وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

تعجیل امر فرج مولا امام عصر(عج) صلوات

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۰:۰۲
محسن حسینی

به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، بهار را لبنان باشی و بخواهی بوی بهار را استشمام کنی، باید به خانه‌های باصفای شهدا سری بزنی و عطر بهشت را در لبخند مادران شهدا استشمام کنی.

یکی از این خانه‌های بهاری، خانه باصفای ساده‌ای است که مانند بهشتی بر روی زمین جای گرفته. خانه «حاج عماد»، سردار بزرگ مقاومت، خانه ساده روستایی است که به صفای مادر بزرگوار سه شهید مزین است. مادر «جهاد، فواد و عماد» مادر مردانی است که به قول خودش پسرانش را برای شهادت تربیت کرده بود.

مادر سه شهید، آنها را در این خانه بزرگ کرده و از هر سوی این خانه خاطره‌ای شیرین دارد.

عماد 13 ساله بوده که شاگرد بنای این‌ خانه روستایی می‌شود و خانه‌ای چنین با صفا به دستان این اسطوره مقاومت ساخته می‌شود.

مادر عماد به وسعت زیبایی باغچه خانه‌اش خاطره بسیار دارد ولی خاطره‌ای شنیدنی از شهید بازسازی لبنان مهندس حسن شاطری از زبان او شنیدنی است؛

می‌گوید بعد از جنگ سی وسه روز شنیده بودم که مهندسی از ایران برای مدیریت و در دست گرفتن کار بازسازی به لبنان آمده اما او را نمی‌شناختم. تخریب جنگ زیاد بود و نگرانی ما هم در آن شرایط بسیار. خرابی‌ها باید زودتر آباد می‌شد و مردم باید زودتر سر و سامان می‌گرفتند. یک سال قبل از شهادت عماد بود، روزی نگرانیم را به او گفتم که در این شرایط مهندسی که از ایران آمده چگونه می‌تواند این همه کار را انجام دهد؟ حاج عماد لبخندی زد و گفت: «خیالتون راحت باشه کسی آمده که بهترین فرد برای این کار است.»

بعد یکسال و در زمان شهادت عماد روند بازسازی به قدری خوب پیش رفته بود که دیگر همه جا مهندس ایرانی را می‌شناختند؛ کسی که بی‌ وقفه کار کرده بود و خرابی‌ها زودتر از حد تصور همه آباد شده بود.

مهندس حسام بعد شهادت حاج عماد برای عرض تسلیت همراه مسئولین ایرانی به خانه ما که آمد اولین ‌بار بود که او را می‌دیدم. خانه شلوغ بود و همه به احترام او برخواستیم. در این مدت آنقدر تعریف او را شنیده بودیم که دوست داشتم او را از نزدیک ببینم. مهندس تا مرا دید، نزد من آمد وگفت : مادر، از شما تقاضایی دارم. صمیمیت کلامش بر جانم نشست وقتی مرا «مادر» خطاب کرد. گفتم : بفرمایید. گفت: «اگر میشه از این جایی که ایستادید چند قدم آن‌طرف‌تر بروید.» با تعجب گفتم: «حتما» و یک قدم عقب رفتم . ایشان با حضور آن همه مسئولین وجمع رسمی، بر زمین نشست و بر جای قدم‌هایم بوسه زد.

همه جمع منقلب شدند و من شرمنده تواضع ایشان. چون باید مقام ایشان را در لبنان بدانی و احترامی که همه ما برای ایشان قائل بودیم و بدانی که کار ایشان چقدر تواضع و صمیمیت به همراه داشت. ایشان برخاست و گفت: «شنیده‌ام بهشت زیر پای شماست.»

این چند سطر بهانه‌ای‌ست به مناسبت روز مادر تا بر جای پای قدم‌های مادر این شهید بزرگوار بوسه‌ای بزنیم.

.farsnews.com


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۲:۵۴
محسن حسینی


آقابیا به خداپشت دین شکست              ازغیبتت چه بگویم زمین شکست

آقابیا که دگر خون به دیده هاست           ازظلم وجور کمر اهل دین شکست

از شام تیره ی هجران وانتظار                روزی هزار بار دل اهل دین شکست

این جمعه ها همه بوی تو میدهد            آقا نیامدی،دل مادر حزین شکست

آقا بیا بنگر از ضربت عدو                        فرق امیر امامان به کین شکست

پهلوی یاور تنهای مرتضی                       باضربتی شدیدوسهمگین شکست

برکن تو سنت بیداد سقیفه را                 چون سنت سقیفه کمردین شکست



الهم عجل لولیک الفرج

شعر:محسن حسینی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۱:۴۶
محسن حسینی


ای بهشت قرب احمد فاطمه (س)             لیله القدر محمد (ص) فاطمه (س)

ای خدا مشتاق یا رب یا ربت                    ای سلام انبیا بر زینبت

عالم خاکی محیط غربتت                         آفرینش گشته گم در تربتت

کاروان دل روان در کوی تو                        قبله جان محمد (ص) روی تو

عصمت حق کوثر  پیغمبری                       بلکه زهرای محمد (ص) پروری

مشعل شب های احیای علی                  نقش لبخندت مسیحای علی

خانه کوچک پناه عالمت                          عمر خلقت یک دم از عمر کمت

عمر تو بالاتر از ارض و سماست                 هیجده سالت اگر خوانم خطاست

گرچه در این گردش لیل و نهار                   زیستی با خاکیان هیجده بهار

اولین نور آخرین روشنگری                         هم ازل را هم ابد را مادری

خلق عالم سائل و روزی خورت                  لیف خرما وصله های چادرت

ای سه شب بی قوت و از قوت تو سیر         هم یتیم وهم فقیر و هم اسیر

وحی بی ایثار تو کامل نشد                      هل اتی بی نان تو نازل نشد

آن که خاک مقدمش جان                         گفت جان من فدای فاطمه (س)

ای که در تصویر انسان زیستی                   کیستی تو کیستی تو کیستی

فوق هر تعریف و هر تفسیر هم                  پاکتر از آیه تطهیر هم

ای سجود آورده بر پای تو سر                    ای خدا هم از نمازت  مفتخر

مرتضی را محو صحبت کرده ای                  غرق در دریای حیرت کرده ای

مدح تو کی با سخن کامل شود                 وحی باید بر قلم نازل شود

آفرینش مانده حیرانت بسی                     به که نشناسد مقامت را کسی

بیم دارم هر که بشناسد تو را                    در مقام بندگی خواند خدا

ای دوعالم قبضه ای در مشت تو                 وی زمام خلق در انگشت تو

انبیا را رهبری کن فاطمه (س)                   اولیا را مادری کن فاطمه (س)

خاک را فیض تو آدم می کند                     فضه ات اعجاز مریم می کند

بر در بیتت مقام قنبری                            نیست کم از رتبه پیغمبری

آسمانی ها مسلمان تواند                       بنده مقداد و سلمان تواند

آنچه هست و نیست فیض عام توست         خوش ترین ذکر امامان نام توست

از نبی تا حضرت مهدی همه                     ذکرشان یا فاطمه یا فاطمه

خلق عالم بر درت  استاده اند                   انبیا در محضرت استاده اند

سائل بیت گلینت عالمی                         سته نبود باب احسانت دمی

ای گدا با کوه غم خرسند تو                     حل صد مشکل ز گردن بند تو

ای مهار ناقه ات زلف عفاف                      پیرهن بخشده در شام زفاف

عفو را نازم که گردد بسترت                     قاتلت هم نیست نومید از درت

سینه تو جنت پیغمبر است                      دامنت تا صبح محشر کوثر است

عیسی از لطف تو صاحب دم شده             آدم از خاک رهت آدم شده

اخترانت جمله ماه عالمند                        دخترانت خوبتر از مریمند

دست بوس قنبرت فرزانگی                      خاک پای فضه ات مردانگی

از شب میلاد تا آخر نفس                        مصطفی یک دست را بوسید و بس

آن هم ای دست خدا دست تو بود

ای بر آن لب ها و دست تو درود

زهره وام النجوم الظاهره

راضیه مرضیه زهرا طاهره

خاک ، مشتاق سجود فضه ات

کل قرآن در وجود فضه ات

تا ابد بادا سلام از داورت

بر تو و دامان زینب پرورت

مرغ جان را آشیانه در بام تو

نقش قلب آفرینش نام تو

ای خدا را کلک قدت در کفت

نام ما را ثبت کن در مصحفت

عقل کل از کل هستی شد جدا

تا چهل شب کرد خلوت با خدا

این چهل شب در سرش شور تو بود

بهر استقبال از نور تو بود

چون تو ذات کبریا گوهر نداشت

از محمد (ص) دوستی بهتر نداشت

بهترین گوهر ز  گوهر آفرین

هدیه شد بر شخص ختم المرسلین

دید قدر این گوهر را در زمین

کس نداند جز امیرالمومنین

جز علی کفو بر این گوهر ندید

مشتری زین مشتری بهتر ندید

تو ، رسول الله ، شویت بوالحسن

هر سه یک جانید با هم در سه تن

پس تویی ای عرش حق را قائمه

هم محمد (ص) هم علی (ع) هم فاطمه (س)

گر علی عالی اعلا نبود

بر تو چون ذات خدا همتا نبود

ای امیر المومنین حیران تو

کیست تا گوید سخن در شان تو

مسجدالاقصای دل پروانه ات

کعبه مشتاق طواف خانه ات

در طواف خانه ات افلاکیان

گوی سبقت برده اند از خاکیان

خانه ای دیوار و سقف آن ز گل

خشت خشتش از محمد (ص) برده دل

خاک آن با خون دل آمیخته

در حیاتش یک جهان جان ریخته

خانه نی رشک گلستان خلیل

آب بارانش سرشک جبرئیل

آستان آن صفا بخش صفا

حجره اش معراج روح مصطفی

آسمان آورده بر بامش پناه

سرزده در آن دو خورشید و دو ماه

مطبخش را روفتند از زلف حور

وز تنورش می رود بر عرش ، نور

اختران شمع دل افروز شبش

کوثر و ساقی کوثر صاحبش

عالمی پروانه و این خانه شمع

آفرینش گرد آن گردیده جمع

دل در این کاشانه تسکین یافته

هل اتی زین خانه آزین یافته

برتر از افلاکیانی فاطمه (س)

از چه بین خاکیانی فاطمه (س)

آسمانی ها تو را نشناختند

چون زمین را زادگاهت ساختند

از چه رو ای برتر از افلاکیان

سایه افکندی بفرق خاکیان

خانه گل جایگاه حور نیست

تیرگی را نسبتی با نور نیست

ما زتو اما تو از ما نیستی

کیستی تو کیستی تو کیستی

در تو تشریف خدائی یافتم

اقتدار کبریائی یافتم

هوش و عقل و بینشم رفته ز دست

بیم از آن دارم شوم زهرا پرشت

چون ببیند چشم احساسم تو را

با کدامین عقل بشناسم تو را

بشکن از مرغ عروجم بال و پر

تا نگیرم اوج از این بیشتر

باید این جا لال و کور و کر شوم

ورنه یا دیوانه یا کافر شوم

گرچه عمری در پناهت زیستم

آن که بشناسد تورا ما نیستیم

با وجود آن همه نعمت و سپاس

ناشناسی ناشناسی ناشناس

باید این جا لب فرو بست از بیان

روز محشر قدر تو گردد بیان

شمع جمع اهل محشر چهر تواست

مهر هر پرونده مهر مهر توست

جز تولای تو دست آویز نیست

بی تو رستاخیز رستاخیز نیست

دستگیر خلق در محشر توئی

منجی و بخشنده و داور توئی

نار زندانی شود در بند تو

خشم گردد مهر با لبخند تو

شعله های خشم ، باغ گل شوند

رعدها آوازه بلبل شوند

حق به محشر محور جودت کند

آن قدر بخشد که خشنودت کند

محشر از فیض تو گلباران شود

عفو ، مشتاق گنه کاران شود

صحنه محشر همه پابست توست

اختیار نار و جنت دست توست

مهر تو روز قیامت هست ماست

ریشه چادرت در دست ماست

روز محشر کار ما با فاطمه است

نقش پیشانی ما یا فاطمه است

بی کسیم و جز تو ما را نیست کس

روز و انفسا تو را داریم و بس

ای ره جنت ز باب رحمتت

نامه ها را شسته آب رحمتت

زشتی افعال ما را خاک کن

نامه اعمال ما را پاک کن

از کرامت بر جبین ما همه

ثبت کن هذا محب الفاطمه

محشر و بازار آن بازار توست

نام کل خلق در طومار توست

ای محمد (ص) زنده از لبخند تو

ای فدای یازده فرزند تو

تو قیامت را قیامت می کنی

بر امامان هم امامت می کنی

هر چه گوئی ذات بی چون آن کند

گر تو خواهی نار را رضوان کند

این عجب نبود به یک یا فاطمه (س)

حق دهد بر کار محشر خاتمه

بیم دارم با چنان لطف عظیم

قاتلت  را هم رهانی از جحیم

بین خلق و نار حائل می شوی

با حسین خود مقابل می شوی

او کند با پیکر بی سر قیام

گوید از هر زخم تن مادر سلام

آن سلام و پاسخش بشنیدنی است

آن گلوی پاره پاره دیدنی است

باز در محشر تو محشر می کنی

گریه بر آن جسم بی سر می کنی

محشر از اشک تو طوفان می شود

چشم ها یکباره گریان می شود

ناگهان آید یم رحمت به جوش

اشک ها سازد جهنم را خموش

این ندا خیزد ز حلقوم همه

اشفعی لی اشفعی لی فاطمه

ای خلایق از ازل مهمان تو

باغ حنت عاشق سلمان تو

فضه ات را پای بر چشم ملک

قنبرت را جاه برتر از فلک

جان حیدر در لب خندان تو

هفت آبا خاک  فرزندان تو

ای که از سر تا قدم پیغمبری

بلکه هم پیغمبری هم حیدری

ای محمد (ص) از تو دختر سر فراز

ای نماز آورده بر خاکت نماز

حمد و تکبیر و دعا دلداده ات

سجده برده سجده بر سجاده ات

در نمازت رخ ، ز شرم حی فرد

گه سفید گاه سرخ و گاه زرد

صبح می شد مهر رخسارت سفید

ظهر از آن نور ، سرخی می دمید

شامگاهان بس که میرفتی ز حال

زرد  می گردید نور آن جمال

حیف از آن صورت که آخر شد کبود

برگ گل را طاقت سیلی نبود

تو به اهل آسمان شمع رهی

زهره ای منصوره ای وجه اللهی

زهره و رخساره نیلی کجا

صورت حوریه و سیلی کجا

مسلمین ، روی کلامم با شماست

نسل آینده ، پیامم با شماست

این سخن فرموده پیغمبر است

منکر آن هر که باشد کافر است

گفت زهرا خلق من خوی من است

روح مابین دو پهلوی من است

مکتب من زنده از این دختر است

نسل من پاینده از این دختر است

جاودان ماند از او آثار من

بلکه آزارش بود آزار من

ضبط کن ای چرخ فریاد مرا

بشنوید آیندگان داد مرا

ناسپاسان ، دخت احمد را زدند   

فاش می گویم محمد (ص) را زدند

آنچه بیداد خزان با یاس کرد

درد آنرا باغبان احساس کرد

در پی حفظ حریم خویشتن

مرد باید پشت درآید نه زن

هیچ دانی دختر خیرالبشر

از چه جای حیدر آمد پشت در

دید مولایش علی تنها شده

خانه اش محصور دشمن ها شده

بر دفاع شوهرش فردی

بین آن نامردها مردی ندید

گفت باید پیش امواج خطر

یار بهر یار خود گردد سپر

من که تنها دختر پیغمبرم

پشت این در پیشمرگ حیدرم

فاطمه تنها طرفدار علیست

در هجوم دشمنان یار علیست

آن که باشد مرد این سنگر منم

اولین قربانی حیدر منم

چشم پوشیدم ز جان

ای مغیره هر چه میخواهی بزن

این در کاشانه ، این پهلوی من  

این غلاف تیغ این بازوی من

من به جان زخم  علی را می خرم

گو چهل نامرد ریزد برسرم

گر برآبد شعله از کاشانه ام

یا که گردد قتلگاهم خانه ام

گر شود پرپر ز جور قاتلم

غنچه نشکفته در باغ دلم

گر رود از ضرب سیلی هوش من

گوشواره بشکند بر گوش من

گر شوم با کوه آتش روبرو

یا رود مسمار در قلبم فرو

گر رسد در پشت در جان بر لبم

افتم از پا پیش چشم زینبم

گر شوم در لحظه سقط جنین  

از جفای دشمنان نقش زمین

باز می گویم به آوای جلی

یا علی (ع) و یا علی (ع) و یا علی (ع)

کافران دست خدا را بسته اید ؟  

بازوی مشکل گشا را بسته اید /

راستی تسلیم اهریمن شدید ؟

راستی با شیر حق دشمن شدید؟

هر چه هتک حرمت از حیدر کنید

هر چه بر او ظلم افزون تر کنید

هر چه زان مظلوم گردانید رو

هر چه ماند استخوانش در گلو

گر برد شب ها به نخلستان پناه

ور بگوید راز خود هر شب به چاه

گر بریدش سوی مسجد با طناب

ورسلام او بماند بی جواب

من امیر المومنین می دانمش

پیشوای مسلمین می دانمش

هر چه آید پیش ، زهرا با علیست

اول و آخر کلامش یا علیست

فاطمه (س) ما را هدایت می کند  

رهبری سوی ولایت می کند

فاطمه (س) دید از عدو آزارها   

کشته شد در ره حیدر بارها

روز تنهائی به حیدر داد دست    

تا غلاف تیغ دستش را شکست

دید دشمن فاطمه (س) جان علیست

بلکه با جانش نگهبان علیست

گفت باید جان حیدر را گرفت

از علی (ع) دخت پیمبر(ص) را گرفت

دید جان مرتضی پشت در است

از امام خویش هم تنها تر است

پای تا سر بغض و خشم و کینه بود

کینه هایش کینه دیرینه بود

بغض حیدر شعله ور در سینه داشت

سنگ بود و جنگ با آئینه داشت

سنگ و آئینه نمی دانم چه شد ؟

آهن و سینه نمی دانم چه شد ؟

آن قدر گویم که در بیت خدا

 قل هو الله گشت از قرآن جدا

بر گلستان ولایت تاختند

غنچه را با لاله پرپر ساختند

لاله زیر خار و خس افتاده بود

باغبان هم از نفس افتاده بود

ظلم و طغیان تا قیامت زاده شد

این چنین اجر رسالت داده شد

آن علی را لاله نیلوفری

از جفای خارها شد بستری

گشت در باغ ولایت برگ برگ  

بود در فصل بهارش شوق مرگ

گاه رفت از تاب و گه در تاب شد

لحظه لحظه قطره قطره آب شد

گرچه آتش داشت آهش سرد بود

ناله بود و سوز بود و درد بود

درد حیدر در وجود خسته اش

یک جهان غم در دل بشکسته اش

درد تنهائی حیدر قاتلش

یا علی ذکر طپش های دالش

آفتابی بر فراز بام بود

دست و پا  می زد  ولی آرام بود

گاه چشمش بسته بودی گاه باز

گاه خامش گاه در راز و نیاز

نیم روزی دیده از هم باز کرد   

راز دل را با علی ابراز کرد

کرد با سختی به مولایش نظر

گفت محبوبم حلالم کن دگر

سوخت سر تا پا علی از این سخن

خواست تا جانش برون آید ز تن

ناله زد کی یاور بی یاورم

همدم و همسنگر بی سنگرم

ای نفس هایت صدای روح من  

ای به امواج بلا ها نوح من

هستی من جان من جانان من

این قدر بازی مکن با جان من

ای چراغ من مگو از خامشی

ورنه پیش از خود علی را می کشی

ای علی را سرو باغ آرزو

هر چه می گوئی حلالم کن ، مگو

بی تو عالم سر به سر غمخانه باد

خانه بی فاطمه ویرانه باد

نه دلم را از فراغت چاک کن

نه بدست خویش اشکم پاک کن

باز زهرا چشم خود را باز کرد

راز دیگر با علی ابراز کرد

کای پسر عم هر چه گویم گوش کن

آتشم را در درون خاموش کن

یا علی امروز چون گردید شام

عمر زهرای تو می گردد تمام

من که بستم چشم ، دست از من بشوی

شب تنم از زیر پیراهن بشوی

شب مرا تشییع کن تا آن دو تن

یک قدم نایند بر تشییع من

گر به تشییع من آید قاتلم

داغ محسن تازه گردد در دلم

گر نماز آرد به جسم پاک من

قاتل سنگین دل و سفاک من

ناله از هر بند بندم سر کنم

شکوه از تو پیش پیغمبر کنم

تا نشان ماند بجا از غربتم

بی نشان باید بماند تربتم

جون بدست خویش با رنج و تعب

پیکرم را دفن کردی نیمه شب

در کنار قبر پنهانم بمان

تا صدایت بشنوم قرآن بخوان

گرچه رفت از دست ، یار و یاورت

فاطمه ، تنهاترین همسنگرت

غم مخور داری یگانه یاوری

تربیت کردم برایت دختری

او تو را مردانه یاری می کند

مثل زهرا خانه داری می کند

شب که خاموشی و جانت بر لب است

چاه غم های تو قلب زینب است

ای مدینه ای همه سوز و گداز

ای شب تاریک ، صحرای حجاز

ای بیابان سکوت و اشک و خون

ای سپهر خیره چشم نیلگون

این سکوت این گریه پیوسته چیست ؟   

این صدای ناله آهسته چیست ؟

خشت خشت خانه ای را زمزمه است

ناله یا فاطمه یا فاطمه است

خانه ای دربسته ، نه ، در نیم باز

اهل آن چون شمع در سوز وگداز

دو کبوتر برده سر در بال هم    

هر دو گریانند بر احوال هم

کرده بر تن چار ساله بلبلی

رخت ماتم درغم خونین گلی

در کنار خانه چندین پیرمرد

پای تا سر سوز و اشک و آه و درد

باغبانی با دو دست خویشتن

کرده خونین لاله خود را کفن

ساعت سخت فراق آغاز

مخفی و آهسته درها باز شد

شد برون آرا با رنج و ملال

هفت مرد و چار طفل خردسال

چار تن دارند تا بوتی

دیده گریان سینه سوزان لب خموش

در دل تابوت جان حیدر است

هستی و تاب و توان حیدر است

گوئی آنشب مخفی از چشم همه

هم علی تشییع شد هم فاطمه (س)

شهر پیغمبر محیط غم شده

زانوی سردار خیبر خم شده

آسمان بر اشک او مبهوت بود

جان شیرینش در آن تابوت بود

او پی تابوت زهرا می دوید

نه ، بگو تابوت ، او را می کشید

کم کم از دستش زمام صبر رفت

با دو زانو تا کنار قبر رفت

زانویش لرزید اما پا فشرد

دست ها را جانب تابوت برد

خواست گیرد آن بدن را روی دست

زانویش لرزید باز از پا نشست

کرد چشمی جانب تابوت باز

گشت با جانان خود گرم نیاز

کای وجودت عرش حق را قائمه

یاریم کن یاریم کن فاطمه

یاریم کن کز زمین بردارمت

با دو دست خود به گل بسپارمت

وای بر من مرده ام یا زنده ام

قبر تو یا قبر خود را کنده ام

آسمان ، اشک علی را پاک کن

جای محبوبم مرا در خاک کن

اسین چراغ چشم خون بار من است

این همان تنهاترین یار من است

صبر کردم تا شکست آئینه ام

ای نفس با جان برآ از سینه ام

یا محمد (ص) دختر خود را بگیر

لاله نیلوفر خو را بگیر

در دل شب پر شکسته بلبلی

برده بهر باغبان خونین گلی

گل مگو پامال گشته لاله ای

برگ برگش را صدای ناله ای

خاک ، گلی میشد ز اشک جاری اش

تا کند دستی ز رحمت یاری اش

ناگهان از آن بهشت بی نشان

گشت بیرون دست های باغبان

کای شکسته بال و پر بلبل بیا

وی به قلبت مانده داغ گل بیا

باغبانم ،هست و بودم را بده

یا علی یاس کبودم را بده

از چه یاسم این چنین پرپر شده

لاله من باغ نیلوفر شده

ای بیابان گل ز اشک جاری ات

آفرین بر این امانت داری ات

باغبان تا یاس پرپر راگرفت

اشک خجلت چشم حیدر را گرفت

یا محمد (ص) از رخت شرمنده ام

فاطمه جان داده و من زنده ام

شاخه یاست اگر بشکسته بود

دست های باغبانت بسته بود

یا محمد (ص) دخترت در خاک خفت

دردهای خویش را با من نگفت

اینکه بگرفتیش جنان من است

بلکه هم جان تو هم جان من است

قلزم خون کاسه صبر علیست  

خانه بی فاطمه قبر علیست

غصه ها در دل صد چاک ریخت

بر تن محبوبه خود خاک ریخت

حبس شد در سینه تنگش نفس  

بود چون مرغ اسیری در قفس

رفته بود از دست نخل و حاصلش

خاک را گل کرد با خون دلش

سینه اش می سوخت از سوز سه داغ

کرد روشن از شرار دل چراغ

لب فروبست و به یارش برد

ریخت اشک و ریخت اشک و ریخت اشک

زمزم از دریای چشمشم سر گرفت

مثل کعبه قبر را در برگرفت

ناله زد کای با وفا یار علی

ای چراغ چشم بیدار علی

همسرم دستی برون از خاک کن

اشک از رخسار حیدر پاک کن

ای ترابت گل ز اشک بوتراب

وی دعای شامگاهت مستجاب

بار دیگر یک دعا کن از درون    

جان حیدر با نفس آید برون

اشک من در دیده بی لبخند تو است

تکیه گاهم شانه فرزند تو است

ای سلام من به جسم و روح تو

جان فدای پیکر مجروح تو

ای شکسته پیش من آئینه ات

وی مدال دوستی بر سینه ات

آن قدر بر بغض من دامن  زدند

تا تو را در پیش چشم من زدند

کاش آنجا دست من بشکسته بود

کاش چشمم جای دستم بسته بود

خاز غم زد ، بر وجودم نیشتر    

هر چه گفتم عقده ام شد بیشتر

به که لب بر بندم  و زاری کنم    

 بر تو پنهانی عزا داری کنم

شعر (میثم) آتش جان من است

شعله های قلب سوزان من است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۳:۳۴
محسن حسینی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۲:۲۴
محسن حسینی

عن عائشة ام‏المؤمنین، قالت: ما رایت احدا اشبه سمتا و خدیا برسول‏اللَّه فى قیامها و قعودها من فاطمة بنت رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم


قالت: و کانت اذا دخلت على النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلم قام الیها فقبلها و اجلسها فى مجلسه، و کان النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلم اذا دخل علیها قامت من مجلسها فقبلته و اجلسته فى مجلسها.


فلما مرض النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلم، دخلت فاطمة فاکبت علیه فقبلته، ثم رفعت راسها فبکت ثم اکبت علیه، ثم رفعت راسها فضحکت فقلت: ان کنت لاظن ان هذه من اعقل نسائنا فاذا هى من النساء، فلما توفى النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلم، قلت لها: ارایت حین اکببت علیه فرفعت راسک فضحکت، ما حملک ذلک؟!
قالت: انى اذا لبذرة اخبرنى انى اسرع اهله لحوقا به فذلک حین ضحکت.


فاطمه (س) در قیام و قعودش شبیه پیامبر (ص) است... از عایشه نقل شده است که گفت: کسى را شبیه‏تر از فاطمه (س) به رسول خدا (ص) از نظر رفتار و روش فردى در قیام و قعود ندیدم.

هنگامى که فاطمه (س) بر پیامبر (ص) وارد مى‏شد، پیامبر (ص) پیش پاى او قیام مى‏کرد و او را مى‏بوسید و در جاى خود مى‏نشاند و متقابلا هنگامى که پیامبر (ص) بر فاطمه (س) وارد مى‏شد، فاطمه (س) پیش پاى پدر قیام کرده او را مى‏بوسید و در جاى خود مى‏نشاند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۲:۰۴
محسن حسینی

یکى از آداب و رسوم زمان پیشین این بود که یکدیگر را به اسم صدا مى‏کردند، و این نوع خطاب نسبت به بعضى‏ها خلاف ادب بود، مخصوصاً حضرت رسول اکرم صلوات‏اللَّه و سلامه علیه که از مقام والا و احترام خاصى برخوردار بود نمى‏باید مثل سایر افراد مخاطب قرار گیرد.
لذا خداوند متعال در این رابطه آیه‏اى نازل فرمود که مسلمین موظف و مکلف شدند آن حضرت را رسول‏اللَّه خطاب کنند.

در این میان حضرت فاطمه هم مى‏خواست به این برنامه عمل کند، رسول اکرم (ص) از او خواست که به پدر پدر بگوید، حدیثى که مى‏خوانید در همین رابطه است:
عن الصادق علیه‏السلام قالت فاطمة علیهاالسلام: لما نزلت: ?لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا?


(ر) هبت رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم آن اقول له: یا ابة فکنت اقول: یا رسول‏اللَّه فاعرض عنى مرة او اثنتین او ثلاثا، ثم اقبل على فقال: یا فاطمة انهالم تنزل فیک و لا فى اهلک و لا فى نسلک، انت منى و انا منک.

انما نزلت فى اهل الجفاء والغلظة من قریش اصحاب البذخ والکبر، قولى: یا ابة، فانها احیى للقلب و ارضى للرب.

از امام صادق علیه‏السلام روایت شده که حضرت فاطمه سلام‏اللَّه‏علیها فرمود: وقتى که آیه‏ى (لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا) یعنى پیغمبر را مثل یکدیگر صدا نزنید نازل شد، منهم ترسیدم از اینکه به آن حضرت (اى پدر) بگویم. لذا آن حضرت را یا رسول‏اللَّه مى‏گفتم.

حضرت فرمود: اى فاطمه این آیه درباره‏ى تو و خانواده‏ات و نسلت نازل نشده، تو از منى و من از تو هستم، بلکه درباره‏ى جفاکاران و درشت‏خویان از قریش و گردنکشان و اهل کبر و غرور نازل شد، شما: اى پدر بگو که قلبم را زنده مى‏کند و خدا را خشنود مى‏نماید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۱:۵۸
محسن حسینی

فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام نه تنها براى افراد مستمند و بى‏چاره در خانه کمک و ایثار داشت، بلکه در داخل خانواده‏ى خود نیز ایثارگر بود و به هر یک از خانواده‏ى خود نیز ایثارگر بود و به هریک از خانواده‏ى خویش اعم از شوهر و فرزندان ایثار مى‏کرد.
فاطمه علیهاالسلام خود نمى‏خورد و على علیه‏السلام را سیر مى‏کرد، و خود گرسنه مى‏ماند و درد و رنج مى‏کشید، ولى شوهرش را متوجه نمى‏ساخت، و حتى جاهاى مجروح و متورم بدنش را که از هجوم و ضرب مهاجمین خونخوار و منافق به خانه‏اش صورت گرفته بود، از شوهرش پوشیده داشت و على آنها را هنگام غسل دادن پیکر پاک زهرا متوجه شد.
فاطمه علیهاالسلام به فرزندان نیز ایثار داشت و شبانه روز براى آنان زحمت کشید و دستاس نمود و با مهر و محبت بى‏نظیر آنان را پرورش داد و راه و رسم پرورش فرزند را به پیروانش نشان داد. او در حالى که مشغول کارهاى سخت و از جمله آرد کردن جو مى‏شد، از بچه‏هاى خود نیز غفلت نمى‏کرد و با آن حال به آنان مى‏رسید و نوازش مى‏فرمود...
آرى اخلاق اصیل و واقعى، هر انسانى را در رفتار خانوادگیش باید جستجو کرد، نه اخلاق بیرون مرزى و خارج از خانواده، که معمولاً در چنین مواقع، حقیقت‏یابى و حقیقت‏شناسى مشکل است، و اى بسا سر از تزویر حقه‏بازى درمى‏آورد.
زهرا تجسم ایثار به خانواده و توده‏هاى جامعه بود و در این میان از ایثارگرى او به پدرش نباید غفلت کرد. وى روزى از پدر بزرگوارش در منزل خود پذیرایى نمود و با پاره نانى آن حضرت را سیر کرد، در حالى که پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله سه روز بود که طعامى میل نکرده بود و فاطمه علیهاالسلام دلش به حال پدر مى‏سوخت و از شدت عاطفه گریه مى‏کرد. (1)
از حضرت على علیه‏السلام نقل شده است:
ما مشغول کندن خندق بودیم- که بدین وسیله از تهاجم دشمن جلوگیرى نماییم- ناگاه فاطمه علیهاالسلام به حضور پدر رسید و پس از عرض ادب، پاره نانى را به آن حضرت تقدیم داشته و گفت: پدر! این نانها را براى حسنین پخته بودم، اینک اینها را براى تو آوردم. پیامبر خدا آن نان را گرفت و گفت: فاطمه جان! این نخستین طعامى است، که در طول سه روز، پدرت میل مى‏کند. (2)
در روزگار دیگر رسول خدا به شدت گرسنه بود و نمى‏توانست تحمل کند، بدین منظور سر به بیوتات همسرانش زد، ولى چاره‏اى نشد، سپس به خانه فاطمه آمد، با کمال تأسف آنجا نیز طعامى نبود، پیامبر الهى با تمام گرسنگى از خانه دختر برگشت، در این میان دو عدد نان و مقدارى گوشت از یکى از همسایه‏ها به دست زهرا رسید، آن بانوى ایثارگر آنها را در ظرفى گذاشت و یکى از فرزندانش را به دنبال پدر فرستاد و چنین گفت: سوگند به خدا، رسول خدا را بر خود و فرزندانم مقدم مى‏دارم. (3)
رسول خدا دوباره وارد خانه دختر شد و از رسیدن تحفه و طعام آگاه گشت، در این بین فاطمه علیهاالسلام غذا را به حضور پدرش آورد، ولى دست غیبى را که از لطف خدا سرچشمه گرفته بود، بالاى سرش دید، زیرا ظرف غذا پر از طعام بود، همگى کنار هم نشسته، خوردند و سیر شدند و سپس زنان و همسران رسول خدا و همسایه‏هاى فاطمه علیهاالسلام نیز از آن بهره‏مند گشتند. (4)
از مجموع این قضایا نتیجه مى‏گیریم که فاطمه علیهاالسلام به پدر و سایر اعضاى خانواده‏اش نیز فوق‏العاده ایثارگرى کرده و پیوسته براى سلامتى آنان تلاش نموده است.
حتى در تاریخ و کتب تفسیر و حدیث شیعه و سنى آمده است که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام مریض شدند، فاطمه همراه با شوهرش نذر کردند که آن دو بزرگوار خوب شوند، آنان سه روز روزه بگیرند...
پس از شفاى فرزندان فاطمه، آن حضرت شخصاً براى شمعون یهودى کار کرد و از اجرت آن مقدارى جو گرفت و سه روز روزه گرفت. هنگام افطار غذایش را- همچون سایر اعضاى خانواده‏اش- به تربیت به مسکین، یتیم و اسیر کافر داد، و سوره‏ى دهر در حق آنان نازل شد. (5)
و بدین طریق به جهان و جهانیان ثابت کرد که وى تا چه حدى به بچه‏هایش ایثارگر است؟ و در حق سایر مردم نیز تا آنجا ایثار کرد که سه روز گرسنگى را تحمل کرد، ولى اسیر کافر را سیر نمود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۱:۵۲
محسن حسینی

در حدیثى از امام صادق- علیه‏السلام- آمده است که: «جز خدا هیچ نبود، پس خداوند پنج نور را از جلال و عظمت خود آفرید و براى هر یک از آن انوار، اسمى از اسماى الهى بود. خدا «حمید» است و این اسم در محمد- صلى اللَّه علیه و آله- ظهور یافت.

خدا «اعلى» است که در امیرالمؤمنین على- علیه‏السلام- ظهور یافت.

و براى خدا «اسماى حسنى» وجود دارد که نام حسن و حسین- علیهماالسلام- از آن اسماء مشتق است.

و از اسم «فاطر» او، نام زهراى اطهر، فاطمه اشتقاق پیدا کرد پس وقتى که آن انوار را آفرید، اینها را در میثاق قرار داد، پس در طرف راست عرش جا گرفتند.

و خدا فرشتگان را از نور آفرید پس وقتى که فرشتگان به این انوار نظر کردند، امر و شأن اینها را بزرگ شمردند و تسبیح را (از آنها) فراگرفتند و این مطابق با گفته‏ى فرشتگان است که در قرآن آمده است: به حقیقت ما (در انتظار اوامر الهى در تدبیر عالم) صف کشیده‏ایم.

و به راستى ما تسبیح کننده‏ایم، و آن هنگام که آدم- علیه‏السلام- را آفرید آدم به سوى این انوار از طرف راست عرش با دقت نظر نموده عرض کرد: اى صاحب اختیار من! آنان کیستند؟

خداى متعال در پاسخ فرمود: اى آدم! آنها برگزیدگان من و خواص من هستند، اینها را از نور عظمت و بزرگى‏ام آفریده‏ام و از اسمهاى خودم اسمى را براى اینها برگرفتم، پس عرض کرد: اى پروردگارم! به حقى که تو بر اینها دارى اسمهاى اینها را به من بیاموز، پس خداى متعال فرمود: اى آدم! این اسمها نزد تو امانت باشد (که) سرّ و رازى از راز من است. غیر تو نباید بر آن آگاه شود جز به اذن من، عرض کرد: پروردگارم قبول کردم.

خداوند پس از گرفتن این پیمان، اسمهاى آنها را به آدم- علیه‏السلام- تعلیم داد. و به فرشتگان عرضه کرد، هیچ کدام به آنها عالم نبودند، پس در پاسخ قول خداى متعال که فرمود: مرا از نامهاى اینها خبر دهید اگر راست مى‏گویید، عرض کردند: منزهى تو! براى ما علمى نیست جز آنچه به ما آموخته‏اى.

همانا تو عالم و داراى حکمتى. (آنگاه خداوند) فرمود: اى آدم! فرشتگان را به اسمهاى آن انوار خبر ده، پس وقتى که اینها را به اسماء خبر داد، فرشتگان دانستند که این مطلب (در نزد آدم) به امانت گذاشته شده و آدم به سبب آگاهى از آن، فضیلت و برترى یافته است. سپس امر به سجده‏ى آدم- علیه‏السلام- شدند؛ زیرا که سجده‏ى ملائکه، فضیلتى براى آدم و عبادت براى خداى متعال بود. چون که سجده ملائکه، سزاوار آدم بود»

رسول خدا فرمود: هنگامى که خداى تعالى حضرت آدم ابوالبشر را آفرید و از روح خود در او بدمید، آدم به جانب راست عرش نظر افکند، آنجا پنج شبح غرقه در نور به حال سجده و رکوع مشاهده کرد، عرض کرد: خدایا قبل از آفریدن من، کسى را از خاک خلق کرده‏اى؟ خطاب آمد: نه، نیافریده‏ام. عرض کرد: پس این پنج شبح که آنها را در هیئت و صورت همانند خود مى‏بینم چه کسانى هستند؟

خداى تعالى فرمود: این پنج تن از نسل تو هستند، اگر آنها نبودند، ترا نمى‏آفریدم، نامهاى آنان را از اسامى خود مشتق کرده‏ام (و من خود آنان را نامگذارى کرده‏ام)، اگر این پنج تن نبودند، نه بهشت و دوزخ را مى‏آفریدم و نه عرش و کرسى را، نه آسمان و زمین را خلق مى‏کردم و نه فرشتگان و انس و جن را.

منم محمود و این محمد است، منم عالى و این على است، منم فاطر و این فاطمه است، منم احسان و این حسن است، و منم محسن و این حسین است. به عزتم سوگند، هر بشرى اگر به مقدار ذره‏ى بسیار کوچکى کینه و دشمنى هر یک از آنان را در دل داشته باشد، او را در آتش دوزخ مى‏افکنم... یا آدم، این پنج تن، برگزیدگان من هستند و نجات و هلاک هرکس وابسته به حب و بغضى است که نسبت به آنان دارد. یا آدم، هر وقت از من حاجتى مى‏خواهى، به آنان توسل کن.

ابوهریره مى‏گوید، پیامبر اکرم در ادامه‏ى سخن فرمود: ما پنج تن کشتى نجاتیم، هرکس با ما باشد، نجات یابد، و هرکس که از ما روگردان شود هلاک گردد. پس هرکس حاجتى از خدا مى‏خواهد پس به وسیله‏ى ما اهل‏بیت از حضرت حق تبارک و تعالى مسئلت نماید».
حقیقت آنست که پنج تن مقدّس رمز خلقتند:

یا أحمَدُ! لَو لاکَ لَما خَلَقتُ الأفلاکَ، وَ لَو لا عَلِىُّ لَما خَلَقتُکَ، وَ لَو لا فاطِمَةُ لَماخَلقُتُکما. (2)
اى احمد! اگر تو نبودى آسمان و زمین نمى‏آفریدم و اگر على نبود تو را نمى‏آفریدم و اگر فاطمه نبود شما را نمى‏آفریدم (یعنى شمایان رمز خلقتید).

و فاطمه حوریّه‏اى بود که چند صباحى لباس آدمیان در بر نمود



منبع

1- تفسیر فرات، ص 11، ط نجف.

2- میرجهانى: (ال) جُنّة العاصمة، ص 148 (به نقل از کشف الآلى صالح بن عبدالوهّاب بن عرندس) (و) مرندى: ملتقى البحرین، ص 14 (و) مستنبط: القطره ج 1: ص 164 (و) قمى: سفینةالبحار، ماده «خلق» (و) نمازى: مستدرک سفینةالبحار، ج 3: ص 334 (حدیث قدسى)
منابع:aviny.com
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۱:۴۴
محسن حسینی

ساعت 3 شب بود که صدای تلفن , پسری را از خواب بیدار کرد.
پشت خط مادرش بود
.پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟
مادر گفت: 25 سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی. فقط خواستم بگویم
تولدت مبارک
پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد ,
صبح سراغ مادرش رفت وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت
ولی مادر دیگر در این دنیا نبود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۱:۲۸
محسن حسینی

مادر تنها کسیست که میتوان “دوستت دارم”‌هایش را باور کرد حتی اگر نگوید…
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۱:۰۹
محسن حسینی

شهید بابایی با 3000 ساعت پرواز با هواپیماهای جنگنده مختلف، کارنامه درخشانی از خود و میهنش بجای گذاشته است. آن چه برای همگان عجیب بود، نوع وضعیت ظاهری ایشان بود. فردی با لباس ساده و اکثرا بسیجی با سری تراشیده، بی آلایش که در اکثر اوقات او را با یک بسیجی ساده اشتباه می‌گرفتند. روزی درحالی که فرمانده پایگاه بود، با سینی چای از بسیجیان پذیرایی می‌کرد و کسی هم او را نمی‌شناخت. چهره‌ای که برای عراقی‌ها به‌عنوان یک افسر شجاع و نترس شناخته شده بود و آنها از نام او نیز می‌ترسیدند، سینی چای را جلوی بسیجیان می‌گرفت که ناگهان یکی از بسیجی‌ها که گویا خسته هم بود به حالت پرخاش به ایشان می‌گوید:این چه چایی هست که آوردی ... این که سرده ما داریم می‌رویم برای شما بجنگیم.

در این هنگام بابایی با لبخندی که بر لب داشت می گوید:

- چشم برادر ... همین الان براتون عوضش می‌کنم

بعد از خروج بابایی، فرمانده بسیجی‌ها با عصبانیت رو به بسیجی جوان می‌کند و می‌گوید:
-
هیچ می‌دانی اون کسی که سرش داد زدی چه کسی بود؟ او سرهنگ بابایی، فرمانده پایگاه است تو باید برای این کار جریمه بشی. 

در این هنگام بابایی وارد می‌شود و درحالی که سر خود را پایین انداخته بود، سینی را جلوی بسیجی می‌گیرد و می‌گوید بفرمایید برادر.

بسیجی که از کرده خود بسیار پشیمان بود، شروع به معذرت خواهی می‌کند که بابایی می‌گوید احتیاجی نیست ما همه برای خدمت آمدیم.

بابایی همیشه برای کارها و عملیات سخت و خطرناک داوطلب بود و شخصاً برای آگاهی از مشکلات موجود، به صورت ناشناس به پایگاه‌ها و مناطق جنگی سفر می‌کرد.

بنیانگذار سوختگیری هوایی درشب برای هواپیمای "اف14"و تشکیل گردان کربلا

  در این زمان با توجه به این‌که هواپیماهای "اف14" در بعضی از مواقع تا 12 ساعت پرواز ممتد در شب داشتند، نیاز به سوخت‌گیری هوایی در شب امری اجتناب ناپذیر بود که وی به‌عنوان اولین کسی که این کار را کرده بود، به خلبانان دیگر آموزش‌های لازم را می‌داد
بابایی در نهم آذر سال 1362 ضمن ارتقای درجه به سرهنگ تمامی،به عنوان معاونت عملیات فرماندهی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی منصوب و به تهران منتقل شد ولی مگر او می توانست پشت میز بنشیند؟!

در این زمان بابایی به همراه شهید اردستانی در قرارگاهی به نام "رعد" اقدام به تشکیل گردانی با عنوان "گردان کربلا" نمودند و با جمع کردن تعدادی از خلبانان در این گردان، عملیات خطرناک را داوطلبانه انجام می‌دادند.

 

نگذارید بابایی پرواز کند

تعدادی از دوستان ایشان خدمت حضرت آیت‌الله طاهری رفتند و از او درخواست کردند که به دلیل خطرات فراوان، بابایی را از پروازهای جنگی منع کند.

وقتی که حاج آقای طاهری به او می‌گوید

- به دلیل این که پست شما مهم است و بهتر است که به‌دلیل خطرات احتمالی به پروازهای عملیاتی نروی.

می گوید:حاج آقا منم مثل خلبان‌های دیگه. اونا هم براشون خطر هست

و با توضیحاتی که بابایی می‌دهد آیت‌الله طاهری قانع می‌شود.

از این به بعد باز هم بابایی درحالی که فرمانده بود، در عملیات شرکت می‌کرد و می‌گفت
-
فرمانده باید جلوتر از همه باشد.

تا زمان شهادت پروازهای عملیاتی او ادامه داشت. به طوری که از سال 1364 تا زمان شهادت 60 ماموریت خطرناک برون مرزی را با موفقیت انجام داد تا به همگان اثبات کنند که یاران روح‌الله از مرگ هراسی ندارند و آماده مقابله با دشمنان ایران و اسلام و انقلاب هستند.

ابتکاری دیگر

در همین سال‌ها نیروی هوایی با کمبود خلبان در هواپیمای "اف14" مواجه بود که بابایی طرحی را ارائه کرد که بر مبنای آن تعدادی از خلبانان ماهر هواپیمای "اف 5" برای آموزش پرواز با "اف14" انتخاب شوند و بر روی این هواپیما انتقال پیدا کنند. او خود مشغول انتخاب خلبانان شد و تعدادی از خلبانان ماهر "اف 5" برای این کار انتخاب شدند. در آن زمان این طرح بسیار برای نیروی هوایی و ادامه پروازهای "اف14" حیاتی بود که با تدبیر بابایی این طرح با موفقیت کامل انجام شد. 

ستاری از من لایق‌تر است

در سال 1365 مقدمات فرماندهی بابایی در نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران فراهم شده و حکم او توسط ریاست محترم جمهوری امضاء شده بود و فقط امضای حضرت امام (ره) مانده بود. بابایی درحالی که در مرخصی بود، به سرعت خود را به تهران رساند و مانع این کار شد و برای این پست، امیر سرلشکر منصور ستاری را که در آن زمان سرهنگ تمام بود، پیشنهاد داد و گفت که او از من لایق‌تر است

در تاریخ هشتم اردیبهشت سال 1366 بابایی به درجه سرتیپی ارتقاء یافت ولی همچنان پروازهای عملیاتی را انجام می‌داد.

نزدیک به عید قربان بود. عباس که همیشه تقاضاهای دوستان و اطرافیان خود را مبنی بر سفر به حج بی‌جواب می‌گذاشت، این بار که اصرار دوستان را می‌بیند می‌گوید:

- شما بروید ... من خودم را تا عید قربان می رسانم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۰:۵۰
محسن حسینی



در مراسم چهلم شهید بایایی، در میان سوگوارن مردی میان سال با کلاه نمدی به شدت گریه می‌کرد. یکی از دوستان شهید بابایی به او نزدیک می‌شود و می‌گوید:

- پدر جان این شهید با شما نسبتی داشته؟

و مرد جواب می‌دهد:

- او همه زندگی ما بود. ما هرچه داریم از اوست.

مرد ادامه می‌دهد:من اهل ده زیار هستم. اهالی روستای ما قبل ازاین‌که شهید بابایی به آن‌جا بیاید،در تنگنا بودند.ما نمی‌دانستیم او کیست. لباس بسیجی بر تن داشت. برای ما حمام ساخت، مدرسه ساخت، غسالخانه ساخت و هرکس که گرفتاری داشت پیش او می‌رفت. او یاور بیچاره‌ها بود. هر وقت پیدایش می‌شد، همه با شادی می‌گفتند: اوس عباس آمد. چند وقتی پیدایش نشد. گویا رفته بود تهران. روزی آمدم اصفهان، عکس هایش را روی دیوار دیدم. مثل دیوانه‌ها هر که را می‌دیدم می‌گفتم او دوست من بود ولی کسی حرف مرا باور نمی‌کرد. به بچه های نیروی هوایی هم گفتم جواب دادند: پدر جان می‌دانی او کیست او تیمسار بابایی فرمانده عملیات نیروی هوایی است. گفتم: ولی او برای ما کارگری می‌کرد. دلم از این که او ناشناس آمد و ناشناس هم رفت آتش گرفته است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۰:۳۷
محسن حسینی


خدایا! خدایا! تو را به جان مهدی (عج) تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار.

به خدا قسم من از شهدا و خانواده‌های شهدا خجالت می‌کشم تا وصیتنامه بنویسم.

حال سخنانم را برای خدا در چند جمله ان‌شاءالله خلاصه می‌کنم.

خدایا! مرگ مرا و فرزندانم و همسرم را شهادت قرار بده.

خدایا! همسر و فرزندانم را به تو می‌سپارم.

خدایا! من در این دنیا چیزی ندارم و هر چه هست از آن توست.

پدر و مادر عزیزم! ما خیلی به این انقلاب بدهکاریم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۰:۲۳
محسن حسینی




کسی که عبادت های خالصانه خود را به سوی خدا فرستد، پروردگار بزرگ، بهترین مصلحت او را به سویش فرو خواهد فرستاد.
بحار الانوار، ج 70، ص 249

 پاداش خوش رویی در برابر مؤمن بهشت است، و خوش رویی با دشمن ستیزه جو، انسان را از عذاب آتش باز می دارد.
بحار الانوار، ج 75، ص 401

 ما اهل بیت رسول خدا، وسیله ارتباط خدا با مخلوقات و برگزیدگان خداییم، ما جایگاه پاک خدا و دلیل های روشن او و وارثان پیامبران الهی می باشیم.
شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 211

 همانا خوشبخت حقیقی کسی است که علی (ع) را دوست بدارد.
مجمع الزوائد علامه هیثمی، ج 9، ص 132

 حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) فرمود: وقتی آیه 63سوره نور نازل شد که: "ای مسلمانان، رسول خدا را آن گونه که همدیگر را می خوانید، صدا نکنید." ترسیدم که رسول خدا را با لفظ "ای پدر" بخوانم، من هم مانند دیگران پدر را با نام "یا رسول الله" صدا زدم. دو سه بار که پدر را با این نام خواندم، رو به من کرده فرمودند: ای فاطمه! این آیه درباره تو و خانواده تو و نسل تو نازل نشده است، فاطمه جان، تو از منی و من از تو، همانا این آیه برای ادب کردن آدم های خشن و درشت خوهای قریش، انسان های خودخواه و متکبر، نازل شده است. دخترم تو با جمله "پدر جان" خطاب کن که مایه حیات قلب من است و خداوند را خوشنود می کند.
بحار الانوار، ج 43، ص 33

 مردی نابینا از حضرت فاطمه (علیها السلام) اذن خواست که داخل خانه شود. فاطمه (علیها السلام) خود را از او مستور کرد. پیغمبر خدا (ص) به فاطمه فرمود: به چه سبب خود را مستور کردی و حال این که این مرد نابینا تو را نمی بیند. حضرت زهرا (علیها السلام) پاسخ داد، "اگر او مرا نمی بیند، من او را می نگرم، و اگر چه او نمی بیند، اما بوی زن را استشمام می کند". رسول خدا پس از شنیدن سخنان دخترش فرمود: "شهادت می دهم که تو پاره تن منی".
بحار الانوار، ج 43، ص 91

 - خدای تعالی ایمان را برای پاکیزگی از شرک قرار داد، و نماز را برای دوری از تکبر و خودخواهی.
 - خدای تعالی زکات را مایه پاکی جان و فزونی روزی، و روزه را برای پابرجایی اخلاص قرار داد.
 - خدای تعالی حج را موجب استحکام دیانت، و عدالت را مایه وحدت و هماهنگی دلها قرار داد.
 - خداوند جهاد را موجب عزت و هیبت اسلام، و صبر را وسیله استحقاق و شایستگی پاداش حق تعالی قرار داد. خداوند امر به معروف را جهت اصلاح جامعه واجب فرمود.
 - خدای تعالی نیکی به پدر و مادر را واجب فرمود تا از خشم او در امان بمانند، و دستگیری از خویشان را موجب افزایش عمر و سبب فزونی جمعیت و قدرت قرار داد.
 - خدای تعالی قصاص را وسیله حفظ جان ها و وفای به نذر را برای رسیدن به مغفرت و آمرزش قرار داد.
 - خدای تعالی مراعات کامل وزن و پیمانه را برای جلوگیری از کم فروشی، و نهی از شراب خواری را برای پرهیز از پلیدی تشریع نموده است.
 - خدای تعالی پرهیز از افترا و دشنام را برای دور شدن از لعنت واجب فرمود و دزدی را منع کرد تا راه عفت پویند.
 - خداوند شرک را حرام فرمود تا به اخلاص طریق بندگی و یکتاپرستی جویند، "پس چنان که باید، ترس از خدا را پیشه گیرید و جز مسلمان نمیرید" و آن چه فرموده است به جا آرید و خود را از آنچه نهی کرده باز دارید که "تنها دانایان از خدا می ترسند."
احتجاج طبرسی، ج 1، ص 258

 حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) در جواب سلمان که برای فقیری تقاضای کمک داشت فرمود: "ای سلمان! سوگند به خداوندی که حضرت محمد (ص) را به پیامبری برگزید، سه روز است که غذا نخورده ایم و فرزندانم حسن و حسین (علیهما السلام) از شدت گرسنگی بی قراری می کردند و خسته و مانده به خواب رفته اند. اما من نیکی و نیکوکاری را که درب منزل مرا کوبیده است، رد نمی کنم".
بحار الانوار، ج 43، ص 72

 پروردگارا! بزرگا! به حق پیامبرانی که آنها را برگزیدی و به گریه های حسن و حسین در فراق من، از تو می خواهم گناهکاران شیعیان من و شیعیان فرزندان مرا ببخشایی.
ذخائر العقبی، ص 53 ؛ کوکب الدری، ج 1، ص 196

 امام حسن مجتبی (ع) فرمود: مادرم فاطمه (علیها السلام) را دیدم که شب جمعه تا صبح مشغول عبادت و رکوع و سجود بود، و شنیدم که برای مؤمنین دعا می کرد و اسامی آنان را ذکر می نمود و برای آنان بسیار دعا می کرد ولی برای خودش دعا نکرد، پس به او عرض کردم: مادر، چرا همان طور که برای دیگران دعا کردی برای خودت دعا نکردی؟ فرمودند: "پسرم، اول همسایه و سپس خود و اهل خانه".
بحار الانوار، ج 43، ص 81

 حضرت زهرا (علیها السلام) در رابطه با دعای روز جمعه از رسول گرامی اسلام نقل فرمودند که: در روز جمعه ساعتی است که هر خواسته خیر و نیکویی در آن ساعت به اجابت می رسد. پرسیدم: یا رسول الله کدام ساعت است؟ فرمودند: آن گاه که نصف خورشید در افق پنهان شود.
کنز العمال، ج 7، ص 766

 بهترین شما کسانی هستند که در برخورد با مردم نرم تر و مهربان ترند و با همسرانشان مهربان و بخشنده اند.
دلایل الامامه طبری، ص 7

 اگر روزه، زبان و گوش و چشم و دست و پای روزه دار را از ارتکاب اعمال ناپسند حفظ نکند، روزه را می خواهد چه کند؟ (و به چه دردش می خورد؟).
مستدرک الوسایل، ج 7، ص 366

 آن چه برای زنان نیکوست این است که (بدون ضرورت) مردان نامحرم را نبینند، و نامحرمان نیز آنها را ننگرند.
بحار الانوار، ج 37، ص69

 ای رسول خدا، سلمان از سادگی لباس من تعجب نمود، سوگند به خدایی که تو را مبعوث فرمود، مدت پنج سال است فرش خانه ما پوست گوسفندی است که روزها بر روی آن شترمان علف می خورد و شب ها بر روی آن می خوابیم، و بالش ما چرمی است که از لیف خرما پر شده است.
بحار الانوار، ج 8، ص 303

 آن لحظه ای که زن در خانه خود می ماند، (و به امور زندگی و تربیت فرزند می پردازد) به خدا نزدیک تر است.
بحار الانوار، ج 43، ص 92

 به او گفته شد: ای دختر رسول خدا، دست هایت زخم شده است، خود را به زحمت میانداز، در کنار شما خدمتکار منزلتان فضه ایستاده است، کار منزل را به او واگذار! حضرت زهرا (علیها السلام) پاسخ داد: "رسول خدا (ص) به من سفارش فرمود که کارهای خانه را با فضه تقسیم کنم، یک روز او کار کند و روز دیگر من، دیروز نوبت او بود و امروز نوبت من است".
الخرائج و الجرائح لقطب الدین راوندی، ص 530

 حضرت علی و فاطمه (علیهما السلام) در تقسیم وظایف زندگی زناشویی از رسول خدا (ص) راهنمایی خواستند. فرمودند: کارهای داخل منزل را فاطمه (علیها السلام) و کارهای بیرون منزل را علی (ع) انجام دهد. پس حضرت زهرا (علیها السلام) با خوشحالی فرمود: "جز خدا کسی نمی داند که از این تقسیم کار تا چه اندازه خوشحال شدم، زیرا رسول خدا مرا از انجام کارهایی که مربوط به مردان است بازداشت".
بحار الانوار، ج 43، ص 81

 حضرت زهرا (علیها السلام) در لحظه های واپسین زندگی، پس از وضو گرفتن به اسماء بنت عمیس فرمود: "ای اسماء! عطر مرا همان عطری که همیشه می زنم، و پیراهنی را که همیشه در آن نماز می گزارم بیاور و بر بالینم بنشین، هرگاه وقت نماز شد مرا از خواب بیدار کن، اگر بیدار شدم که نماز می گزارم، و اگر بیدار نشدم کسی را به دنبال علی (ع) بفرست".
کشف الغمه، ج 2، ص 122

 حضرت فاطمه (علیها السلام) به زن مؤمنه ای که در یک بحث دینی و عقیدتی بر زنی فاسد و از دشمنان اهل بیت، غلبه کرده و بسیار خوشحال شده بود، فرمود: "همانا شادی فرشتگان در غلبه تو بر آن زن معاند، بیش از شادی توست، و اندوه و نگرانی شیطان و دوستان شیطان در این شکست، بیشتر و شدیدتر از آن زن شکست خورده است".
بحار الانوار، ج 2، ص 8

 آن گاه که در روز قیامت برانگیخته شوم، از گناهکاران امت پیامبر (ص) شفاعت خواهم کرد.
احقاق الحق، ج 10، ص 367.

 اگر به آن چه به شما امر می کنیم عمل می کنی و از آن چه شما را بر حذر می داریم دوری می کنی، از شیعیان ما می باشی، و الا هرگز.
بحار الانوار، ج 68، 155

 شیعیان ما از بهترین افراد اهل بهشتند، و همه دوستان ما و دوستان دوستان ما و دشمنان دشمنان ما و کسی که با قلب و زبان تسلیم ما اهل بیت شده، در صورتی که از اوامر ما سرپیچی کنند و نواهی و موارد پرهیز را محترم نشمرند، از شیعیان واقعی ما نخواهند بود، با این حال جایگاهشان در بهشت خواهد بود، ولی بعد از پاک شدن از گناهان به وسیله بلاها و مصیبت ها در دنیا، یا تحمل مشکلات و شدائد روز قیامت و یا قرار گرفتن اندک زمانی در طبقات بالای جهنم و چشیدن عذاب، تا این که ما به خاطر دوستی شان با ما نجاتشان داده و آنان را به پیشگاه خودمان انتقال خواهیم داد.
بحار الانوار، ج 68، ص 155

 یکی از زنان مدینه خدمت زهرا (علیها السلام) رسید و گفت: مادر پیری دارم که در مسایل نماز سؤالاتی دارد و مرا فرستاده است تا مسایل شرعی نماز را از شما بپرسم. حضرت زهرا فرمود: بپرس. و آنگاه مسایل فراوانی مطرح کرد و پاسخ شنید. در ادامه پرسش ها آن زن خجالت کشید و گفت: ای دختر رسول خدا بیش از این نباید شما را به زحمت اندازم. حضرت فاطمه (علیها السلام) فرمودند: "باز هم بیا و آن چه سؤال داری بپرس، آیا اگر کسی را روزی اجیر نمایند که بار سنگینی را به بام بالا ببرد و در مقابل صد هزار دینار طلا مزد بگیرد، چنین کاری برای او دشوار است؟" گفت: خیر. حضرت ادامه دادند: "من هر مسأله ای را که پاسخ می دهم، بیش از فاصله بین زمین و عرش گوهر و لؤلؤ پاداش می گیرم، پس سزاوارتر است که بر من سنگین نیاید."
بحار الانوار، ج 2، ص 3
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۸:۲۲
محسن حسینی