زجانش برون جوهر افتاده بود
چهارشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۲، ۰۶:۲۳ ب.ظ
زجانش برون جوهر افتاده بود
زخاتم ورا گوهر افتاده بود
به بند ستم می کشیدند دل
به روی زمین دلبر افتاده بود
به سوی خدا راه ره می سپرد
به راه خدا رهبر افتاده بود
ز قرآن ناطق قلم می شکست
به سوی دگر دفتر افتاده بود
به شام سیه ماه در بند بود
به خاک اندرون اختر افتاده بود
کنار دری دختری می گریست
به دریای خون مادر افتاده بود
شکست از کمر با لگد ساق گل
خزان گشته گل گلپر افتاده بود
علی مرد آنجا که در پیش در
همه هستی حیدر افتاده بود
زپرواز وا مانده بد مرغ حق
چو پربسته و شهپر افتاده بود
زسیلی رخ لاله بد داغدار
زبازو شکسته پر افتاده بود
حسن خون به دل رخ پرآزرم داشت
حسینش شرر بر سر افتاده بود
میان شغالان دژم بود شیر
زبالای شه افسر افتاده بود
گمانم که عرش خداوند ریخت
که صدیقه محشر افتاده بود
زخاتم ورا گوهر افتاده بود
به بند ستم می کشیدند دل
به روی زمین دلبر افتاده بود
به سوی خدا راه ره می سپرد
به راه خدا رهبر افتاده بود
ز قرآن ناطق قلم می شکست
به سوی دگر دفتر افتاده بود
به شام سیه ماه در بند بود
به خاک اندرون اختر افتاده بود
کنار دری دختری می گریست
به دریای خون مادر افتاده بود
شکست از کمر با لگد ساق گل
خزان گشته گل گلپر افتاده بود
علی مرد آنجا که در پیش در
همه هستی حیدر افتاده بود
زپرواز وا مانده بد مرغ حق
چو پربسته و شهپر افتاده بود
زسیلی رخ لاله بد داغدار
زبازو شکسته پر افتاده بود
حسن خون به دل رخ پرآزرم داشت
حسینش شرر بر سر افتاده بود
میان شغالان دژم بود شیر
زبالای شه افسر افتاده بود
گمانم که عرش خداوند ریخت
که صدیقه محشر افتاده بود
۹۲/۰۱/۰۷