وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

تعجیل امر فرج مولا امام عصر(عج) صلوات

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

آدمهایی که امروز دوستت دارند و فردابدون هیچ توضیحی رهایت می کنند
آدمهایی که امروز پای درد دلت می نشینند و فردا بیرحمانه قضاوتت می کنند ...
آدمهایی که امروز لبخندشان را می بینی و فردا خشم و قهرشان ...
آدمهایی که امروز قدرشناس محبتت هستند و فردا طلبکار محبتت ...
آدمهایی که امروز با تعریف هایشان تو را به عرش می برند و فردا سخت بر زمینت می زنند ...
آدمهایی که مدام رنگ عوض می کنند ...
امروز سفیدند، فردا خاکستری، پس فردا سیاه ...
آدمهایی که فقط ظاهرا آدمند ...
چیزی هستند شبیه مداد رنگی های دوران بچگی مان !!
هر چه بخواهند می کشند ...
هر رنگ که بخواهند می زنند ...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۱ ، ۱۷:۲۶
محسن حسینی

 زنگ بزنی آژانس بین المللی انرژی اتمی، بگی یه ماشین می خوام
آخر شبا رفتگرا سوار جاروهاشون بشن برن خونه
موهات "فر" باشه , روش پیتزا بپزی
شب خواب ببینی که 1 ماه داری میری سر کار, صبح که بیدار شدی حقوقشو بگیری
پشه ها به جای اینکه خونمون رو بمکن، میومدن چربی های اضافه بدنمون رو می مکیدن
ماهی از آب در بیاد تو ساحل سیگارشو بکشه برگرده تو آب
همسر دلخواهت رو از بین گزینه های موجود دانلود کنی
بوق زدن ممنوع باشه ماشینتو بذاری رو ویبره
حراست دانشگاه دم در با دقت نگات کنه ، اشکالای آرایشیتو بگه ، برات درسش کنه.
لوازم آرایش بهت قرض بده ، یادت بده چجور آرایشی بهت میاد
هر پشه ای وارد خونه ت شه در جا تبدیل شه به یه تراول 50 تومنی
رو مانیتورت مگس بشینه، با موس بگیریش، بندازیش تو ریسایکل بین
سایه ات سفید باشه
تو گوگل سرچ می کردی "نیمه گم شده ی من " عکساشو واست می آورد راحت پیداش می کردی
شامپو ضدِ شوره بخوری ، دلشوره هات تموم بشه
بفهمن اصغر فرهادی دوپینگ کرده همه جایزه هاشو بگیرن
درخت خرما و گردو رو پیوند بزنی خرما گردویی بده
رگ قلبت بگیره به جای اینکه بالون بزنن پاراگلایدر بزنن
واسه کاردستی ِ مدرسه یه ساختمون ِ هشت طبقه ی 32 واحدی ِ اسکلت فلزی ببری
یه دختر رو برات نشون کنند با سنگ بزنیش
چشم و مغز و قلبمون یه جلسه تشکیل بدن تکلیفشونو با ما روشن کنن

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۱ ، ۱۷:۲۰
محسن حسینی
پیری برای جمعی سخن میراند...
لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.
بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.
او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.
او لبخندی زد و گفت:
وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،
پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردندر مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟
گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید.

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۱ ، ۱۷:۱۵
محسن حسینی
در زمان ساسانیان مردی در تیسفون زندگی میکرد که بسیار میهمان نواز بود و شغلش آب فروشی بود.
روزی بهرام پنجم شاهنشاه ایران (ساسانی) با لباسی مبدل به در خانه ی این مرد میرود و می گوید که از راه دوری آمده و دو روز جا می خواهد . آن مرد بهرام را با شادی می پذیرد و می گید بمان تا بروم و پول در بیاورم. مرد میرود و تا میتواند آب میفروشد و سپس با میوه و خوراک نزد بهرام باز میگردد. بهرام به میهمان نوازی مرد اطمینان پیدا میکند ولی می خواهد آن مرد را بیشتر امتحان کند.

بنابراین تا قبل از آمد مرد به دربار رجوع می کند و می گوید دستور دهید که هیچ کس حق ندارد از این مرد در سطح شهر آب بخرد.فردای آن روز مرد آب فروش به بهرام میگوید که بمان تا بروم و قدری پول در بیاورم. مرد آب فروش هرچه در بازار گشت هیچ کس از او آب نخرید. در آخر مرد آب فروش که دید نمیتواند برای میهمان خویش آب تهیه کند مشک آبش را فروخت و میوه و خوراک نزد بهرام برد.

بهرام او را گفت: تو چگونه پول در آوردی . مگر نگفتی که کسی از تو آب نخرید. مرد گفت : مشک آب خویش را فروختم. تو نگران نباش و میل کن فردا رود برای خویش فکری خواهم کرد. بهرام پس از این واقعه فردای آن روز به دربار رجوع کرد و باز با لباسی مبدل نزد پولدارترین تاجر شهر که از اشراف نیز بود رجوع نمود و گفت من میهمانم و امشب را جا می خواهم . مرد نه تنها بهرام را نپذیرفت بلکه با ضرب تازیانه او را از منزل بیرون کرد . فردای آن روز بهرام در حالی که بر تخت سلطتنت جلوس کرده بود آن دو مرد یعنی تاجر و آب فروش را اظهار کرد. هر دوی آنان که دیدند آن مرد شخص شاه شاهان - امپراطوری ایران بوده بسیار هراسیدند.

بهرام از مرد آب فروش بسیار تشکر و سپاسگزاری کرد و او را به سبب رفتار نیکویش با مهربانی پذیرفت.
بهرام دستور داد که تمام اموال مرد تاجر را بگیرند و به مرد آب فروش بدهند
تا یاد بگیرد که انسان حتی اگر در اوج تنگدستی و فقر باشد باید شرافت - مردانگی و مهمان نوازی خویش را حفظ کند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۱ ، ۱۷:۱۳
محسن حسینی


هر هفته باخیال آمدن توزنده ایم

با این خیال جمعه به جمعه زنده ایم

آقا بیاکه زندگی مان بی هدف شده

گویا برای هیچ و،بیهوده زنده ایم

وقت نماز و نیایش دعاکن برای ما

والله که ما با دعای توزنده ایم

با هر گناه میشکنیم قلب پاک تو

گویی برای شکستن قلب تو زنده ایم!؟

نور خدا تویی ای زاده ی رسول

ما باخیال دیدن این نور زنده ایم

تعجیل کن درفرجش مهربان خدای

شاید جمال اوببینیم تاکه زنده ایم

الهم عجل لولیک الفرج.آمین

شعر:محسن حسینی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۱ ، ۱۷:۱۰
محسن حسینی

ای سایه لطف و کرمت بر سر من

                    گر از تو منم جدا تویی در بر من

یک عمر تورا صدا زدم مولا جان

                    یکبار تو هم به من بگو نوکر من
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۱ ، ۱۱:۱۷
محسن حسینی
گروهی از یاران و موالیان آقا امیرالمؤمنین به فرماندهی جناب مالک اشتر نخعی در روز پنج شنبه ای هم عهد و پیمان شدند تا هوای مولا را بر هوای خود ترجیح داده و تا پای جان از مولای خود دفاع کنند این گروه  شرطةالخمیس (پاسبانان روز پنج شنبه) نام گرفتند
پس بیایید ما هم به یاری مولایمان قطب عالم امکان اعلیحضرت
آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
بشتابیم و در راه حضرتش از جان و مال خود بگذریم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۱ ، ۱۱:۰۰
محسن حسینی

امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به تمام واجبات و مستحبات را  در حد امکان عمل کرد
نماز ، یتیم نوازی ، عیادت از بیمار ، احسان به دشمن ، حمایت از مظلوم و ...
اما روزه دار هم بود . آن هم چه روزه ای ، سه روز از آب که برای هر جانداری رواست ، محروم بودند و در حالی به شهادت رسیدند که تشنه بودند ، با لب هایی ترک خورده و کامی خشک .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۱ ، ۱۰:۲۹
محسن حسینی
والذین عن اللغو هم معرضون  

 

خداوند در  اوائل سوره مومنون می فرماید : و مومنین کسانی هستند که از چیزهای بیهوده دوری می کنند
 
.

واقعا یکی از مصادیق این آیه اجتناب از اس ام اس های بیهوده و غیر اخلاقی است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۱ ، ۱۰:۱۳
محسن حسینی
روزی دروغ به حقیقت گفت: میل داری با هم شنا کنیم؟ حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول او را خورد. آن دو با هم به کنار ساحل رفتند. حقیقت لباسش را در آورد. دروغ حیله گر فوراً لباسهای او را پوشید. از آن روز به بعد همیشه حقیقت عریان و زشت است و دروغ در لباس حقیقت زیبا و فریبنده.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۱ ، ۱۰:۰۰
محسن حسینی


من مهربان ندارم نامهربان من کو؟

ای مردمان بگویید آرام جان من کو؟

راحت فضای هر کس محنت رسان من کو؟

نامش همی نیارد بردن به پیش هر کس

گه گه به ناز گویم سرو روان من کو؟

خدایا هر کس به خانمانی دارد مهربانی

من مهربان ندارم نامهربان من کو؟

در بوستان شادی هر کس گلی بچیند

آن گل که نشکنندش در بوستان من کو؟

سرو روان من کو؟

خدایا جانان من سفر کرد با او برفت جانم

باز آمدم از ایشان پیداست آنِ من کو؟

نامش همی نیارد بردن به پیش هر کس

گه گه به ناز گویم سرو روان من کو؟

ای مردمان بگویید آرام جان من کو؟

راحت فضای هر کس محنت رسان من کو؟

در بوستان شادی هر کس گلی بچیند

آن گل که نشکنندش در بوستان من کو؟

سرو روان من کو؟

جانان من سفر کرد با او برفت جانم

باز آمدم از اینشان پیداست آنِ من کو؟

سرو روان من کو؟

الهم عجل لولیک الفرج:آمین

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۱ ، ۱۹:۴۰
محسن حسینی
نفس بادصبامشک فشان خواهدشد

ازدوچشمم زغمت جوی روان خواهدشد

اینهمه ندبه ی عشاق زهجران رخت

عاقبت در دل حق،کارگر خواهدشد

تو بیا ماه شب چهارده آل نبی

که ظهورت به زمین،رشک جنان خواهد شد


الهم عجل لولیک الفرج
شعرمحسن حسینی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۱ ، ۱۹:۱۳
محسن حسینی

مؤمنان دست برآرید ودعایی بکنید

بهرتعجیل فرج ترک گناهی بکنید


انتظار فرجش قامت اسلام شکست

بهر قد قامت اسلام قیامی بکنید


چشم برهر گنه خرد وکلان بربندید

تامگر اشک روان هدیه به مولابکنید


جستجوبرسرهرکوی و بری بنمایید

تاکه تر،لعل لبی ازمی نابش بکنید


گره افتاده به عالم،همه جاتیره وتار

ندبه بهر فرج عقده گشایش بکنید


مهدی فاطمه مهجور شده هچوعلی

جان نا قابلمان هدیه ی راهش بکنیم

شعر.محسن حسینی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۱ ، ۱۹:۰۹
محسن حسینی


ای شهید چرا بست نشسته ای؟؟

چرا سر در گریبانی؟؟

فدای این حیای تو ای شهید

بأبی ، أنت و امی.

گفت فحشا کجا آید پدید؟!؟ گفتمش در کوچه های بی شهید
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۱ ، ۱۸:۳۰
محسن حسینی
ای خدامهدی ماکی برآید

کی شب هجر او آخرسرآید

منتظر مانده ایم براوشب و روز

تا ز کعبه صدای دلبر آید

اندکی کن شتاب آقای خوبم

پیشتر زانکه عمرما سرآید

گرفتاران دعا بر او نمایید

با ظهورش گرفتاری سرآید

تا دم صبح او راهی نمانده

شاید این جمعه هجر او سرآید

الهم عجل لولیک الفرج:آمین


شعر.محسن حسینی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۱ ، ۱۸:۲۶
محسن حسینی