زهد و پارسایى امام علی ع
عنصر دیگر موعظهاى نهج البلاغه«زهد»است.در میان عناصر موعظهاى،شاید عنصر زهد بعد از عنصر تقوا بیش از همه تکرار شده باشد.زهد مرادف استبا ترک دنیا.در نهج البلاغه به مذمت دنیا و دعوت به ترک آن زیاد بر مىخوریم.به نظر مىرسد مهمترین موضوع از موضوعات نهج البلاغه که لازم استبا توجه به همه جوانب کلمات امیر المؤمنین تفسیر شود،همین موضوع است و با توجه به اینکه زهد و ترک دنیا در تعبیرات نهج البلاغه مرادف یکدیگرند،این موضوع از هر موضوع دیگر از موضوعات عناصر نهج البلاغه زیادتر دربارهاش بحثشده است.بحثخود را از کلمه«زهد»آغاز مىکنیم:
«زهد»و«رغبت»اگر بدون متعلق ذکر شوند،نقطه مقابل یکدیگرند،«زهد»یعنى اعراض و بىمیلى،در مقابل«رغبت»که عبارت است از کشش و میل.
بىمیلى دو گونه است:طبیعى و روحى.بىمیلى طبیعى آن است که طبع انسان نسبتبه شیئى معین تمایلى نداشته باشد،آنچنان که طبع بیمار میل و رغبتى به غذا و میوه و سایر ماکولات یا مشروبات مطبوع ندارد.بدیهى است که این گونه بىمیلى و اعراض ربطى به زهد به معنى مصطلح ندارد.
بىمیلى روحى یا عقلى یا قلبى آن است که اشیائى که مورد تمایل و رغبت طبع است،از نظر اندیشه و آرزوى انسان-که در جستجوى سعادت و کمال مطلوب است-هدف و مقصود نباشد،هدف و مقصود و نهایت آرزو و کمال مطلوب امورى باشد ما فوق مشتهیات نفسانى دنیوى،خواه آن امور از مشتهیات نفسانى اخروى باشد و یا اساسا از نوع مشتهیات نفسانى نباشد بلکه از نوع فضائل اخلاقى باشد از قبیل عزت،شرافت،کرامت،آزادى و یا از نوع معارف معنوى و الهى باشد مانند ذکر خداوند، حبتخداوند،تقرب به ذات اقدس الهى.
پس زاهد یعنى کسى که توجهش از مادیات دنیا به عنوان کمال مطلوب و بالاترین خواسته عبور کرده، متوجه چیز دیگر از نوع چیزهایى که گفتیم معطوف شده است.بىرغبتى زاهد بىرغبتى در ناحیه اندیشه و آمال و ایده و آرزو است نه بىرغبتى در ناحیه طبیعت.
در نهج البلاغه در دو مورد«زهد»تعریف شده است.هر دو تعریف همان معنى را مىرساند که اشاره کردیم.در خطبه 80 مىفرماید:
ایها الناس!الزهادة قصر الامل و الشکر عند النعم و الورع عند المحارم.
اى مردم!زهد عبارت است از کوتاهى آرزو و سپاسگزارى هنگام نعمت و پارسایى نسبتبه نبایستنیها.
در حکمت439 مىفرماید:
الزهد کله بین کلمتین من القران قال الله سبحانه:«لکیلا تاسوا على ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم»و من لم یاس على الماضى و لم یفرح بالآتى فقد اخذ الزهد بطرفیه.
زهد در دو جمله قرآن خلاصه شده است:«براى اینکه متاسف نشوید بر آنچه(از مادیات دنیا)از شما فوت مىشود و شاد نگردید بر آنچه خدا به شما مىدهد»،هر کس برگذشته اندوه نخورد و براى آینده شادمان نشود بر هر دو جانب زهد دستیافته است.
بدیهى است وقتى که چیزى کمال مطلوب نبود و یا اساسا مطلوب اصلى نبود بلکه وسیله بود،مرغ آرزو در اطرافش پر و بال نمىزند و پر نمىگشاید و آمدن و رفتنش شادمانى یا اندوه ایجاد نمىکند.
اما باید دید که آیا زهد و اعراض از دنیا که در نهج البلاغه به پیروى از تعلیمات قرآن زیاد بر آن اصرار و تاکید شده است،صرفا جنبه روحى و اخلاقى دارد و به عبارت دیگر زهد صرفا یک کیفیت روحى استیا آنکه جنبه عملى هم همراه دارد؟یعنى آیا زهد فقط اعراض روحى استیا توام استبا اعراض عملى؟
و بنا بر فرض دوم آیا اعراض عملى محدود استبه اعراض از محرمات و بس که در خطبه 80 به آن اشاره شده است و یا چیزى بیش از این است آنچنان که زندگى عملى على علیه السلام و پیش از ایشان زندگى عملى رسول اکرم صلى الله علیه و آله نشان مىدهد؟
و بنا بر این فرض که زهد محدود به محرمات نیست،شامل مباحات هم مىشود،چه فلسفهاى دارد؟ زندگى زاهدانه و محدود و پشت پا زدن به تنعمها چه اثر و خاصیتى مىتواند داشته باشد؟
و آیا به طور مطلق باید عمل شود و یا صرفا در شرایط معینى اجازه داده مىشود؟
و اساسا آیا زهد در حد اعراض از مباحات،با سایر تعلیمات اسلامى سازگار استیا خیر؟
علاوه بر همه اینها،اساس زهد و اعراض از دنیا بر انتخاب کمال مطلوبهایى ما فوق مادى است،آن کمال مطلوبها از نظر اسلام چیست؟مخصوصا در نهج البلاغه چگونه بیان شده است؟