وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

تعجیل امر فرج مولا امام عصر(عج) صلوات

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

 


 خاک‌سپاری امام حسین (ع) و شهیدان کربلا

 

در مقاتل و روایات فراوانی نحوه دفن شهدای کربلا آورده شده است که هر کدام در این باره نظری دارند، اما در یکی از روایات این طور آمده است که امام سجاد (ع) با طی الارض خود را مجددا به صحرای خونین کربلا رساندند و بهمراه ساکنان غاضریه از قبیله بنی اسد، پیکرهای حسین (ع) و یارانش را در کربلا به خاک سپردند. و در بعضی روایات حضور پیامبر خدا (ص)، معصومین (ع) و فرشتگان در خاک‌سپاری امام حسین (ع) نیز نقل شده است

از امام صادق (ع) روایت شده: «روزی اُمّ سلمه گریان برخاست. به او گفته شد: برای چه می‌گریی؟

گفت: فرزندم حسین، دیشب کشته شد؛ زیرا پیامبر (ص) را از هنگام وفاتش تا دیشب، در عالم رؤیا ندیده بودم و دیشب ایشان را رنگ پریده و اندوهگین دیدم.

علّت را پرسیدم، فرمود: امشب، پیوسته قبرهایی برای حسین و یارانش ـ. که بر او و بر آنان درود باد ـ. می‌کندم»

در روایت دیگری یکیی از شیعیان میگوید: نزد امام رضا (ع) بودم که علی بن ابی‌حمزه، ابن سرّاج و ابن مُکاری بر ایشان وارد شدند ...
علی بن ابی‌حمزه به امام (ع) گفت: برای ما از پدرانت روایت شده که امور [دفنِ]امام را تنها امامی همانند او به عهده می‌گیرد. امام رضا (ع) به او فرمود: «مرا از حسین بن علی (ع) خبر بده که آیا امام بود، یا نبود؟». گفت: امام بود. فرمود: «چه کسی کارهای او را به عهده داشت؟». گفت: علی بن الحسین (ع) فرمود: «علی بن الحسین (ع) کجا بود؟». گفت: در کوفه در دست عبید الله بن زیاد، در بند بود؛ و افزود: علی بن الحسین (ع) [از میان اسیران]بیرون رفت، بدون آن‌که بفهمند.

کارهای [به خاک‌سپاری]پدرش را انجام داد و سپس بازگشت. امام رضا (ع) به او فرمود:
«آن‌کس که به علی بن الحسین (ع) امکان آمدن به کربلا و به عهده گرفتن کارهای پدرش را داد، همو به صاحب این امر (امامت) امکان می‌دهد که به بغداد بیاید و کار پدرش را به عهده گیرد و باز گردد، در حالی که در بند و در اسارت هم نیست».

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۰۰ ، ۱۸:۱۲
محسن حسینی



مناجات های امام حسین(ع) در روز عاشورا

 


امام حسین(ع) در روز عاشورا چه مناجات هایی با خداوند داشت؟
از امام على بن الحسین(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: در روز عاشورا آن هنگام که سپاه دشمن حمله ور شد، امام(علیه السلام) دست هاى خود را به دعا بلند کرد و به پیشگاه الهى عرض کرد:
«اَللّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتی فی کُلِّ کَرْب، وَ أَنْتَ رَجائی فی کُلِّ شِدَّة، وَ أَنْتَ لی فی کُلِّ أَمْر نَزَلَ بِی ثِقَةٌ وَ عُدَّةٌ، کَمْ مِنْ هَمٍّ یَضْعُفُ فیهِ الْفُؤادُ وَ تَقِلُّ فیهِ الْحیلَةُ، وَ یُخْذَلُ فیهِ الصَّدیقُ وَ یُشْمِتُ فیهِ الْعَدُوُّ، أَنْزَلْتُهُ بِکَ وَ شَکَوْتُهُ إِلَیْکَ، رَغْبَةً مِنِّی إِلَیْکَ عَمَّنْ سِواکَ، فَفَرَّجْتَهُ عَنّی وَ کَشَفْتَهُ، فَأَنْتَ وَلِىُّ کُلِّ نِعْمَة، وَ صاحِبُ کُلِّ حَسَنَة وَ مُنْتَهى کُلِّ رَغْبَة»؛

(خداوندا! تو تکیه گاه من در هر اندوه، و امید من در هر شدّت و ناراحتى هستى، و تو در هر مشکلى که براى من پیش آید، پشت و پناه منى، چه بسا اندوهى که قلب، در آن ناتوان و چاره در آن اندک و دوست در آن خوار مى شد و دشمن شماتت مى کرد و من همه آنها را به پیشگاه تو آوردم و شِکوه نمودم، تا از همگان بریده و تنها به تو رو آورده باشم و تو مرا از آن گرفتاری ها نجات بخشیدى، تو ولىّ هر نعمت، و صاحب هر کار نیک و خیر و منتهاى هر مقصودى).(1)

جالب این که امام(علیه السلام) در این مناجات در آن روز بحرانى و خطرناک تقاضاى خاصّى از خداوند نمى کند؛ چرا که مى داند شاهد مقصود یعنى شهادت را در آغوش خواهد کشید و درسى پایدار براى همه انسان ها تا دامنه قیامت از خود به یادگار مى گذارد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۰۰ ، ۱۱:۰۰
محسن حسینی


  احادیث تصویری از ائمه اطهار علیه السلام 

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۰۰ ، ۱۰:۱۳
محسن حسینی


امید به اجابت دعا

 

 

 

«رَبِّ مَنْ ذَا الَّذی دَعاکَ فَلَمْ تُجِبْهُ، وَمَنْ ذَا الَّذی سَأَلَکَ فَلَمْ تُعْطِهِ، وَمَنْ ذَا الَّذی ناجاکَ فَخَیَّبْتَهُ، أَوْ تَقَرَّبَ إِلَیْکَ فَأَبْعَدْتَهُ »[1]
پروردگارا! چه کسى تو را خواند و تو دعایش را اجابت نکردى، و چه کسى از تو درخواست نمود و به او عطا نفرمودى، و چه کسى با تو مناجات کرد و او را ناامید ساختى، یا خود را به تو نزدیک نمود و او را دور ساختى؟!


شرح این فقره از دعا، برگرفته از دعاى معروف به دعاى علوى مصرى است. محمّد بن على علوى حسینى مصرى، در مکاشفه اى، خدمت حضرتعلیه ‌السلام مشرّف شد و این دعا را از ایشان فرا گرفت و با خواندن آن به مقصودش رسید.


حضرت در این دعا ـ که روح امید را در انسان زنده مى کند ـ به انسان مى آموزد که نباید از دعا کردن و روى آوردن به درگاه ایزد ناامید شد؛ زیرا خداوند متعال کسى را دست خالى برنمى گرداند و هیچ دعایى را بى جواب نمى گذارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۰۰ ، ۰۷:۲۲
محسن حسینی


  آیا واقعا فرشتگان الهی، از جنس زن هستند؟ 

 

 

 

مى خوانیم که مشرکان عرب، فرشتگان را، دختران خدا مى پنداشتند («وَ یجْعَلُونَ للَّهِ الْبَنَتِ سبْحَنَهُ وَ لَهُم مَّا یَشتهُونَ») یا بدون ذکر انتساب به خداوند آنها را از جنس زن مى دانستند، در سوره زخرف آیه 19 مى خوانیم «و جعلوا الملائکة الذین هم عباد الرحمن اناثا»: فرشتگان را که بندگان خدا هستند زن مى پنداشتند و در سوره اسراء آیه 40 مى فرماید: «ا فاصفاکم ربکم بالبنین و اتخذ من الملائکة اناثا: آیا خداوند به شما پسرانى داده و از فرشتگان ، دخترانى انتخاب کرده است ).

این پندار ممکن است بقایاى خرافاتى باشد که از اقوام گذشته به عرب جاهلى رسیده بود، و نیز ممکن است به خاطر این بوده که فرشتگان از نظرها مستورند و این صفت بیشتر در زنان وجود داشت، و لذا به گفته بعضى اینکه عرب، شمس (خورشید) را مؤنث مجازى و قمر (ماه ) را مذکر مجازى مى گوید به خاطر این است که قرص آفتاب در میان نور خیره کننده اش آنچنان پوشیده است که نگاه کردن به آن آسان نیست در حالى که قرص ماه کاملا نمایان است. این احتمال نیز وجود دارد که لطافت وجود فرشتگان، سبب این توهم شده بود چرا که زن نسبت به مرد جنس لطیف ترى است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۰۰ ، ۰۸:۵۷
محسن حسینی

 


صبح روز پانزدهم مرداد سال 1366 مصادف با عید سعید قربان، تیمسار بابایی به همراه سرهنگ خلبان بختیاری با یک فروند هواپیمای "اف 5" دو نفره، در پایگاه هوایی تبریز به زمین نشست. به محض این‌که هواپیما به زمین می‌نشیند، سرهنگ خلبان علی محمد نادری و تعدادی دیگر از خلبانان به استقبال می‌آیند. بعد از این که وارد ساختمان فرماندهی می‌شوند، سرهنگ بختیاری می‌گوید‌‌‌‌‌‌‌:تیمسار اگر اجازه بدهید من کمی خسته هستم یه کم استراحت کنم موقع پرواز بیدارم کنید.

و بابایی به او می‌گوید: برو برو تو استراحت کن"

سرهنگ بختیاری به گوشه‌ای از سالن می‌رود و دراز می‌کشد که بعد از چند دقیقه به خواب فرو می‌رود.

بابایی به همراه سرهنگ نادری، وارد گردان عملیات می‌شود. بابایی ماموریت پروازی را در دفتر مخصوص می‌نویسد و زیر آن را امضاء می‌کند. سرهنگ نادری به او می‌گوید:تیمسار شما خسته هستید بهتر است استراحت کنید.

که بابایی به سرهنگ نادری می‌گوید:

نه آقای نادری خسته نیستم .

و سپس به سرهنگ نادری می‌گوید:

محمد آقا ... بگو هواپیما را مسلح کنند.

سرهنگ نادری می‌گوید:

- عباس جان ... امروز عید قربان است چطوره این کار را به فردا موکول کنیم؟

بابایی می‌گوید:

امروز روز بزرگی است ... روزی است که اسماعیل به مسلخ عشق رفت ... نادری می‌دانی من امروز باید در قزوین باشم، آخه تعزیه داریم. به پدرم گفته بودم نقش کوچکی هم برای من در نظر بگیرد، اما حالا این جا هستم. اگر موافقی طرح پرواز را مرور کنیم.

با تایید سرهنگ نادری،بابایی شروع به تشریح عملیات می‌کند. نقطه نشانه‌ها،مواضع پدافندی، تاسیسات و نیروی‌های زرهی دشمن را روی نقشه مشخص می‌کند و پس از تبادل نظر با سرهنگ نادری،‌درحالی که تجهیزات پروازی خود را همراه داشت،محوطه گردان عملیات را ترک کرده و پیاده به سوی جنگنده به راه می‌افتد.

در همین زمان سرهنگ بختیاری ناگهان از خواب بیدار می‌شود، به ساعتش نگاه می‌کند،با عجله کلاه و تجهیزات خود را برداشته و به سمت محوطه پرواز شروع به دویدن می‌کند. پرسنل گردان نگهداری مشغول مسلح کردن یک فروند "اف 5" دو کابینه بودند. بابایی دستی بلند می کند و سلام و خسته نباشید می‌گوید. عوامل فنی با دیدن بابایی دست از کار کشیده و مشغول احوال پرسی با او می‌شوند. سرپرست گروه می‌گوید:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۰۰ ، ۱۰:۴۷
محسن حسینی

 


  سفارش امام علی(ع) درباره به دست آوردن مکارم اخلاق

 

 

 

مساله اخلاق و تهذیب نفس، در اسلام از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است، بطوری که از اهداف نزول قرآن کریم تربیت اخلاقی، تهذیب انسان و رشد و هدایت جامعه است و خصلت‌های اخلاقی را ملاک ارزش انسان می‌داند.


امام علی(ع) در سفارشی برای به دست آوردن مکارم اخلاق می‌فرمایند: "بر شما باد به تحصیل مکارم اخلاق، که آن، مایه رفعت و سربلندی است؛ و دوری کنید از خوی‌های پست، که آن، انسان‌های شریف را پست می‏‌کند و مجد و بزرگواری را از بین می‏‌برد1".


از ایشان درباره مکارم الاخلاق سوال شد، فرمودند: " گذشت از کسی که به تو ظلم کرده، رابطه با کسی که با تو قطع رابطه کرده، عطا به آن کس که از تو دریغ داشته است و گفتن حق اگر چه بر ضد خودت باشد2".


آن حضرت همچنین فرمودند: "در راه کسب مکارم اخلاق پشتکار و پایداری ورزید3".


در پای درس مولای متقیان از بهترین مکارم اخلاق سوال می‌کنیم، ایشان می‌فرمایند: "بهترین مکارم اخلاق، ایثار است4".

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۰۰ ، ۰۹:۰۷
محسن حسینی

با سلامی دیگر به همه آن هایی که تو را می خوانند  

با تو خواهم گفت بر من چه گذشته ست رفیق

که دگر فرصت دیدار شما نیست مرا

نوبت من چو رسید

رخصت یک دم دیگر چو نبود

مهربانی آمد ، دفتر بودن در بین شما را آورد

نام من را خط زد و به من گفت که باید بروم

من به اومی گفتم کارهایی دارم ناتمامند هنوز

او به آرامی گفت: فرصتی نیست دگر

و به لبخندی گفت: وقت تمام است ، ورق ها بالا

هر چه درکاغذ امروز نوشتی تو ،  بس است

وقت تمام است عزیز ، برگه ات را تو بده

منتظر باش که تا خوانده شود ،  نمره ات را توبگیر

من به او می گفتم: مادرم را تو ببین ، نگران است هنوز

تاب دوری مرا ، او ندارد هرگز

خواهرم ، نام مرا می گوید

 پدرم ، اشک به چشمش دارد

نیمی از شربت دیروز درون شیشه ست

شاید آن شربت فردا و یا قرص جدید

معجزاتی بکنند ، حال من خوب شود

بگذریم از همه اینها

راستی یادم رفت

کارهایی دارم ، ناتمامند هنوز

من گمان می کردم

نوبت من به چنین سرعت و زودی نرسد

من حلالیت بسیار که باید طلبم

من گمان می کردم مثل هر دفعه ی قبل

باز بر می خیزم ، من از این بستر بیماری و تب

راستی یادم رفت من حسابی دارم که نپرداخته ام

قهر هایی بوده ست که مرا فرصت آشتی نشده است

می توانی بروی؟ چند صباحی دیگر ، فرصتی را بدهی؟

او به آرامی گفت: این دگر ممکن نیست

واگر هم بشود وعده ی بعدی دیدار تو باز

بار تو سنگین تر وحسابی بسیار ، که نپرداخته ای

دم در منتظرم ، زودتر راه بیفت

روح مهمان تنم ، چمدانش بر داشت

گونه ی کالبدم را بوسید

پیکر سردم بر جای گذاشت

رفت تا روز حساب ، نمره اش را بدهند

 چشم من ، خیره به دیوار بماند

دست من ، از لبه تخت به پایین افتاد

قلبم آرام گرفت ، نفسی رفت و دگر باز نیامد هرگز

دکتری هم آمد. با چراغی که به چشمم انداخت

گوشی سرد که برسینه فشرد وسکوتی که شنید

خبر رفتن من را به عزیزانم داد

وه! چه غوغایی شد

 یک نفر جیغ کشید

خواهرم پنجره را بست که سردم نشود

یک نفر گفت  : خبر باید داد که فلانی هم رفت

مادرم گوشه ی تخت زانو زد ، سر من را به بغل سخت فشرد

چشم هایم را بست ، گفت ای طفلک مادر اکنون

می توانی که بخوابی آرام

یاد آن بچگی ام افتادم ، که مرا می خواباند

باز خواباند مرا ، گر چه بی لالایی

پدرم ، دست مرا سخت فشرد و خداحافظی تلخی کرد

باز مردانه ، مرا ترک نمود

خواهرم اشک به چشم ، ساک من را می بست

رادیویی کوچک و لباسی که خودش هدیه نمود

شیشه ی قرص و دوا وبه تردیدی ، انگشتری ام را نستاند

جانمازم بوسید گوشه ی ساک نهاد

و برادر آمد ، کاش یک ساعت قبل آمده بود

قبل از آن که مادر چشم هایم را بست

او صدایم می کرد ، که چرا خوابیدم

اندکی برخیزم تا که جبران کند او

اشک بر روی پتو می بارید

گل مهری دیگر ، به چنین بارش ابر

فرصت رویش بر سینه ندارد ، افسوس

یک نفر آمد و او را برداشت و به او گفت تحمل باید

راستی هم که برادر خوب است

من که مدتها بود گرمی دست برادر را

احساس نمی کردم هیچ

باورم شد که مرا می خواند ودلش سخت مرا می خواهد

یک نفر تسلیتی داد ومرا برد که برد

جای سردی بودم ، سرد تر از نفس هر چه رفیق

صبح فردا همگی جمع شدند با لباسان سیاه و نگاهانی سرخ

پیکرم را بردند و سپردند به خاک

خاک این موهبت خالق پاک

چه رفیقان عزیزی که بدین راه دراز

بر شکوه سفر آخرتم افزودند

اشک در چشم کبابی خوردند

قبل نوشیدن چای ، همه از خوبی من می گفتند

ذکر اوصاف مرا ، که خودم هیچ نمی دانستم

نگران بودم من ، که برادر به غذا میل نداشت

دست بر سینه دم در استاد و غذا هیچ نخورد

راستی هم که برادر خوب است

گرچه دیر است ولی فهمیدم

که عزیز است برادر ، اگر از دست برود

و سفر باید کرد تا بدانی که تو را می خواهند

دستتان درد نکند ،ختم خوبی که به جا آوردید

اجرتان پیش خدا

عکس اعلامیه هم عالی بود

کجی روبان هم ، ایده ی نابی بود

متن خوبی که حکایت می کرد

که من خوب و عزیز

ناگهانی رفتم وچه ناکام ونجیب

دعوت از اهل دلان که بیایندبدان مجلس سوگ

روح من شاد کنند وتسلی دل اهل حرم

ذکر چند نام در آن برگه پر سوز و گداز

که بدانند همه ، ما چه فامیل بزرگی داریم

رخصتی داد حبیب ، که بیایم آنجا

آمدم مجلس ترحیم خودم

همه را می دیدم

همه آنهایی ، که در ایام حیات ، من نمی دیدمشان

همه آنهایی که نمی دانستم ، عشق من در دلشان نا پیداست

واعظ از من می گفت

حس کمیابی بود

از نجابت هایم ، از همه خوبی هام

وبه خانمها گفت: اندکی آهسته

تا که مجلس بشود سنگین تر

سینه اش صاف نمود و به آواز بخواند:

"مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک

چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم"

راستی اینهمه اقوام و رفیق

من خجل از همه شان

من که یک عمر گمان می کردم ، تنهایم و نمی دانستم

من به اندازه یک مجلس ختم ،دوستانی دارم

همه شان آمده اند چه عزادار و غمین

من نشستم به کنار همه شان

وه! چه حالی بودم ، همه از خوبی من می گفتند

حسرت رفتن نا هنگامم

خاطراتی از من ، که پس از رفتن من ساخته اند

از رفاقت هایم ، از صمیمیت دوران حیات

روح من غلغلکش می آمد

گر چه این مرگ مرا برد ولی ،

گوییا مرگ مرا ، یاد این جمله رفیقان آورد

یک نفر گفت ، چه انسان شریفی بودم

دیگری گفت ، فلک گلچین است خواست شعری خواند

که نیامد یادش

حسرت و چای فرو برد به یک لحظه رفیق

دو نفر هم گفتند: این اواخردیدند که هوای دل من

جور  دیگر بوده ست

اندکی عرفانی وکمی روحانی

وبشارت دادم  ، که سفر نزدیک است

شانس آوردم من ، مجلس ختم من است

روح را خاصیت خنده نبود

یک نفر هم می گفت: من و او ،  وه چه صمیمی بودیم

هفته قبل به او راز دلم را گفتم

و عجیب است مرا ، او سه سال است که با من قهر است

یک نفر ظرف گلابی آورد و کتاب قرآن

که بخوانند کتاب وثوابش برسانند به من

گرچه برداشت رفیق لای آن باز نکرد

و ثوابی که نیامد بر ما

یک نفر فاتحه ای خواند مرا و به من فوتش کرد

اندکی سردم شد

آن که صد بار به پشت سر من غیبت کرد

آمد آن گوشه نشست ، من کنارش رفتم

اشک در چشم عزادار وغمین

خوبی ام را می گفت

چه غریب است مرا

آنکه هر روز پیامش دادم

تا بیاید که طلب بستانم

و جوابی نفرستاد و نیامد هرگز

آمد آنجا دم در ، با لباس مشکی ، خیره بر قالی ماند

گر چه خرما برداشت ، هیچ ذکری نفرستاد ولی

باز هم فهمیدم ، من از خرده صوابی ، نتوانم که ستاند

آن ملک آمد باز آن عزیزی که به او گفتم من

فرصتی می خواهم

خبرآورد مرا ، می شود برگردی

مدتی باشی در جمع عزیزان خودت

نوبت بعد ، تو را خواهم برد

روح من رفت کنار منبر و به آرامی به واعظ فهماند

اگر این جمع مرا می خواهند

فرصتی هست مرا ، می شود برگردم

من نمی دانستم ، این همه قلب مرا می خواهند

باعث اینهمه غم ، خواهم شد

روح من ، طاقت این گریه ندارد هرگز

زنده خواهم شد باز

واعظ آهسته بگفت: معذرت می خواهم

گوییا شادروان مرحوم ، زنده هستند هنوز

خواهرم جیغ کشید وغش کرد

وبرادر به شتاب . مضطرب رفت که رفت

یک نفر گفت که تکلیف مرا روشن کن

اگر او زنده هنوز است که باید برویم

اگر او مرد خبر فرمایید تا که به خدمت برسیم

مجلس ختم عزیزی دیگر منعقد گردیده

رسم دیرین اینست ما بدانجا برویم ، سوگواری بکنیم

عهد ما نیست به دیدار کسی کو زنده ست ، دل او شاد کنیم

کار ما شادی مرحومان است

نام تکلیف الهی به لبم بود ، چه بود؟

آه یادم آمد

صله مرحومان!!!

واعظ آمد پایین ، مجلس از دوست تهی گشت عجیب

صحبت زنده شدن چون گردید

ذکر خوبیهایم ، همه بر لب خشکید

ملک از من پرسید : پاسخت چیست بگو

تو کنون می آیی؟ یا بدین جمع رفیقان خودت می مانی؟

چه سوال سختی

بودن ورفتن من درگرو پاسخ آن

زنده باشم بی دوست ، مرده باشم با دوست

زنده باشم تنها ، مرده در جمع رفیقان عزیز

ناله ای زد روحم

و از آن خیل عزادار و سیه پوش پرسید:

چرا رنگ لباس ذکر خوبیها سیه باید؟

چرا ما در عزای یکدگر از عشق می گوییم؟

به جای آنکه در سوگم ، مرا دریایی از گریه

کنون هستم ، مرا دریاب با یک قطره لبخند

شعر از کیوان شاهبداغی

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۰۰ ، ۱۲:۴۵
محسن حسینی

 


مختصری از زندگانی حضرت امام سجاد(ع)

 

 

 

اسم مبارک آن بزرگوار علی است و مشهورترین القاب آن حضرت زین العابدین و سجّاد است و مشهورترین کنیة او ابامحمد وابوالحسن است. مدّت عمر آن بزرگوار مثل پدر بزرگوارش پنجاه و هفت سال است زیرا پانزدهم جمادی الاول سال سی و هشت از هجرت به دنیا آمد. تولد آن بزرگوار دو سال قبل از شهادت امیرالمؤمنین (ع) است و تقریباً بیست و سه سال به پدر بزرگوار زندگی کرد. پس مدت امامت آن بزرگوار سی و چهار سال است.


حضرت سجّاد (ع) پدری چون حسین دارد و مادرش دختر یزدگرد پادشاه ایران است که دست عنایت حق بطور خارق العاده این دختر را به امام حسین می رساند. شرافت این زن آن است که مادر نه نفر از ائمة طاهرین می شود و چنانچه حسین (ع) اب الائمه است. این زن نیز ام الائمه است. و اما از نظر فضایل انسانی: امام سجّاد (ع) گرچه با اهل بیت علیهم السلام وجه اشتراک در همة فضایل دارند و هیچ فرقی میان آنان از نظر صفات و فضایل انسانی نیست، اما از نظر گفتار و کردار شباهت تامّی به جدشان امیرالمؤمنین علیه السلام دارد.
ایمان امام سجاد (ع)
امیرالمؤمنین (ع) در دعای صباح می گوید:
یا من دل علی ذاته بذاته. «ای کسی که برهان وجود خود هستی.»
حضرت سجّاد نیز در دعای ابوحمزة ثمالی می گوید:
 بک عرفتک وانت دللتنی علیک وعوینی الیک ولولا انت لم أدرما انت. «تو را به خودت شناختم و تو دلالت نمودی مرا بر خودت و دعوت نمودی به خودت و اگر نبودی، ترا نمی شناختم.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۰۰ ، ۱۱:۳۵
محسن حسینی


امام سجاد علیه السلام از کربلا تا شهادت 
 

 


 

قیام بزرگ عاشورا ماندگارترین نهضت اسلامى است که در محرم سال 61 قمرى روى داده است. این نهضت داراى دو مرحله بود.

برهه نخست، آفرینش و شکل‏گیرى و جهاد و جانبازى و دفاع از کرامت اسلامى و دعوت به اقامه عدل و احیاى دین محمدى و سنت و سیره نبوى و علوى بوده که به رهبرى امام حسین علیه السلام از نیمه ماه رجب سال 60 هجرى آغاز و در دهم محرم سال 61 هجرى به فرجام رسید.

مرحله دوم، دوره پیام رسانى و تثبیت ارزشهاى نهضت و عرصه جهاد فرهنگى و تبیین آرمان‏هاى آن قیام مقدس بود که به رهبرى امام على ‏بن‏ الحسین علیهما السلام تداوم یافت.

امامت شیعه و رهبرى نهضت کربلا در عصرى به امام سجاد علیه السلام منتهى گشت که او به همراه نزدیک‏ترین افراد خاندان آل على علیهم السلام به اسارت مى‏رفتند.

آل على علیهم السلام آماج تیرهاى ستم و تهمت و افترائات سیاستمداران بنى ‏امیه قرار داشتند،

ارزشهاى دینى دستخوش تحریف و تغییر امویان قرار گرفته، روحیه شجاعت و حمیت اسلامى و باورهاى دینى مردم سست، احکام دینى بازیچه نالایقان اموى شده، خرافه گرى رواج یافته، روحیه شهامت وشهادت طلبى در زیر شلاق و شکنجه و ارعاب امویان محو گشته بود.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۰۰ ، ۰۱:۴۲
محسن حسینی

 


آغاز نهضت زینب (س) برای حفظ نهضت خونین حسینی

 

 

 

سال 61 ه.ق عصر روز دهم محرم لشکر یزید بعد از این که امام حسین (علیه‌السلام) را به شهادت رساند به دستور فرماندهان خود دست به غارت و آتش زدن خیمه‌ها و آزار و اذیت خاندان نبوت زدند.

آن نامردان به سوی خیمه‌های حرم امام حسین (علیه‌السلام) روی آوردند و اثاث و لباسها و شتران را به یغما بردند و گاه بانویی از آن اهل‌بیت پاک با آن بی‌شرمان بر سر جامه‌ای در کشمکش بود و عاقبت آن لعنت شدگان الهی جامه را از او می‌ربودند.

دختران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و حریم او از خیمه‌ها بیرون آمده و می‌گریستند و در فراق حامیان و عزیزان خود شیون و زاری می‌نمودند.

بعد از این اموال اهل‌بیت را با سر و پای برهنه و لباس به یغما رفته به اسیری گرفتند. و آن بزرگواران را از کنار پیکر امام حسین (علیه‌السلام) گذراندند. وقتی نگاه اهل‌بیت به کشته‌ها افتاد فریاد کشیدند و بر صورت خود زدند.

بعد از به اسارت گرفتن اهل بیت، عمر سعد ملعون در میان یارانش فریاد کشید: چه کسی حاضر است که اسب بر پشت و سینه حسین (علیه‌السلام) بتازد! ده نفر داوطلب شدند و پیکر مطهر امام حسین(علیه‌السلام) را با سمّ اسبان لگدکوب کردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۰۰ ، ۱۰:۳۷
محسن حسینی


سیره اخلاقی امام حسین (ع) در خانواده

 

 

 

 

خداوند متعال، رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع) او را برای اهل عالم، به ویژه پیروانشان، به عنوان الگو آفریده است. مسلمانان جهان وظیفه دارند در تمام شئونات زندگی اعم از فردی، اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و غیره به آنان اقتدا نمایند.

 

یکی از نکات قابل توجّه در سیره پیشوایان معصوم(ع) نحوه رفتار آنان با خانواده است. در این نوشتار مختصر برآنیم تا با مراجعه در منابع تاریخی به گوشه هایی از سیره اخلاقی امام حسین(ع) در خانواده بپردازیم؛ هر چند به خاطر طبیعت موضوع و نیز شرایط اجتماعی، حجم شواهد و مواردِ بر جای مانده در تاریخ، در این خصوص فراوان نیست؛ همین اندک نیز بسیار ارزشمند و گویاست.


احترام به همسر
احترام به همسر از عواملی است که در تربیت فرزندان، تأثیر فراوانی دارد. مادری که در خانه، عزیز باشد و مورد تکریم شوهرش قرار گیرد، با روحی سرشار از عاطفه و آرامش و احساسِ شخصیت، فرزندان را تربیت خواهد نمود. به عکس اگر همسر در خانه مورد آزار و اذیت روحی و جسمی قرار گیرد و شخصیتش در خانه و پیش فرزندان تحقیر شود، بدیهی است که از روان سالمی برخوردار نخواهد بود و در نتیجه، آرامش خود را از دست داده و اضطراب و نگرانیِ او در فرزندان نیز تأثیر خواهد گذاشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۰۰ ، ۱۰:۱۳
محسن حسینی


مصائب اهل بیت(س)امتحان پیامبر(ص)هستند
 

 

. فقیه، محدّث ـ قم، مصر، بغداد

ابن قُولُوَیْه قمی در کتابش، روایت مفصّلی را از امام صادق‌علیه‌السّلام نقل می‌نماید که فرازهایی از آن حدیث شریف،[1] بدین شرح می‌باشد:

لَمّا اُسْرِیَ بِالنَّبیِّ‌صلّی‌الله‌علیه‌وآله إلَی السَماءِ قیلَ لَهُ: إنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالی یَخْتَبِرُکَ فی ثَلاثٍ لِیَنْظُرَ کَیْفَ صَبْرُکَ.

قالَ: اُسْلِمُ لِأمْرِکَ یا رَبِّ وَ لا قُوَّةَ لی عَلَی الصَبْرِ إلّا بِکَ؛ فَما هُنَّ؟

قیلَ لَهُ: أوَّلُهُنَّ الْجُوعُ وَ الْأثَرَةُ عَلی نَفْسِکَ وَ عَلی أهْلِکَ لِأهْلِ الْحاجَةِ.

قالَ: قَبِلْتُ یا رَبِّ وَ رَضیتُ وَ سَلَّمْتُ وَ مِنْکَ التَوْفیقُ وَ الصَبْرُ.

وَ أمَّا الثانیَةُ فَالتَکْذیبُ وَ الْخَوْفُ الشَدیدُ وَ بَذْ لُکَ مُهْجَتَکَ فیَّ، مُحارَبَةُ أهْلِ الْکُفْرِ بِمالِکَ وَ نَفْسِکَ وَ الصَبْرُ عَلی ما یُصیبُکَ مِنْهُمْ مِنَ الْأذی وَ مِنْ أهْلِ النِفاقِ وَ الْألَمِ فِی الْحَرْبِ وَ الْجِراحِ.

قالَ: قَبِلْتُ یا رَبِّ وَ رَضیتُ وَ سَلَّمْتُ وَ مِنْکَ التَوْفیقُ وَ الصَبْرُ.

وَ أمَّا الثالِثَةُ فَما یَلْقی أهْلُ بَیْتِکَ مِنْ بَعْدِکَ مِنَ الْقَتْلِ.

أمّا أخُوکَ عَلیٌّ، فَیَلْقی مِنْ اُمَّتِکَ الشَتْمَ وَ التَعْنیفَ وَ التَوْبیخَ وَ الْحِرْمانَ وَ الْجَحْدَ وَ الظُلْمَ. وَ آخِرُ ذلِکَ الْقَتْلُ.

فَقالَ: یا رَبِّ قَبِلْتُ وَ رَضیتُ وَ مِنْکَ التَوْفیقُ وَ الصَبْرُ.

وَ أمَّا ابْنَتُکَ، فَـتُظْلَمُ وَ تُحْرَمُ وَ یُؤْخَذُ حَـقُّها غَصْباً الَّذی تَجْعَلُهُ لَها وَ تُضْرَبُ وَ هِیَ حامِلٌ وَ یُدْخَلُ عَلَیْها وَ عَلی حَریمِها وَ مَنْزِ لِها بِغَیْرِ إذْنٍ. ثُمَّ یَمَسُّها هَوانٌ وَ ذُلٌّ ثُمَّ لا تَجِدُ مانِعاً وَ تَطْرَحُ ما فی بَطْنِها مِنَ الضَرْبِ وَ تَمُوتُ مِنْ ذلِکَ الضَرْبِ.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۰۰ ، ۰۶:۵۲
محسن حسینی


زیارت هر روزه کعبه و پیامبر()ص وامیرالمؤمنین(ع)و امام حسین(ع)توسط فوج ملائک
 

 


 

امام صادق ع مى فرماید: خداوند متعال مخلوقى زیادتر از فرشتگان نیافریده است
در هر شب هفتاد هزار فرشته از آسمان نازل شده و از اوّل شب تا طلوع صبح بیت اللّه الحرام را طواف مى کنند

و پس از طلوع صبح به طرف قبر نبى اکرم (صلی الله علیه و اله) برگشته و به آنجا که رسیدند به حضرتش سلام نموده

و بعداً به نزد قبر امیرالمؤ منین (علیه السلام) رفته و به آن جناب سلام کرده

و پس از آن به نزد قبر حسین (علیه السلام) آمده و بر آن وجود مبارک سلام داده و قبل از طلوع آفتاب به آسمان عروج مى کنند
و پس از ایشان فرشتگان روز که آنها نیز هفتاد هزار نفر هستند به زمین آمده

ابتداء بیت اللّه الحرام را طواف کرده و طول روز به آن اشتغال دارند

و پس از غروب آفتاب به طرف قبر رسول خدا(صلی الله علیه واله) رفته و بر آنجناب سلام داده

و پس از آن نزد قبر امیرالمؤ منین (علیه السلام) مى آیند و بر آن حضرت سلام کرده

و بعد به نزد قبر حسین (علیه السلام) حاضر شده و بر آن حضرت سلام داده و سپس پیش از غروب آفتاب به آسمان مى روند.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۰۰ ، ۰۷:۳۲
محسن حسینی


حضرت آدم وگریه برمصائب سیدالشهداء 
 

 

 


پیامبر(ص) فرمودند : زمانی که خداوند آدم را خلق کرد و از روح خود در وی دمید آدم عطسه کرد .

خدای بزرگ به او الهام فرمود تا بگوید الحمد لله رب العالمین .

پس خدای به او گفت : پروردگارت ترا در رحمت قرار داد .

پس آن هنگام که فرشتگان بـر او سجده کردند به خود بالید و به پروردگارش عرض کرد آیا آفریده ای از من محبوب تر داری

پس جوابی نشنید سپس سؤالش را دوباره تکرار کرد . باز هم جوابی نشنید . برای بار سوم سؤالش را تکرار کرد . باز جوابی نیامد .

آن گاه خـدای بزرگ فرمود : آری آفریده هایی برتر از تو هستند که اگر آنان نبودند ترا هم نمی آفریدم .

آدم گفت : آنان را به من نشان بده .

پس خدای متعال به فرشتگان حجاب فرمان داد تا پرده ها برگیرند .چون حجاب و پرده ها برگرفته شد .

آدم پنج روح نورانی در بالای عرش الهی بدید .

آدم گفت : پروردگارا اینان کیستند

خطاب آمد ای آدم ! این محمد پیامبر من است

و این علی امیر مؤمنان است ( پسر عموی پیامبر و جانشین اوست )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۰۰ ، ۱۹:۱۴
محسن حسینی