برم تا اینکه براى کفاره هر خطا و گناهى که کرده است او را یا به وسیله بیمارى در بدنش و یا به علت تنگى در روزیش و یا به وسیله ترس در دنیایش عوض مى دهم ، پس اگر باز چیزى بماند، مرگ را بر او سخت گردانم تا آمرزیده بمیرد و پس از مرگ دچار عذاب نشود.
و به عزّت و جلالم سوگند من بنده اى را که بخواهم عذاب کنم از دنیا بیرون نمى برم تا اینکه هر عمل نیکى که انجام داده آن (بنده ) را به وسیله تندرستى ، یا فراخى در روزیش و یا به آسودگى و فراخ در دنیایش پاداش مى دهم ، و اگر چیزى باقى بماند مرگ را بر او آسان نمایم .(47)

 


من صلاح بندگانم را بهتر مى دانم
خداى تعالى مى فرماید:
برخى از بندگان مؤ منم کسانى باشند که امر دینشان جز با ثروتمندى و وسعت و تندرستى اصلاح نشود، آنها را با ثروت و وسعت و تندرستى مى آزمایم تا امر دینشان اصلاح شود.
و برخى از بندگان مؤ منم کسانى باشند که امر دینشان جز با فقر و تهیدستى و ناتندرستى اصلاح نشود، آنها را با فقر و تهیدستى و ناتندرستى مى آزمایم تا امر دینشان اصلاح شود.
من به آنچه امر دین بندگان مؤ منم را اصلاح کند داناترم
و برخى از بندگان مؤ منم کسى است که در عبادتم کوشش کند و از خواب و بستر با لذّت خود برخیزد، و شبها براى خاطر من نماز شب بخواند و خود را در راه عبادتم به زحمت اندازد من یک شب و دو شب او را به چرت اندازم براى لطفى که نسبت به او دارم و مى خواهم باقِیَش دارم ، پس او تا صبح مى خوابد. سپس بر مى خیزد و خود را مبغوض مى دارد و سرزنش مى کند (که چرا امشب از عبادت محروم شدم ) در صورتى که اگر او را واگذارم تا هر چه خواهد عبادتم کند، از آن راه او را خودبینى فرا گیرد، و همان خودبینى او را نسبت به اعمالش فریفته سازد و حالتى به او دست دهد که هلاک دینش در آن باشد به جهت عجب به اعمال و از خود راضى بودنش ، تا آنجا که گمان کند بر همه عابدان برترى گرفته و در عبادت از حد تقصیر درگذشته (در صورتى که پیامبران هم اعتراف به تقصیر در عبادت مى کنند) آن هنگام از من دور شود و خودش گمان کند که به من نزدیک است .(48)

 


بندگانم را مى آزمایم
خداوند به داود علیه السلام وحى فرمود:
هر که التجاء به من آورد طلب او را کفایت کنم ، و هر که از من چیزى بخواهد به او ببخشم ، و هر که مرا بخواند او را اجابت کنم و دعاى او را تاءخیر مى اندازم و معلق مى ماند، و حال آنکه اجابت خواهم کرد، تا تمام شود قضاى من ، پس هرگاه تمام شد برآورم آنچه سئوال کرده است .
اى داود! به مظلوم و ستمدیده بگو که دعایت را به جهت چند چیز که بر تو پوشیده و پنهان است ، به تاءخیر اندازم ، با اینکه سرانجام دعایت را نسبت به کسى که بر تو ظلم کرده اجابت مى کنم ، و منم احکم الحاکمین .
و سبب تاءخیر اجابت ، یا اینست که بر کسى ظلم و ستم کرده اى و او درباره ات دعاى بد کرده ، پس این در برابر آن است .
و یا بخاطر آن است که : درجه اى است در بهشت که تو به آن درجه نزد من نرسى مگر به ظلم آن شخص بر تو.
بواسطه آن که من مى آزمایم بندگان خود را در اموال وانفس ایشان ، و چه بسا که بیمار مى کنم بنده را، پس کم مى شود نماز و خدمت او، ولیکن آواز او که بخواند مرا در پریشانى محبوبتر است براى من از نماز نماز کنندگان .
و چه بسا که بنده اى نماز مى گذارد و مى زنند آن نماز را به روى او، آواز و صداى او بر من محجوب و پوشیده است . آیا مى دانى که چرا اى داود!؟
و این بدان جهت است که شخصى به چشم فسق نگاه بسیار به زنان مؤ منه مى افکند، و این آن کسى است که نفس او به او حدیث مى کند که اگر حاکم شود در امرى ، در آن اءمر، گردنهاى مردم را به ظلم بزند.(49)

 


اوج مهر خدا به بندگان
در یکى از جنگها که رسول خدا صلى الله علیه و آله نیز در آن شرکت داشت ، تابستان بود و هوا بسیار گرم ، کودکى از خانه بیرون آمده بود و در بیابان در برابر تابش شدید آفتاب ، بر اثر گرماى بسیار، سخت مى گریست ، مادرش (که گویا براى کمک به رزمندگان آمده بود) در میان آنها بود، ناگهان به یاد بچه اش افتاد و به اطراف نگاه کرد و او را دید، با شتاب به سوى او رفت ، او را در آغوش ‍ گرفت ، و بعد روى ریگهاى سوزان جزیرة العرب خوابید و بچه اش را روى سینه اش گرفت ، تا از رسیدن شدّت گرما به فرزندش بکاهد، و مادر در این حال گریه مى کرد و مى گفت : ((آخ کودکم ، آخ کودکم )).
منظره بقدرى جانسوز بود که همه حاضران ، بى اختیار گریستند، رسول خدا صلى الله علیه و آله به سوى آنها آمد، آنها جریان را به آن حضرت ، عرض کردند.
پیامبر صلى الله علیه و آله مهر و دلسوزى آنها را ستود، و از اینکه اظهار دلسوزى کردند، خوشحال شد، سپس به آنها فرمود: ((آیا شما از محبّت و مهر شدید این مادر نسبت به فرزندش ، تعجب مى کنید؟
عرض کردند: آرى .
فرمود: ((حتما بدانید خداوند متعال به همه شما مهربانتر است از این زن ، نسبت به فرزندش )).
مسلمانان از این بشارت ، بسیار شاد شدند و سپس دنبال کار خود رفتند.(50)

 


رحمت سرشار خدا
در روایات آمده :
در روز قیامت دو نفر را مى آورند که سزاوار دوزخ مى باشند، به یکى از آنها امر مى شود، وارد دوزخ شو.
او با عجله و شتاب به سوى دوزخ مى رود، به او مى گویند مگر نمى دانى تو را به کجا مى فرستند، در پاسخ گوید مى دانم ، من به خاطر نافرمانى خدا مستحق دوزخ شده ام . اگر امروز نیز نافرمانى کنم موجب عذاب بسیار و سخت خواهم شد، لذا براى اجراى فرمان خدا شتاب مى کنم . که تأ خیر نیفتد.
رحمت الهى به جوش مى آید خطاب به مأ موران مى گوید که این بنده ام را باز گردانید و به سوى بهشت روانه اش کنید.
# # # #
شخص دیگرى را مى آورند، فرمان صادر مى شود که او سزاوار دوزخ است ، و به سوى دوزخ روانه اش سازید.
او عرض مى کند: ((خداوندا، هر چند گنهکارم ، ولى گمان من از مقام اقدس تو چنین نبود، من امید به رحمت بى نهایت تو داشتم )).
خداوند به مأ موران خطاب مى فرماید: ((بنده ام راست مى گوید، او حسن ظن و امید به رحمت من داشت ، نمى خواهم که ناامید شود او را به سوى بهشت روانه سازید)).(51)
بنده شرمنده تو، خالق بخشنده من
بیا بهشتت دهم ، مرو تو در نار ما
توبه شکستى بیا، هر آنچه هستى بیا
امیدوارى بجوى ، ز نام غفّار ما

 

 

دوستى خدا و دوستى دنیا با هم جمع نمى شود
قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله : ((حُبُّ الدّنیا و حُبّ اللّه لایَجْتَمعانِ فى قَلْبٍ أ بداً)).
پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله فرمود: دوستى دنیا و دوستى خدا هرگز در یک دل جمع نمى گردد.(52)
قال على علیه السلام : ((کَما اَنَّ الشّمسَ واللّیلَ لایجتمعانِ، کذلکَ حُبُّ اللّه و حُبُّ الدّنیا لایَجتمعانِ)).
امیرمؤ منان على علیه السلام فرمود: همچنانکه خورشید و شب (روز و شب ) با هم جمع نمى شوند، دوستى خدا و دوستى دنیا نیز با هم جمع نمى شوند.(53)
قال على علیه السلام : ((کَیْفَ یَدّعى حُبَّ اللّهِ مَنْ سکنَ قلبَهُ و حُبُّ الدّنیا؟)).
امیرمؤ منان على علیه السلام فرمود: کسى که دوستى و محبت دنیا در دلش خانه کرده ، چگونه ادّعا مى کند دوستى خدا را.(54)

 

دنیا گفت : تمام شوهرانم را کشته ام
واقعیت دنیا براى حضرت عیسى علیه السلام کشف (و روشن ) شد. حضرت در این مکاشفه دنیا را به صورت پیرزنى دید که دندان هایش ریخته و همه زیورها را به خود آویخته است .
به او گفت : چند شوهر اختیار کرده اى ؟
دنیا گفت : نشمرده ام !
حضرت فرمود: شوهرانت همه مرده اند یا تو را طلاق داده اند؟
دنیا گفت : نه ، همه شان را کشته ام !
حضرت فرمود: بدا به حال شوهران آینده تو که از شوهران پیشین تو عبرت نگرفتند، آنان را چگونه یکى پس از دیگرى کشتى و ایشان از تو دورى نجستند.(55)

 

تلاش مورچه براى رسیدن به معشوق
نقل شده که حضرت داود علیه السلام در حال عبور از بیابانى مورچه اى را دید مرتب کارش این است که از تپه اى خاک برمى دارد و به جاى دیگرى مى ریزد.
حضرت داود علیه السلام از خداوند خواست که از راز این کار آگاه شود...، مورچه به سخن آمد که :
((معشوقى دارم که شرط و میل خود را آوردن تمام خاکهاى آن تپه در این محل قرار داده است !))
حضرت فرمود:
((با این جثّه کوچک ، تو تا کى مى توانى خاکهاى این تلّ بزرگ را به محل مورد نظر منتقل کنى ، و آیا عمر تو کفایت خواهد کرد؟!))
مورچه گفت :
((همه اینها را مى دانم ولى خوشم اگر در راه این کار بمیرم به عشق محبوبم مرده ام !)).
در اینجا حضرت داود علیه السلام منقلب شد و فهمید این جریان درسى است براى او.(56)
ز هرچه غیر یار استغفراللّه
ز بود مستعار استغفر اللّه
دمى کان بگذرد بى یاد رویش
از آن دم بى شمار استغفراللّه

 

 

اگر یک شب به او غذا مى دادى چه مى شد
حضرت ابراهیم علیه السلام مهمان نواز و مهمان دوست بود، روزى یک نفر مجوسى در مسیر راه خود، به خانه ابراهیم آمد تا مهمان او شود.
ابراهیم علیه السلام به او فرمود: اگر قبول اسلام کُنى (یعنى دین حنیف مرا بپذیرى ) تو را مى پذیرم وگرنه تو را مهمان نخواهم کرد، مجوسى ناراحت شد و از آنجا رفت .
خداوند به ابراهیم علیه السلام وحى کرد: اى ابراهیم تو به مجوسى گفتى اگر قبول اسلام نکنى حق ندارى مهمان من شوى و از غذاى من بخورى ، در حالى که هفتاد سال است او کافر مى باشد و ما به او روزى و غذا مى دهیم ، اگر تو یک شب به او غذا مى دادى چه مى شد؟
ابراهیم علیه السلام از کرده خود پشیمان شد و به دنبال مجوسى حرکت کرد و پس از جستجو، او را یافت و با کمال احترام او را مهمان خود نمود.
مجوسى راز جریان را از ابراهیم پرسید، ابراهیم علیه السلام موضوع وحى خدا را براى او بازگو کرد.
مجوسى گفت : آیا براستى خداوند به من این گونه لطف مى نماید؟ حال که چنین است اسلام را به من عرضه کن تا آن را بپذیرم ، او به این ترتیب قبول اسلام کرد.(57)

 

من به بندگانم مهربانتر از مادر هستم
جوانى بسیار مغرور و از خود راضى بود، همواره مادرش را رنج مى داد، بى مهرى او به مادر به جائى رسید که روزى مادرش را که بر اثر پیرى و ضعف ، توان راه رفتن نداشت ، به کول گرفت و بالاى کوه بُرد و در آنجا گذاشت ، تا طعمه درّندگان بیابان شود، هنگامى که مادر را در آنجا گذاشت و از بالاى کوه سرازیر شد تا به خانه باز گردد، مادرش در این فکر افتاد مبادا پسرم در مسیر پرتگاه کوه بیفتد و بدنش خراش بردارد و یا طعمه درندگان گردد! براى پسرش چنین دعا کرد:
خدایا! پسرم را از طعمه درّندگان و از گزند حوادث حفظ کن ، تا به سلامت به خانه اش بازگردد.
از سوى خداوند به موسى علیه السلام خطاب شد! اى موسى ! به آن کوه برو و منظره مهر مادرى را ببین .
ببین مهر مادر چه ها مى کند
جفا دیده اما دعا مى کند
موسى علیه السلام به آنجا رفت ، وقتى مهر مادرى را دریافت ، احساساتش به جوش و خروش آمد، که به راستى مادر چقدر مهربان است ولى به زودى خداوند به او وحى کرد که :
اى موسى ! من به بندگانم مهربانتر از مادر هستم .(58)
دوباره خطاب آمدى بر کلیم
ز سوى خداى غفور و رحیم
که موسى از این مادر دلپریش
منم مهربانتر به مخلوق خویش
ولى حیف کاو خود ستائى کند
ندانسته از من جدائى کند
در عین بدى من از آن دل خوشم
که با توبه اى ناز او مى کشم

 

 

خدا را باید بیشتر از پدر و مادر خود دوست بداریم
قال الصادق علیه السلام :
((لا یمحض رجل الا یمان بالله حتى یکون الله أ حب إ لیه من نفسه و أ بیه و أ مه و ولده و أ هله و ماله و من الناس کلهم )).
امام صادق علیه السلام فرمود:
ایمان انسان به خدا ناب و خالص نباشد مگر آن که خداوند را از خودش و پدر و مادر و فرزند و زن و مالش و از همه مردم بیشتر دوست بدارد.(59)

فیما اوحى اللّه الى داود علیه السلام ((یا داود ذکرى للذاکرین و جنتى للمطیعین و زیارتى للمشتاقین و أ نا خاصة للمطیعین )).
خداى عزّوجلّ به داود علیه السلام وحى فرمود:
اى داود! یاد من از آنِ یادکنندگان (من ) است و بهشت من از آن فرمانبرداران (من ) و دیدارم از آنِ مشتاقان (من ) و من ویژه فرمانبردارانم .(60)

 

من محبّت خود را پاک از آن تو کردم
قال الامام المهدى علیه السلام : ((إ نّ موسى علیه السلام ناجى ربه بالواد المقدّس فقال یا رب إ نى قد أ خلصت لک المحبة منى و غسلت قلبى عمن سواک و کان شدید الحب لا هله فقال الله تبارک و تعالى فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ أ ى انزع حب أ هلک من قلبک إ ن کانت محبتک لى خالصة و قلبک من المیل إ لى من سواى مغسولا)).
امام مهدى علیه السلام فرمود:
موسى در وادى مقدّس با خداى خود به راز و نیاز پرداخت و عرض کرد: پروردگارا! من محبّت و دوستى خود را پاک از آن تو کردم و دلم را از جز تو شستم - موسى خانواده اش را زیاد دوست مى داشت - پس خداى تعالى فرمود:
((کفشهاى خود را برکن )) یعنى اگر محبت تو پاک از آن من است و دلت از هواى جز من شسته است پس محبّت خانواده ات را از دل خود برکن .(61)

 

دل حَرَم خدا است جز او را در آن منشان
و قال الصادق علیه السلام :
((القلب حرم الله فلا تسکن حرم الله غیر اللّه )).
امام صادق علیه السلام فرمود:
دل حرم خداست ، پس جز خدا را در حرم خدا منشان !(62)
قال رسول الله صلى الله علیه و آله ((اللهم انى اسالک حبک و حب من یحبک و العمل الذى یبلغنى حبک اللهم اجعل حبک احب الى من نفسى و اهلى و من الماء البارد)).
در دعایى از رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله آمده است :
خداوندا! از تو مى خواهم محبّت خود و محبّت آن کس که تو را دوست دارد و کارى که مرا به محبت تو مى رساند عطایم فرمایى .
بارخدایا! محبت خود را در دل من محبوبتر گردان از محبت به خودم و خانواده ام و از آب خنک .(63)

 

محبت خدا، برتر از ترس از خدا
قال الصادق علیه السلام : ((الْحُبُّ أَفْضَلُ مِنَ الْخَوْفِ)).
امام صادق علیه السلام فرمود:
محبت (خدا) برتر از ترس (از خدا) است .(64)
((المسیح علیه السلام لما سئل عن عمل واحد یورث محبه الله : ابغضوا الدنیا یحببکم الله )).
از حضرت عیسى علیه السلام سؤ ال شد که چه کارى را انجام دهیم که خداوند ما را دوست بدارد؟
حضرت عیسى علیه السلام در پاسخ فرمود:
((دنیا را دشمن دارید خدا شما را دوست خواهد داشت )).(65)

 

جز به او دلمشغول نکرده اند
قال الصادق علیه السلام : ((طَلَبْتُ حُبَّ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فَوَجَدْتُهُ فِى بُغْضِ أَهْلِ الْمَعَاصِى )).
امام صادق علیه السلام فرمود: دوستى خداى عزّوجلّ را جُستم آن را در دشمنى با گنهکاران یافتم .(66)
ال الصادق علیه السلام : ((إِذَا تَخَلَّى الْمُؤْمِنُ مِنَ الدُّنْیَا سَمَا وَ وَجَدَ حَلَاوَةَ حُبِّ اللَّهِ وَ کَانَ عِنْدَ أَهْلِ الدُّنْیَا کَأَنَّهُ قَدْ خُولِطَ وَ إِنَّمَا خَالَطَ الْقَوْمَ حَلَاوَةُ حُبِّ اللَّهِ فَلَمْ یَشْتَغِلُوا بِغَیْرِهِ )).
هرگاه مؤ من از دنیا کنار بکشد بلند مرتبه گردد و شیرینى محبت خدا را دریابد و نزد دنیاپرستان چون دیوانه جلوه نماید، در صورتى که شیرینى محبت خدا با آنها در آمیخته است و از این رو، جز به او، دل مشغول نکرده اند.(67)

 

کسانى که خداوند دوستشان دارد
خداوند متعال در قرآن کریم مى فرماید:
O ((در راه خدا انفاق کنید و خود را به دست خود به هلاکت نیفکنید و نیکى کنید که خداوند نیکوکاران را دوست دارد)).بقره : 195 .
O ((... همانا خداوند توبه کنندگان را دوست دارد و پاکان را (نیز) دوست دارد)).بقره : 222 .
O ((آرى کسى که به پیمان خود وفا کند و پرهیزگارى پیشه نماید، (خدا او را دوست مى دارد؛ زیرا) خداوند پرهیزگاران را دوست دارد)).آل عمران : 76 .
O ((چه بسیار پیامبرانى که مردان الهى فراوانى به همراه آنان جنگ کردند، آنها هیچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان مى رسید، سست و ناتوان نشدند (و تن به تسلیم ندادند)؛ و خداوند استقامت کنندگان را دوست دارد)).آل عمران : 146 .
O ((به (برکت ) رحمت الهى ، در برابر آنان مردم نرم (و مهربان ) شدى ؛ اگر تندخو وسخت دل مى بودى از اطراف تو، پراکنده مى شدند. پس آنها را ببخش و برایشان آمرزشبخواه و در کارها با ایشان مشورت کن ، امّا هنگامى که تصمیم گرفتى ، (قاطع باش و)بر خداى توکّل کن که خدا توکّل کنندگان را دوست دارد)).آل عمران : 159.
O ((آنها بسیار به سخنان تو گوش مى دهند تا آن را تکذیب کنند؛ مال حرام فراوان مى خورند؛ پس اگر نزد تو آمدند، در میان آنان داورى کن ، یا (اگر صلاح دانستى ) آنها را به حال خود واگذار. و اگر از آنان صرف نظر کنى ، به تو هیچ زیانى نمى رساند؛ و اگر میان آنها داورى کنى ، با عدالت داورى کن ، که خدا عادلان را دوست دارد)).مائده : 42 .
O ((... خداوند پرهیزگاران را دوست دارد)).توبه : 4 .
O ((هرگز در آن (مسجد به عبادت ) نایست !. آن مسجدى که از روز نخست بر پایه تقوا بنا شده ، شایسته تر است که در آن (به عبادت ) بایستى ؛ در آن مردانى هستند که دوست مى دارند پاکیزه باشند؛ و خداوند پاکیزگان را دوست دارد)).توبة : 108.
O ((خداوند کسانى را دوست مى دارد که در راه او پیکار مى کنند، گویى بنایى آهنین اند)).سوره صفّ: آیه 4 .

 

خداوند مزّاح و شوخى کننده را دوست دارد
قال الباقر علیه السلام : ((إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُدَاعِبَ فِى الْجَمَاعَةِ بِلَا رَفَثٍ الْمُتَوَحِّدَ بِالْفِکْرَةِ (الْمُتَخَلِّیَ بِالْعَبْرَةِ) الْمُتَبَاهِیَ بِالصَّلَاةِ)).
امام باقر علیه السلام فرمود:
خداوند دوست دارد کسى را که با مردم مزاح و شوخى کند، امّا سخن زشت به زبان نیاورد و نیز کسى را که اندیشه اى یکتاپرست داشته باشد و کسى را که آراسته به صبر و شکیبایى باشد و کسى را که به نماز خواندن افتخار کند.(68)

 

خداوند دل غمناک را دوست دارد
قال على بن الحسین علیه السلام : ((إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ کُلَّ قَلْبٍ حَزِینٍ وَ یُحِبُّ کُلَّ عَبْدٍ شَکُورٍ)).
امام سجّاد علیه السلام فرمود: خداوند هر دل غمناک و هر بنده سپاسگزار را دوست دارد.(69)

 

خداوند انسان با حیا و پاکدامن را دوست دارد
عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ : ((إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُّ الْحَیِیَّ الْحَلِیمَ)).
امام باقر علیه السلام فرمود:
خداوند عزّوجلّ آدم با حیاى خویشتندار را دوست دارد.(70)
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله : ((إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْحَیِیَّ الْحَلِیمَ الْعَفِیفَ الْمُتَعَفِّفَ)).
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
خداوند انسان با حیاى بردبار پاکدامن با مناعت را دوست دارد.(71)

 

خداوند عزّوجلّ سه تن را دوست دارد
قال رسول الله صلى الله علیه و آله : ((ثلاثة یحبهم الله عزوجل : رجل قام من اللیل یتلو کتاب الله و رجل تصدق صدقة بیمینه یخفیها عن شماله و رجل کان فى سریة فانهزم اصحابه فاستقبل العدو)).
رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:
خداى عزّوجلّ سه تن را دوست دارد:
کسى که نیمه شب برخیزد و کتاب خدا را تلاوت کند.
کسى که با دست راست صدقه دهد و دست چپش آگاه نشود.
و کسى که با سپاهى رفته باشد و همرزمانش بگریزند و او با دشمن مقابله کند.(72)

 

کدام آفریده ات را بیشتر دوست دارى ؟
قال رسول الله صلى الله علیه و آله : ((یقول الله تبارک و تعالى : إ ن أ حب العباد إ لى المتحابون بجلالى المتعلقة قلوبهم بالمساجد المستغفرون بالا سحار أ ولئک إ ذا أ ردت بأ هل الا رض عقوبة ذکرتهم فصرفت العقوبة عنهم )).
خداى تبارک و تعالى مى فرماید:
محبوبترین بندگان نزد من آنهایند که به خاطر من یکدیگر را دوست دارند، دلبسته مسجدهایند و سحرگاهان لب به استغفار گشایند، اینانند که هرگاه بخواهم زمینیان را کیفر دهم به یاد ایشان افتم و از مجازات آنان صرف نظر کنم .(73)
((و فى مناجاة موسى علیه السلام أ ى رب أ ى خلقک أ حب إ لیک قال من إ ذا أ خذت حبیبه سالمنى )).
موسى علیه السلام در مناجات با خدا عرض کرد:
خداى من ! کدام آفریده ات را بیشتر دوست مى دارى ؟
فرمود: آن کس را که چون محبوبش را از او بگیرم با من آشتى باشد.(74)

 

خداوند فرمود: مردم خانواده منند
عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله :
((الْخَلْقُ عِیَالُ اللَّهِ فَأَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَى اللَّهِ مَنْ نَفَعَ عِیَالَ اللَّهِ وَ أَدْخَلَ عَلَى أَهْلِ بَیْتٍ سُرُوراً)).
رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:
مردم نانخورهاى خدایند؛ پس محبوبترین کس نزد خدا آن است که به حال آنها سودمندتر باشد و خانواده اى را خوشحال کند.(75)
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام : قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: ((الْخَلْقُ عِیَالِى فَأَحَبُّهُمْ إِلَیَّ أَلْطَفُهُمْ بِهِمْ وَ أَسْعَاهُمْ فِی حَوَائِجِهِمْ)).
امام صادق علیه السلام فرمود:
خداى عزّوجلّ فرموده است : مردم خانواده منند؛ پس محبوبترین آنها نزد من کسى است که به آنان مهربانتر و در راه برآوردن نیازهایشان کوشاتر باشد.(76)

 

خداوند شاد کردن مسلمان را دوست دارد
قال الباقر علیه السلام : ((سئل رسول الله صلى الله علیه و آله أ ى الا عمال أ حب إ لى الله قال اتباع سرور المسلم قال و قیل یا رسول الله و ما اتباع سرور المسلم قال شبعة جوعة و تنفیس کربته و قضاء دینه )).
O امام باقر علیه السلام فرمود: از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله پرسیده شد:
خداى عزّوجلّ کدام کار را بیشتر دوست دارد؟
فرمود: مسلمانى را پیاپى شاد کردن .
عرض شد: اى رسول خدا! منظور از شاد کردن پیاپى مسلمان چیست ؟
فرمود: گرسنگیش را برطرف سازى ، اندوهش را بزدایى و قرضش را بپردازى .(77)

 

محبوبترین کارها نزد خداوند
((ثلاثة یحبها الله قلة الکلام و قلة المنام و قلة الطعام ثلاثة یبغضها الله کثرة الکلام و کثرة المنام و کثرة الطعام )).
O پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
خداوند سه کار را دوست دارد: کم گویى ، کم خوابى و کم خورى .
سه چیز را نیز دشمن دارد: پرگویى ، پرخوابى ، پرخورى .(78)
عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ علیه السلام : قَالَ: ((مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ)).
O امام باقر علیه السلام فرمود:
هیچ عبادتى نزد خدا محبوبتر از شاد کردن مؤ من نیست .(79)
قال الصادق علیه السلام :
((من اءحبّ الا عمال إ لى اللّه تعالى زیارة قبر الحسین علیه السلام )).
O امام صادق علیه السلام فرمود:
یکى از محبوبترین کارها نزد خداى تعالى زیارت قبر حسین علیه السلام است .(80)
قال على علیه السلام :
((اءحب الا عمال إ لى اللّه عزّوجلّ فى الا رض الدعا)).
O امام على علیه السلام فرمود:
محبوبترین کارها نزد خداى عزوجل در زمین ، دعاست .(81)

 

بار خدایا کدام بنده ات را دوست دارى ؟
عَنِ النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ:
ُأَنِّى أَعْلَمُ مَنْ تُحِبُّ مِنْ عِبَادِکَ فَأُحِبَّهُ فَقَالَ إِذَا رَأَیْتَ عَبْدِى یُکْثِرُ ذِکْرِى فَأَنَا أَذِنْتُ لَهُ فِى ذَلِکَ وَ أَنَا أُحِبُّهُ وَ إِذَا رَأَیْتَ عَبْدِى لَا یَذْکُرُنِى فَأَنَا حَجَبْتُهُ وَ أَنَا أُبْغِضُهُ)).
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
بارخدایا! دوست دارم بدانم کدام بنده ات را دوست دارى تا من نیز دوستش بدارم ؟
خداوند فرمود: هرگاه دیدى بنده ام بسیار به یاد من است (بدان که ) من توفیق این امر را بدو داده ام و دوستش دارم .
و هرگاه دیدى بنده ام به یاد من نیست من او را از این کار محروم کرده ام و دشمنش داشته ام .(82)

 

هرگاه خدا بنده اى را دوست بدارد ...
قال الصادق علیه السلام :
((إ ذا أ حب الله عبدا أ لهمه الطاعة و أ لزمه القناعة و فقهه فى الدین و قواه بالیقین فاکتفى بالکفاف و اکتسى بالعفاف و إ ذا أ بغض الله عبدا حبب إ لیه المال و بسط له و أ لهمه دنیاه و وکله إ لى هواه فرکب العناد و بسط الفساد و ظلم العباد)).
امام صادق علیه السلام فرمود:
هرگاه خداى تعالى بنده اى را دوست بدارد به او اطاعت خود را الهام فرماید، قناعت را پیشه او کند، در دین فقیه و آگاهش گرداند، جانش را با یقین نیرو بخشد، با کفاف زندگیش را بگذراند و جامه عفت بر او بپوشاند.
و هرگاه خداوند بنده اى را دشمن دارد او را مال دوست گرداند، آرزوهایش را دراز کند، دنیا را به ذهن او افکند، او را به خواهشهاى نفسش واگذارد، پس بر مرکب عناد بنشیند و بساط تبهکارى را بگستراند و بر بندگان ستم روا دارد.(83)

 

نشانه خدادوستىِ انسان
خداوند عزّوجلّ مى فرماید:
((بگو: اگر خدا را دوست دارید از من پیروى کنید تا خداوند دوستتان بدارد و گناهانتان را ببخشاید و خداوند آمرزنده و مهربان است )).(84)
قال على علیه السلام : ((إ ن من أ حب عباد الله إ لیه عبدا أ عانه الله على نفسه فاستشعر الحزن و تجلبب الخوف فزهر مصباح الهدى فى قلبه )).
امام امیرالمؤ منین على علیه السلام فرمود:
همانا یکى از محبوبترین بندگان خدا نزد او بنده اى است که خداوند او را در پیکار با نفسش یارى کرده است ؛ پس ، جامه زیرینش اندوه است و جامه رویینش ترس (از خدا) و چراغ هدایت در دلش فروزان است .(85)

 

هر دلداده اى با دلدار خود خلوت کند
عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ:
اللَّهُ بِهِ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ علیه السلام أَنْ قَالَ لَهُ یَا ابْنَ عِمْرَانَ کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُحِبُّنِى فَإِذَا جَنَّهُ اللَّیْلُ نَامَ عَنِّى أَ لَیْسَ کُلُّ مُحِبٍّ یُحِبُّ خَلْوَةَ حَبِیبِهِ هَا أَنَا یَا ابْنَ عِمْرَانَ مُطَّلِعٌ عَلَى أَحِبَّائِى إِذَا جَنَّهُمُ اللَّیْلُ حَوَّلْتُ أَبْصَارَهُمْ فِى قُلُوبِهِمْ وَ مَثَّلْتُ عُقُوبَتِى بَیْنَ أَعْیُنِهِمْ یُخَاطِبُونِّى عَنِ الْمُشَاهَدَةِ وَ یُکَلِّمُونِّى عَنِ الْحُضُورِ))
O امام صادق علیه السلام فرمود:
خداوند به موسى علیه السلام وحى فرمود:
دروغ مى گوید آن کس که گمان برد مرا دوست دارد امّا چون شب فرا رسد چشم از عبادت من فرو بندد. مگر نه این است که هر دلداده اى دوست دارد با دلدار خود خلوت کند؟! هان ! اى پسر عمران ، چون شب شود من متوجّه دوستداران خود شوم و دیده دلشان را بگشایم و کیفرم را در برابر چشمانشان مجسم کنم و با من گفتگو کنند چنان که گویى مرا مى بینند و در حضور خودم با من سخن مى گویند.(86)

 

دلداده خدا مخلصترین بنده خداست
قال الصادق علیه السلام : ((حبّ اللّه إ ذا أ ضاء على سر عبد أ خلاه عن کل شاغل و کل ذکر سوى الله عند ظلمة و المحب أ خلص الناس سرا لله و أ صدقهم قولا و أ وفاهم عهدا)).
امام صادق علیه السلام فرمود:
نور محبت خدا هرگاه بر درون بنده اى بتابد او را از هر مشغله دیگرى تهى گرداند. هر یادى جز خدا تاریکى است . دلداده خدا مخلصترین بنده خداست و راستگوترین مردمان و وفادارترین آنها به عهد و پیمان .(87)

 

عشق خدا آتشى است که ...
قال أ میر المؤ منین علیه السلام :
((حبّ الله نار لا یمر على شى ء إ لا احترق و نور الله لایطلع على شى ء إ لاّ أ ضاء)).
امیر مؤ منان على علیه السلام فرمود:
عشق خدا آتشى است که در هر چه بیفتد بسوزاند و نور خدا به هر چه نزدیک شود فروزانش کند.(88)

 

هر عاشقى براى دیدن معشوق خود بکوشد
((أ وحى اللّه إ لى داود علیه السلام یا داود من أ حب حبیبا صدق قوله و من رضى بحبیب رضى فعله و من وثق بحبیب اعتمد علیه و من اشتاق إ لى حبیب جد فى السیر إ لیه )).
خداى تعالى به داود علیه السلام وحى فرمود:
اى داود! هر کس محبوبى را دوست بدارد سخنش را باور کند و هر که از محبوبى خوشش آید کرده هاى او نیز در نظرش پسندیده آید و هر که به محبوبى اعتماد داشته باشد به او تکیه کند و هر که شیفته محبوبى باشد براى دیدن او بکوشد.(89)

 

دل خدا دوست
قال امیر المؤ منین على علیه السلام :
((القلب المحب لله یحب کثیرا النصب لله و القلب اللاهى عن الله یحب الراحة فلا تظن یا ابن آدم إ نک تدرک رفعة البر بغیر مشقة فإ ن الحق ثقیل مر)).
امام على علیه السلام فرمود:
دلِ خدادوست ، رنج و سختى در راه خدا را بسیار دوست مى دارد و دل بى خبر از خدا، راحت طلب است .
پس ، اى پسر آدم ! گمان مبر که بى رنج و سختى به مقام رفیع نیکوکارى دست یابى ؛ زیرا که حق سنگین و تلخ است .(90)

 

هدیه اى که خداى عالم به مشتاقان خود مى دهد
أ وحى الله إ لى بعض الصدیقین أ ن لى عبادا من عبیدى یحبونى و أ حبهم و یشتاقون إ لى و أ شتاق إ لیهم و یذکرونى و أ ذکرهم ....
خداى تعالى به یکى از صدّیقان وحى فرمود:
مرا بندگانى است که دوستم دارند و من دوستشان دارم ، مشتاق منند و من مشتاق آنانم ، به یاد منند و من به یاد آنانم ... کمترین چیزى که به ایشان مى دهم سه چیز است :
اوّل : پرتوى از نور خود را در دلهایشان مى افکنم که بدان سبب از من خبردار مى شوند چنان که من از آنان خبر دارم .
دوّم : اگر آسمانها و زمینها و هر آنچه در آسمانها و زمینهاست در ترازوهاى آنها باشد در برابر ارزش آنها کم مى بینم .
سوّم : به آنان روى مى آورم و کسى که من به او روى آورم آیا فکر مى کنى کسى مى داند که چه مى خواهم به او بدهم ؟!(91)

 

مهر همه براى خدا
((و روى أ نه صلى الله علیه و آله سلّم علیه غلام دون البلوغ و بش له و تبسم فرحا بالنبى صلى الله علیه و آله فقال له أ تحبنى یا فتى فقال إ ى و الله یا رسول الله فقال له مثل عینیک فقال أ کثر فقال مثل أ بیک فقال أ کثر فقال مثل أ مک فقال أ کثر فقال مثل نفسک فقال أ کثر و الله یا رسول الله فقال أ مثل ربک فقال الله الله الله یا رسول الله لیس هذا لک و لا لا حد فإ نما أ حببتک لحب الله فالتفت النبى إ لى من کان معه و قال هکذا کونوا أ حبوا الله لا حسانه إ لیکم و إ نعامه علیکم و أ حبونى لحب الله )).
پسرى بر پیامبر اسلام سلام نمود و از دیدن پیامبر شاد گشته بود پیامبر به وى فرمود: اى پسر آیا تو مرا دوست دارى ؟
عرض کرد: آرى بخدا قسم .
حضرت فرمود: مانند دو چشمت مرا دوست دارى ؟
عرض کرد: بیشتر دوست دارم .
فرمود: بمانند پدرت مرا دوست دارى ؟
عرض کرد: بیشتر،
فرمود: مانند مادرت مرا دوست دارى ؟
عرض کرد بیشتر،
فرمود: مانند خودت مرا دوست دارى ؟
عرض کرد بیشتر،
فرمود: آیا مانند خدا مرا دوست دارى ؟
عرض کرد: اى پیامبر اللّه اللّه اللّه که بمانند خدا شما یا دیگرى را دوست بدارم من که شما را دوست مى دارم براى خداست .
پس پیامبر صلى الله علیه و آله به همراهان خود فرمود: ((هکذا کونوا احبواللّه لاحسانه الیکم و انعامه علیکم و احبونى لحب اللّه ))، اینچنین باشید خداوند را بر نعمت ها و نیکى هایش بر شما، دوست بدارید و مرا بدوستى خدا دوست بدارید.(92)
گشت وارد بر پیمبر کودکى
کودکى با عقل و فهم و زیرکى
مصطفى بنمود از وى این سئوال
دوست مى دارى مرا، اى خوردسال ؟
گفت : آرى اى رسول محترم
خاک پاى تو بود تاج سرم
گفت : آیا بیشتر اى خوش لقا
دیدگانت دوست دارى یا مرا؟
گفت : اى رشک رخت شمس و قمر
دارمت از دیدگانم دوست تر
گفت : باب و مادرت اى نیکخو
دوست تر دارى و یا ما را، بگو؟
گفت : باب و مادرم قربان تو
جانشان بادا فداى جان تو
بار دیگر گفت ختم انبیاء
مهربانتر با منى ، یا با خدا؟
گفت : اللّه اللّه اى فخر بشر
از تو مى دارم خدا را دوست تر
من ترا بهر رضاى کردگار
دوست دارم از دل و جان دوستدار
رو به اصحاب آن امین وحى ها
کرد، گفتا: از ره مهر و وفا
در حقیقت دوستى اینست ، این
هان شما هم دوست داریدم چنین

احمد جام

 

 

تو را به غفلت نگرفتم
حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند عزّوجلّ مى فرماید:
اى فرزند آدم ! ... بواسطه بدگمانیت به من ، از رحمتم ناامید نشدى پس وظیفه ات شکرگزارى از من است و با بیان کردن مطالب از طرف انبیاء با تو اتمام حجت شده است .
بواسطه نافرمانیت ، من بر تو سلطه مى یابم . و بخاطر نیکى و احسانت ، در نزد من اجر نیکویى دارى . من همواره تو را هشدار داده و در غفلت قرار نداده ام تکلیفى بالاتر از توانت بر دوشت ننهاده ام و امانت الهى را به اندازه قدرتت بر تو بار کرده ام . براى خویش از تو راضى شدم به آنچه که تو از آن به من راضى شدى . من هرگز تو را به آنچه که کرده اى ، عذاب نمى کنم .(93)

 

 

یوسف و محبت
عن أ بى الحسن الرضا علیه السلام قال :
((قال السجان لیوسف إ نى لا حبک فقال یوسف ما أ صابنى إ لا من الحب إ ن کان خالتى أ حبتنى سرقتنى و إ ن کان أ بى أ حبنى فحسدونى إ خوتى و إ ن کانت امرأ ة العزیز أ حبتنى فحبستنى ...)).
امام هشتم فرماید: زندانیان به یوسف علیه السلام گفتند: ما تو را دوست مى داریم .
یوسف علیه السلام فرمود: آنچه وارد شد بر من ، نبود مگر از محبت و دوستى ، خاله من مرا دوست داشت دزدیدند مرا و پدر من به من محبت پیدا کرد برادران بر من رشک و حسد بردند همسر عزیز به من محبت پیدا کرد مرا به زندان افکند.(94)

 

طعنه شیطان
همانا شیطان عرض کرد:
بارالها بندگان تو، دوست مى دارند تو را و نافرمانیت کنند و دشمن مى دارند مرا و فرمانبرى من کنند؟
پس جواب آمد من عفو کنم فرمانبرى آنان را از تو به خاطر دشمنى که با تو دارند، و ایمان آنان را مى پذیرم اگر چه مرا فرمانبرى نکردند به دوستى که با من دارند.(95)
عاشق دلداده را در دل بجز دلدار نیست
نقش بر لوح ضمیرش غیر نام یار نیست
تا به کى در کوچه و بازار جوئى یار را
یار ما را مسکن اندر کوچه و بازار نیست
عکس جانان را کجا بینى تو در مرآت دل
گر تو را آئینه دل پاک از زنکار نیست
بگذر از سوداى وصل و لاف از عشقش مزن
تا تو را بر سر به جز فکر سر و دستار نیست
کى تواند دید حسن طلعت دلدار را
آنکه باشد دیده اش بیدار و دل بیدار نیست
از گلستان وصالش کى گلى آرد بکف
هر که در گلزار وصلش خوار همچون خار نیست
با هزاران جلوه خورشید رخسارش هنوز
چشم چون خفاش غافل قابل دیدار نیست
هیچ داند از چه پنهان است در عین ظهور
علت پنهانیش جز کثرت اظهار نیست
یار را تا چند جوئى قدسیا در هر دیار




1-مناجات المحبین .
2-و أ نت الذى أ زلت الا غیار عن قلوب أ حبائک حتى لم یحبوا سواک و لم یلجئوا إ لى غیرک أ نت المونس لهم حیث أ وحشتهم العوالم و أ نت الذى هدیتهم حیث استبانت لهم المعالم ما ذا وجد من فقدک و ما الذى فقد من وجدک لقد خاب من رضى دونک بدلابحار الا نوار: 95/226 أ عمال خصوص یوم عرفة و لیلتها
3-شعراء: آیه 89.
4-میزان الحکمة : 10/4984.
5-بحارالا نوار: ج 67، ص 26. باب 43، حب الله تعالى ...
6-((... یا حبیبى ! انا اراءفُ بعبادى منک ، فاذا کرهت کشف عیوبهم عند غیرک ، فانا اَکْرَهُ کَشْفَها عَنْدَکَ اَیْضا. فَاُحاسِبُهُمْ وَحْدى ، بِحَیْثٌ لایَطَّلِع عَلى عَثَراتِهِمْ غَیْرى )).
7-بحارالا نوار: ج 12، ص 380. باب 11، قصص شعیب ...
8-مجموعه ورام : ج 1، ص 223. نمونه معارف اسلام : ج 4، ص 118.
9-قصص الانبیاء: 161/179.
10-قصص الانبیاء: 205/266.
11-بحارالانوار: ج 61، ص 293. لئالى الاخبار: ص 7. نمونه معارف اسلام : ج 4، ص ؟.
12-نمونه معارف اسلام : ج 4، ص 120 .
13-نمونه معارف اسلام : ج 4، ص 122 .
14-بحار الا نوار: 95/467 . میزان الحکمة : ح 3132.
15-مستدرک الوسائل : ج 18، ص 419 .
16-مستدرک الوسائل : ج 5، ص 163.
17-کافى : ج 2، ص 71 .
18-بحارالا نوار: ج 3، ص 12.
19-بحارالا نوار: ج 3، ص 1.
20-مستدرک الوسائل : ج 15، ص 114.
21-کافى : ج 4، ص 214 .
22-کافى : ج 2، ص 61 .
23-کافى : ج 2، ص 61 .
24-بحارالا نوار: ج 79، ص 143 .
25-بحارالا نوار: ج 18، ص 352 .
26-مستدرک الوسائل : ج 15، ص 229 .
27-بحارالا نوار: ج 100، ص 21 .
28-بحارالا نوار: ج 75، ص 452 .
29-وسائل الشیعة : ج 16، ص 74 .
30-وسائل الشیعة : ج 16، ص 60 .
31-إ رشادالقلوب : ج 1، ص 111 .
32-بحارالا نوار: ج 6، ص 7 .
33-بحارالا نوار: ج 5، ص 104.
34-کافى : ج 2، ص 246 .
35-کافى : ج 2، ص 449 .
36-به اندازه بازو از آرنج تا انگشتان .
37-به اندازه کشش هر دو دست .
38-مستدرک : ج 5، ص 298 .
39-بحارالا نوار: ج 74 ص 42 .
40-بحارالا نوار: ج 11، ص 329.
41-بحارالا نوار: ج 12، ص 60 .
42-علل الشرایع : ج 1، ص 59 .
43-مستدرک الوسائل : ج 2، ص 94. و بحارالا نوار: ج 6، ص 127 .
44-جامع الا خبار: ص 128 .
45-کافى : ج 2، ص 352 .
46-بحارالا نوار: ج 39، ص 253 .
47-کافى : ج 2، ص 444 .
48-کافى : ج 2، ص 60 .
49-بحارالا نوار: ج 14، ص 42 .
50-صحیح بخارى : ج 8، ص 9 - صحیح مسلم : ج 8، ص 97.
51-مناهج الشارعین : ص 641.
52-مجموعه ورام : ج 2، ص 121. کیمیاى محبت : ص 172.
53-مستدرک : ج 12، ص 42 و غررالحکم : 141.
54-مستدرک : ج 12، ص 41 و غررالحکم : 141.
55-تنبه الخواطر: 1/146. کیمیاى محبت : ص 173.
56-کیمیاى محبت : ص 62.
57-قصص اللّه : ج 1، ص 20 به نقل از محجة البیضاء: ج 7، ص 266.
58-سرگذشتهاى عبرت انگیز: ص 252.
59-بحارالا نوار: ج 67، ص 24. باب 43، حب الله تعالى ... .
60-بحارالا نوار: ج 14، ص 40. باب 3، ما أ وحى إ لیه علیه السلام .
61-بحارالا نوار: ج 52، ص 83. باب 19، خبر سعد بن عبد الله و رؤ یته .
62-بحارالا نوار: ج 67، ص 25. باب 43، حب الله تعالى ....
63-کنز العمال : 3718 و 3794. میزان الحکمة : ح 3093 .
64-کافى : ج 8، ص 128.
65-تنبیه الخواطر: 1/134 .
66-مستدرک الوسائل : ج 12، ص 173. 101، باب نوادر ما یتعلق بأ بواب جهاد.
67-کافى : ج 2، ص 130. باب ذم الدنیا و الزهد فیها ...
68-وسائل الشیعة : ج 12، ص 119. 83، باب کراهة کثرة المزاح و الضحک .
69-کافى : ج 2، ص 99. باب الشکر ... .
70-کافى : ج 2، ص 112. باب الحلم ... ص 111.
71-همان .
72-کنز العمّال : 43256. میزان الحکمة : ش 3112 .
73-بحارالا نوار: ج 80، ص 369. باب 8، فضل المساجد و أ حکامها و آداب .
74-بحارالا نوار: ج 79، ص 90. باب 16، التعزیة و المأ تم و آدابهما.
75-کافى : ج 2، ص 164. باب الاهتمام بأ مور المسلمین و النصى .
76-کافى : ج 2، ص 199. باب السعى فى حاجة المؤ من ...
77-بحارالا نوار: ج 71، ص 283. باب 20، قضاء حاجة المؤ منین .
78-مجموعة ورام : ج 2، ص 121. الجزء الثانى ....
79-کافى : ج 2، ص 188. باب إ دخال السرور على المؤ منین ...
80-کامل الزیارات : 146.
81-مکارم الاخلاق : 2/9/1985.
82-مستدرک الوسائل : ج 5، ص 293، باب استحباب کثرة الذکر باللیل و ...
83-بحارالا نوار: ج 100، ص 26، باب 2 .
84-آل عمران : آیه 31.
85-بحارالا نوار: ج 2، ص 56. باب 11، صفات العلماء و أ صنافهم ...
86-وسائل الشیعة : ج 7، ص 77، باب استحباب الدعاء فى اللیل ....
87-بحارالا نوار: ج 67، ص 23، باب 43 - حب الله تعالى ...
88-بحارالا نوار: ج 67، ص 23، باب 43 .
89-بحارالا نوار: ج 74، ص 42، باب 2 .
90-مجموعه ورام : ج 2، ص 87 .
91-بحارالا نوار: ج 67، ص 26، باب 43 .
92-إ رشادالقلوب : ج 1، ص 161، الباب التاسع و الا ربعون .
93-بحارالا نوار: ج 5، ص 93 .
94-بحارالا نوار: ج 12، ص 247، باب 9.
95-نمونه معارف اسلام : ج 4، ص 127 بنقل از بحرانى : ج 3، ص 323

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۵/۳۰
محسن حسینی

نظرات  (۱)

۳۰ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۱۰ افشین پارسائیان
زیبا بود.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی