وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

تعجیل امر فرج مولا امام عصر(عج) صلوات

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه


چون شب عاشورا به پایان رسید و سپیدة روز دهم محرم دمید

حضرت سیدالشهداء علیه السلام نماز بگذاشت پس از آن به تعبیه

صفوف لشکر خود پرداخت و

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۲ ، ۱۹:۴۰
محسن حسینی



یالثارات الحسین' شعار اصحاب المهدی(ع)

 

"مکیال المکارم فى فوائد الدعاء للقائم" یکى از کتاب هاى ارزشمند شیعه، نوشته آیت‏اللّه‏ سیدمحمدتقى موسوى

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۲ ، ۱۷:۵۲
محسن حسینی
عاقبت نوکری امام حسین ع

میگفت عروسی دعوت شده بودم روستا

با کلی شوق و ذوق آماده شدیم و رفتیم ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۲ ، ۱۰:۴۶
محسن حسینی


با گذشت چندروز از واقعه عاشورا جمعی از بنی‌اسد که برای دفن شهدای کربلا آمده بودند بدن شریف جون غلام ابوذر غفاری را پیدا کردند، در حالی‌که صورتش نورانی و بدنش معطر بود و سپس او را دفن کردند.

روز عاشورا هنگامی که غلام ابوذر غفاری از امام حسین(ع) اذن نبرد گرفت، امام(ع) به او فرمود تو را آزاد کرم مختاری که از کربلا بروی و از او خواست منصرف شود، اما «جَون» گفت: «نه! به خدا سوگند، از شما جدا نمى‌شوم تا اینکه خون سیاهم با خون شما در آمیزد».



جَون کسی بود که امیر‌المؤمنین (ع) او را به 150 دینار خرید و به ابوذر بخشید، هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند، این غلام برای کمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امام علی(ع) بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام حسن مجتبی(ع) و سپس خدمت امام حسین(ع) رسید و همراه آن حضرت(ع) از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد.

«دانشنامه امام حسین» درباره این غلام وفادار اهل‌بیت(ع) چنین می‌نویسد: «جَون» که با نام‌هاى جوین، .، جَون بن حَرى.، جُوَین بن ابى‌مالک و حَوى در منابع از او یاد شده است، برده سیاهى از یاران امام حسین(ع) بود.

وى، روز عاشورا خواست تا به میدان برود؛ ولى امام(ع) از جَون خواست که از این کار، منصرف شود، اما جَون، ضمن پافشارى براى رفتن به میدان به امام(ع) گفت: به خدا سوگند، بویى بد، تبارى پست و رنگى سیاه دارم، تورا به خدا بهشت را و فرصت یاری ات را از من دریغ مَدار تا بویم خوش و تبارم، نیکو و رویم سپید شود! نه! به خدا سوگند، از شما جدا نمى‌شوم تا اینکه خون سیاهم با خون شما، در آمیزد.

سپس به میدان آمد و با خواندن این اشعار، به صف دشمن، حمله ور شد:

کَیفَ تَرَى الفُجّارُ ضَربَ الأَسوَدِ

                                 بِالمَشرَفِیِّ القاطِعِ المُهَنَّدِ


بِالسَّیفِ صَلتا عَن بَنی مُحَمَّدِ

                                 أذُبُّ عَنهُم بِاللِّسانِ وَالیَدِ


أرجو بِذاکَ الفَوزَ یَومَ المَورِدِ

                                 مِنَ الإِلهِ الواحِدِ المُوَحَّدِ


إذ لا شَفیعَ عِندَهُ کَأَحمَدِ

فاجران چگونه مى‌بینند شمشیر زدن سیاهى را که با شمشیر مَشرَفى بُرَنده تیز مى‌زند ؟

با شمشیرى آخته، از فرزندان محمّد(ص) دفاع مى‌کنم. از آنان با زبان و دستم دفاع می‌کنم

با این کارها، رستگارىِ روز وارد شدن (قیامت) را از معبود یگانه تنها، امید دارم

زمانى که شفاعت کننده‌اى همانند احمد، در پیشگاه او نیست.
این خدمتگزار راستین آل محمّد(ص) نیز جنگید تا به خیل شهیدان پیوست، در گزارشى آمده که امام حسین(ع)، بر سرِ جنازه او ایستاد و براى او، این چنین دعا کرد: «خداوندا! صورت او را نورانى و بویش را خوش گردان و او را با نیکان، محشور کن و میان او و محمّد و خاندان محمّد(ص) آشنایى برقرار کن».
از امام زین‌العابدین(ع) روایت شده که پس از چند روز که مردم، براى دفن شهدا آمدند، از جنازه او بوى مُشک، استشمام مى‌شد، در «زیارت ناحیه مقدّسه»، آمده است: سلام بر جون بن حَرِى(.، غلام ابوذر غفارى! در «زیارت رجبیّه». هم نام وى آمده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۲ ، ۱۰:۰۸
محسن حسینی




ارتباط حقیقی واقعه عاشورا با مفهوم انتظار چیست؟

این واقعه تاریخی چگونه می‌تواند زمینه ساز عصر ظهور باشد؟

پاسخ به این سؤال، در درجه اول، نیازمند تحلیل واقعه عاشورا و

عصر ظهور و شناسایی حقیقت انتظار است تا چگونگی مبدئیت

عاشورا برای انتظار ظهور، معلوم شود. تحلیل‌های ما در این خصوص‌

مبتنی بر پیش‌فرض‌های ماست و این پیش فرض‌ها، ظرفیت تحلیل‌های

ما را مشخص می‌کنند. در پیش‌فرض‌هایی که ما در تحلیل حوادث بزرگ

مثل عاشورا یا ظهور به کار می‌بریم، نگرش ما به حضرت حق، فعل

الهی و عظمت صنع پروردگار و نیز هدفمند بود و حکیمانه بودن این

صنع، یعنی تجلی عظمت و حکمت الهی در خلقت، جایگاه برجسته

و تعیین کننده‌ای دارد. در واقع، نگاه به آغاز آفرینش و مراحل سیر و

تکامل آن، در این زمینه، تأثیرگذار است. در همین راستا باید به جایگاه

فعل معصوم در مسیر خلقت توجه کرد.

دومین نکته قابل توجه در تحلیل حوادث با عظمتی چون واقعه عاشورا،

نگاه فلسفه تاریخی است که متأسفانه در طول تاریخ، مغفول واقع

شده است؛ شاید به این دلیل که این دانش، به صورت یک علم مدون

دانش سابقه‌داری نیست؛ هرچند در معارف ما جلوه‌هایی از آن وجود

دارد. حال با در نظرگرفتن این نگاه، نمونه‌ای ذکر می‌کنم:اگر فلسفه

تاریخ شما، فلسفه مارکسیستی ـ مبتنی بر ماتریالیسم تاریخی ـ

باشد و بخواهید عاشورا را تحلیل کنید، یا باید عاشورا را در جبهه

تکامل تاریخی بگنجانید یا در جبهه مقابل تکامل تاریخی. چون آنها

حقانیت را به تکامل تاریخ تعریف می‌کنند. حال اگر عاشورا را در جبهه

تکامل تاریخ بردید، با نگاه فلسفه تاریخ مارکسیستی، باید آن را یک

جنگ طبقاتی بدانید که مقصودِ طبقه پیشرو است و در نهایت، باید

آن را به روابط تولید برگردانید. این افقی است که آنها در جنگ

می‌بینند؛ یعنی یک نهضت بر آمده از متن ماده و حاصل پیچیده‌تر

شدن مناسبات مادی، مبتنی بر منطق دیالکتیک و در چارچوب

ماتریالیسم تاریخی؛ اما اگر این واقعه را در چارچوب فلسفه تاریخی

که مبتنی بر اندیشه‌های لیبرال ـ دموکراسی است قرار دهیم، باید

بگوییم که یا حرکتی است استبداد گرایانه و مبتنی بر سنّت، یا

حرکتی به سمت توسعه دموکراسی. کسانی که اخیراً زبان به

تحریف عاشورا گشوده‌اند و می‌گویند عاشورا حرکتی در جهت

توسعه دموکراسی بوده، نگاهشان مبتنی بر این فلسفه تاریخ

است. این اندیشه فلسفه تاریخی، خود را در تحلیل حادثه نشان

می‌دهد؛ چراکه هر حادثه را در فرآیند تاریخ و در مسیر تکامل

تاریخ باید دید که یا مانع تکامل تاریخ است یا جریان پیشرویی است.

تضاد طبقاتی به سمت جامعه بی‌طبقه، اگر هم پیشرو بود، باید

به سمت جامعه آرمانی باشد و اگر جامعه آرمانی، لیبرال دموکراسی

است، اقدامی است به سوی توسعه دموکراسی و اگر جامعه آرمانی

کمون است، اقدامی است به سوی جامعه بی‌طبقه. حال آنکه اگر ما

معتقد باشیم که اندیشه و نگاه مذکور به عالم و تاریخ، غلط است و

جهان به سمت توسعه و تکامل حرکت می‌کند و تکامل هم با ظهور

توحید و ولایت حقه، معنا می‌شود و نه با گسترش مناسبات اقتصادی

یا بسط دموکراسی و اگر تکامل تاریخ را در مراتب ظهور ولایت حقّه در

حیات انسانی ببینیم، طبیعتاً جامعه آرمانی ما جامعه‌ای است که توحید

در آن به معنای تام، ظهور پیدا می‌کند و مناسبات عالم و جامعه انسانی

تحول می‌یابد. در نهایت، تعریف تکامل به « ظرفیت پذیرش ظهور ولایت»

بدین معناست که با ورود تجلی ولایت، مناسبات عالم تغییر می‌یابد و

عالم، عالم دیگری می‌شود؛ عالمی که به سوی تعالی در عصر ظهور

رجعت انبیا، عالم قیامت و عوالم پس از قیامت حرکت می‌کند؛ و این‌

گونه معنای حرکت تاریخ و تکامل آن، دگرگون می‌شود. در مقابلِ ظهور

تجلیات نورانی الهی که مبدأ کمال عالم است و حامل آن انبیا و اولیا،

و محور این تجلیات هم نبی اکرم(ص) و اهل‌بیت(ع) هستند، بسط

باطل و گسترش ظلمت نیز به عنوان یک جریان روبنایی و قابل حذف

، همانند کف روی آب، مطرح است؛ چرا که آن تجلیات نورانی، جریان

زلال و ماندگار در هستی است. این جاست که جریان درگیری حق

و باطل در تاریخ شکل می‌گیرد و این درگیری به سمت غلبه ایمان

بر کفر پیش می‌رود و دوران حق، به عنوان دوران تجلی توحید و ولایت

حَقّه در عالم، فراروی انسان قرار می‌گیرد و همه مناسبات عالم

انسانی، مناسبات بندگی و پرستش و قُرب و رضوان می‌شود.

با این نگاه، طبیعتاً عاشورا عظیم ترین نقطه درگیری حق و باطل

در ظاهر و باطن و در طریق گسترش حق می‌شود.

این چنین انتظاراتی که روح جامعه و باطن حیات اجتماعی را

دگرگون می‌کند، زمینه‌ساز ظهور است و تحولات تکاملی در اجتماع

هم مطابق با این انتظارات متعالی پیش می‌رود و در اینجا امام

که یکی از نقطه‌های تکامل تاریخ است، تنها کسی است که

می‌تواند انتظارات انسانی را مطابق با مقاصد الهی ارتقا بخشد

و در آن راستا، عاشورا هم یکی از نقطه‌های ظهور تکامل تاریخ

است که وقتی می‌خواهد این تجلّیات را در انسان ایجاد کند،

باید اراده‌های انسانی، بصیرت انسانی و احساسات انسانی،

تولّی و تبرّی و حبّ و بغض اجتماعی را رشد دهد و ارتقا بخشد

و به سمت و سوی الهی سوق دهد و ظرفیت مطالبات و انتظارات

را به سمت ِتحقّق کلمه توحید و ظهور و تجلّی کلمه تامه الهی

پیش برد؛ که منظور از کلمه تامّه الهی هم در اینجا امام معصوم

است. بنابراین، انتظار عصر غلبه نور است، نه دموکراسی و جامعه

بی‌طبقه. انتظار، عصر عبور از «و اللیل اذا یغشی»[1] است.

«و النّهار اذا تجلّی»[2] انتظارِ حقیقتی است که در آن نورانیّت

نبی اکرم(ص) تجلّی می‌یابد. منتظر باید طالب تجلّیات غیب در

عالم شهود باشد. اما چه کسی می‌تواند انتظارات انسانی را

تغییر دهد؟ عاشورا همان بلای عظیمی است که نقطه تهذیب

جامعه انسانی و ارتقای مطالبات و انتظارات اوست.

حال، ویژگی‌های انتظاری که عاشورا بوجود می‌آورد چیست‌؟ این

انتظار چند رکن دارد؛ یک رکن، آن معرفت به ولی حق است. دیگری

معرفت به آرمان‌ها و اهدافش است؛ نه نگاهی در این حد که امام

می‌آید و نهایتاً ارزانی و رفاه می‌آورد. در دعای ندبه به این آرمان‌ها

و اهداف اشاره شده است: «أین بقّیة الله التی لا تخلو من العترة الهادیة»[3] و رکن دیگر، شناخت جبهه تاریخی دشمن و تدابیر

تاریخی آن است. جبهه دشمن هم به دنبال تشکیل دهکده واحد

جهانی مبتنی بر ایدئولوژی خود است.

حال اگر منتظر نتواند این نقشه جامع و برنامه ریزی را بشناسد

منتظر نیست و نیز اگر به این شناخت رسید، ولی دلداده حق و

جبهه حق نبود هم منتظر نیست؛ بلکه منتظرغلبه باطل است نه

غلبه نور.

قدم بعدی انتظار، کسب بصیرت و به دنبال آن، شناخت اولیای نور

و اولیای طاغوت و آرمان‌هایشان و در نتیجه، شکل‌گیری حبّ و بغض

و تولی و تبری نسبت به این دو است، که اگر در انسانی میل و

نفرتی نسبت به حق و باطل شکل نگرفت و نهایت موضع خود را

مشخص نکرد، منتظر نیست. حال اگر انسان، با این بصیرت به امید

رسید و دریافت که شب، رفتنی است و به دنبال این شب ِرفتنی

طلوع فجری است که آن، عصر تجلّی ولایت حق است و آن‌گاه

حیات اصلی زمین و نورانیت زمین و آسمان و در واقع، ظهور عالم

هدایت را دید و درک کرد که «انّ الباطل کان زهوقا»[4]، یعنی

امیدوار شد که آنچه می‌ماند حقیقت است و آنچه زائل می شود

باطل است، آنگاه نوبت به اقدام می‌رسد. او باید برپایه این بصیرت

و موضع‌گیری، خود را وقف این درگیری حق و باطل کند؛ نه یک

سلوک درویشی، بلکه یکپارچه حق شود و وارد صحنه قتال گردد

و در این زمینه، دچار اشتباه هم نشود؛ به این ترتیب که صحنه

جنگ را تشخیص دهد و بداند که گاهی فرهنگی، گاهی سیاسی

و گاهی نظامی است. خودش را وقف کند و مستعجل هم نباشد

یعنی به دنبال این نباشد که حتماً ظهور در دوران عمر او واقع شود

چراکه ملاک، اراده او نیست. با این اوصاف، وارد میدان می‌شود و

با بصیرتی که این‌گونه به دست آورده است، صحیح و متناسب با

زمان عمل می‌کند و متناسب با نقشه‌ها پیش می‌رود و اسرار را

هم افشا نمی‌کند؛ چون کسی که به اینجا رسید، جلوه‌هایی از

برنامه تاریخی امام معصوم را به او نشان می‌دهند و او هم آنها

را بروز نمی‌دهد. کسی که این‌چنین عمل کرد، می‌شود منتظر

انتظاری که عاشورا مبدأ آن بوده است.

عاشورایی که به عنوان یک مصیبت و بلای عظیم، تمام آسمان‌ها

و زمین، جماد و نبات و... برای آن گریه کردند، تجلّی یک برائت عظیم

و مبدأ یک دگرگونی در عالم است. همه این مراتب، مقدمه سیر

باطنی عالم است که وجاهت و قرب و ثبات قدم و درک مقام محمود

را دربردارد؛ این مقام محمود هم همان مقام شفاعت است که از

بلای عظیم عاشورا سرچشمه می‌گیرد و نبی اکرم(ص) با ابتلاء به

این بلا بود که از مقام شفاعت برخوردار شدند. حاصل درک این مقام

محمود، رسیدن به «أفضل ما یعطی مصاباً بمصیبته»[5] است؛ یعنی

مقام خونخواهی، جذبه‌های محبت و بهره‌مندی از صلوات و رحمت و

مغفرت الهی. عاشورا با این نگاه تکوینی و تاریخی، بستر تحولات

انسانی است.

منتظر، دیگر به عاشورا به صرف حادثه‌ای در سال 61 و درکنار فرات

نمی‌نگرد؛ بلکه نگرش وی به آن، به منزلة یک حادثه عظیم در عالم

است و این چنین، حجاب‌های عاشورا از جلوی چشمان او برداشته

می‌شود و او فقط سربازی می‌کند و برای تحقق ظهور، در هر زمانی

که حضرت حق اراده کند، تسلیم می‌شود و همواره در جبهه حق،

سنگربانی می‌کند. فی‌الجمله، کمال تجلّیات غیب در شهود، در عصر

ظهور ولایت است و تکامل تاریخ هم با تکامل تجلّی ِ غیب در شهود

محقق می‌شود.

در حقیقت، عاشورا جریانی است که منجر به بسط و تعالی انتظارات

تا جامعه عصر ظهور می‌شود و آن جامعه موعود، به عنوان دوره کمال

عالَم و تکامل تاریخ از طریق نبوت و ولایت تحقق می‌یابد.



پی نوشت ها:
[1] . «قسم به شب، در آن هنگام که بپوشاند»، سوره لیل/1.
[2] . «قسم به روز هنگامی که تجلی می‌کند»، همان/2
[3] . «کجاست بقیة‌الله که از خاندان هدایتگر است». دعای ندبه.
[4] . «قطعاً باطل نابود شدنی است»، سوره اسراء/81.
[5] . «با رازشترین پاداشی که به مصیبت زده در مقابل مصیبتش داده می‌شود». زیارت عاشورا.
پدیدآونده: حجت الاسلام و المسلمین میرباقری
منبع: ویژه نامه عاشورا و مهدویت ؛ مرکز تخصصی مهدویت

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۲ ، ۱۱:۴۸
محسن حسینی


از امام باقر(ع) روایت شده که آن حضرت فرمودند: در روز اول ظهور

، قائم ما در مکه در کنار بیت الله الحرام در حالتی که به کعبه تکیه

داده است مردم جهان را مخاطب قرار داده، چنین می فرماید :


ای مردم! ما آل محمد -که درود خداوند بر او و خاندانش باد – در درجه

اول از خداوند بزرگ و در مرتبه دوم از بندگان خداوند که جواب ما را

می دهند یاری می طلبیم. (البته طلب یاری از مردم به جهت امتحان

و اتمام حجّت بر آنها است.)

ای مردم! ما خاندان پیامبر شما هستیم و از هرکس به خداوند بزرگ

و حبیبش رسول الله سزاوارتریم [و از نظر مقام، برتری داریم].

ای مردم! هر کس در ارتباط با حضرت آدم با من مجادله کند بداند

من از او به آدم اولی ترم و آن که در رابطه با شخصیت نوح با من

محاجّه کند من بر او نسبت به نوح مقدّم هستم و هر کس بخواهد

در ارتباط با ابراهیم با من مجادله کند من از او نسبت به ابراهیم برتری

دارم و اگر کسی بخواهد با شخصیت محمد -که درود خداوند بر او و

خاندانش باد – با من محاجّه کند مسلّماً من نسبت به حضرت محمد

از او احقّ و اولی [و تنها فرزند و باقیمانده او و یگانه نگهبان دین و

شخصیّت او] هستم و هرکس که بخواهد در ارتباط با بقیّه انبیاء و

فرستادگان خداوند به محاجّه با من برخیزد، من بر او نسبت به انبیاء

تقدم دارم [و جانشین اجرا کننده تمام طرحهای آنها من هستم].

آیا خداوند در قرآن مجیدش نفرموده است: «به درستی که خداوند

آدم و نوح و آل ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان اختیار فرموده

و بعضی را بر برخی برتری داده است. و البته خداوند شنوا و دانا

است.»پس ای مردم! من تنها باقیمانده از آدم و یگانه ذخیره نوح

پیامبر و خلاصه و برگزیده از ابراهیم و از محمد هستم که درود

خداوند بر آن بزرگوار و خاندانش باد.ای مردم! بدانید آن کس که

بخواهد در قرآن با من مجادله نماید من از همه اولی تر به قرآن

خداوند هستم ‍[و تمام علوم و معارف قرآن و قوانین حیات بخش

آن در نزد من است]ای مردم! آگاه باشید هر کس که درباره سنت

رسول اکرم [یعنی تعلیمات آن حضرت و خاندان عزیزش] با من

مجادله کند، من اولی تر از او هستم. پس شما را به خداوند

سوگند می دهم هر کس که امروز سخنان مرا می شنود آن را به

آنهایی که در اینجا حاضر نیستند برساند، و شما را به حق خداوند

و رسول او و آن حقی که من بر شما دارم [یعنی حق ذُوالقربای

پیامبر بودن] سوگند می دهم که ما را در حقوقمان یاری نمایید و

جلوی ظلم و ستم را که درباره ما روا داشتند بگیرید؛ چه آنکه حقوق

ما را پنهان ساختند و درباره ما ظلم کردند و از وطنمان آواره نمودند

و نسبت به ما غدر روا داشتند و پیروان باطل بر ما افترا بستند.

از خدا بترسید، ما را مخذول نکنید، بلکه یاری کنید تا خداوند شما

را نُصرت عطا فرماید.


 

پی نوشت ها : ۱ -سوره آل عمران(۲)، آیات ۳۳-۳۵٫۲-نعمانی، الغیبه، ب ۱۴، ح ۶۷٫

 

فرآوری و تنظیم مطلب : سایت رهبران شیعه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۲ ، ۱۱:۲۵
محسن حسینی

ترس و گرسنگی از نشانه های ظهور حضرت مهدی(ع)

آیه: "وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ" و قطعاً شما را به چیزی از [قبیلِ‏] ترس و گرسنگی و کاهشی در اموال و جان‌ها و محصولات می‏ آزماییم و مژده ده شکیبایان را. (بقره: 155)


نشانه‌های ظهور حضرت مهدی(ع)؛ ترس؛ گرسنگی؛ کمی مال؛ ...

روایت: 1 ـ "حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ

قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عج) أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ قُدَّامَ قِیَامِ الْقَائِمِ

عَلَامَاتٍ بَلْوَی مِنَ اللَّهِ تَعَالَی لِعِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ قُلْتُ وَ مَا هِیَ قَالَ ذَلِکَ

قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ

الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ[1] قَالَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ[2] یَعْنِی

الْمُؤْمِنِینَ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ[3] مِنْ مُلُوکِ بَنِی فُلَانٍ فِی آخِرِ سُلْطَانِهِمْ

وَ الْجُوعِ[4] بِغَلَاءِ أَسْعَارِهِمْ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ[5] فَسَادِ التِّجَارَاتِ وَ قِلَّةِ

الْفَضْلِ فِیهَا وَ الْأَنْفُسِ[6] قَالَ مَوْتٌ ذَرِیعٌ وَ الثَّمَراتِ[7] قِلَّةِ رَیْعٍ مَا یُزْرَعُ وَ

قِلَّةِ بَرَکَةِ الثِّمَارِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ[8] عِنْدَ ذَلِکَ بِخُرُوجِ الْقَائِمِ(عج) ثُمَّ قَالَ

لِی یَا مُحَمَّدُ هَذَا تَأْوِیلُهُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ

الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم[9]‏: محمد بن مسلم از امام صادق(عج): نقل می­کند

که ایشان فرمودند: پیشاپیش قیام قائم نشانه‏هایی خواهد بود: گرفتاری­

هایی که از جانب خدا برای بندگان مؤمنش است. عرض کردم: آن

گرفتاری­ها چیست؟ فرمود: همان است که خدای عزّ و جلّ می‌فرماید:

"حتما ما شما را آزمایش خواهیم کرد به چیزی از ترس و گرسنگی و

کم بود در مال و جان و میوه‏جات و به بردباران مژده بده."

فرمود: [ما حتما شما را آزمایش خواهیم کرد یعنی] مؤمنین را

"به چیزی از ترس" [یعنی]از پادشاهان فلان خانواده در پایان سلطنت­شان

"و گرسنگی" [یعنی]با گرانی قیمت‌شان "و کمبود ثروت‌ها" [یعنی]

تباهی بازرگانی و کم‌سود بودن تجارت‌ها "و جان‌ها"

فرمود: یعنی مرگ زودرس "و میوه‏ جات" یعنی کم‌شدن کشاورزی

و کمبود برکت میوه ‏ها "و برد باران را مژده بده" [یعنی] در چنین

وقت[به بردباران مژده بده] به خروج حضرت قائم(عج).

سپس به من فرمود: ای محمّد! این است؛ تأویل این آیه و خداوند

می‌فرماید تأویل آن را به جز خدا و پایداران در دانش کسی نمی‌داند.


1ـ نشانه‌های ظهور حضرت مهدی(ع)

امام زمان(ع) که دل‌های منتظران، سال‌های سال است؛ در انتظار

آمدن وجود مقدس او می‌تپند، و چشم به راه قدوم مبارک او هستند

، چگونه می‌تواند بدون هیچ‌گونه مقدمه‌ای ظهور نماید؟! لذا حضرت

در قبل، بعد و در هنگام ظهورشان با یک سری اتفاقاتی روبرو می‌شوند

که از آنها تعبیر به نشانه‌ها یا وقایع ایام ظهور می‌شود.

بعضی از این نشانه‌ها یقینی است و ائمه معصومین: در روایات‌شان

این مسئله را یادآوری کرده‌اند.[10] که از آن، به نشانه‌های حتمی

تعبیر می‌شود.

امام صادق(عج) می‌فرماید: پنج امر قبل از قیام قائم(ع) از نشانه‌های

ظهور است: صیحه، سفیانی، خسف در بیداء، خروج یمانی و قتل نفس

زکیه".[11]

در برابر این پنج نشانه، نشانه‌هایی غیرحتمی قرار دارد؛ یعنی مقید و

مشروط به اموری است که در صورت تحقق آنها، نشانه پدید می‌آید و

احتمال پدید آمدن آن‌ها پنجاه، پنجاه می‌باشد. نشانه‌هایی مانند مرگ

و میرها، زلزله و جنگ و آشوب‌های فراگیر، خسوف و کسوف غیرعادی

و نابهنگام، بارش باران‌های فراوان همه از نشانه‌های غیرحتمی می‌باشد.

البته این نشانه‌ها بعضی در هنگام ظهور حضرت(عج) رخ خواهد داد و

بعضی دیگر هم قبل از ظهور و بعضی نیز مانند نزول عیسی(عج) بعد از

ظهور حضرت رخ خواهد داد و ما از باب تسامح، همه را در قالب نشانه‌

های ظهور، گرد آورده‌ایم؛ ضمن این‌که یک‌ سری از نشانه‌ها، وقایعی

هستند که در ایام ظهور رخ خواهند داد؛ مانند "رجعت" که یکی از

اعتقادات شیعه امامیه است.

از این‌رو، شخص منتظر قبل از اینکه منتظر موعودش باشد، باید در

ابتدا، مقدمات ظهور حضرت و اینکه پس از ظهور حضرت چه اتفاقاتی

ممکن است، رخ دهد را بداند.

وقایع و نشانه‌های حتمی به مناسبت توضیح داده خواهد شد.انشاالله.

2ـ ذکر روایت در ذیل آیه، دال بر صحت آن روایت نیست و نیاز به

توضیح بیشتری درباره سند و صحت روایت است؛ اما بنای ما در این

نوشتار به بیان روایات ذیل آیات است، صحت و وثاقت روایات نیاز به

تجزیه و تحلیل دقیق علمی دارد؛ که در این نوشتار نمی­گنجد. البته

پژوهشگران و کاربران محترم می­توانند نکته، نظرات، نقد وپیشنهاد

خود را به آدرس ما بفرستند؛ و ما نیز با بررسی نظرات محققان در

صورت لزوم در ذیل روایت با عنوان دیدگاه محققان قرار می­دهیم تا

بر غنای و کیفیت مباحث افزوه شود.


 

پی نوشت ها:

الغیبة للنعمانی؛ ص 250، باب 14.
تفسیر نور الثقلین، ‏ج 1، ص 142، ح 445.
البرهان فی تفسیر القرآن‏، ج 1، ص 358، ح 711.
المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة (ع)، ص 47.
[1]. بقره: 155.
[2]. همان.
[3]. همان.
[4]. همان.
[5]. همان.
[6]. همان.
[7]. همان.
[8]. همان.
[9]. آل‌عمران: 7.
[10] نعمانی؛ الغیبة؛ ص264، ح 26.
[11] طوسی؛ کتاب الغیبة؛ ص 436، ح427.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۲ ، ۱۰:۴۸
محسن حسینی

چرا امام زمان(عج) برای فرج خودشان دعا نمی کنند؟!

از آیت الله محمدتقی بهجت پرسیده شد:چرا امام زمان(عج) با اینکه امام هستند و دعا ایشان مستجاب می شود، برای فرج خودشان دعا نمی کنند؟!
پاسخ آیت الله بهجت :حضرت غائب(عج) دارای بالاترین علوم است و اسم اعظم بیش از همه در نزد خود آن حضرت است . با این همه به هر کس که در خواب و بیداری به حضورش مشرف شده فرموده است: برای من دعا کنید! درحالی که مرده را زنده می کند، خود در زندانی وسیع به سر می برد! اما در مورد خود حق ندارد، هر چند برای دیگران مخصوصا در امور فردیه عنایت خاصی دارد، اما در امور اجتماعیه که مربوط به آن حضرت است، خیر ! خدا کند که ارتباط شیعه و اهل ایمان با امام زمان(عج) قوت بگیرد .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۲ ، ۱۷:۰۳
محسن حسینی

یوسف فاطمه را هیچ خریداری نیست

روزگاریست خدایا که وفاداری نیست

                                 یوسف فاطمه را هیچ خریداری نیست

زآشنایان کهن پرس چه شد عهد قدیم

                              که کنون یوسف زهرا به برش یاری نیست

به جز ازحسرت یاران شهیدش همه شب

                                 بردل غمزده اش یارو مددکاری نیست

غیر،ازدیده ی خونبار وحزین مهدی

                         شب دراین شهر به بالین،سربیداری نیست

میکشدهفته به هفته انتظار بهر همه

                                آه و اما که برای سپهش یاری نیست

میکند گریه ز اعمال بد ما همه شب

                             به جزش گریه به حال بدما کاری نیست

حق بود گر ندهد راه مرا بر درخویش

                          که به جز جرم وخطا،دست مرا کاری نیست

شعر:محسن حسینی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۲ ، ۱۹:۳۱
محسن حسینی

حکایات آموزنده ای از حضرت آیت الله العظمی بهجت

 

1. ارزش نماز اول وقت
 آقای مصباح می گوید: آیت الله بهجت از مرحوم آقای قاضی (ره) نقل می کردند که ایشان می فرمود:

« اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند! و یا فرمودند: به صورت من تف بیندازد. »

اول وقت سرّعظیمی است « حافظوا علی الصلوات: در انجام نمازها کوشا باشید. »

خود یک نکته ای است غیر از « أقیموا الصلوة: و نماز را بپا دارید. »

و همچنین که نماز گزار اهتمام داشته باشد و مقید باشد که نماز را اول وقت بخواند فی حدّ نفسه آثار زیادی دارد، هر چند حضور قلب هم نباشد. »


2. زنده نگه داشتن سنت

حجة السلام والمسلمین قدس، یکی از شاگردان آیت الله بهجت می گوید:

« آقا همیشه سفارش می کردند برای احیای شریعت نگذارید سنتها فراموش شود وعرفیات یا بدعتها جای آن را بگیرد.

روزی فرمودند:

« مرحوم حاج شیخ مرتضی طالقانی ( ازاستادان اخلاق و علمای بزرگ نجف، که استاد اخلاق آقا نیز بوده است ) همراه با عده ای از علما از جمله آیت الله العظمی خوئی به افطار دعوت بودند، وقتی غذا آماده می شود و همگی سر سفره می نشینند حاج شیخ مرتضی طالقانی می فرماید: نمک در سفره نیست و اقدام به تناول غذا نمی کنند. با اینکه بین مجلس افطاریه تا آشپزخانه بسیار فاصله بوده ( و ظاهراً از خانه ای دیگر غذا می آورده اند ). به هر حال مرحوم طالقانی دست به غذا دراز نمی کند و دیگران حتی آیت الله خوئی نیز به احترام ایشان غذا شروع نمی کنند و طول می کشد تا نمک را بیآورند. بعد از ختم جلسه و هنگام رفتن، آیت الله خوئی خطاب به ایشان می فرماید: حضرت آقا، اگر شما به این اندازه به ظاهر سنت مقید هستید که اگر کمی نمک تناول نکنید غذا نمی خورید، پس در این گونه مجالس کمی نمک با خود همراه داشته باشید تا مردم را منتظر نگذارید. آقای طالقانی فوراً دست به جیب برده و کیسه کوچکی را درآورده و می فرماید: با خودم نمک داشتم ولی می خواستم سنت اسلامی پیاده شود و متروک نباشد. »


3. آقائی و بزرگواری ائمه علیهم السلام

باز آقای قدس می گوید: روزی آقای بهجت در رابطه با بزرگواری و اغماض ائمه اطهار ـ صلوات الله علیهم ـ فرمودند:

« در نزدیکی نجف اشرف، در محل تلاقی دو رودخانه فرات و دجله آبادیی است به نام «مصیب»، که مردی شیعه برای زیارت مولای متقیان امیر المؤمنین علیه السلام از آنجا عبور می کرد و مردی از اهل سنت که در سر راه مرد شیعه خانه داشت همواره هنگام رفت و آمد او چون می دانست وی به زیارت حضرت علی علیه السلام می رود او را مسخره می کرد.

حتی یک بار به ساحت مقدس آقا جسارت کرد، و مرد شیعه خیلی ناراحت شد. چون خدمت آقا مشرف شد خیلی بی تابی کرد و ناله زد که: تو می دانی این مخالف چه می کند.

آن شب آقا را در خواب دید و شکایت کرد آقا فرمود: او بر ما حقی دارد که هر چه بکند در دنیا نمی توانیم او را کیفر دهیم. شیعه می گوید عرض کردم: آری، لابد به خاطر آن جسارتهایی که او می کند بر شما حق پیدا کرده است؟! حضرت فرمودند: بله او روزی در محل تلاقی آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه می کرد، ناگهان جریان کربلا و منع آب از حضرت سید الشهدا علیه السلام به خاطرش افتاد و پیش خود گفت: عمر بن سعد کار خوبی نکرد که اینها را تشنه کشت، خوب بود به آنها آب می داد بعد همه را می کشت، و ناراحت شد و یک قطره اشک از چشم او ریخت، از این جهت بر ما حقی پیدا کرد که نمی توانیم او را جزا بدهیم.
آن مرد شیعه می گوید: از خواب بیدار شدم، به محل برگشتم، سر راه آن سنی با من برخورد کرد و با تمسخر گفت: آقا را دیدی و از طرف ما پیام رساندی؟! مرد شیعه گفت: آری پیام رساندم و پیامی دارم. او خندید و گفت: بگو چیست؟ مرد شیعه جریان را تا آخر تعریف کرد. وقتی رسید به فرمایش امام علیه السلام که وی به آب نگاهی کرد و به یاد کربلا افتاد و ...، مرد سنی تا شنید سر به زیر افکند و کمی به فکر فرو رفت و گفت: خدایا، در آن زمان هیچ کس در آنجا نبود و من این را به کسی نگفته بودم، آقا از کجا فهمید. بلافاصله گفت: أشهد أن لا إله إلا الله، و أن محمداً رسول الله، و أن علیاً أمیرالمؤمنین ولیّ الله و وصیّ رسول الله و شیعه شد.»


4. ارزش وضو و طهارت

باز آقای قدس می گوید:
« روزی چند دقیقه زودتر برای درس به خانه آقا رفتم، دیدم پیرمردی نشسته و آقا به او توجهی خاص دارد، بعد از دقایقی آقا فرمود: ایشان (آن پیرمرد) هرگز بی وضو نمی خوابد، اگر شبها چندین بار هم بیدار شود باید حتماً وضو بسازد. »


5. شخصیت ممتاز آقا شیخ محمد حسین کمپانی

آیت الله مصباح می گوید:

« روزی آقا فرمودند: مرحوم آقا شیخ محمد حسین طوری بود که اگر کسی به فعالیتهای علمی اش توجه می کرد تصور می کرد در شبانه روز هیچ کاری غیر از مطالعه و تحقیق ندارد، و اگر کسی از برنامه های عبادی ایشان اطلاع پیدا می کرد فکر می کرد غیر از عبادت به کاری نمی پردازد.

مرحوم آقا شیخ محمد حسین می گفت: من سیزده سال در درس مرحوم آخوند خراسانی، صاحب کفایه شرکت می کردم، در طول این سیزده سال یک شب موفق نشدم که در درس ایشان حضور پیدا کنم ( و ظاهراً درسشان را شبها ایراد می فرمودند ) آن یک شب نیز به زیارت کاظمین مشرف شده بودم و در هنگام برگشتن مشکلی پیش آمد که به موقع نرسیدم، در بین راه که می آمدم حدس می زدم که امشب چه مطالبی را بیان خواهند کرد. پیشاپیش آنها را نوشتم.
به نجف که رسیدم و با دوستان صحبت کردم دیدم تقریباً همه مطالبی که بیان فرموده بودند چیزهایی بوده که من پیشاپیش حدس زده و نوشته بودم، و تقریباً نوشته های من چیزی از درس کم نداشت.
ایشان با اینکه چنین موقعیت علمی داشتند و درس استاد را پیشاپیش می توانستند حدس بزنند و بنویسند، در عین حال مقید بودند که حتی یک شب درس استاد از او فوت نشود.
در کنار این فعالیتهای علمی آن قدر مقید به برنامه های عبادتی بودند، که هر کس اینها را می دید فکر می کرد که اصلاً به هیچ چیز غیر از عبادت نمی رسد، هر روز زیارت عاشورا و هر روز نماز جعفر طیار از برنامه های عادی ایشان بود. روزهای پنج شنبه، طبق سنتی که علمای نجف دارند و معمولاً روز پنج شنبه یا جمعه یک روضه هفتگی دارند که زمینه ای است برای دیدار دوستان و استادان و شاگردان با همدیگر و توسلی هم انجام می گرفت، مرحوم آقا شیخ محمد حسین در این روضه شان مقید بود که خود پای سماور بنشیند، و خود او همه کفش ها را جفت کند، و در عین حال زبانش مرتب در حال حرکت بود خیلی تند تند یک چیزی را می خواندند ما متوجه نمی شدیم که این چه ذکری است که ایشان این قدر در نشستن و بر خاستن به گفتن آن مقید است.
بعد یکی از دوستان که خیلی با آقا مأنوس بود ( مرحوم آقا شیخ علی محمد بروجردی رضوان الله علیه ) از ایشان سؤال کرده بود: آقا، این چه ذکری است که شما این قدر تقیِّد دارید که حتی بین سلام و احوال پرسی تان آن را ترک نمی کنی؟ ایشان لبخندی زده بود و بعد از تأملی فرموده بود: خوب است انسان روزی هزار مرتبه إنا أنزلنا بخواند. »


6.راضی به رضای خدا

حجة السلام والمسلمین قدس از شاگردان آقا می گوید:

« یک روز از روزهای درسی کمی زودتر به خانه آیت الله العظمی بهجت رفتم ـ زیرا ایشان گاهی از اوقات وقتی شاگردان به درس حاضر می شدند هرچند یک نفر هم بود به اتاق درس می آمد و تا هنگام آمدن دیگران احیاناً جریان و یا حدیث و یا نکته اخلاقی را گوشزد می کردند ـ بنده نیز به طمع مطالب یاد شده قدری زودتر رفتم. خوشبختانه آقا که صدای « یا الله » حقیر را شنید زودتر تشریف آورد، بعد از احوالپرسی فرمود:
در نجف یکی از آقازاده های ایرانی که از اهل همدان و بسیار جوان زیبا و شیک پوش بود و از هر جهت به جمال و خوش اندامی شهرت داشت، به بیماری سختی گرفتار و از دو پا فلج شد به گونه ای که با عصا بیرون می آمد.
من سعی داشتم که با او روبرو نشوم، زیرا فکر می کردم با وصف حالی که او داشت، از دیدن من خجالت می کشد، لذا نمی خواستم غمی بر غمش بیفزایم. یک روز از کوچه بیرون آمدم و دیدم او سر کوچه ایستاده است و ناخواسته با او روبرو شدم و با عجله و بدون تأمل گفتم: حال شما چطور است؟ تا این حرف از دهانم بیرون آمد ناراحت شدم و با خود گفتم که چه حرفی ناسنجیده ای مگر حال او را نمی بینی! چه نیازی بود از او بپرسی؟ به هر حال خیلی از خودم بدم آمد ولی بر خلاف انتظار من، وقتی وی دهان باز کرد مثل اینکه آب یخ روی آتش ناراحتی درونم ریخت، چنان اظهار حمد و ستایش کرد و چنان با نشاط و روحیه ابراز سرور کرد که گویا از هر جهت غرق در نعمت است من با شنیدن صحبت های او آرام گرفتم و ناراحتی ام بر طرف گردید. »


7. برکت و عظمت ولایت علی(ع)

هم او می گوید:

« روزی آقا در ارتباط با ولایت و عظمت آن فرمودند: در نجف یا کاظمین یکی از آقایان قریب 10 یا 15 نفر از اهل علم را برای ناهار دعوت کرده بود ولی فرستاده آقا اشتباهاً طلاب یک مدرسه را که قریب 60-70 نفر بودند دعوت کرده بود. وقتی میهمانان آمده بودند وی دیده بود گذشته از این که جا برای نشستن آنها کم است غذا نیز خیلی اندک است، بی درنگ به ذهنش خطور کرد که آیت الله حاج شیخ فتحعلی کاظمینی را از جریان با خبر سازد.
وقتی خبر به آقا رسیده بود فرموده بود: دست به کار نشوند تا من بیایم. تا اینکه ایشان تشریف می آورد و می فرماید: یک پارچه سفید آب ندیده برایم بیاورید. و ظرف برنج را وارسی کرد و سرپوش را برداشته و آن پارچه را به جای سرپوش می گذارد و می فرماید: حال ظرفها را به من بدهید، من غذا می ریزم و شما تقسیم کنید، و مکرر می فرموده است:

« ها علیّ (ع) خیر البشر، و من أبی فقد کفر: هشدار، که علی علیه السلام بهترین

انسانهاست، و هر کس [ولایت او] را نپذیرد[ به خدا ] کفر ورزیده است.

بحار الانوار، ج26، ص306، روایت 66 و 68 »

تا اینکه به شرافت مقام شامخ علی علیه السلام تمام میهمانان را از آن دیگ غذا داده بود و هنوز طعام دیگ به آخر نرسیده بود ».

یکی دیگر از شاگردان آقا (آقای تهرانی) این قضیه را نقل میکرد:

« آن گونه که به یاد دارم حضرت استاد این قضیه را مکرر به این صورت نقل می فرمودند که مرحوم حاج میرزا حسین نوری(ره)، صاحب کتاب «مستدرک الوسائل» در سامراء به شخصی فرموده بودند که برای شب پنجشنبه و جمعه صد نفر را دعوت کن، ولی شخص قاصد صد نفر را برای شب پنجشنبه دعوت کرده بود ( در حالی که منظور حاجی نوری(ره) این بود که پنجاه نفر برای شب پنجشنبه، و پنجاه نفر برای شب جمعه دعوت کند، و برای شب پنجشنبه غذای پنجاه نفر را تدارک دیده بود. )

وقتی حاجی از جریان باخبر می شود می فرماید: سریعاً آخوند ملا فتحعلی سلطان آبادی (ره) را که در سامراء اقامت داشته است، خبر کنید. مرحوم آخوند به محض اطلاع از قضیه می فرماید: غذا را نکشید تا من بیایم. وقتی تشریف می آورند می فرماید: یک پارچه آب ندیده بیاورید، پارچه را می آورند و ایشان آن را روی ظرف غذا قرار می دهد و سه بار دست خود را روی پارچه می کشند و در هر بار می فرمایند: « ها علی(ع) خیر البشر، من أبی فقد کفر. » و بعد می فرمایند: حالا غذا را بکشید، غذا را می کشند و تمام مهیمانها را غذا می دهند. »


8. ارزش کار خالصانه

باز آقای قدس می گوید:

« روزی آقا در رابطه با پاداش عمل صالح اگر چه اندک باشد، فرمود:

یکی از علمای نجف روزی در مسیر راهش به فقیری یک درهم صدقه داد ( البته بیشتر ازآن نداشت ) شب در خواب دید او را به باغی مجلل و دارای قصری بسیار عالی و زیبا دعوت کرده اند که نظیر آن را کسی ندیده بود. پرسید این باغ و قصر از آن کیست؟ گفتند: ازآن شماست تعجب کرد که من در برابر این همه تشریفات، عملی انجام نداده ام. به او گفتند: تعجب کردی؟ گفت:آری. گفتند: تعجب نکن. این پاداش آن یک درهم شماست. که خالصانه و با حسن عمل انجام گرفته است. »


9. ثبات قدم در دیانت

هم او می گوید:
« روزی آقا در ارتباط با ثبات قدم در دیانت و استمرار پرهیزکاری و تقوا فرمودند: یکی از علمای بزرگ و اهل معنی شخصی را در صحن مبارک حضرت امیر علیه السلام دید که از نهایت تواضع و ادب و ذلت در برابر مقام شامخ ولایت مولی الموحدین ایستاده و چنان سر به زیر و افتاده و خاضع بود که گویی با سر راه می رود. آن عالم عابد ربانی پیش آن مرد شریف و بزرگوار که عمرش از هفتاد به بالا بود رفت و از وضع حال و کیفیت زندگی او جویا شد. آن مرد شریف فرمود: از زمانی که پا به تکلیف گذاشتم تاکنون از روی عمد و دانسته گناه نکرده ام. البته آن طور مواظبت و دقت و مراقبت این گونه نتیجه را دارد. »


10. توجه امام زمان (عج) به شیعیان واقعی

و نیز می گوید:

« روزی آقا فرمودند: دکتری متدین اهل ولایت و شیعه مدتی در صدد پیدا کردن یاران حضرت حجت علیه السلام می گشت حتی می خواست اسامی آنها را بداند. روزی در مطب خود که در خانه اش قرار داشت تنها نشسته بود، شخصی وارد شد و سلام کرد و نشست و فرمود: حضرت آقا، یاران حضرت حجت علیه السلام عبارتند از... و شروع کرد به شمردن نامهای آنان و تند تند همه را نام برد و نام یکی نیز « بهرام » بود. به هر حال در طول چند دقیقه همه سیصد و سیزده نفر را شمرد و گفت: اینها یاران مهدی (عج) می باشند و بلند شد و خداحافظی کرد و رفت.

دکتر می گوید: او که رفت من تازه به خودم آمدم که این چه کسی بود؟ و آیا من خواب بودم یا بیدار؟ از همسرم که در اتاق مجاور بود پرسیدم: آیا کسی با من کاری داشت و پیش من کسی آمد؟ گفت: آقایی آمد و تند تند حرف می زد. دکتر می گوید: تازه فهمیدم که من خواب نبودم و او از افراد معمولی نبود. »


11. توجه تام به حضرت حقّ

باز می گوید:

« روزی آقا فرمود: در نجف رسم بود که طلاب در ایام زیارتی، دسته دسته و بسیاری از اوقات با پای پیاده برای زیارت عتبات عالیات می رفتند و شب را در بین راه به جهت خواندن نماز شب توقف و هر یک در گوشه ای مشغول نماز شب می شدند.

در یکی از سفرها آقای روحانی پیر مردی که همراه آنها بود بیشتر فاصله گرفت و مشغول نماز شب شد، ناگهان آقایان غرش و نعره شیری را از نزدیک شنیدند و در صدد بر آمدند که چه بکنند. دیدند شیر به سوی آن پیرمرد می رود، گفتند: « إنا لله و إنا إلیه راجعون » هیچ کاری نمی توانستند انجام بدهند، شیر رفت و رفت و رفت تا چند قدمی آن آقا ایستاد، آقا هم ظاهراً در رکعت وتر بود، شیر چند دقیقه کنار آقا ایستاد و آقا را نگاه می کرد، آقا هم مانند مجسمه ایستاده بود و هیچ تکان نمی خورد، بعد از دقایقی شیر حرکت کرد و رفت.

چون قدری دور شد آقایان دوان دوان به خدمت آقا رفتند و بعد از تمام شدن نماز وتر به او گفتند: آقا! از شیر نترسیدی؟ شگفت اینکه پا به فرار نگذاشتی، أحسنت! عجب دل قوی و با جرئتی داری؟ آقا فرمود: بله من ترسیدم، خیلی هم ترسیدم اما دیدم با فرار کردن از چنگال او نجات نمی یابم، لذا به خود گفتم که پس چه بهتر حال که باید طعمه شیر شوم، در حال مناجات و راز و نیاز با قاضی الحاجات باشم. و با این حال خوب از دنیا بروم. »

حجة الاسلام و المسلمین آقای تهرانی یکی از شاگردان آقا جریان فوق را به صورت ذیل از آیت الله بهجت نقل میکند:

« حضرت استاد این قضیه را مکرر به این صورت نقل می فرمودند که در نجف معروف شده بود که فلان آقا از شیر نمی ترسد و در بیابان شیر را دیده نترسیده است.

از خود آقا در این باره سؤال می کنند می فرماید: نه، من نیز خیلی از شیر می ترسم، ولی وقتی در بیابان مشغول نماز بودم ناگهان شیری از بالای کوه به سوی من سرازیر شد، با خود گفتم: بهتر است اینک که قدرت بر رهایی از شیر را ندارم فکر فرار را کنار گذارم و همچنان به نماز مشغول شوم، و چه بهتر که مرا در حال نماز بدرد، لذا از نماز دست بر نداشتم و هیچ عکس العملی از خود نشان ندادم، تا اینکه شیر نزدیک من آمد و دید من کاری نمی کنم، دورادور من گشت و رفت. »


12. توجه حضرت زهرا علیها السلام به فرزندان خود

همچنین آقای قدس می گوید:

« روزی آقا فرمودند یکی از ثروتمندان رشت که در نجف اشرف ساکن بود دختر خود را به ازدواج یک روحانی سید که خیلی فقیر بود در آورد، از آنجایی که خانم در خانواده ثروتمند بزرگ شده بود به هیچ وجه حوصله غذا درست کردن برای آقا را نداشت. شبی حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را در خواب دید، حضرت به او فرمود: دخترم، چرا با پسرم خوشرفتاری نداری و برای او غذا درست نمی کنی؟ وی در خواب جواب داد که من حال غذا درست کردن برای این آقا را ندارم. حضرت اصرار کردند و او همان جمله را تکرار کرد.

تا اینکه حضرت زهرا علیها السلام فرمودند: شما فقط مواد لازم خورشت را آماده بکن و داخل قابلمه بریز و روی چراغ بگذار، لازم نیست که دستکاری کنی.

در این هنگام از خواب بیدار شد و تعجب کرد، بعد به عنوان امتحان همان کار را انجام داد، وقت ظهر یا شام وقتی سرپوش را از قابلمه برداشت دید غذا آماده است و عطر خورشت خانه را معطر کرد. وی همواره به این صورت غذا می پخت و حتی روزی مهمان داشتند مهمان گفت من در طول عمرم اینطور غذا نخورده ام.

تعجب اینکه آن خانم با اینکه این کرامت را بارها می دید، باز حوصله درست کردن غذا را نداشت. »


13. حیات اولیای خدا

هم او می گوید:

« روزی آقا فرمود: جنازه یکی از مردان پاک را ( به نظرم فرمودند: گیلانی بود.) به نجف می بردند، یک نفر قرآن خوان هم اجاره کرده بودند که تا مقصد همراه جنازه برود و قرآن بخواند، شبی از شبها همه از خستگی به خواب می روند و قاری مشغول خواندن سوره مبارکه «یس» می شود و هنگام قرائت آیه کریمه ( ألم أعهد إلیکم یا بن آدم ) لفظ «اعهد» را آنطور که باید ادا نمی کند و چند بار آن را تکرار می کند، ناگهان از داخل تابوت می شنود که آن مرد خدا دو یا سه بار با بیانی شیرین و با تجوید درست و قرائت این کلمه را ادا می کند. رعشه بر بدن مرد قاری می افتد که آدم مرده آن هم چند روز از فوتش گذشته چگونه شنید که من در اداء آیه کریمه مانده ام و با بهترین طریق قرائت و تجوید آن را به من یاد می دهد. روحش شاد! »

حجة السلام والمسلمین آقای تهرانی یکی از شاگردان آقا جریان فوق را به صورت ذیل نگاشته است:

« آن گونه که یاد دارم حضرت استاد این قضیه را مکرر به این صورت نقل می کردند، که جنازه یکی از بزرگان را به نجف می بردند، یکی از همراهان می گوید: در بین راه به منزل رسیدیم، و جنازه را در کاروانسرای کثیفی گذاشتند، من دیدم که آنجا مناسب جنازه آن آقا نیست و شاید بی احترامی به او محسوب شود، لذا جنازه را از آنجا به جای دیگر انتقال دادم، و بالای سر جنازه نشستم و مشغول شدم به قرائت قرآن و سوره «یس» به آیه « ألم أعهد» که رسیدم، چون عرب نیستم و بین «همزه» و «عین» خوب تمیز نمی دهم آن کلمه را تند خواندم، ناگهان شنیدم که جنازه دوبار با صدای بلند آن کلمه را با عربیت و تمییز بین «همزه» و «عین» ادا نمود.

و نیز آقای قدس می گوید:

« روزی آقا فرمودند:« در زمان قاجار آقایی در یکی از مدارس علمیه تهران حجره داشت و معروف بود به کرامت داشتن، ولی مقید بود چیزی از او ظهور و بروز نکند، در میان طلاب زمزمه می افتد که آقا موت ارادی دارد( یعنی هر وقت بخواهد، می تواند اختیاراً قالب تهی کند، ) روزی عده ای جمع شدند و خدمت آقا رسیدند و گفتند: آقا، ما امروز آمده ایم تا از شما کرامتی ببینیم و هر چه عذر آورد قبول نکردند، ناچار راضی شد ( خوب یادم نیست که تعهد گرفت که تا زنده ام به کسی اظهار نکنید، یا نگرفت ) و فرمود: من می خوابم، شما مرا صدا نزنید و کاری به من نداشته باشید.

رو به قبله خوابید و شهادتین را گفت و آنها دیدند که آقا مُرد. وی را این رو آن رو کردند و دیدند که واقعاً مرده است، برای اطمینان چند جای زیر پای آقا را با کبریت سوزاندند و دیدند که واقعاً جان داده است.

پس از مدتی آقا نفسی کشید و نشست. همین که نشست فرمود: به شما نگفتم با من کاری نداشته باشید، چرا مرا از راه رفتن باز می داشتید؟ »


14. تهذیب نفس، شرط درک خدمت امام زمان (عج)


حجة السلام قدس می گوید:

« روزی آقا فرمودند: در تهران استاد روحانیی بود که لُمعَتین را تدریس می کرد، مطلع شد که گاهی از یکی از طلاب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده می شود.

روزی چاقوی استاد ( در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند ) که خیلی به آن علاقه داشت، گم می شود و وی هر چه می گردد آن را پیدا نمی کند و به تصور آنکه بچه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانی می شود، مدتی بدین منوال می گذرد و چاقو پیدا نمی شود. و عصبانیت آقا نیز تمام نمی شود.

روزی آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد می گوید:

« آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید، بچه ها چه گناهی دارند. » آقا یادش می آید و تعجب می کند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است.

 

از اینجا دیگر یقین می کند که او با (اولیای خدا) سر و کار دارد، روزی به او می گوید: بعد از درس با شما کاری دارم. چون خلوت می شود می گوید: آقای عزیز، مسلم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان(عج) مشرف می شوید؟

استاد اصرار می کند و شاگرد ناچار می شود جریان تشرف خود خدمت آقا را به او بگوید. استاد می گوید: عزیزم، این بار وقتی مشرف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح می دانند چند دقیقه ای اجازه تشرف به حقیر بدهند.

 

مدتی می گذرد و آقای طلبه چیزی نمی گوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمی کند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدت، صبر آقا تمام میشود و روزی به وی می گوید: آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟ می بیند که وی ( به اصطلاح ) این پا و آن پا می کند. آقا می گوید: عزیزم، خجالت نکش آنچه فرموده اند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودی ( و ما علی الرسول إلا البلاغ المبین )

آن طلبه با نهایت ناراحتی می گوید آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقت ملاقات بدهیم، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم. »


15. نتیجه توسل به امام رضا (ع)

باز آقای قدس می گوید:

« روزی آقا فرمودند: یکی از علمای نجف اشرف به جهت بیماری به تهران می آید و بعد از مراجعه به پزشک و تشکیل کمیسیون پزشکی بنابر آن می شود که آقا از ناحیه مغز عمل جراحی شود، آقا خیلی وحشت زده شده و سخت ناراحت می شود و اجازه می گیرد به مشهد مقدس مسافرت نماید.

پس از تشرف و توسل شبی در خواب می بیند آقای بزرگواری نزد ایشان می آید و می فرماید: چرا اینقدر ناراحت هستید صلاح دیده شد که عمل نشوید و با دارو معالجه شوید. از خواب بیدار می شود و می گوید: نتیجه گرفتم، به تهران برویم. به تهران می آیند، پس از مراجعه مجدد به پزشک، رئیس کمیسیون طبی آقا به او می گوید: ناراحت نباشید صلاح دیده شد که عمل جراحی انجام نشود، با دارو معالجه می کنیم.

با تطبیق این گفتار در خواب و بیداری بر یقین او می افزاید و با توسل به ثامن الحجج علیهم السلام معالجه نموده و شفا می یابد. »


16. زیارت واقعی

همچنین وی می گوید

« روزی آقا فرمودند: در منطقه جاسب قم گروهی از کشاورزان در زمان گذشته با شتر و قاطر به زیارت حضرت ثامن الحجج علیهم السلام مشرف می شوند و هنگام مراجعت و وارد شدن در محدوده جاسب پیرمردی از اهل محل را می بیند که در گرمای روز کوله باری از علف به دوش کشیده و با مشقت بسیار به خانه می رود، مسافرین مشهد مقدس که او را می بینند زبان به شماتت و سرزنش می گشایند که: پیرمرد، زحمت دنیا را ول کن نیستی، آخر بیا تو هم لااقل یک بار به مشهد مقدس سفر کن. و این سخن را تکرار و او را بسیار توبیخ می کنند.

پیرمرد خسته و پاک دل زبان می گشاید و می گوید: شما که به زیارت آقا رفتید و به آقا سلام دادید، جواب گرفتید یا نه؟ می گویند: پیرمرد، این چه حرفی است که می زنی مگر آقا زنده است سلام ما را جواب بدهد؟!

پیرمرد می گوید: عزیزان، امام که زنده و مرده ندارد، ما را می بیند و سخنان ما را می شنود، زیارت که یک طرفه نمی شود.

آنان می گویند: آیا تو این عُرضه را داری؟ وی می گوید: آری، و از همان جا رو به سمت مشهد مقدس می کند و می گوید:« ألسلام علیک یا امام هشتم » و همه با کمال صراحت می شنوند که به آن پیرمرد به نام خطاب می شود که: علیکم السلام آقای فلانی »

و بدین ترتیب زائرین همگی خجالت کشیده و پشیمان می شوند که چرا سبب دلشکستگی این مرد نورانی شدند. »


17. قناعت شیخ انصاری( قدس سره )

و نیز می گوید:

« روزی آقا در رابطه با قناعت شیخ انصاری ( اعلی الله مقامه ) فرمود: ما در ماجده و والده مکرمه شیخ و نوه دختری اش با ایشان زندگی می کردند، روزی شیخ بچه دخترش را تعقیب می کند. که با عصا تأدیب کند، بچه خود را به دامن مادر بزرگ می اندازد، مادر شیخ می پرسد: بچه چه کار کرده؟ شیخ می فرماید: نان تازه به او داده ایم و گریه و لجاجت می کند که خورش لازم دارد، مگر نان تازه هم خورش می خواهد؟ »


18. مشاهده انوار آیات قرآن

آیت الله تهرانی می نویسد:

« حضرت آیت الله العظمی بهجت فرمودند: در زمان جوانی ما، مرد نابینایی بود که قرآن را باز می کرد و هر آیه ای را که می خواستند نشان می داد و انگشت خود را کنار آیه مورد نظر قرار می داد، من نیز در زمان جوانی روزی خواستم با او شوخی کرده و سر به سر او گذارده باشم گفتم: فلان آیه کجاست؟ قرآن را باز کرد و انگشت خود را روی آیه گذاشت. من گفتم: نه اینطور نیست، اینجا آیه دیگری است. به من گفت: مگر کوری نمی‌بینی؟! »


19. اهمیت تربیت طلاب

آیت الله سید موسی شبیری زنجانی می گوید:

« آقای بهجت نقل می کردند: زمانی که آقا شیخ محمود حلی به نجف آمدند ما برای دیدن ایشان خدمتشان رسیدیم و ایشان نیز برای بازدید به خانه ما آمدند، وقتی آیت الله خوئی شنیدند که آقا شیخ محمود به منزل ما می آیند برای دیدار ایشان تشریف آوردند تا به اصطلاح دید دیگری ( از نظر معنوی ) به ایشان کنند. آقا شیخ محمود یک ساعت تأخیر کردند و آقای خوئی منتظر نشستند تا اینکه تشریف آوردند. آقای خوئی فرمودند: من دلم می خواست مقداری از آقا حسنعلی نخودکی اصفهانی تعریف کنید، تا وقتی ما می خواهیم برای اثبات عالم ماوراء دلیل بیاوریم، تنها از آیات و روایات استفاده نکنیم بلکه از حالات یک شخص هم در این مورد استفاده کنیم.

آقا شیخ محمود فرمودند: آقا شیخ حسنعلی مختصرات داشت ( یعنی مختصری از مطالب و عوالم را داشتند )، و اگر شما به همین کارتان ( تربیت طلاب ) توجه کنید بیشتر می توانید به اسلام خدمت کنید، تازه آقا شیخ حسنعلی مرید یکی از شماها بود. که آقای بهجت می فرمودند: منظورشان آقای بروجردی بود. »


20. اندیشه ای که بهتر از عبادت یک سال است

آقای قدس می گوید:

« روزی آقا می فرمود: یکی از علمای بزرگ نجف اشرف هنگام سحر و وقت نماز شب پسر نوجوانش را که در اطاق آقا خوابیده بود صدا زد و گفت: برخیز و چند رکعت نماز شب بخوان. پسر پاسخ داد: چشم.

آقا مشغول نماز شد و چند رکعت نماز خواند. ولی آقا زاده بر نخاست. مجدداً آقا او را صدا زد که: پسرم، پا شو چند رکعت نماز بخوان. باز پسر گفت: چشم.

آقا مشغول نماز شد ولی دید فرزندش از رختخواب بر نمی خیزد، برای بار سوم او را صدا زد. پسر گفت: حاج آقا، من دارم فکر می کنم، همان فکری که درباره آن در روایت آمده است که: امام صادق علیه السلام می فرماید:

« تفکر ساعة خیر من عباده سنه: یک ساعت تفکر بهتر از یک سال عبادت است. »

آیت الله العظمی بهجت فرمودند: آقا پرخاش کرد و فرمود: ... و خود آیت الله بهجت کلمه را بر زبان جاری نکرد، ولی ما همه فهمیدیم که آن بزرگ مرد فرموده بود: پدر سوخته، آن فکری از عبادت یک یا شصت سال بهتر است که انسان را به خواندن نماز شب وادارد، نه اینکه انسان وقت نماز شب دراز بکشد و فکر بکند و به این بهانه از خواندن آن شانه خالی کند. »


21. توفیق مصونیت از گناه پیش از بلوغ

نیز می گوید:


« روزی آیت الله بهجت در رابطه با اینکه نیکان و بزرگان حتی پیش از بلوغشان هم مرتکب کارهای ناشایست نمی شدند، فرمود: یکی از اعاظم نجف می فرمود: من در دوران بچگی هرگاه می خواستم کاری را که برای افراد مکلف حرام است، انجام بدهم بی درنگ مانعی پیش می آمد و مرا از انجام دادن آن کار جلوگیری می کرد. من در زمان کوچکی خودم کاملاً مصون و محفوظ بودم، به طور قهری نه اختیاری.»


22. تأثیر نماز وحشت در گشایش کار اموات

همچنین می گوید:


« روزی آیت الله بهجت پیرامون تأثیر عمل نیک و قبول شدن عمل خالص فرمودند: مرحوم آیت الله حاج شیخ فتحعلی کاظمینی ( از آیات عظام و جامع فقه و اصول و عرفان) که در حرم کاظمین علیهماالسلام تدریس می کرد، خیلی از اوقات در اثنای درس ایشان میت می آوردند و دفن می کردند و رسم آقا هم این بود شبها نماز وحشت برای آنان می خواند یکی از بزرگان کاظمین شبی یکی از بستگان خود را در خواب می بیند و از حال او می پرسد وی می گوید: وضعم خراب بود، نماز آقا به دادم رسید و موجب گشایش کار من شد. »


23. نقش مقتضیات در نحوه زندگی بزرگان

هم او می گوید:

« روزی آقا فرمود: چند نفر از بازاریان تهران به نجف مشرف شدند و جهت پرداخت خمس اموال خود خدمت شیخ انصاری(قدس سره) رسیدند، وقتی وضع ساده خانه و بی آلایش شیخ را دیدند، آهسته به یکدیگر می گفتند: این است معنی پیشوا و مقتدا. یعنی علی گونه زیستن، نه مانند ملا علی کنی با خانه بیرونی و اندرونی و با تشکیلات و تشریفات آن چنانی. »

شیخ در حال نوشتن بود، و کاملاً به سخنان آنان توجه داشت، نخست کلمه خیلی زننده ای به آنها گفت، سپس فرمود: چه می گویید؟ من با چند نفر طلبه سروکار دارم و نیازی به تشریفات بیش از این ندارم، اما آخوند ملا علی کنی با امثال ناصرالدین شاه سر و کار دارد. اگر آن گونه نباشد ناصرالدین شاه به خانه اش نمی رود، آخوند ملا علی این کارها را برای حمایت از دین انجام می دهد. ».. 

www.shafaqna.com

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۲ ، ۱۲:۴۵
محسن حسینی

هفت مصیبت شام از زبان امام سجاد(ع)

در روایتی امام سجاد(علیه السلام) به نعمان بن منذر مدائنی فرمود: در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
1- ستمگران در شام اطراف ما را با شمشیرهای برهنه و استوار کردن نیزه ها احاطه کردند و بر ما حمله می کردند و کعب نیزه به ما می زدند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می زدند.

2- سرهای شهدا را در میان هودج های زن های ما قرار دادند، سر پدرم امام حسین ع و سر عمویم عباس ع را در برابر چشم عمّه هایم زینب و ام کلثوم(علیهماالسلام) نگه داشتند، و سر برادرم علی اکبر ع و پسرعمویم قاسم ع را در برابر چشم سکینه و فاطمه (خواهرانم) می آوردند و با سرها بازی می کردند، و گاهی سرها به زمین می افتاد و زیر سم ستوران قرار می گرفت.

3- زن های شامی از بالای بام ها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه ام افتاد، چون دست هایم را به گردنم بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم، عمامه ام سوخت، و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزانید.

4- از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز، ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می گفتند: ای مردم بکشید این ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند.

5- ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را از در خانه ی یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها می گفتند: این ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را در خیبر و خندق و ... کشتند و خانه های آن ها را ویران ساختند، امروز شما انتقام آن ها را از این ها بگیرید...

6- ما را به بازار برده فروشان برده و خواستند بجای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.

7- ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت، روزها را از گرما و شب ها از سرما آرامش نداشتیم...

برگرفته از سوگنامه آل محمد، (ص)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۲ ، ۱۲:۲۴
محسن حسینی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۲ ، ۱۹:۳۹
محسن حسینی



در رابطه با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) دعاها و زیارت های فراوانی نقل شده که در کتب ادعیه موجود است ودر کتابی به نام صحیفه مهدی نیز گرد امده است.از جمله این دعا ها عبارتند از:
                                                                                                                
دعای ندبه
مهمترین دعا ها در عصر غیبت دعای ندبه است که سفارش فراوانی به آن شده است .صدرالاسلام همدانی در کتاب تکالیف الانام می گوید:از خواص دعای ندبه این است که اگر در جایی با حضور قلب واخلاص تمام و توجه به مضامین عالی آن خوانده شودعنایت وتوجه امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) را به آن مکتب جلب میکند بلکه آن حضرت در آنجا حضور می یابد چنان که در بعضی جاها اتفاق افتاده است[1]علامه مجلسی نیز در کتاب زادالمعاد
با سند معتبر از امام صادق علیه السلام نقل میکند:

«قرائت دعای ندبه در اعیاد چهارگانه:روز جمعه، عید فطر، عید قربان و عید غدیر مستحب است.»[2]
                                                                   
 

دعا برای ظهور امام زمان(عج) در روز جمعه
شیخ طوسی آن را در مصباح المتهجد نقل کرده است :
«اللهم اجعل صلاتک و صلوات ملائکتک و رسلک علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم»

یا بگوید:«اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم»[3]

                                                                       

صلوات ضراب اصفهانی
«اللهم صل علی محمد سید المرسلین و خاتم النبیین..... اللهم وصل علی ولیک المحیی سنتک القائم بامرک.....»
 
این دعا در چند کتاب از کتاب های معتبر وبا سند های معتبر روایت شده است و همیشه میتوان آن را خواند.[4]  صلوات بر امام زمان (عج)

«اللهم صل علی ولیک و ابن اولیائک الذین فرضت طاعتهم....اللهم انتصر به لدینک وانصر به اولیائک و اولیاء.....»[5]

                                                             

دعای فرج «الهی عظم البلاء»
 مرحوم کفعمی در کتاب بلد الامین دعایی را بر حضرت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه)  نقل میکند که آن حضرت این دعا را بر مردی زندانی یاد داد وبعد از خواندن،او از زندان آزاد شد.

«الهی عظم البلاء وبرح الخفاء وانکشف الغطاءو....»[6]

                                                                   

دعای افتتاح


«اللهم انی افتتح الثناء بحمدک و انت مسدد للصواب بمنک...»

علامه مجلسی می گویید: باسند معتبر روایت شده که امام عصر(عج)خطاب به شیعیان فرمود: این دعا را در تمام شب های مبارک رمضان بخوانید،زیرا فرشتگان به آن گوش فرا میدهندو برای خواننده این دعا طلب بخشش میکنند.»[7]

                                                                  

دعای غریق
امام صادق علیه السلام در روایتی به یکی از اصحابش فرمود: در زمان غیبت دعای غریق بخوانید.

راوی پرسید: دعای غریق چگونه است ؟

حضرت فرمود:این چنین است:«یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک»[8]

                                                                 

اللهم عرفنی نفسک
زراره از امام صادق علیه السلام پرسید:آگر من زمان غیبت امام زمان(عج) را درک کردم ودر آن زمان واقع شدم،چه کاری انجام دهم؟
حضرت فرمود:اگر این زمان را درک کردی پیوسته این دعا را بخوان:
«اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک،

اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک،اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی»[9]

                                                             

دعای عهد«اللهم رب النور العظیم»

امام صادق علیه السلام در مورد این دعا می فرماید :

هر کس چهل صبح این دعا را بخواند از یاوران حضرت قائم (عج) خواهد بود و اگر قبل از ظهور آن حضرت بمیردخداوند او را از قبر بیرون می آورد تا در خدمت آن حضرت باشد و حق تعالی به هر کلمه از این دعا هزار حسنه به او عطا می کندو هزار گناه او را می بخشد.»[10]

                                                                

زیارت آل یاسین

که دارای مضمون عالی و محتوای ارزنده ای است. این زیارت مورد تاکید امام زمان(عج) است و خود می فرماید:هرگاه خواستید توجه کنید به وسیله ما به سوی خداوند وبه سوی ما - چنان که خدای تعالی فرموده است -

چنین بگویید:«سلام علی آل یاسین،السلام علیک یا داعی الله وربانی آیاته...»[11]

                                                                     

دعای فرج:«اللهم کن لولیک...»

شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان این دعا را دراعمال شب23 ماه مبارک رمضان ذکر کرده است.
دعای «اللهم ارزقنی توفیق الطاعه وبعد المعصیه...»
این دعا در مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی آمده است .[12]
 
پی نوشت :

                                                                                               
                                                          
1.تکالیف الانام فی غیبة الام،ص197
2.زادالمعاد،ص491
3.مصباح المجتهد،ص284
4.همان،ص406،البلد الامین،ص120
5.مصباح المجتهد، ص405
6.البلد الامین،ص607،مزار شهید،ص231
7.زادالمعاد،ص110
8.برای مطالعه بیشتر ر.ک: اثبات الهداة،ج3،ص475
9.بحار الانوار،ج52،ص 146،ح70
10.مفاتیح الجنان،ص 1061،زادالمعاد،ص488
11. مفاتیح الجنان.
12.ر.ک:مکیال المکارم در فوائد دعا برای حضرت قائم(عج)،سید محمد تقی موسوی اصفهانی،ج2.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۲ ، ۱۸:۳۵
محسن حسینی

ای آنکه درعزای تو ارض وسما بسوخت

ای آنکه درعزای تو ارض وسما بسوخت
                                       قلب تمام مردم اهل بکا بسوخت
ازآتش خیام توهفت آسمان وعرش
                                جن درزمین وقلب ملک درسما بسوخت
ازگریه چشم مردم عالم بخون نشست
                                     و زداغ اکبرت دل مصطفی بسوخت
ازخون پاک توست که پشت ستم شکست
                                       ازبهرغربتت  دل هرآشنا بسوخت
زان دم که عمهءسادات شداسیرخصم
                                      دیگرنمانددلی که برآل عبانسوخت

وای ازدمی که برسردست کریم تو
                                     تیر سه شعبه حنجرنوزادتوبسوخت
ازغیرت و وفای علمدارلشکرت
                                برمشک پاره اش دل مرغ هوا بسوخت


الهم عجل لولیک الفرج.آمین
شعر:محسن حسینی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۲ ، ۱۰:۲۹
محسن حسینی

  زیارت عاشورا راه ارتباط امام حسین ع و دوستدارانش



در ماه صفر سال 1409 ه به شهر شیراز رفتم و در خانه حاج مسیح . . . اقامت گزیدم ، او مرا مطلع کرد که : در طی سی سال من همیشه زیارت عاشورا را می خوانم و دختری متأهل در شهر دزفول دارم برایم نوشته که منزلی در شیراز برای او بخرم ، ولی موفق به این کار نشدم ، بسیار متا ثر و غمگین شدم ؛ زیرا نتوانستم خواسته اش را بر آورده کنم .
در روز تولد امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در یکی از منازلی که درآن مراسم دعا و توسل بر پا بود بسیار گریستم و حاجت خود را عرضه داشتم .
پس از چند روز ، خواهرم نزد ما آمد و به من گفت : مردی را دیدم زمین هایی را تقسیم می کند ، و به قیمت مناسب می فروشد ، من نیز برای شما قطعه زمینی را خریدم .
مشغول ساختن آن شدم ، و خواندن زیارت عاشورا را فراموش نمودم .
در یکی از روزها ، صبح زود ، دخترم تلفنی با من تماس گرفت و گفت : خواندن زیارت عاشورا را ترک کردی ؟ گفتم : چطور ؟
گفت : در عالم خواب امام و سرور آزادگان علیه السلام را در صحن و یا در حرم دیدم ، در شکوه و عظمتی وصف ناشدنی داشت و اطرافش اشخاص بسیاری با جاه و جلال بودند ، پرسیدم : اینان کیستند ؟
گفتند : اینان دوستدار پیشوای سرور آزادگان علیه السلام هستند ، به دنبال شما در میان آنها جستجو کردم ولی شما را نیافتم گفتم : پدرم علاقه شدیدی به امام حسین علیه السلام دارد و دایم زیارت عاشورا را می خواند چرا او را در بین شماها نمی بینم ؟ گفتند : از چند روز قبل ارتباطش با ما قطع شده ، ولی دوباره ارتباطش با ما برقرار می شود .


منبع.کتاب داستانهای شگفت انگیز از زیارت عاشورا و تربت سید الشهدا (ع )  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۲ ، ۱۹:۵۶
محسن حسینی