او برای ما کارگری میکرد
دوشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۰:۳۷ ق.ظ
در مراسم چهلم شهید بایایی، در میان سوگوارن مردی میان سال با کلاه نمدی به شدت گریه میکرد. یکی از دوستان شهید بابایی به او نزدیک میشود و میگوید:
- پدر جان این شهید با شما نسبتی داشته؟
و مرد جواب میدهد:
- او همه زندگی ما بود. ما هرچه داریم از اوست.
مرد ادامه میدهد:من اهل ده زیار هستم. اهالی روستای ما قبل ازاینکه شهید بابایی به آنجا بیاید،در تنگنا بودند.ما نمیدانستیم او کیست. لباس بسیجی بر تن داشت. برای ما حمام ساخت، مدرسه ساخت، غسالخانه ساخت و هرکس که گرفتاری داشت پیش او میرفت. او یاور بیچارهها بود. هر وقت پیدایش میشد، همه با شادی میگفتند: اوس عباس آمد. چند وقتی پیدایش نشد. گویا رفته بود تهران. روزی آمدم اصفهان، عکس هایش را روی دیوار دیدم. مثل دیوانهها هر که را میدیدم میگفتم او دوست من بود ولی کسی حرف مرا باور نمیکرد. به بچه های نیروی هوایی هم گفتم جواب دادند: پدر جان میدانی او کیست او تیمسار بابایی فرمانده عملیات نیروی هوایی است. گفتم: ولی او برای ما کارگری میکرد. دلم از این که او ناشناس آمد و ناشناس هم رفت آتش گرفته است.
۹۲/۰۲/۰۹