وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

تعجیل امر فرج مولا امام عصر(عج) صلوات

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

قرآن درمانی در بوته نقد ‏‏



رابطة روح و جسم

روح انسانی با پیوند به مبدأ خویش که همان نفخة رحمانی است، قالب تن را در سیطرة خود گرفته و بدان سوی می‌راند که رضایت دوست در اوست. روح سالم همواره بدن سالمی را همراهی می‌کند. به عبارتی دیگر، روح سالم در بدن سالم است. امروز دانشمندان علوم پزشکی و روان‌شناسی بر این باورند که بیشتر بیماری‌های جسمانی علل روانی دارند. شماری از اختلالات عروقی و دماغی، سردردهای کششی، زخم معده، بیماری‌های قلبی، دستگاه گوارشی، ریوی، پوستی، غدد داخلی و ... نتیجه هیجانات، اضطراب‌ها و نگرانی‌های مداوم روحی می‌باشد. (صانعی،/100-40)

دکتر «کارل» می‌نویسد:

«هر یک از فعل و انفعالات روحی در اعضای بدن تأثیر مستقیم دارد؛ مثلاً به طوری که همه می‌دانیم، در نتیجه اضطراب و نگرانی‌ زیاد، تغییرات بزرگی در گردش خون ایجاد می‌شود؛ خوشحالی زیاد، پوست صورت را سرخ و خشم و غضب و ترس آن را سفید می‌کند ... فکر زیاد می‌تواند طبیعت خون و مزاج صاحب آن را عوض کند؛ ناراحتی زندگی، تحریکات پی ‌در پی و نداشتن خیال راحت، حالاتی در روح انسان پدید می‌آورد که تعادل معده و روده‌ها و گردش خون را به هم می‌زند ... بعضی از پزشکان عقیده دارند که غصه‌های طولانی و نگرانی‌های مداوم، باعث بیماری‌ سرطان می‌شود... .» (الکسیس کارل،/92)

امروز دانش پزشکی، بیماری‌های عفونی و میکروبی و جراحات وارده از صدمات را به خوبی می‌تواند درمان نماید، ولی در معالجة بیماری‌های جسمانی که علل روانی دارند، مدت درمان را بسیار طولانی و گاه ناموفق نشان می‌دهد. زیرا در این نوع بیماری‌ها، علت بیماری مربوط به روابط ناسالم مادی بدن با دنیای خارج از آن نیست، بلکه در روابط ناسالم اخلاقی و معنوی خارجی با بدن انسان است. به بیانی دیگر، علت بیماری، استفاده از غذای فاسد و مضرّ یا پرخوری و امثال آن نیست، بلکه ناشی از عوامل غیر مادی یا امواج نامرئی است که سلسله اعصاب بدن انسان در ارتباط با دنیای خارج از آن متأثّر می‌باشد؛ همانند ترس از آزمون‌های کلاسی و دانشگاهی، در حالی‌که هنوز یک ماه به زمان آن مهلت باقی است و نگرانی و اضطرابِ مادر به دلیل تأخیر فرزندش در رسیدن از مدرسه و دیگر نگرانی‌هایی که از آمیزش تخیّلات ذهنی و احتمالی انسان با محیط‌ خارجی به وجود می‌آید، در حالی که هنوز چیزی واقع نشده است؛ و تأثیرپذیری انسان از واقعه‌هایی که در محیط بیرونی او اتفاق می‌افتد.

انسان گاه با دیدن صحنه‌ای یا شنیدن خبری به شدت می‌گرید و گاه با دیدن صحنه‌ای و شنیدن خبری به شدت می‌خندد، در حالی که این صحنه‌ها و اخبار در همگان تأثیر یکسانی ندارد، چه بسا تأثیر همان صحنه‌ها در افراد دیگر، درست برعکس آن باشد. خبر مرگ پادشاه ستمگری که اطرافیان و دار و دسته‌اش را به شدت می‌گریاند، جامعه‌ای را به شادمانی و پایکوبی وا می‌دارد. پس نوع ارتباطات بدن انسان با دنیای خارج و نوع امواجی که از ذهن انسان فرستاده می‌شود و یا از محیط می‌گیرد، چگونگی واکنش‌ مادی انسان را تنظیم می‌نماید؛ چنان‌که گاه عصبانیتی، انسان را می‌گریاند و گاه می‌خنداند؛ یا بسا خوشحالی که انسان را می‌خنداند و گاه می‌گریاند.

دل و دماغ، با توجه به تعاملات روحی انسان با محیط خارجی، چگونگی واکنش‌های جسمانی را در وجود انسان تنظیم می‌کند.

نقش ارتباطات معنوی در انسان

یکی از مؤثرترین روابطی که انسان با محیط خارجی خود می‌تواند داشته باشد، ارتباط انسان با ماورای هستی و پروردگار جهانیان است. چنین ارتباطی، در تنظیم حالات روحی انسان در برخورد با عوامل بیرونی و انواع هیجانات و نگرانی‌ها به قدری عمیق عمل می‌نماید که یکی از عوامل پیشگیری بیماری‌های روانی یا روان درمانی به شمار می‌رود.

خواندن قرآن، نماز و دعا آن‌گاه که آگاهانه و با حضور قلب انجام می‌گیرد، قلب انسان را به نیرو و قدرت بی‌نهایت خالق هستی پیوند می‌زند و آرامشی را ایجاد می‌نماید که بهبود دهندة بسیاری از نابسامانی‌ها و ناملایمات روحی انسانی است.

الکسیس کارل در این باره می‌گوید:

«دعا و نماز، قوی‌ترین نیرویی است که انسان‌ها می‌توانند ایجاد کنند ... نیرویی است که همانند جاذبه‌ زمین وجود حقیقی دارد ... دعا و نماز چون رادیوم، منبع مشعشعی است که خود به خود تولید می‌شود.

از راه دعا بشر می‌کوشد نیروی محدود خود را با متوسل شدن به منبع نامحدودی چون خدا افزایش دهد. وقتی که ما دعا می‌خوانیم، خود را به قوه محرکه ‌پایان‌ناپذیر که تمام کائنات را به هم پیوسته است، متصّل و مربوط می‌کنیم. ما دعا می‌کنیم که قسمتی از آن نیرو به حوائج‌ ما اختصاص داده شود. به صِرف همین استدعا، نواقص ما تکمیل می‌شود و با قدرتی بیشتر و حالتی بهتر از جای بر می‌خیزیم.

هر وقت با شور و حرارت، خود را در دعا و نماز مخاطب می‌سازیم، هم روح و هم جسم خود را به وجهی احسن تغییر می‌دهیم ... دعا کردن همچون دم زدن و آشامیدن هیچ‌گاه شرم‌آور نیست. اجتماعاتی که احتیاج به نیاش و دعا را در خود کشته‌اند، از فساد و زوال مصون نخواهند بود. آثار دعا و نیایش واهی و خیالی نیست... دنیای علم از دنیای نیایش متفاوت است، اما با آن متباین نیست. نتایج دعا و نیایش را می‌توان از روی علم دریافت، زیرا نیایش نه تنها بر روی حالات عاطفی، بلکه بر روی کیفیات بدنی نیز اثر می‌کند و گاهی برای مدتی، بیماری را بهبودی می‌بخشد. این کیفیات هر چه قدر غیرقابل درک باشد، باید به واقعیت آن معترف بود. نیایش به آدمی نیروی تحمّل غم‌ها و مصائب را می‌بخشد و انسان را امیدوار می‌نماید.» (صانعی،/216-215)

قرآن و آرامش روحی

در میان ادیان الهی، اسلام، بهترین، محکم‌ترین و دقیق‌ترین وسیله ارتباط با ماورای طبیعت را در دسترس دارد که همانا قرآن کریم است. در ادیان دیگر اگر مفهوم ارتباطات معنوی و نوع اذکار و اوراد و مناسک مذهبی، ساخته و پرداخته ذهن بشری است ـ‌که دشواری ارتباط را به دنبال دارد‌ـ‌، در اسلام، حقیقت‌ انکارناپذیری است که آموزه‌های وحیانی در اختیار مسلمانان قرار داده و سهولت و آسانی ارتباط معنوی را فراهم نموده است. در ارتباط با خدای جهانیان، الفاظ و معانی قرآنی که کلام الهی است، از تأثیرگذاری بیشتری نسبت به دیگر الفاظ و معانی بشری برخوردار می‌باشد.

سخن گفتن با دوست با سخنانی که او دوست دارد، تنها با خواندن قرآن میسّر است که سخن اوست و دست تحریف را به ساحتش رخنه و راهی نبوده است.

ورود به ساحت قرآن که پناهگاه محکم و قلعه متبرّک الهی است، آن چنان فضای امید، اعتماد و اطمینان را در دل ایجاد می‌کند که دیگر هیچ رنج و دردی را یارای مقابله و دوام با آن نمی‌باشد؛

(اَلا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئنُّ القُلوبُ) (رعد/ 28)

«آگاه باشید که دل‌ها با ذکر و یاد خداوند آرامش می‌یابد.»

بدیهی است که بهترین ذکرها همانا قرآن است:

(وَ هذا ذِکرٌ مُبارکٌ أنزَلناهُ ...) (انبیاء/50)

«این [قرآن] ذکر مبارکی است که نازل کردیم.»

(اِنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِکرَ وَ اِنّا لَهُ لَحافِظُونَ) (حجر/9)

«ما قرآن را فرو فرستادیم و قطعاً نگهدار آنیم.»

امید به زندگی بهتر و امید به آینده بهتر، یکی از مهم‌ترین ابزاری است که از نگرانی‌ها کاسته و شادابی‌ و طراوت روحی را در انسان زنده نگه می‌دارد. به ویژه آنجا که امید از جانب‌ خدای قادر و توانا و مهربان نوید داده شود و با بندة خود چنین نجوا نماید:

(لا تَقنَطوُا مِنَ رَحمَهِ اللهِ اِنَّ اللهَ یَغفِرُ الذُّنوُبَ جمیعاً) (زمر/53)

«از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می‌آمرزد.»

و از زبان حضرت یعقوب چنین می‌فرماید:

(لا تَایئَسُوا مِن روحِ اللهِ انَّهُ لا یَایئَسُ مِن رُوحِ اللهِ اِلاّ القَوْمُ الکافِروُنَ) (یوسف/87)

«(در پیدا کردن یوسف) از رحمت خدا مأیوس نشوید که تنها گروه کافران از رحمت خدا مأیوس می‌شوند.»

بدیهی است صدور بیمه نامه‌ای با این صراحت و عطوفت از سوی خداوندی که به هر چیزی قادر و توانا می‌باشد، نه تنها بیماری‌های روحی را درمان می‌نماید، بلکه از پدید آمدن آن هم جلوگیری می‌کند.

قرآن درمانی در قرآن

قرآن، علاوه بر اینکه خود را مایة آرامش، تسلی خاطر و امیدواری معرفی می‌نماید، در آیاتی هم به شِفا بودن خود تصریح دارد؛ چنان که گاه به بیماری‌افزایی خود نیز اشاره می‌کند.

آنچه در این جستار مورد توجه است، این است که قرآن کدام دردها را درمان می‌کند و کدام بیماری‌ها را شدت می‌بخشد؟

1. شفا بخشی قرآن

قرآن، شفابخشیِ خود را تنها در بخش امراض قلبی اعلام می‌کند، آن هم نه قلب صنوبری شکل که به عنوان «تلمبه خانه خون» در بدن عمل می‌نماید، بلکه به معنای «مرکز تفکر و اندیشه» و «مرکز شناخت‌های غیر حسّی و غیر عقلی». دلیل بر این معنا، آیات زیادی است که در قرآن آمده است:

(اِنَّ فی ذلِکَ لَذِکری لِمَن کانَ لَهُ قَلبٌ) (ق/37)

«در این (سرگذشت اقوام گذشته) تذکّری است برای آن کس که عقل دارد.»

بدیهی است که همگان دارای قلب می‌باشند و کسی که قلب ندارد، اصلاً حیات ندارد تا چیزی را درک کند. پس کاملاً آشکار است که منظور خداوند متعال از قلب، شناخت‌های عقلی است.

(وَ مَن یَکتُمها فَاِنَّهُ آثٍمٌ قَلبَهُ) (بقره/283)

«کسی که (شهادت را) کتمان کند، قلب او گناه‌کار است.»

(لَهُم قُلوبٌ لا یَفقَهوُن بِها ...) (اعراف/179)

«آنان قلب‌هایی دارند که با آن نمی‌فهمند.»

(وَ لَمّا یَدخُلِ الایمانُ فی قُلوُبکُم) (حجرات/14)

«(عرب‌های بادیه‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم، بگو: شما ایمان نیاورده‌اید، ولی بگویید اسلام آورده‌ایم) در حالی که هنوز ایمان، وارد قلب شما نشده است.»

و ده‌ها آیة دیگر که حاکی از این است که قلب در قرآن به معنای مرکز پمپاژ خون نیامده، بلکه به معنای مرکز درک و احساس غیرمادی آمده است و از قلب با واژه «فؤاد» یاد نموده است.

پس با این معنای از قلب، می‌توان فهمید که منظور از «شفاء» در آیات زیر چیست:

(قد جاءَتکُم موُعِظَهٌ مِن رَبِّکُم وَ شِفاءٌ لِما فی الصُّدُورِ) (یونس/57)

«ای مردم! اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است، و درمانی برای آنچه در سینه‌هاست.»

(و نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ ما هُوَ شِفاءٌ و رَحمَهٌ للمُؤمِنینَ) (إسراء/82)

«و از قرآن آنچه شفا و رحمت است برای مؤمنان نازل می‌کنیم.»

(قاتلوُهُم یُعَذِبْهُم اللهُ بِاَیدیکُم وَ یُخزِهِم و یَنصُرکُم عَلَیهِم و یَشفِ صُدُورَ قومٍ مؤمنین) (توبه/14)

«با آنان بجنگید تا خدا به دست شما عذابشان کند و خوارشان سازد و شما را بر آنان نصرت دهد و دل‌های مؤمنان را درمان نماید.»

(قُل هُوَ للَّذینَ آمَنوا هُدیَ وَ شِفاءٌ) (فصلت/44)

«بگو: این (قرآن) برای کسانی که ایمان آورده‌اند هدایت و درمان است.»

در احادیث و روایات رسیده از معصومان: نیز شفای دل‌ها به معنای آرامش روحی، تقویت اخلاقی و افزایش معرفت در گرویدگان به دین خدا آمده است. عباراتی از حضرت علی7در نهج‌البلاغه چنین است:

«و استَشفُوا بِنُورِهِ فَانَّهُ شِفاءُ الصُّدور» (نهج‌البلاغه، خطبه110)

«از نور قرآن شفا بجویید که درمان دل‌های بیمار است.»

«فَاِنّ فیهِ شِفاءً مِن اَکبَرِ الدّاء و هو الکُفرُ و النّفاقُ، و الغَیُّ و الضّلالُ» (همان، خطبه 176)

«همانا در قرآن شفای بزرگ‌ترین بیماری‌ها، یعنی کفر و نفاق و گمراهی و ضلالت است.»

بنابراین قرآن برای معالجه و درمانِ نفسِ انسان‌های مؤمن، زدودن نابسامانی‌های روحی، تقویت‌ هنجار‌های درونی و تأمین و تثبیت مایه‌های ایمانی در قلب، داروی شفابخشی است که از سوی خداوند عالمیان تجویز شده است.

بدیهی است بیماری‌های جسمانی هم که در اثر ناملایمات روحی پدید آمده باشد، به موازات درمان روحی، شفا یافته و از میان خواهد رفت.

2. بیماری‌افزایی قرآن

قرآن مجید به همان مقداری که بیماری‌های روحی و روانی مؤمنان را درمان می‌کند، بر بیماری‌های روحی و روانی کافران و انکارکنندگان آیات الهی می‌افزاید. آیات زیر دلیل بر این مدعاست:

(وَ الّذینَ لا یُؤمِنُونَ فی آذانِهِم وَقرٌ وَ هُوَ عَلَیهِم عَمیً) (فصلت/44)

«و کسانی که ایمان نمی‌آورند، در گوش‌های (دل) آنان سنگینی است و قرآن برای آنان مایة کوری است.»

(وَ اَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزادَتْهُم رِجساً إلی رِجسِهِم) (توبه/125)

«ولی کسانی که در دل‌هایشان بیماری (نفاق) است، (قرآن) بر پلیدیشان، پلیدی افزود.»

(وَ لَقَد صَرَّفنا فی هذَا القُرآنِ لِیَذَّکَّرُوا وَ ما یَزیدُهُم اِلّا نُفُوراً) (إسراء/41)

«به تحقیق ما در این قرآن (حقایق را) گوناگون بیان کردیم تا پند گیرند، ولی جز بر نفرتشان نمی‌افزاید.»

(وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ ما هُوَ شِفآءٌ وَ رَحمَهٌ لِلمُؤمِنین و لا یَزیدُ الظالمینَ اِلاّ خَساراً) (إسراء/82)

«از قرآن آنچه برای مؤمنان شفا و رحمت است نازل می‌کنیم، ولی ستمگران را جز زیان نمی‌افزاید.»

بنابراین بیماری‌های جسمانی نیز که به دنبال بیماری قلبی و روحی پدید می‌آید، آنان را فرا می‌گیرد.

قرآن درمانی در روایات

گفتیم که قرآن خوانی واقعی و یاد خدا، در اثر زدودن انواع نگرانی‌ها، اضطراب‌ها، ترس‌ها، ناامید‌ی‌ها و اندوه‌ها از قلب و روان انسان، بیماری‌های ناشی از آن را در روح و روان درمان نموده و انسان را به آرامش روانی سوق می‌دهد و به دنبال آن، بیماری‌های جسمانی را که منشأ روانی دارند برطرف می‌سازد.

در کتاب‌های روایی و تفسیری، موارد زیادی می‌توان یافت که سوره‌ها، آیات و دعاهای بسیاری را برای درمان شماری از بیماری‌های روانی و جسمانی اختصاص داده‌اند و قرآن را در حد یک مغازه عطاری و داروخانه‌ای به تصویر کشیده‌اند که جای تأمل بسیار دارد.

ما در این مقال، بررسی دعاهای وارده را به مجالی دیگر موکول می‌نماییم، اما در رابطة با سوره‌ها و آیات قرآنی، ناگزیر از بیان مواردی می‌باشیم که امید است روشنگری اهل قرآن را به دنبال داشته باشد.

خواص آیات و سوره‌های قرآنی که در آیینة روایات بازتاب یافته است، علاوه بر خواص اخروی و معنوی، خواص مادی و طبّی آنها را نیز بیان کرده است. چنان‌که در پیش گفتیم، منکر خواص آیات قرآنی نیستیم و تا حدی که می‌توان از قرآن تأیید گرفت، بی‌تردید می‌پذیریم، اما استفاده از قرآن به عنوان شربت مُسَکّن، قرص سرماخوردگی، کپسول آنتی‌بیوتیک، داروی ضد درد و تب و حساسیت، رفع بی‌خوابی، بند آمدن خون دماغ، نفوذ در دربار پادشاهان، فروش کالاهای پسمانده، شوهر دادن دختران، جلوگیری از ورود حشرات به انبار غله، مصونیت از تمام دردها، شناخت دزد و غیره را که در روایات آمده است، تأمل برانگیز دانسته و در گنجایش این جستار، برخی را مورد بحث و بررسی قرار می‌دهیم.

سوره‌ حمد، داروی تمام دردها به جز مرگ!

«عن اسماعیل بن أبان یرفعه الی النبی9قال: قال رسول الله9لجابر بن عبدالله: یا جابر! ألا أعلّمک أفضل سورة أنزلها الله فی کتابه؟ قال: فقال جابر: بلی بأبی أنت و امی یا رسول الله علّمینها، قال: فعلَّمه الحمدالله امّ الکتاب؛ قال: ثم قال له: یا جابر ألا أخبرک عنها؟ قال: بلی بأبی أنت و أمی فاخبرنی، قال: هی شفاء من کلّ داء الاّ السّام یعنی الموت.» (عیّاشی،1/34)

«رسول اکرم9به جابر فرمود: آیا بهترین سوره‌ای را که خدا در کتابش فرستاده به تو بیاموزم؟ جابر گفت: بلی ـ‌پدر و مادرم فدای تو باد یا رسول الله‌ـ به من بیاموز. پس رسول اکرم سوره حمد را که ام الکتاب است به او آموخت. سپس فرمود: ای جابر! دوست داری از ویژگی‌ آن برای تو بگویم؟ گفت: بلی پدر و مادرم فدای تو باد. حضرت فرمود: این سوره شفای هر درد و بیماری است جز مرگ.»

بررسی روایت

این روایت از چند لحاظ مورد اشکال است:

1. راوی آن اسماعیل بن ابان، شخصی مجهول و ضعیف می‌باشد. (مامقانی،9/350)

2. روایت مرفوع است که سلسله اسناد آن مشخص نیست.

3. خبر واحد است.

4. متن آن مخدوش به نظر می‌رسد، زیرا سورة حمد از نخستین سوره‌های قرآن است که در مکه نازل شده و مسلمانان در نمازهای روزانه خود آن را قرائت می‌کردند. یاد دادن آن به جابر که در هجرت پیامبر9به مدینه از کودکان انصار بود، چه مفهومی می‌تواند داشته باشد؟!

با توجه به موارد یاد شده، روایت مذکور از نظر اهل حدیث روایت ضعیفی بوده و قابل اعتنا و استناد نمی‌باشد.

آیاتی از سوره بقره، برای بیمه شدن در برابر بدی‌ها و شیطان!

«عن عمرو بن جمیع رفعه إلی علی2 قال: قال رسول الله9: من قرأ اربعین آیات من اول البقره و آیة الکرسی و آیتین بعدها، و ثلاث آیات من آخرها لم یر فی نفسه و أهله و ماله شیئا یکرهه، و لا یقربه الشّیطان و لم ینس القرآن.» (عیاشی،1/43)

«از پیامبر خدا9روایت شده که فرمود: هر کس چهل آیه از اول سوره بقره، آیة الکرسی، دو آیه بعد از آن و سه آیه از آخر آن سوره را بخواند، هرگز در خودش و خانواده‌اش و مالش بدی و ناراحتی نبیند و شیطان به او نزدیک نمی‌شود و هرگز قرآن را فراموش نمی‌کند.»

بررسی روایت

1. راوی حدیث عمرو بن جمیع است که اهل حدیث او را در ردیف راویان مجهول و روایت او را ضعیف می‌شناسند. (خویی، 13/83 – 81)

2. روایت به صورت مرفوع نقل شده و سلسله سند آن مشخص نیست.

3. خبر واحد است.

4. متن روایت که به سخن رمّالان شبیه‌تر است، ‌ساختگی بودن آن را برملا می‌نماید.

5. با متن قرآن سازگاری نداشته و قرآن خود در همین سوره بقره چنین چیزی را رد می‌نماید، آنجا که می‌فرماید:

(و لَنبُلوَنَّکم بِشَیءٍ مِنَ الخَوفِ و الجُوعِ و نَقصٍ منَ الاَموالِ و الأنفُسِ و الثَّمراتِ وَ بَشِّرِ الصّابرین) (بقره/100)

«قطعاً همة شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، کاهش در مال‌ها و جان‌ها و میوه‌ها آزمایش می‌کنیم؛ و بشارت ده به استقامت‌کنندگان.»

از این رو، در حالی که تنها یکی از موارد بالا برای ضعیف و غیرقابل اعتنا بودن روایت کفایت می‌کند، دیگر موارد یاد شده هم هنگامی که او را کمک می‌نمایند، ساختگی بودن آن را بیشتر نمایان می‌کند.

سوره آل عمران، داروی ضد سقط جنین و ضد ریزش میوه‌های درخت!

«روی عن النبی9انّه قال: مَن قَرَأ هذه السوره اعطاه الله بکلّ حرف اماناً من حرّ جهنّم، و إن کتبت بزعفران و علّقت علی امرأة لم تحمل، حملت بإذن الله تعالی، و ان علّقت علی نخل او شجرة یرمی ثمرة او ورقة أمسک الله تعالی.» (بحرانی،1/269)

«از پیامبر روایت شده است که هر کس سوره آل عمران را تلاوت کند، خداوند به هر آیه‌ای از آن، امانی از آتش جهنم به او عطا می‌نماید؛ و اگر به زعفران نوشته و به زنی که حمل خود را نگه نمی‌دارد آویزان نمایند، حملش را به اذن خداوند نگه می‌دارد؛ و اگر به درختی که میوه یا برگ خود را نگه نمی‌دارد آویزان کنند، به اذن خداوند نگه می‌دارد.»

بررسی روایت

1. این حدیث به صورت مرسل وارد شده و هیچ یک از راویان آن مشخص نمی‌باشند.

2. خبر واحد است.

3. زعفران در عربستان زمان پیامبر خدا9کالای نایابی است که دسترسی به آن بسیار مشکل بوده است، تا چه رسد به اینکه سوره آل عمران بدان نوشته شود.

4. نوشتن آن در اوراق عصر رسالت که حجم زیاد و سنگینی را می‌طلبید، و آویختن آن از زن حامل در آن هوای گرم و خشک عربستان، چگونه ممکن بوده است؟ علاوه بر آنها از چه موقع و چند روز و چند ماه می‌بایست آویخته می‌شد تا مؤثر واقع می‌گردید. همان طور برای درخت؟!

حال بر فرض وارد نبودن دلایل اخیر، تنها دلیل اول و دوم برای ضعیف بودن و قابل اعتنا نبودن روایت بسنده می‌نماید.

سوره حمد و اخلاص، داروی تمام بیماری‌ها!

«عن محمد بن جعفر النرسی عن محمد بن یحیی الارمنی عن محمد بن سنان عن سلمة بن محرز عن الباقر7قال: کلُّ من لم تُبرئْْهُ سورة الحمد و قل هو الله أحد لم یُبرئه شیءٌ و کلّ علّة تبرأ بهاتین السّورتین.» (حر عاملی،4/874)

«حضرت امام باقر7فرمودند: هر کسی را که سوره حمد و سوره اخلاص شفا ندهد، چیز دیگری او را شفا نخواهد داد؛ و هر دردی با این دو سوره درمان می‌یابد.»

بررسی روایت

این روایت هم همانند روایت قبلی به دلیلِ داشتن راویان مجهول در سلسله گویندگان آن و به دلیل خبر واحد، ضعیف بوده و قابل اعتنا نمی‌باشد.

سوره «یس» علاج همه دردها و بیماری‌ها!

«ابوبکر عن النبی9انّه قال: ... من کتبها ثم شربها أدخلت جوفه ألف دواءٍ و ألف نور و ألف یقین و ألف برکة و ألف رحمة و نزعت عنه کل داء و علّة.» (طبرسی، مجمع البیان، 7-8/646)

«از پیامبر خدا9رویات شده که فرمودند: هر کس سوره یاسین را بنویسید و سپس آن را بخورد، هزار دارو، هزار نور، هزار یقین، هزار برکت و هزار رحمت به بدن او وارد شده و همة بیماری‌ها و دردها از او کنده می‌شود.»

بررسی روایت

این روایت با توجه به مرسل بودن، مشخص نبودن سلسله راویان آن، خبر واحد بودن و تعارض با نصوص قرآنی، از اخبار ضعیف به شمار رفته و قابل اعتنا نمی‌باشد.

سوره سجده، داروی بیماری‌های قلبی!

«من خواص القرآن، روی عن النبی9: ... و من کتبها فی اناء و غسله و عجن به عجیناً ثم سحقه واسفة کل من به وجع الفؤاد زال عنه و برء بإذن الله تعالی.» (بحرانی،2/105)

«پیامبر اکرم9 فرمودند: هر کس سورة سجده را در ظرفی بنویسد و آن را شسته و با آبش خمیر درست بکند و به روی پوست کسی که بیماری قلبی دارد بکشند، بیماری او به اذن خداوند برطرف می‌شود.»

بررسی روایت

1. این روایت را تفسیر البرهان از کتاب خواص القرآن نقل کرده است. کتاب خواص القرآن، از کتاب‌هایی است که در قرن دهم نوشته شده است. به نظر می‌رسد که این روایت از تولیدات همان قرن بوده باشد، زیرا در کتاب‌های پیشین، سابقه‌ای از آن دیده نمی‌شود.

سابقه این روایات و بیشتر روایات مشابه آن به حدود قرن نهم و دهم هجری برمی‌گردد که نویسندگان چنین کتاب‌هایی، آنها را از اهل ذکر و عرفان [صوفیان] و حکمای هند اخذ کرده‌اند. (نک: آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، 7/270و273).

2. از سلسله راویان حدیث هیچ کدام مشخص نبوده و روایت به صورت مرسل ضبط شده است.

3. خبر واحد است.

4. متن آن از لحاظ عقلی مورد پذیرش نمی‌باشد.

از این رو نه تنها روایت بسیار ضعیفی می‌باشد، بلکه در ساختگی بودن آن هم چندان تردیدی نمی‌تواند کرد.

سوره نصر؛ وسیله پیروزی بر دشمنان

«من قرأ «اذا جاء نصرالله» فی نافلة او فریضة نصره ‌الله علی جمیع اعدائه.» (طبرسی، مکارم‌الاخلاق، 2/217)

«هر کس سورة نصر را در نماز واجب و مستحب بخواند، خداوند او را بر دشمنانش پیروز می‌کند.»

بررسی روایت

1. این روایت بدون ذکر نام از امام معصوم و بدون سند وارد شده است.

2. این روایت در کتاب «فقه‌الرضا» هم که منتسب به امام رضا7است، بدون سند آمده است. اهل حدیث، کتاب فقه‌الرضا را کتابی مجهول الحال دانسته و انتساب آن به امام رضا7را مردود می‌دانند. (جوادی آملی،/166)

3. این روایت در تعارض با آیات قرآنی است؛ زیرا قرآن برای پیروزی بر دشمنان، جهاد با جان و مال در راه خدا3، مقاومت4 و مجهز شدن به سلاح و مهمات5 را لازم دانسته است، نه ذکر و اوراد را به تنهایی!

4. اگر پیامبر9یا امامان: گویندة آن هستند، چرا خود عمل نکرده‌اند و در جنگ‌های احد، صفین، مَسکِن (جبهه جنگ امام حسن7با معاویه)، کربلا و ... به پیروزی ظاهری نرسیدند؛ و امامان دیگر که همگی مقهور بنی‌امیه و بنی‌عباس بوده‌اند، چرا با خواندن این سوره پیروزی نیافتند و به دست دشمنان خود شربت شهادت نوشیدند؟!

دلایل ضعف و ساختگی بودن روایات مذکور و مشابه آنها

این روایات که به عنوان «مشت نمونه خروار» آورده شد، نشان می‌دهد که در میان روایات مربوط به خواص درمانی‌ـ‌جسمانی قرآن با روایات معتبری مواجه نیستیم. حتی در فضیلت و خواص بسیار مبالغه‌آمیز معنوی سوره‌های قرآنی هم وضعیتی بهتر از آن را مشاهده نمی‌کنیم، هر چند روایات صحیح و معقولی در بین آنها یافت می‌شود.

روایات در باب فضیلت سوره‌های قرآن را غالباً به «ابی بن کعب» نسبت داده‌اند. این روایات به دلایل زیر ضعیف و مجعولند.

1. ابی بن کعب هر چند از اصحاب پیامبر9و از کاتبان وحی است، ولی تصریحی در توثیق او وارد نشده است.

2. این روایات غالباً به صورت مرسل غریب المتن6 و موقوف7 وارد شده‌اند.

3. مضمون آنها غالباً با قرآن و عقل در تعارض می‌باشند.

4. خبر واحد هستند.

5. در تاریخ به ساختگی بودن آنها اعتراف شده است.

ابن جوزی چنین گزارش می‌کند:

«روی عن المؤمل بن اسماعیل حدثنی شیخ بفضائل سورة القرآن الذی یروی عن ابی بن کعب فقلت للشیخ: من حدّثک؟ فقال: حدّثنی رجل بالمدائن و هو حیّ، فصرت الیه. فقال حدّثنی شیخ بالواسط و هو حیّ. فصرت الیه. فقال حدثنی شیخ بالبصره، فصرت الیه. فقال حدّثنی شیخ بعبادان فصرت الیه. فأخذ بیدی فأدخلنی بیتاً فإذا فیه قوم من المتصوّفة و معهم شیخ فقال: هذا الشیخ حدّثنی، فقلت: یا شیخ! من حدّثک؟ فقال: لم یحدّثنی احد ... ولکنّا رأینا الناس قد رغبوا عن القرآن فوضعنا لهم هذا الحدیث لیصرفوا قلوبهم الی القرآن ...!!!» (رفیعی،/153)

«از مؤمل بن اسماعیل روایت شده است که گفت: شیخی مرا روایت کرد به فضایل سوره‌های قرآن که از ابی بن کعب رسیده. گفتم: چه کسی تو را حدیث نمود؟ پاسخ داد: مردی در مدائن که در قید حیات است. آنجا رفتم و پرسیدم: چه کسی تو را حدیث نمود؟ گفت: شیخی در واسط که زنده است. به واسط رفتم، گفت: شیخی در بصره. به بصره نزد او رفتم، گفت: شیخی در عبادان. نزد او رفتم، دست مرا گرفت و وارد منزلی کرد که در آنجا گروهی از صوفیان به همراه شیخی بودند. گفت: این شیخ مرا حدیث نموده است. به آن شیخ گفتم: چه کسی تو را حدیث نمود؟ گفت: هیچ کس، ما دیدیم مردم از قرآن روی گردانند، اینها را وضع نمودیم تا قلب‌هایشان جذب قرآن شود.»

در نقل دیگری به میسرة ‌بن عبد ربه گفتند: این احادیث را از کجا آورده‌ای؟ گفت: «وضعته اُرغّب الناس فیه» (علامه امینی،5/268)؛ آنها را برای تشویق مردم به قرآن ساخته‌ام.»

نوح ‌بن ابی مریم یزید ابوعصمه (متوفای 173 هجری) که شیخ کذّابی بوده و همانند معلی بن هلال در فضایل سوره‌های قرآن 140 حدیث وضع کرده است، (همان،/269) چنین می‌گوید:

«ان رأیت الناس قد اعرضوا عن القرآن و اشتغلوا بفقه ابی حنیفه و مغازی محمد بن اسحاق فوضعت هذا الحدیث حسبه.» (همان،/275)

«من دیدم مردم از قرآن اعراض کرده و سرگرم به فقه ابوحنیفه و مغازی محمد بن اسحاق شده‌اند، از این رو این روایات را به عنوان عمل خداپسندانه ساخته‌ام!»

شهید مطهری در باب اینکه «هدف وسیله را توجیه نمی‌کند»، این گونه بیان می‌کند:

«... آیا برای هدف مقدس از هر وسیله ولو وسایل نامقدس و پلید می‌توان استفاده کرد یا نه؟ برای هدف مقدس از وسیله مقدس باید استفاده کرد، نه از وسیله نامقدس و پلید. مثلاً برای اینکه مردم را هدایت و راهنمایی کند، می‌آید حدیثی از پیغمبر یا امام جعل می‌کند، در حالی که غرض شخصی ندارد، بلکه غرضش هدایت مردم است، ولی فکر می‌کند که اگر چنین حدیثی را از پیغمبر یا امام برای مردم نقل کند، مردم بهتر می‌پذیرند. مثلاً [با خود می‌گوید] مردمی که این قدر غیبت می‌کنند و حرف لغو می‌زنند، خوب است برای اینکه غیبت نکنند و حرف لغو نگویند، من بیایم حدیثی جعل کنم در فضیلت فلان دعا، که مردم این حدیث را بخوانند و به جای حرف لغو و بیهوده، بروند دعا بخوانند، یا در ثواب قرآن بگویم اگر فلان سوره قرآن را چهل بار پشت سر یکدیگر بخوانید فلان اثر را دارد ...

در تاریخ خیلی‌ها بوده‌اند که چنین کاری کرده‌اند... و من مکرر در کتاب‌ها خوانده‌ام. این حدیث را از اُبیّ بن کعب8 نقل می‌کنند در فضایل مخصوص قرائت سوره‌های قرآن. مثلاً برای خواندن سوره «سبح اسم» فضیلت‌ خاصی ذکر می‌کنند؛ سوره «هل اتیک حدیث الغاشیه» فضیلت و ثواب دیگری؛ سوره ‌«لم یکن الذین کفروا» ثواب دیگری؛ سوره «بقره» ثواب دیگری، سوره «آل عمران» ثواب دیگری؛ برای هر کدام یک چیزی گفته‌اند، همه هم از پیغمبر روایت شده. شخصی رفت از آن کسی که این حدیث را روایت می‌کرد پرسید: آخر چطور است که فقط تو این حدیث را روایت می‌کنی و یک نفر دیگر غیر از تو روایت نکرده؟ گفت: راستش را بخواهید من این حدیث را برای رضای خدا جعل کردم؛ دیدم مردم در مجالس که می‌نشینند، شروع می‌کنند به افسانه‌ها و تاریخ جاهلیت را نقل کردن و اشعار جاهلیت را خواندن. دیدم وقت مردم دارد بیهوده تلف می‌شود. برای اینکه به جای این کار بیهوده، مردم را وادار به تلاوت قرآن کنم، آمدم این حدیث را از زبان پیغمبر گفتم، اینکه عیبی ندارد!» (مطهری،/ 108- 106)

آری! حدیث، دوران درازی را سپری کرده که در آن، حدیث‌سازی، هم از سوی دشمنان و هم از سوی دوستان ناآگاه شدت گرفته است، چنان‌که هزاران هزار حدیث جعل نموده و در کتاب‌های حدیثی وارد کرده‌اند. (علامة امینی،5/293- 288)

آری! حدیث، دورانی را سپری کرده که در آن، مجتهدان عابد، زاهدان شب زنده‌دار و گریه‌کنندگان در هنگام تلاوت قرآن، دروغ‌گوترین افراد در حدیث‌سازی شدند و «قربة الی الله» از زبان پیامبر و ائمه:حدیث جعل کردند؛ و چه بسا که بر آنها سند ساختند و آنها را به ثقات از راویان منتسب کردند. (همان،/277- 275)

آری! حدیث دورانی را سپری کرده که در آن، یحیی بن سعید قطّان می‌گوید: «ما رأیت الصالحین فی شیء اکذب منهم فی الحدیث» (همان،/275)؛ صالحان را در چیزی دروغگوتر از حدیث‌گویی ندیدم.

و قرطبی می‌گوید: «به احادیث و اخبار نادرستی که حدیث سازان در فضیلت سوره‌های قرآن و اعمال دیگر ساخته‌اند، نباید التفات کرد!» (همان)

حدیث‌سازی در قرآن درمانی

حدیث‌سازی در قرآن‌درمانی، وضعیتی اسفبارتر از حدیث‌سازی در فضایل سوره‌های قرآنی دارد، زیرا در فضایل سوره‌های قرآنی، احادیث معتبری که با قرآن و عقل در تعارض نیستند می‌توان یافت، در حالی که در روایات قرآن‌درمانی، نه تنها به روایت صحیح و معتبری که موافق قرآن و عقل باشد نمی‌‌توان رسید، بلکه زمان و محل پیدایش این احادیث هم بسیار تأمل‌برانگیز است!

احادیث قرآن درمانی ـ‌به جز بسیار اندکی از آنها‌ـ سابقه‌ای بیش‌ از هشت قرن را نشان نمی‌دهند. بعضی از تولیدات قرن هشتم هجری‌اند که غالباً در حلقه‌های صوفیانه‌ـ‌حکیمانة شبه جزیره هندوستان تولید شده‌اند. ابوعبدالله یافعی (768-668ق) آنها را از حکمای هندی اخذ نموده و در کتاب «خواص‌القرآن»9 خود جمع‌آوری کرده است. (آقا بزرگ تهرانی،7/273) دیگران، بیشتر از آن کتاب و ترجمه آن استفاده نموده، سپس سخنان و تجربیات برخی از عالمان و عارفان را هم بر آن افزوده‌اند، چنان‌که گویی حدیث می‌نویسند و حدیث می‌گویند!

بزرگان اهل حدیث، همچون فیض کاشانی (م1090ق)، شیخ حرّ عاملی (م1104ق) و علامة مجلسی (م.1111ق) آن روایات را در کتاب‌های روایی خود وارد نکرده‌اند. این کار شاید به دلایل زیر بوده است:

1. دانشمندان یاد شده به کتاب «خواص‌القرآن» دسترسی نداشته‌اند.

2. به دلیل مستند نبودن آن، اعتمادی بر آن نکرده‌اند.

3. به ساختگی بودن آن اطمینان یافته‌اند.

4. منابع روایی آنان کتب شیعی بوده، در حالی که این کتاب نوشتة تمیمی شافعی می‌باشد.

اما در قرون بعد، بحرانی در «البرهان» و محدث نوری در «مستدرک الوسائل» بدون توجه به وضعیت حدیثی آنها، برخی از روایات آن کتاب را نقل کرده‌اند و در دو دهه اخیر نیز شدیداً با افزایش چنین کتاب‌هایی در پیشخوان کتابفروشی‌ها مواجه هستیم که از همان کتاب «خواص‌القرآن» یا «تحفة ‌الغرائب»10 و «خواص‌الآیات»11 اقتباس کرده‌اند و چه بسا مطالب زیادی که جنبة حدیثی هم ندارد بر آنها افزوده‌اند. به دو نمونه در زیر توجه فرمایید:

1. برای پیدا کردن چیز دزدیده شده:

«شب جمعه یا جمعه یا روز آن رو به قبله فاتحه خوانده شود، بعد شروع کند به سورة انعام تا آیه «مثل ما اوتی رسل الله» و بدون فاصله برخیزد دو رکعت نماز کند. در هر رکعت هفتاد حمد، هفت آیة‌الکرسی و هفت «انا اعطیناک» بخواند و بعد از فراغ به همان نحو رو به قبله بخواند «الله اعلم حیث ...» تا آخر سوره، بخواهد دزد برده را بیاورند.» (روستا،/117)

2. جهت رفع حالت تهوّع

صاحب جامع‌الادعیه آورده: «اگر کسی حالت تهوع داشته و بسیار قی نماید، این آیه شریفه را بنویسد و بشوید و به او دهد که بخورد، شفا یابد: «وَ مَن نُعَمّرهُ نُنکسّه فی الخلق أفلا تعقلون». (حسینی غیاثی،/121)

و ده‌ها خواص ساختگی دیگر که انسان از ساحت قرآن کریم بر بیان آنها شرم می‌نماید.

نتیجه

قرآن نسخة شفا بخشی است که دل‌های ایمانی را با جاذبه‌های الهی و معنوی به زندگی نیکو و حیات طیّبه نوید می‌دهد. در قاموس قرآن، سلامت انسانی در سلامت روحی‌ـ‌معنوی او خلاصه شده است. بیماری تن به عوامل طبیعی و مادی بستگی دارد که گریزی از آن نیست و گریبان هر کسی را می‌گیرد و چه بسا که مایة آزمایش و امتحان الهی می‌باشد.

بیماری‌ها دو گونه‌اند: بیماری‌های روانی و بیماری‌های جسمانی؛ و این بیماری‌ها گاه متأثر از یکدیگرند و چه بسا بیماری‌هایی که علل روانی دارند و با درمان آن بیماری روانی، بیماری جسمانی پدید آمده از آن هم بهبود می‌یابد.

قرآن به فرمودة خود، شفا دهندة دل‌هاست. بدیهی است دل‌هایی که با خواندن و عمل کردن به قرآن به تزریق ایمانی می‌رسند، از بیماری‌های روحی زیادی در امان می‌مانند و به آرامشی می‌رسند که بازدارنده بسیاری از بیماری‌های روانی و جسمانی است. اما این گونه هم نیست که افراد مؤمن از امراض طبیعی و از ویروس‌های پراکنده در محیط در امان باشند، بلکه به دلایل گوناگونی بیمار می‌شوند و نیازمند طبیب و دارو می‌گردند.

خداوند متعال برای هر چیزی سببی آفریده و اقتضای مشیّتش بر آن است که جریان امور از طریق همان اسباب تعیین شده انجام پذیرد و هر دری با کلید مخصوص خود گشوده شود، مگر اینکه اعجازی در کار بوده باشد که مراحل و موقعیت‌های خاص خود را می‌طلبد.

حضرت امام صادق7 می‌فرماید: «أبی الله أن یُجری الاشیاء الا بالاسباب فجعل لکلّ شیءٍ سبباً و جعل لکلّ سبب شرحاً و جعل لکلّ شرح مفتاحاً و ...» (محمد بن حسن صفار،/6)

«خداوند پرهیز دارد از اینکه کارها را از مجرای غیر طبیعی خود اجرا نماید. از این رو برای هر چیزی سببی، و برای هر سببی گشایشی، و برای هر گشایشی کلیدی قرار داده است.»

کلید پیشگیری از بیماری، رعایت برنامه‌های بهداشتی، و کلید درمان بیماری‌های جسمانی، استفاده از داروهای ویژه آنهاست، هر چند که نقش دعا و ذکر به همراه مصرف دارو انکارناپذیر می‌باشد.

اما استفاده از سوره‌ها و آیات قرآنی صرفاً به جای عمل جراحی و داروی تب‌بر، رفع سردرد، مسهل، دفع یبوست، خواب‌آور، رفع دیابت و ... جز به وهن اسلام نخواهد انجامید.

روایاتی که برخی از کتاب‌ها در باب قرآن‌درمانی وارد نموده و بدان استناد کرده‌اند، از لحاظ علم حدیث‌شناسی فاقد اعتبار و اعتنا بوده و وضعیت روایی آنها به قدری مخدوش می‌نماید که جز ساختگی بودن آنها حاصل نمی‌گردد.
 

حسن رهبری



منابع و مآخذ

1. قرآن کریم
2. اصفهانی، محمد تقی بن محمد باقر؛ خواص الآیات، تهران، انتشارات ادبیه، 1345ش.
3. امینی، عبدالحسین؛ الغدیر، بیروت، دارالکتب العربی، 1387ق.
4. بحرانی، سید هاشم؛ البرهان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالهادی، 1412ق.
5. تهرانی، آقابزرگ؛ الذریعة الی تصانیف الشیعه، بیروت، دارالاضواء، بی‌تا.
6. جمعی از نویسندگان؛ تفسیر نمونه، زیر نظر ناصر مکارم شیرازی، قم، دارالکتب الاسلامیة، بی‌تا.
7. جمعی از نویسندگان؛ دایرة ‌المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دایرة ‌المعارف بزرگ اسلامی، 1369ش.
8. جوادی آملی، عبدالله؛ کتاب الخمس (تقریر ابحاث سید محمد محقق داماد)، قم، دارالاسراء، 1376ش.
9. حسینی غیاثی، سید محمد رضا؛ مفاتیح‌الحاجات، قم، انتشارات صحفی، 1376ش.
10. حر عاملی، محمد بن حسن؛ وسائل الشیعه، تصحیح‌ و تعلیق: عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت، دار احیاء‌ التراث العربی، 1391ق.
11. خویی، سید ابوالقاسم؛ معجم‌الرجال الحدیث، بیروت، بی‌نا، 1403ق.
12. رفیعی محمدی، ناصر؛ درس‌نامه وضع حدیث، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، 1384ش.
13. روستا، محمد رضا، شفاخانه قرآن، بی‌جا، مهتاب، 1379ش.
14. شعرانی، میرزا ابوالحسن؛ المدخل الی عذب المنهل، تحقیق: رضا استادی، قم، بی‌نا، 1373ش.
15. ابن بابویه (صدوق)، محمد بن علی؛ التوحید، تصحیح و تعلیق: سید هاشم حسینی تهرانی، قم، مؤسسة‌ النشر الاسلامی، 1357ش.
16. ابن بابویه (صدوق)، محمد بن علی؛ ثواب‌الاعمال و عقاب‌الاعمال، ترجمه: علی اکبر غفاری، کتابخانه صدوق، 1363ش.
17. صانعی، صفدر؛ آرامش روانی و مذهب، قم، پیام اسلام، 1350ش.
18. صفار، محمد بن الحسن؛ بصائر الدرجات، تعلیقات: میرزا محسن کوچه باغی تبریزی، تبریز، بی‌نا، 1381ق.
19. طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان، بیروت، دارالمعرفه، 1408ق.
20. طبرسی، فضل بن حسن؛ مکارم‌الاخلاق، ترجمه: سید ابراهیم میرباقری، تهران، انتشارات فراهانی، 1355ش.
21. عیاشی، محمد بن مسعود؛ تفسیر العیاشی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1411ق.
22. کاشانی، ملا فتح‌الله؛ منهج‌الصادقین، تصحیح و تعلیق: حاج میرزا ابوالحسن شعرانی، کتابفروشی‌ اسلامیة، 1347ش.
23. کارل، الکسیس؛ انسان موجود ناشناخته، ترجمه: عنایت، بی‌جا، انتشارات شهریار، بی‌تا.
24. کوفی، محمد بن محمد بن اشعث؛ الجعفریات (الاشعثیات)، تهران، مکتبة‌ نینوا الحدیثه، بی‌تا.
25. مامقانی، عبدالله؛ تنقیح المقال فی علم الرجال، قم، مؤسسة آل البیت، 1424ق.
26. مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق.
27. مطهری، مرتضی؛ سیری در سیره نبوی، قم، صدرا، 1386ش.
28. نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسة آل البیت، 1408ق.

پی نوشت‌ها:

1. (هُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِین)(یونس/57)؛(هُدًى وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِینَ)(لقمان/3)؛ (وَهُدًى وَرَحْمَةً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ)(نحل/89)؛(لِیَجْزِیَ قَوْمًا بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ)(جاثیه/14)؛ (تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا)(فرقان/1)
2. شیخ صدوق این روایت را از علی بن الحسین7نقل می‌کند. (ثواب الاعمال، /234)
3.(وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ)(توبه/41)
4.(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا)(انفال/45)؛(ثُمَّ جَاهَدُوا وَصَبَرُوا)(نحل/110)
5.(وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ)(انفال/60)
6. حدیث غریب المتن، حدیثی است که از طبقه نخستین فقط یک تن آن را نقل کرده است.
7. موقوف: حدیثی که به صحابه برسد، خواه سلسله سند آن متصل باشد یا در بین قطع شده باشد.
8. علامة شعرانی می‌گوید: گروهی گویند حدیث ابی بن کعب در قرائت هر یک از سور قرآن، ضعیف و مجعول است و جمعی ایراد می‌کنند که چرا بزرگان مفسرین، این حدیث فضایل را در تفاسیر آورده‌اند. اما ایراد، صحیح نیست، چون پیغمبر9 فرمود: هر کس چیزی از ثواب شنید و بدان عمل کرد، بدان ثواب می‌رسد، هر چند چنان نباشد که او شنیده است و حدیث «ابی» چنان نیست که یقین به دروغ بودن آن داشته باشیم. (شعرانی، منهج الصادقین، 1/ پاورقی صفحه56)
جالب است که مرحوم شعرانی در کتاب دیگرش بر این باور است که یک پنجم احادیث کتب شیعه، جعلی و وضعی است. (شعرانی، المدخل الی عذاب المنهل، /27و44)
با این حال هنگامی که روایتی از لحاظ علم حدیث‌شناسی و ظواهر آیات مجعول نشان می‌دهد، چه امید ثوابی بر آن مترتب می‌باشد؟
9. این کتاب را «شیخ احمد سکاکی طبسی» با نام «الدرالنظیم فی خواص القرآن العظیم» در سال 926ق به فارسی ترجمه کرده است (الذریعه، 8/83). بنا به نوشته شیخ آقا بزرگ تهرانی کتاب دیگری نیز در حدود 990ق به همان نام توسط نویسنده ناشناسی به زبان فارسی نوشته شده و در مقدمه، آن را به یافعی تمیمی نسبت داده است که در تطبیق آن با متن عربی، معلوم می‌شود که انتساب آن به یافعی واقعیت ندارد. زیرا یافعی از مردم یمن بوده و تمام عمر خود را در حجاز و شام و قاهره گذرانده است و آشنایی او با زبان فارسی بسیار بعید است. ضمناً سبک نگارش آن از لحاظ ادبی به سبک صفوی نزدیک‌تر می‌باشد و با سبک قرن هشتم همخوانی ندارد. (نک: الذریعه، 8/85-83)
10. تفسیر «تحفة ‌الغرائب» نوشته محمد بن ابی سعید هروی (م1200ق) است که در یک جلد به زبان فارسی نوشته شده است. این تفسیر گزیده‌ای از تفسیر «جواهرالقرآن» احمد بن محمد تمیمی است که با افزوده‌هایی در 12 باب تدوین یافته است. عناوین ابواب دوازده‌گانه آن چنین است:
1. آیات و خواص سوره‌هایی در کشف قلوب و صفای باطن.
2. آیات و خواص سوره‌هایی در طلب جاه و منصب عالی.
3. آیات و خواص سوره‌هایی در گشایش کارها و فتح رزق و فتوحات.
4. آیات و خواص سوره‌هایی در دفع امراض و بیماری‌ها.
5. آیات و خواص سوره‌هایی در دفع سحر و جن و مانند اینها.
6. آیات و خواص سوره‌هایی در دفع دشمنان و حسودان.
7. آیات و خواص سوره‌هایی در ادای قرض و حفظ بدن.
8. آیات و خواص سوره‌هایی در دفع حرام خوردن و ناسزا گفتن.
9. آیات و خواص سوره‌هایی در اظهار دفاین و معادن.
10. آیات و خواص سوره‌هایی در تسخیر ارواح و جن.
11. آیات و خواص سوره‌هایی در محبت و الفت میان طالب و مطلوب.
12. آیات و خواص سوره‌هایی در اوراد متفرقه به هر نیّت! (نک: سایت اندیشه قم و الذریعه، 3/456)
11. این کتاب، نوشته محمد تقی بن محمد باقر اصفهانی (م1331یا1333ق) است که در سال 1299ق، بدون آوردن هیچ‌گونه سندی، نوشته شده و در صفحه2 یادآوری نموده است که این کتاب مطابق اهل ذکر و عرفان نقل شده است.


منبع: پژوهش های قرآنی، سال 1381، شماره 61

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۲ ، ۱۹:۵۳
محسن حسینی

ماجرای تشرف سیّد احمد رشتى خدمت امام زمان عج

 سفارش امام‌ زمان(ع)‏ به نماز و زیارت‌عاشورا
حکایت سیّد احمد رشتى و تشرّفش خدمت امام زمان(ع) از حکایات معروف و مورد اطمینان علماء مى‏باشد و مرحوم شیخ عبّاس قمى‏ قدس سره نیز آن را در مفاتیح‏ الجنان نقل نموده، و ما در اینجا این تشرّف را از کتاب عبقرىّ الحسان آورده ‏ایم که در آنجا بعد از ذکر تعداد زیادى از راویان موثّق این حکایت را از قول خود سیّد احمد رشتى به این صورت بیان مى‏کند:سیّدگفت: من‏ درسال‏ هزار و 280 به قصد حجّ بیت اللّه‏ الحرام از رشت به تبریز آمدم و در خانه حاجى صفر على تاجر تبریزى منزل کردم، چون قافله‏ اى براى حجّ نیافتم متحیّر مانده بودم، تا اینکه حاجى جبّار جلو دار سده ى اصفهانى بار برداشت به قصد طبروزن من نیز از او حیوانى کرایه کردم و با او همراه شدم، چون به منزل اوّل رسیدیم سه نفر دیگر با ما همراه شدند، و آنها عبارت بودند از:

حاجى ملاّباقر تبریزى حجّه فروش، حاجى سیّدحسن تاجر تبریزى و حاجى على نامى که خدمت مى‏کرد، پس به اتّفاق روانه شدیم تا رسیدیم به ارزنةالرّوم و از آنجا به طربوزن، در یکى از منازل بین این دو شهر حاجى جبّار جلودار نزد ما آمد و گفت: این منزلى که فردا در پیش داریم بسیار مخوف و وحشتناک است، امشب کمى زودتر بار کُنید تا همراه قافله‏ هاى دیگر باشید، پس ما تقریباً دو ساعت و نیم یا سه ساعت به صبح مانده به اتّفاق حرکت کردیم، به اندازه نیم تا سه ربع فرسخ از منزل خود دور شده بودیم که هوا تاریک شد و برف سنگینى شروع به باریدن کرد و به همین علّت هر کدام از رفقا سر خود را پوشانیدند و مرکب خود را تند راندند، من نیز هرچه کردم که با آنها بروم ممکن نشد، تا اینکه آنها رفتند و من تنها ماندم و آنها را گُم کردم، از اسب خود پیاده شدم و در کنار جاده نشستم، بسیار مضطرب و نگران بودم، چون قریب 600 تومان براى مخارجم همراه داشتم، بعد از تأمّل و تفکّر زیاد تصمیم گرفتم که در همین مکان بمانم تا صبح شود و سپس یا به منزل قبلى برگردم و یا از آنجا چند محافظ اجیر کنم و به قافله ملحق شوم.

در این فکر بودم که ناگاه دیدم در مقابلم باغى است و در آن باغ باغبانى بیلى در دست دارد که با آن به درختان مى‏زند تا برف هاى درختان بریزد، سپس او پیش آمد و با کمى فاصله ایستاد و به من فرمود:

تو کیستى؟ عرض کردم: رفقایم رفته‏ اند و من مانده‏ ام و راه را گم کرده‏ ام،
به زبان فارسى به من فرمود: نافله (نمازشب) بخوان تا راه را پیدا کنى، من مشغول خواندن نافله شدم، پس از فارغ شدن از نافله و تهجّد بار دیگر آمد و فرمود: نرفتى؟

گفتم: واللّه راه را نمى‏دانم، فرمود: جامعه بخوان تا راه را پیدا کنى، (سیّد احمد رشتى گوید من زیارت جامعه را حفظ نبودم و هنوز هم حفظ نیستم) امّا با دستور ایشان از جاى برخاستم و تمام جامعه را از حفظ خواندم، وقتى تمام شد بار دیگر آمد و فرمود: نرفتى؟
من بى‏ اختیار شروع کردم به گریه کردن و گفتم آرى هنوز نرفته ‏ام، راه را بلد نیستم، فرمود: عاشورا را بخوان. (و من زیارت عاشورا را نیز حفظ نبودم و تاکنون نیز حفظ نیستم) امّا بلند شدم و از حفظ مشغول خواندن زیارت عاشورا و علقمه شدم، بار دیگر آمد و فرمود: نرفتى، هستى،
گفتم: نه نرفتم، تا اینکه صبح شد، فرمود: اکنون تو را به قافله مى‏رسانم، و سپس رفت و اُلاغى آورد و سوار شد و بیل خود را به دوش گرفت و فرمود: پشت سر من بر اُلاغ من سوار شو (و عنان اسبت را بگیر تا همراه ما بیاید)

من سوار شدم و عنان اسبم را کشیدم امّا اسب حرکت نمى‏ کرد، فرمود عنان را به من بده، سپس بیل را به دوش چپ گذاشت و عنان اسب را با دست راست گرفت، اسب کاملاً رام شد و حرکت کرد، همانطور که سوار بر اُلاغ بودیم دستش را به زانوى من گذاشت و فرمود: شما چرا نافله نمى‏ خوانید؟، نافله نافله نافله، و سه مرتبه این سخن را تکرار فرمود.

و بار دیگر فرمود: شما چرا عاشورا نمى‏خوانید؟ عاشورا عاشورا عاشورا و این سخن را نیز سه مرتبه تکرار فرمود، و بعد از آن فرمود: شما چرا جامعه نمى‏خوانید؟ جامعه، جامعه، جامعه

ناگاه برگشت و فرمود: این هم رفقایت، دیدم آنها بر لب نهر آبى فرود آمده بودند و مشغول وضو ساختن براى نماز صبح بودند، من از اُلاغ پائین آمدم و خواستم سوار بر اسب شوم نتوانستم، پس آن جناب پیاده شد و مرا بر اسب سوار نمود و سر اسب را به طرف رفقایم (و پشت به خودش) برگردانید، من در این حال به فکر افتادم که این شخص چه کسى بود که به زبان فارسى صحبت مى‏کرد؟ درحالى که در این نواحى زبانى جُز ترکى و مذهبى جز مسیحى غالباً وجود ندارد، و چگونه با این سرعت مرا به رفقایم رسانید؟ پس چون برگشتم و پشت سرم را نگاه کردم احدى را ندیدم و اثرى از او پیدا نبود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۲ ، ۱۹:۵۱
محسن حسینی

وفاداری تا پای مرگ

 سال ۱۹۱۲ خانم اشتراوس و همسرش مسافر کشتی تایتانیک در آن سفر نحس بودند. بسیاری از زنان نجات یافتند، اما خانم اشتراوس یکی از معدود زنانی بود که زنده نماند، آن هم به دلیلی بسیار واضح.او تحمل جدایی از همسرش را نداشت.


پیشخدمت خانم اشتراوس به نام میبل که از این فاجعه جان سالم به در برد، داستان را این گونه تعریف کرد:

«هنگامی که تایتانیک در شرف غرق شدن بود، زنان و کودکان وحشت زده اولین کسانی بودند که سوار قایق های نجات شدند. خانم و آقای اشتراوس آرام بودند و سایر مسافران را دلداری می دادند. آن ها به بسیاری از مسافران کمک کردند تا سوار قایق نجات بشوند.»

میبل می افزاید: «اگر آن ها نبودند. من هم غرق می شدم. من در چهارمین یا پنجمین قایق بودم. خانم اشتراوس وادارم کرد تا سوار قایق بشوم و چند شال ضخیم به دور من پیچید.»

سپس آقای اشتراوس به همسرش التماس کرد تا او هم با من و دیگران سوار قایق بشود.خانم اشتراوس را افتاد. پایش را روی لبه ی عرشه ی کشتی گذاشت تا سوار قایق بشود. اما ناگهان تصمیم خود را عوض کرد. او برگشت و قدم به کشتی در حال غرق شدن گذاشت.

شوهرش التماس کنان گفت: «خواهش می کنم، عزیزم. سوار قایق شو!»

خانم اشتراوس به عمق چشمان مردی که زندگی خود را با او گذرانده بود، نگاه کرد. آن مردی که بهترین دوستش بود، همراه واقعی و آرامش روحش بود. خانم اشتراوس بازوی همسرش را گرفت و بدن لرزان او را به خود نزدیک کرد.

خانم اشتراوس قاطعانه جواب داد: «نه. من سوار قایق نمی شوم. سال های زیادی را با هم زندگی کرده ایم. اکنون هم پیر شده ایم تو را ترک نمی کنم.هر جا بروی با تو می آیم.

همان جا برای آخرین بار، دست در دست هم روی عرشه ی کشتی ایستادند و شاهد غرق شدن کشتی بودند. این زن وفادار بدون ترس در کنار همسرش ایستاد. شوهرش هم با محبت فراوان برای حمایت او را در بر گرفته بود. با هم برای همیشه  …..

 دکتر باربارا دی آنجلیس
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۲ ، ۱۸:۳۰
محسن حسینی

شفای مرد فلج بدست باکرامت حضرت ابالفضل عباس(ع)

عالم و ثقه الاسلام شیخ حسن نواده صاحب جواهر از حاج مینشد که مورد وثوق و شاهد کرامت بوده نقل می کند :مردی بنام مخیلف به فلج مبتلا و سه سال مرضش طول کشید ، به مجالس عزای امام حسین (ع ) در محْمره حاضر می شد و به سختی جلوس می کرد و از همسری و اولاد ناتوان بود .ماه محرم در حسینیه عزاداری حسینی بر پا بود روز هفتم محرم مرسوم بود که مصیبت آقا اباالفضل را می خواندند مخیلف چون پای خود را دراز می کرد زیر منبر به آن حال نشسته بود .رسم بود وقتی که ذاکر بخواندن شهادت می رسید اهل مجلس از زن و مرد قیام می کردند و با نوحه و زاری بلهجه های مختلف و آهنگ عزاء لطمه به صورت و سینه می زدند همین که به جوش و خروش آمدند و فریاد وا عباسا بلند می شد در و دیوار مجلس هم گویا با عزاداران هم ناله بودند .یک مرتبه دیدند مخیلف در میان آنها ایستاده و به سر و سینه می زند و نوحه می خواند انا مخیلف قیمنی العباس . . دانستند توجه اباالفضل (ع ) به عزادارانش معطوف شده و این فضیلت و کرامت که شفای مرد افلیج است به ظهور رسیده .عزاداران هجوم آوردند و لباس مخیلف را برای تبرک پاره کردند و دست و صورت او را می بوسیدند آن روز در محمره بزرگتر از روز عاشوراء عزاداری شد و در گریه و زاری و نوحه مردان هلهله و صراح و لطمه زنان .هر روز عاشورا اطعام می شد آن روز از گریه و عویل انقلاب احوال تا سه ی بعد از ظهر آرامش حاصل نکرد .پس از اینکه جوش حسینی به حال عادی برگشت و غذا صرف و رفع خستگی شد از مخیلف جریان کرامت و مشاهداتش را پرسیدند ؟گفت در حینی که اهل مجلس قیام و برای مصایب حضرت عباس (ع ) بسر و صورت می زدند و می گریستند در زیر منبر مرا حالتی ما بین خواب و بیداری فرا گرفت دیدم مرد زیبا چهره نورانی و بلند قامت بر اسب سفید بلند بالایی سوار و در مجلس حاضر شد و فرمود : یا مخیلف لم لا تلطم علی العباس مع الناس یعنی ای مخیلف تو چرا به همراه مردم برای عباس به سر و صورت و سینه نمی زنی ؟

عرض کردم ای آقاجان به این امر توانایی ندارم ، باز به من فرمود :

قم و الطلم علی العباس یعنی بلند شو تو هم بر سر و صورت و سینه برای عباس بزن 

شرح ناتوانی خود را تکرار کردم فرمود :

 

قم و الطم قلت له یا مولای اعطنی یدک لاقوم یعنی فرمود : بلند شو و بر سر و سینه بزن

گفتم آقاجان مولای من دستت را بده تا بلند شوم .

 

فقال انا ما عندی یدین فرمود : برخیز و سینه بزن

گفتم ای آقا جان دستت را مرحمت فرما تا بگیرم بلند شوم ،

فرمود : دست در بدن ندارم

گفتم : پس چگونه بایستم ؟

قال الزم رکاب الفرس و قم فرمود بگیر رکاب اسب را و بلندشو .

حسب الامر به رکاب اسب چسبیدم و از زیر منبر بیرون آمدم از نظرم غایب شد و خود را صحیح و تندرست یافتم .

ای دست تو، دستگیر عالم

                                وی در رخ تو علی مجسم

دریای عمیق مهربانی

                                   تمثال علی، علی ثانی

ای جان حسین مظهر عشق

                              گل واژه ی ناب دفتر عشق

ای عبد خدانما، اباالفضل

                                دریاب دمی مرا ابا الفضل

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۲ ، ۱۸:۵۴
محسن حسینی

بنده آزاد شده دست امام حسین علیه السلام


مرحوم متقی صالح و واعظ اهلبیت عصمت و طهارت علیهم صلوات الله شهید حاج شیخ احمد کافی (رضوان الله تعالی علیه ) نقل نمود :

یکی از شیعیان در بصره سالی ده شب در خانه اش دهه عاشورا روضه خوانی می کرد این بنده خدا ورشکست شد و وضع زندگی اش از هم پاشیده شد حتی خانه اش را هم فروخت .

نزدیک محرم بود با همسرش داخل منزل روی تکه حصیری نشسته بودند یکی دو ماه دیگر بنا بود خانه را تخلیه کنند ، و تحویل صاحبخانه بدهند و بروند .

همسرش می گوید : یک وقت دیدم شوهرم منقلب شد و فریاد زد .

گفتم : چه شده ؟ چرا داد می زنی ؟

گفت : ای زن ما همه جور می توانستیم دور و بر کارمان را جمع کنیم ، آبرویمان یک مدت محفوظ باشد ، اما بناست آبرویمان برود .

گفتم : چطور ؟ گفت : هر سال دهه عاشورا امام حسین (ع ) روی بام خانه ما یک پرچم داشت مردم به عادت هر ساله امسال هم می آیند ما هم وضعمان ایجاب نمی کند و دروغ هم نمی توانیم بگوییم آبرویمان جلوی مردم می رود .

یکدفعه منقلب گردید ، گفت : ای حسین مپسند آبرویمان میان مردم برود ، قدری گریه کرد .

همسرش گفت : ناراحت نباش یک چیز فروشی داریم . گفت : چی داریم ؟

گفت : من هیجده سال زحمت کشیدم یک پسر بزرگ کردم پسر وقتی آمد گیسوانش را می تراشی ، و فردا صبح دستش را می گیری می بری سر بازار ، چکار داری بگویی پسرم است ، بگو غلامم است . و به یک قیمتی او را بفروش و پولش را بیاور و این چراغ محفل حسینی را روشن کن .

مرد گفت : مشکل می دانم پسر راضی بشود و شرعا نمی دانم درست باشد که او را بفروشیم یا نه .

زن و شوهر رفتند خدمت علماء و قضیه را پرسیدند ، علماء گفتند : پسر اگر راضی باشد خودش را در اختیار کسی بگذارد اشکالی ندارد ، و بعد از سو ال بر گشتند خانه .

یک وقت دیدند در خانه باز شد پسرشان وارد شد ، پسر می گوید .

وقتی وارد منزل شدم دیدم مادرم مرتب به قد و بالای من نگاه می کند و گریه می کند ، پدرم مرتب مرا مشاهده می کند اشک می ریزد گفتم : مادر چیزی شده ؟

مادر گفت : پسر جان ما تصمیم گرفته ایم تو را با امام حسین (ع ) معامله کنیم .

پسر گفت : چطور ؟ جریان را نقل کردند پسر گفت : به به حاضرم چه از این بهتر .

شب صبح شد گیسوان پسر را تراشیدند ، پدر دست پسر را گرفت که به بازار ببرد پسر دست انداخت گردن مادرش (مادر است و اینهم جوانش است ) پس یکمقدار بسیار زیادی گریه کردند و از هم جدا شدند .

پدر ، پسر را آورد سر بازار برده فروشان ، به آن قیمتی که گفت ، تا غروب آفتاب هیچکس نخرید ، غروب آفتاب پدر خوشحال شد ، گفت : امشب هم می برمش خانه یکدفعه دیگر مادرش او را ببیند فردا او را می آورم و می فروشم .

تا این فکر را کردم دیدم یک سوار از در دروازه بصره وارد شد و سراسیمه نزد ما آمد بمن سلام کرد جوابش را دادم .

فرمود : آقا این را می فروشی ؟ (نفرمود غلام یا پسرت را می فروشی ) گفتم : آری . فرمود : چند می فروشی ؟ گفتم : این قیمت ، یک کیسه ای بمن داد دیدم دینارها درست است .

فرمود : اگر بیشتر هم می خواهی بتو بدهم ، من خیال کردم مسخره ام می کند . گفتم : نه . فرمود : بیا یک مشت پول دیگر بمن داد . فرمود : پسر جان بیا برویم .

تا فرمود پسر بیا برویم ، این پسر خود را در آغوش پدرش انداخت ، مقدار زیادی هم گریه کرد بعد پشت سر آن آقا سوار شد و از در دروازه بصره رفتند بیرون .

پدر می گوید : آمدم منزل دیدم مادر منتظر نتیجه بود گفت : چکار کردی ؟ گفتم : فروختم . یک وقت دیدم مادر بلند شد گفت : ای حسین به خودت قسم دیگر اسم بچه ام را به زبان نمی برم .

پسر می گوید : دنبال سر آن آقا سوار شدم و از در دروازه بصره خارج شدیم بغض راه گلویم را گرفته بود بنا کردم گریه کردن ، یک وقت آقا رویش را برگرداند ، فرمود : پسر جان چرا گریه می کنی ؟

گفتم آقا این اربابی که داشتم خیلی مهربان بود ، خیلی با هم الفت داشتیم ، حالا از او جدا شدم و ناراحتم .

فرمود : پسرم نگو اربابم بگو پدرم .

گفتم : آری پدرم .

فرمود : می خواهی برگردی نزدشان ؟

گفتم : نه .

فرمود : چرا ؟

گفتم : اگر بروم می گویند تو فرار کردی .

فرمود : نه پسر جان ، برو پایین من را پایین کرد ، فرمود : برو خانه .

گفتم : نمی روم ، می گویند تو فرار کردی .

فرمود : نه آقا جان برو خانه اگر گفتند فرار کردی بگو نه ، حسین مرا آزاد کرد .

یک وقت دیدم کسی نیست .

پسر آمد در خانه را کوبید مادر آمد در را باز کرد .

گفت : پسرجان چرا آمدی ؟ دوید شوهرش را صدا زد گفت : بتو نگفته بودم این بچه طاقت نمی آورد ، حالا آمده .

پدر گفت : پسر جان چرا فرار کردی ؟ گفتم : پدر بخدا من فرار نکردم .

گفت : پس چطور شد آمدی ؟ گفتم : بابا حسین مرا آزاد کرد .

هر که شد از سر اخلاص عزادار حسین (ع )

                               نام او ثبت نمایند به طومار حسین (ع )

ای خوش آن پاک سرشتی که غم خود بنهاد

                 شد در این عمر پریشان دل و غمخوار حسین (ع )

ای خوش آن کس که حسینی شد و از روی خلوص

                            پیروی کرد ز اندیشه و افکار حسین (ع )

گر بخوبان جنان فخر فروشند رواست

                           روز محشر همه یاران وفادار حسین (ع )

یا رب این منصب شاهانه ز ما باز مگیر

                           تا که پیوسته بمانیم عزادار حسین (ع )

گر چه هستیم گنه کار خدایا مگذار

                       در قیامت دل ما حسرت دیدار حسین (ع )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۲ ، ۱۲:۴۱
محسن حسینی

احترام به پدر ومادر سبب قرب به اباعبدالله



عالم زاهد و وارسته زمانش مرحوم شیخ حسین بن شیخ مشکور رضوان الله تعالی علیه فرمود :
در عالم رو یا دیدم در حرم مطهر حضرت ابا عبدالله (ع ) مشرف هستم و حضرت در آنجا تشریف دارند .
یک نفر جوان عرب معدی (دهاتی ) وارد حرم شد و با لبخند به آن حضرت سلام کرد و حضرت با لبخند جوابش دادند .
فردای آن شب که شب جمعه بود به حرم مشرف شدم و در گوشه حرم توقف کردم ناگهان آن جوان عرب معدی را که در خواب دیده بودم وارد حرم شد و چون مقابل ضریح مقدس رسید با لبخند به آن حضرت سلام کرد ولی حضرت سیدالشهداء (ع ) را ندیدم و مراقب آن عرب بودم تا از حرم خارج شد .
عقب سرش رفتم و سبب لبخندش را با امام (ع ) پرسیدم .
و تفصیل خواب خود را برایش نقل کردم و گفتم چه کرده ای که امام (ع ) با لبخند بتو جواب می دهد .

گفت : مرا پدر و مادر پیری است و در چند فرسخی کربلا ساکنیم و شبهای جمعه که برای زیارت می آیم یک هفته پدرم را سوار بر الاغ کرده می آوردم و یک هفته هم مادرم را می آوردم .
تا اینکه شب جمعه ای که نوبت پدرم بود چون سوارش کردم مادرم گریه کرد و گفت : مرا هم باید ببری شاید هفته دیگر زنده نباشم .
گفتم : باران می بارد ، هوا سرد است ، مشکل است ، نپذیرفت ناچار پدر را سوار کردم و مادرم را بدوش کشیدم و با زحمت بسیار آنها را به حرم رسانیدم و چون در آن حالت با پدر و مادرم وارد حرم شدم حضرت سیدالشهداء (ع ) را دیدم و سلام کردم آن بزرگوار برویم لبخند زد و جوابم را داد و از آن وقت تا بحال هر شب جمعه که مشرف می شوم حضرت امام حسین (ع ) را می بینم و با تبسم جوابم را می دهد .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۲ ، ۱۱:۲۴
محسن حسینی

یکی از راههای توسل به حضرت عباس (ع )



اللّهــم صلّ علــی محمّــد و آل محمّــد و عجّــل فرجــــهم

عباس در حروف ابجد مطابق با عدد 133 است . به تجربه رسیده که اگر کسى براى برآورده شدن حاجت و رفع گرفتارى ، بعد از نماز روز جمعه ، 133 مرتبه رجأ بگوید: یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِکْشِفْ لى کَرْبى بِحَقِ اَخْیکَ الْحُسَیْنِ (ع)حاجت او برآورده و گرفتارى برطرف مى شود.

2 اشخاصى که در بیابان تشنه و در معرض هلاکند، توسل جستن به ابى القربه (یا اباالقربة ) موثر بوده و بدین وسیله رفع تشنگى از آنان مى شود، این امر نیز تجربه شده است .

3 مرحوم بیرجندى در کتاب شریف کبریت احمر مى نویسد: در سفر عتبات عالیات در عالم رؤ یا دیدم اگر کسى گوید:(عَبْداللّه اَبَاالْفَضْل دَخیلَک )حاجت او برآورده شود

پس از آن حقیر مکرّر به آن عمل کردم و حوائج مهم و بزرگى برآورده شد.

4 به تجربه رسیده که نذر براى ام البنین (علیهاالسلام)و اطعام مستمندان به نام اباالفضل (ع)براى برآورده شدن حاجات مؤ ثر است .

5 از مرحوم آیت الله العظمى(آقاى سیدمحمود حسینى شاهرودى قدس ‍ سره )نقل شده است که فرموده بود: من در مشکلات ، صد مرتبه صلوات براى (مادر حضرت ابوالفضل العباس (ع ) ام البنین (ع )مى فرستم .(بنده هم مؤ لف کرارا به آن رسیده ام )

6 چهارشب جمعه ، ده مرتبه سوره یس ، بدین طریق :

شب جمعه اوّل سه مرتبه ، شب جمعه دوم سه مرتبه ، شب جمعه سوم سه مرتبه ، شب جمعه چهارم ، یک مرتبه سوره یس به نیابت از(حضرت ابوالفضل العباس (ع )هدیه براى مادرش(ام البنین (ع )بخواند ان شأ الله حاجت روا گردد

التماس دعای فرج.انشاالله

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۲ ، ۱۸:۵۰
محسن حسینی

کرامات باب الحوائج حضرت عباس علیه السلام


اللّهــم صلّ علــی محمّــد و آل محمّــد و عجّــل فرجــــهم

جناب آقای حاج ابوالحسن شریفی از کرج مرقوم داشته ‏اند: حادثه ای چند سال قبل در تهران رخ داده است که شرح آن را ذیلا می‏خوانید:

در تهران میدان قزوین، خیابان جمشید (که در آن زمان محل فساد بود) یک مغازه ‏ی مشروب فروشی وجود داشت که صاحب آن یک نفر ارمنی بود و آن مغازه پاتوق راننده‏ های تریلی (تریلر) و باری و غیره به شمار می‏رفت، مرد ارمنی، که صاحب مغازه بود روی
ارادتی که به حضرت اباالفضل العباس علیه‏السلام داشت عکسی که آن حضرت را سوار اسب نشان می‏داد، بالای سر خود نصب کرده بود و برای آن احترام خاصی قایل بود.
روزی سه نفر راننده تریلی وارد مغازه می‏شوند و از فرد ارمنی مشروب می‏خواهند. فروشنده سه لیوان شراب برایشان می‏آورد. یکی از آنان یک لیوان دیگر درخواست می‏کند و فروشنده ارمنی از دادن لیوان اضافه خودداری می ‏ورزد، زیرا معتقد بود که نباید به هر راننده یک لیوان بیشتر مشروب داد، چون مستی به وجود آورده و مشکلاتی فراهم خواهد کرد، فرد راننده اظهار می‏دارد برای خودم نمی‏خواهم و وقتی لیوان شراب را می‏گیرد (نعوذ بالله) به روی عکس مبارک حضرت اباالفضل العباس علیه‏السلام می‏پاشد و اظهار می‏کند که: این هم سهم ایشان!
شخص ارمنی، وقتی این جسارت فجیع را از راننده بی دین می‏بیند خیلی ناراحت شده، آنان را از مغازه بیرون می‏کند و مغازه را تعطیل اعلام می‏نماید، سپس از شدت ناراحتی در داخل مغازه مشغول گریه می‏شود، آن سه نفر بعد از خارج شدن از مغازه، با یکدیگر مشاجره می‏کنند که چرا این عمل انجام شد؟ نهایتا دو نفر از آنان با هم تصمیم می‏گیرند، که وقتی با تریلی ‏هایشان از شهر خارج شدند، در بیابان، راننده‏ ای را که این جسارت را کرده بکشند وجسدش را در بیابان بیندازند.
این دو نفر از آن مرد خبیث جلوتر راه افتادند که با هم تصمیم لازم را بگیرند. وقتی که وارد خیابان قزوین شدند تا به طرف تریلی‏ های خود بروند، نفر سوم که همان فرد گستاخ باشد و از آنان عقب مانده بود وقتی خواست از جوی آب کنار خیابان بگذرد، پایش به جدول کنار خیابان برخورد کرد و با صورت به وسط خیابان افتاد. در همین حال یک تریلی آهن کش که با بار آهن در حال عبور بود از روی این شخص گذشت و او را از کمر دو نیم ساخت، مردم جمع شدند و راننده تریلی هم توقف کرد.
پلیس نیز سر رسید و به زودی جمعیتی انبوه گرد آمدند آن دو راننده‏ی دیگر، که فاصله ‏ای از آن جمعیت داشتند، وقتی متوجه این حادثه شدند جلو آمدند و شرح ماجرا را به پلیس گفتند و افزودند که تصمیم داشته ‏اند به علت جسارتی که وی به حضرت اباالفضل العباس علیه‏السلام نموده بود او را بکشند که حضرت عباس علیه السلام زحمت آنها را کم کرد.
وقتی پلیس این مطلب را از آنان شنید، برای روشن شدن قضیه همراه آن دو نفر و جمعی دیگر به خیابان جمشید، که محل شراب فروشی بود، رفتند، دیدند مغازه تعطیل است درب مغازه را زدند صاحب مغازه که همان ارمنی بود در را باز کرد پلیس و همراهان وارد شدند، دیدند مرد ارمنی مشغول گریه می‏باشد، وقتی چشمش به
راننده‏ ها افتاد از آن دو نفر پرسید: آن مرد کافر چه شد؟! وقتی آنان گفتند که وی به جزای خود رسیده به جهنم وارد شده است، مشاهده کردند که ارمنی صاحب مغازه مشغول شکرگذاری به درگاه خداوند متعال شد و عکس حضرت را نشان داد که هنوز خشک نشده بود. پلیس هم صورت جلسه‏ای تهیه کرد و راننده‏ ها را مرخص نمود و گفت: بقیه مسولیت با خودم که جوابگوی قانون خواهم بود. وقتی ماجرا را به اداره گزارش کرد، خود او مورد تشویق هم قرار گرفت و هیچ گونه مسؤلیتی متوجهش نگردید.


منبع.کتاب کرامات باب الحوایج (زندگانی و کرامات حضرت عباس علیه السلام) 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۲ ، ۱۲:۲۵
محسن حسینی


مهدی جان

عمریست بی قرار نگاهت نشسته ایم

                                          از غصه نیامدنت پیر گشته ایم

ما پای عهد عاشقی سرخ  انتظار

                            با هر کسی به غیر تو،پیمان گسسته ایم

از دوری تو کاش بمیریم چون که ما

                                  از زندگی بدون تو دلگیر و خسته ایم


الهم عجل

        لولیک الفرج

                والعافیة والنصر.آمین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۲ ، ۱۰:۴۷
محسن حسینی


مولای من ، یا حسین(ع)

بخشیده شدن حر و جان دادنش در آغوش گرم شما

دلم را چه بی تاب توبه کرده است....

برای من گدا،کجا خوشتر از نشستن سر راه شما

بیا آقای من،بیا و ببین که چکمه های شرم،مرا چه سربه زیر کرده اند....

همه عاشقانه های عاشورایی ام را که کنار هم می گذارم طنابی می شود...

بیا و امشب این طناب را به گردنم بینداز

و مرا تا خیمه امام زمانم ، مهدی فاطمه ببر...

پاهایم آنقدر خاکی و دلم دنیایی شده که توان حرکت ندارم....

که روی دیدار ندارم....

مولای من،حسین جان نمیدانم تا کجا پیش رفته ام،

آیا از همان چهره هایی هستم که مسلم بعد از نمازش دید؟

از آنهایی هستم که نامه نوشتند و انکار کردند ؟

دعای عهد خواندند و پشت کردند؟

نمی دانم چقدر گوشت برادر مرده خورده ام،نمی دانم چقدر بی حرمتی کردم،

 چقدر دل شکسته ام، رنجانده ام،دروغ گفته ام،

تهمت زدم ، حسادت کرده ام ، چند جمعه خواب بودم...

نمی دانم آقای من که چقدر

دل مهدی فاطمه،امام زمانم را خون کرده ام،

که چقدر روسیاهم......

یا مهدی،امام زمانم،تنهای مظلومم،....

میخواهم همانند حر زانو بزنم،به خاک بیفتم،ناله زنم و بگویم


آقا پشیمانم،آقا پشیمانم ،آقا پشیمانم ،آقا پشیمانم،آقا پشیمانم....


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۲ ، ۱۹:۰۱
محسن حسینی

۱۵توصیه حاج آقا دولابی برای سبک زندگی

استاد اخلاق میرزا اسماعیل دولابی پیش از وفات برای زندگی مومنانه ۱۵ دستورالعمل را ذکر می‌کند که به ترتیب در ذیل آورده شده است.
به گزارش  آنا، استاد بزرگ اخلاق آقای میرزا اسماعیل دولابی پیش از وفات برای زندگی مومنانه 15 دستورالعمل را ذکر می‌کند که به ترتیب در ذیل آورده شده است:
 
1. هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است.
 
2.زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.
 
3.اگر غلام خانه‌زادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.
 
4. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.
 
5.موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.
 
6.اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد.
 
7.تربت، دفع بلا می‌کند و همه ی تب ها و طوفان ها و زلزله ها با یک سر سوزن از آن آرام می شود. مؤمن سرانجام تربت می‌شود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور می‌کند.
 
8.هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین ها باز می شود.
 
9. تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا به خدا می گویید خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی و…خدا می فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحمانی و… . کار محبت همین است.
 
10.با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر می شود. عبادت هم معرفت ایجاد می کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می آید و نهایتا به ولایت منجر می شود.
 
11.خدا عبادت وعده ی بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال های بعد را هم می خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ی بعد زنده باشیم.
 
12. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راست ی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.
 
 
13.ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دهه‌ی اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله
 
14.دل های مؤمنین که به هم وصل می‌شود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است...شخصِ تنها ، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می شود ، ولی آب کُر نه تنها نجس نمی شود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند."
 
15.هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در "الا"، تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه "الله"را بگو همه ی دلت را تصرف کند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۲ ، ۱۲:۲۶
محسن حسینی

احادیثی زیبا از امیرالمؤمنین حضرت علی(ع)

 امام علی (ع): حسود از تو خشنود نخواهد شد تا یکی از شما دو نفر بمیرد.
 امام علی (ع): وقتی تقدیر الهی برسد پرهیز باطل است.
 امام علی (ع): هیچ پندی مانند بیم دادن نیست.
 امام علی (ع): هر که اندازه خود را بشناسد هلاک نشود.
 امام علی (ع): هیچ زهدی مانند بی اعتنایی به حرام نیست.
 امام علی (ع): اندکی از حرص، آدمی را بر طمع بسیار وا می دارد.
 امام علی (ع): درمقابل دیگران عفو و گذشت داشته باش و به احدی چیزی که او را ناراحت می کند، نرسان.
 امام علی (ع): آن که بیش از حق خود تقاضا کند سزاوار محرومیت است.
 امام علی (ع): چه بسیار اندوهگینی که حزن و اندوهش او را به شادی ابدی وارد کند.
 امام علی (ع): آن که به حساب نفس خود برسد سعادتمند است.
 امام علی (ع): اگر خداوند بنده ای را دوست بدارد او را در برپایی حق یاری خواهد کرد.
 امام علی (ع): حکمت، گم شده مؤمن است. پس آن را به دست آور، هر چنددر نزد  اهل نفاق باشد.
 امام علی (ع): بندگی بی دانش و زهد، رنج بدن است.
 امام علی (ع): اندکی از حق، باطل بسیاری را از بین می برد.
 امام علی (ع): نماز، گناهان انسان را می زداید چنان که برگ از درخت بزدایند.
 امام علی (ع): شجاعت لحظه ای صبر کردن است.
 امام علی (ع): آن که بیش از حق خود تقاضا کند سزاوار محرومیت است.
 امام علی (ع): آن که به حساب نفس خود برسد سعادت مند است.
 امام علی (ع): گذشت درباره کسیست که درمقابل خدواند اقرار (به گناه) کند، نه کسی که اصرار ورزد.
 امام علی (ع): بهترین بخشش، گذشت در هنگام قدرت است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۲ ، ۱۰:۰۳
محسن حسینی

 اعوذبالله من الشیطان الرجیم ... استغفرالله ربی و اتوب الیه

سرو سوپ مخصوص درچین با طعم نوزاد انسان




ضمن عذرخواهی از شما بزرگواران برای درج این مقاله ...
گاهی لازم است برای تذکر برای مدعیان حقوق بشر و همچنین پیروان شیطان همچین مطالبی را عنوان کرد ... امید آن داریم تا احقاق حق مظلومان جهان به ید با برکت آقا صاحب العصر والزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)  ما هم به وظیفه خود عملی کرده باشیم...

این حقیقت قرن 21، شرم بر این انسانها، خواهش می کنم این لینک رو بدین همه بخونن تا بفهمن تو چه دنیای کثیفی زندگی می کنن
این یه داستان واقعیه از یه مقاله علمی تکان دهنده ای که تو چین منتشر شده، به همراه این خبر چند عکس نیز آمده است
تو ایالت کانتون چین (یا تو کشور چین)، سوپ گیاهی به همراه گوشت نوزاد سرو میشه که تبلیغ زیادی کردند که سلامتی و میل جنسی رو به طرز عجیبی بهبود می بخشه
قیمت سوپ 4000 دلاره حدودا و یک کارخونه دار تو مصاحبه ای که کرده گفته تاثیر این سوپ خوشمزه رو به عینه دیده!
این سوپ ترکیبی از مغذی ترین گیاهان، گوشت مرغ و جنین سالم انسانه که 8 ساعت آب پز یا بخارپز میشه!
این کارخونه دار 62 ساله با همسر دومش که 19 سالش بود بعد دو هفته باز واسه سرو سوپ اومده بود و راضی بود از اینکه تونسته تو این دو هفته هر روز با همسرانش --- داشته باشه!
یه روز زن و شوهری که دو دختر داشتند وبچه سومشون که جنین 5 ماهه بود و دختر تشخیص داده شده بود رو سقط کرده بودن اومده بودن واسه فروش!
قیمت این جنین 2000 دلاره، اگه کسی حاضر به فروش جنین مرده نشه، جفت جنین (اونایی که کمی مطالعه دارن، میدونن جفت جنین چیه) هم خریداری میشه، اما فقط 200 دلار
توضیح : این سوپ تندرستی در واقع یه هشدار جدی و یه پشت پا به بشریته

خواستگاه فعلی این حادثه چینه، عامل اصلی اینجور پدیده ها قانون تک فرزندیه،همه شون بچه پسر دوست دارن و فقیراشون دوست دارن حالا که دخترشون رو مجبورن سقط کنن به یه پولی برسن

الهم عجل لولیک الفرج.آمین



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۲ ، ۱۲:۰۵
محسن حسینی

معلم پیانو

نام من میلدرد است، میلدرد آنور. قبلاًدر ایالت آیوا در مدرسهء ابتدایی دی‌موآن معلّم موسیقی بودم. مدّت سی سال است تدریس خصوصی پیانو به افزایش درآمدم کمک کرده است. در طول سالها دریافته‌ام که سطح توانایی موسیقی در کودکان بسیار متفاوت است. با این که شاگردان بسیار بااستعدادی داشته‌ام، امّا هرگز لذّت داشتن شاگرد نابغه را احساس نکرده‌ام. یکی از این شاگردان رابی بود. رابی یازده سال داشت که مادرش (مادری بدون همسر) او را برای گرفتن اوّلین درس پیانو نزد من آورد. برای رابی توضیح دادم که ترجیح می‌دهم شاگردانم (بخصوص پسرها) از سنین پایین‌تری آموزش را شروع کنند. امّا رابی گفت که همیشه رؤیای مادرش بوده که او برایش پیانو بنوازد. پس او را به شاگردی پذیرفتم. رابی درس‌های پیانو را شروع کرد و از همان ابتدا متوجّه شدم که تلاشی بیهوده است. رابی هر قدر بیشتر تلاش می‌کرد، حس‌ّ شناخت لحن و آهنگی را که برای پیشرفت لازم بود کمتر نشان می‌داد. امّا او با پشتکار گام‌های موسیقی را مرور می‌کرد و بعضی از قطعات ابتدایی را که تمام شاگردانم باید یاد بگیرند دوره می‌کرد.
در طول ماهها او سعی کرد و تلاش نمود و من گوش کردم و قوز کردم و خودم را پس کشیدم و باز هم سعی کردم او را تشویق کنم. در انتهای هر درس هفتگی او همواره می‌گفت، "مادرم روزی خواهد شنید که من پیانو می‌زنم." امّا امیدی نمی‌رفت. او اصلاً توانایی ذاتی و فطری را نداشت. مادرش را از دور می‌دیدم و در همین حدّ می‌شناختم؛ می‌دیدم که با اتومبیل قدیمی‌اش او را دم خانهء من پیاده می‌کند و سپس می‌آید و او را می‌برد. همیشه دستی تکان می‌داد و لبخندی می‌زد امّا هرگز داخل نمی‌آمد. یک روز رابی نیامد و از آن پس دیگر او را ندیدم که به کلاس بیاید. خواستم زنگی به او بزنم امّا این فرض را پذیرفتم که به علّت نداشتن توانایی لازم بوده که تصمیم گرفته دیگر ادامه ندهد و کاری دیگر در پیش بگیرد. البتّه خوشحال هم بودم که دیگر نمی‌آید. وجود او تبلیغی منفی برای تدریس و تعلیم من بود. چند هفته گذشت. آگهی و اعلانی دربارهء تک‌نوازی آینده به منزل همهء شاگردان فرستادم. بسیار تعجّب کردم که رابی (که اعلان را دریافت کرده بود) به من زنگ زد و پرسید، "من هم می‌توانم در این تک‌نوازی شرکت کنم؟". توضیح دادم که، " تک‌نوازی مربوط به شاگردان فعلی است و چون تو تعلیم پیانو را ترک کردی و در کلاسها شرکت نکردی عملاً واجد شرایط لازم نیستی. او گفت، "مادرم مریض بود و نمی‌توانست مرا به کلاس پیانو بیاورد امّا من هنوز تمرین می‌کنم. خانم آنور، لطفاً اجازه بدین؛ من باید در این تک‌نوازی شرکت کنم! او خیلی اصرار داشت. نمی‌دانم چرا به او اجازه دادم در این تک‌نوازی شرکت کند. شاید اصرار او بود یا که شاید ندایی در درون من بود که می‌گفت اشکالی ندارد و مشکلی پیش نخواهد آمد. تالار دبیرستان پر از والدین، دوستان و منسوبین بود. برنامهء رابی را آخر از همه قرار دادم، یعنی درست قبل از آن که خودم برخیزم و از شاگردان تشکّر کنم و قطعهء نهایی را بنوازم. در این اندیشه بودم که هر خرابکاری که رابی بکنم چون آخرین برنامه است کلّ برنامه را خراب نخواهد کرد و من با اجرای برنامهء نهایی آن را جبران خواهم کرد.
برنامه‌های تکنوازی به خوبی اجرا شد و هیچ مشکلی پیش نیامد. شاگردان تمرین کرده بودند و نتیجهء کارشان گویای تلاششان بود. رابی به صحنه امد. لباسهایش چروک و موهایش ژولیده بود، گویی به عمد آن را به هم ریخته بودند. با خود گفتم، "چرا مادرش برای این شب مخصوص، لباس درست و حسابی تنش نکرده یا لااقل موهایش را شانه نزده است؟" رابی نیمکت پیانو را عقب کشید؛ نشست و شروع به نواختن کرد. وقتی اعلام کرد که کنسرتوی 21 موتزارت در کو ماژور را انتخاب کرده، سخت حیرت کردم.. ابداً آمادگی نداشتم آنچه را که انگشتان او به آرامی روی کلیدهای پیانو می‌نواخت بشنوم. انگشتانش به چابکی روی پرده‌های پیانو می‌رقصید. از ملایم به سوی بسیار رسا و قوی حرکت کرد؛ از آلگرو به سبک استادانه پیش رفت. آکوردهای تعلیقی آنچنان که موتزارت می‌طلبد در نهایت شکوه اجرا می‌شد! هرگز نشنیده بودم آهنگ موتزارت را کودکی به این سن به این زیبایی بنوازد. بعد از شش و نیم دقیقه او اوج‌گیری نهایی را به انتها رساند. تمام حاضرین بلند شدند و به شدّت با کف‌زدن‌های ممتدّ خود او را تشویق کردند. سخت متأثّر و با چشمی اشک‌ریزان به صحنه رفتم و در کمال مسرّت او را در آغوش گرفتم.
گفتم، "هرگز نشنیده بودم به این زیبایی بنوازی، رابی! چطور این کار را کردی؟" صدایش از میکروفون پخش شد که می‌گفت، "می‌دانید خانم آنور، یادتان می‌آید که گفتم مادرم مریض است؟ خوب، البتّه او سرطان داشت و امروز صبح مرد. او ناشنوا بود و اصلاً نمی‌توانست بشنود. امشب اوّلین باری است که او می‌تواند بشنود که من پیانو می‌نوازم. می‌خواستم برنامه‌ای استثنایی باشد. چشمی نبود که اشکش روان نباشد و دیده‌ای نبود که پرده‌ای آن را نپوشانده باشد. مسئولین خدمات اجتماعی آمدند تا رابی را به مرکز مراقبت‌های کودکان ببرند؛ دیدم که چشم‌های آنها نیز سرخ شده و باد کرده است؛ با خود اندیشیدم با پذیرفتن رابی به شاگردی چقدر زندگی‌ام پربارتر شده است. من هرگز نابغه نبوده‌ام امّا آن شب شدم. و امّا رابی ؛ او معلّم بود و من شاگرد؛ زیرا این او بود که معنای استقامت و پشتکار و عشق و باور داشتن خویشتن و شاید حتّی به کسی فرصت دادن و علّتش را ندانستن را به من یاد داد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۲ ، ۱۹:۱۱
محسن حسینی
ابزارهای مورد نیاز برای استعمار


اوریانا فالاچی روزنامه نگار برجسته ایتالیایی، از وینستون چرچیل سئوال می کند: "آقای نخست وزیر! شما چرا برای ایجاد یک دولت استعماری و دست نشانده به آن سوی اقیانوس هند می روید و دولت هند شرقی را به وجود می آورید، اما نمی توانید این کار را در بیخ گوشتان، یعنی در کشور ایرلند که سال هاست با شما در جنگ و ستیز است انجام دهید؟"

 وینستون چرچیل بعد از اندکی تامل پاسخ می دهد: "برای انجام این کار به دو ابزار مهم احتیاج داریم، که آن دو ابزار را در ایرلند در اختیار نداریم."

 روزنامه نگار می پرسد: "آن دو ابزار چیست ؟"

 چرچیل پاسخ می دهد: "اکثریت نادان و اقلیت خائن."
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۲ ، ۱۹:۱۰
محسن حسینی