تشرف آقا سیّد کریم محمودی معروف به سید کریم کفاش به محضر امام زمان(عج)
او نه دانشمند نامداری بود و نه چهره شناخته شده و مشهوری، امّا مرد کاسب
دینباور و پرواپیشهای بود که به راستی از خوبان عصر خویش بود، یعنی معتقد
بودند که از اوتاد و ابدال است، امّا ناشناخته و گمنام میزیست. در تهران
پینهدوزی میکرد، و بسیاری از علمای اهل معنا معتقد بودند که گاهی حضرت
بقیةالله ـ صلوات الله علیه ـ به مغازة محقّر او تشریف میبرند، و با او
مینشینند، هم صحبت میشوند و مشکلات و حوائج بسیاری از مردم را به واسطة
او حل میفرمایند. گویی آن بندة خوب خدا ـ به نوعی ـ واسطة میان مردم و آن
خورشید آسمان امامت بود، امّا مردم از مقام او غافل بودند و او را
نمیشناختند.
بزرگانی که او را میشناختند گاهی به امید شرفیابی خدمت امام عصر(عجل الله
تعالی فرجه الشریف) ساعتها در مغازة او مینشستند و انتظار ملاقات حضرت را
میکشیدند، شاید هم بعضیها بالاخره به خدمتش مشرف میشدند.
یکی از بزرگان میفرمودند: وقتی ساعتی را در مغازة آقاسیدکریم مینشستیم،
آن قدر حال معنویت او قوی و نگاه به چهره و رفتار او مؤثر بود، که در اثر
مجالست با او تا چندین روز شارژ بودیم و حال و هوای پرواز به سوی معنویات
را داشتیم.
مرحوم سیّد کریم اهل دنیا نبود حتی خانة مسکونی نداشت و تنها راه درآمدش
کفّاشی و پینهدوزی بود. او مدّتی در تهران در کوچة غریبان، در منزل یکی از
بازاریها زندگی میکرد و با اینکه صاحبخانه رعایت حال او را میکرد،
امّا نمیدانست که مستأجر او چه انسان بلندمرتبه و بزرگواری است.
بالاخره پس از اتمام زمان اجاره به او میگوید: آقا سیّد کریم! اگر ممکن
است منزل ما را با کمال معذرت تخلیه کنید، چرا که خودمان بدان نیازمندیم.
سپس به او ده روز مهلت داده که منزل دیگری برای خود تهیّه کند. سیّد در ده
روز هر چه دست و پا میکند و به هر دری میزند، جایی پیدا نمیکند؟ چون که
دارای زن و چند فرزند بوده و صاحب خانهها به خانوادههای بدون کودک با کم
تعداد، خانه اجاره میدادند. سرانجام کار به جایی میرسد که صاحب منزل
میگوید: «آقا سیّد! دیگر راضی نیستم در منزلم بمانی». سیّد کریم هم با
شنیدن این جمله به ناچار اثاث منزل خویش را جمع میکند و در گوشهای از
کوچه پردهای میکشد و در سرمای زمستان کرسی میگذارد و خانوادة خویش را در
آنجا پناه میدهد، تا خانهای بیابد. در شدت ناراحتی و غصه بود و در افکار
خودش غوطهور که چه باید کرد، که ناگاه متوجه میشود، حضرت ولیعصر امام
زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نزدیک میشوند، سیّد کریم فوری به نزد آن
حضرت میرود و عرض اخلاص و ارادت مینماید، آن حضرت میپرسند: سیّد کریم!
چه میکنی؟ میگوید: سرورم! خود میدانید. آن گرامی میفرمایند، دوستان ما
باید در فراز و نشیبها شکیبا باشند، اجدادمان مصیبتهای زیادی کشیدهاند.
سیّدکریم میگوید: درست است، خاندان پیامبر در راه خدا هر گونه رنج و فشار و
آوارگی و زندان و شهادت و اسارت دیدهاند، امّا خدای را سپاس که مصیبت
کرایهنشینی ندیدهاند که در فصل زمستان رانده شوند. حضرت تبسّمی نموده و
جملاتی به این مضمون میفرمایند: آری! امّا مهم نیست، نگران نباش، درست
میشود؛ ما ترتیب کارها را دادهایم، من میروم، پس از چند دقیقه دیگر
مسئله حل میشود و میروند. آن گاه به فاصله چند دقیقه مرحوم حاجسیّد مهدی
خرازی که از نجّار خوب تهران و اندکی هم به عظمت معنوی آقا سیّد کریم آشنا
بود، از راه میرسد، و وقتی آقا سیّد کریم را آنجا میبیند غرق در تعجّب
میشود، میگوید: من شب قبل حضرت ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را
در خواب دیدم، ایشان به من فرمودند: فردا صبح فلان منزل را به نام سیّد
کریم میخری و در فلان ساعت او در فلان کوچه نشسته، میروی و کلید منزل را
به او میدهی. من ازخواب بیدار شدم، ساعت 8 صبح به سراغ منزل رفتم، دیدم
صاحب آن خانه میگوید: چون مقروض بودم، دیشب متوسّل به حضرت بقیةالله ـ
ارواحنا فداه ـ شدم که این خانه به فروش برسد تا من قرضم را بدهم. من خانه
را که در بازارچة «علی شهریاری» بود خریدم و کلیدش را گرفتم و وقتی خدمت
مرحوم سیّد کریم رساندم که تازه حضرت صاحبالزمان(عجل الله تعالی فرجه
الشریف) تشریف برده بودند. کلید خانه را تحویل سیّد کریم داده و او را به
خانه جدید میبرد.
اگر لطفی کنی آیی کنارم
به خاک پای تو سر میگذارم
برای دیدنت جز نیمه جانی
که بر لب آمده چیزی ندارم
از این دنیا فراقت کرده سیرم
از آن ترسم به هجرانت بمیرم
اگر خواهی نباشی همدم من
به دام خود چرا کردی اسیرم؟
(علیاصغر یونسیان)
پیامها و برداشتها
1. از اوتاد و ابدال بودن در هر کسبی ممکن است. مهم، عمل به وظیفه است.
اوتاد سی نفرند، و همانگونه که کوهها اوتاد و میخهای زمیناند1، اینان2
نیز وجودشان حافظ و نگهدارندة زمین از بسیاری بلاهای آسمانی و ارضی است و
به برکت آنها بسیاری از مشکلات و بلاها از مردم دفع یا رفع میگردد. هر
کدام از آنها که از دنیا بروند، فرد شایستة دیگری جانشین او میگردد.3
ابدال هم، چنانکه مرحوم طریحی در مجمعالبحرین میگوید: «جمعی از صالحان
میباشند که همواره در زمین هستند. وقتی یکی از آنها فوت کرد، خداوند بدل
او شخص صالح دیگری را میگذارد».4
و در روایتی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) است که:
«ابدال در شام و نجبا (انسانهای پاکسرشت و خوشنفس) در مصر و عصائب (جوانمردان رشید و نیرومند) در عراق هستند».5
2. ورود امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به مغازه و محل کسب، پیامی
برای همه انسانها، در هر شغلی، دارد که اگر انسان خود را پاک کرد و از
انحراف فکری و اخلاقی و زشتی عمل خود را شستوشو داد، فضای محل زندگی و محل
شغل او آن چنان نورانیتّی پیدا میکند که زمینه برای ورود محبوب دلها و
نور افشانی به آن مکان فراهم میگردد.
3. واسطههای فیض که از طرف امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مأذون
در رفع گرفتاریها و مشکلات مردم میشوند بسیار هستند ولی ناشناخته و مکتوم
میباشند. یکی از بزرگان میفرمودند: آقا سیّد کریم آنچه در آمد از راه
پینهدوزی داشت، زیر پای خویش میگذاشت. ولی گاه میشد که چند برابر مبلغی
که به دست آورده بود را به فقیری کمک میکرد. یک روز که آسیدکریم برای کاری
از مغازه بیرون رفت، فرش او را کنار زدم، ببینم چه مقدار پول در آنجا هست؟
با کمال تعجب دیدم هیچ پولی وجود ندارد.
4. غالباً انسانهای وارسته از دنیا و پیوسته به عقبا، گمنام هستند و جز
افرادی که از نزدیک با آنها در ارتباط هستند و به خاطر مصلحتهایی، اطّلاع
از کار آنها را پیدا میکنند، دیگران آنها را افرادی عادی میپندارند. سپس
آنگاه که فوت میکنند، اطرافیان اجازه پیدا میکنند که آنها را معرّفی
نمایند. اگر کسی در راه خداوند متعال قدم بردارد و خواهان سیر الیالله و
سلوک به سوی او باشد، هر گاه حکمت ایجاب نماید، با چنین افرادی مرتبط
میشود و یا اینکه آنها به سراغ او میآیند و دستش را گرفته، به سر منزل
مقصود میرسانند.
5. انقطاع از دنیا یکی از رموز امکان پرواز به عالم ملکوت است. آن گاه که
انسان فرو رفته در دنیا و لذائذ آن مستعد حالت سنگینی بر زمین پیدا میکند و
گویا چسبیده به زمین شده و نمیتواند عروج به عالم معنویت کند. چنانچه
بسیار بودند کسانی که با حضرت ابیعبداللهالحسین(علیه السلام) تا کربلا و
تا شب عاشورا همراهی کردند، ولی وقتی امام(علیه السلام) بیعت خویش را از
عهده آنها برداشتند و آنها را در ماندن و رفتن مخیّر نمودند، بلند شدند و
دسته دسته به بهانههای گرفتاری دنیا، رفتند و زندگی دنیا را بر شهادت در
رکاب حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) ترجیح دادند. به این آیه قرآن توجه
کنید:
یا أیـّها الذّین آمنوا مالکم إذا قیل لکم انفروا فی سبیلالله إثّاقلتم
إلی الأرض أرضیتم بالحیاة الدّنیا من الآخرة فما متاع الحیاة الدّنیا فی
الآخرة إلاّ قلیلٌ؛6 ای کسانی که ایمان آوردهاید! چرا هنگامی که به شما
گفته میشود به سوی جهاد در راه خدا حرکت کنید، بر زمین سنگینی میکنید (و
سستی به خرج میدهید)؟! آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شدهاید؟! با
اینکه متاع زندگی دنیا در برابر آخرت، جز اندکی نیست.
6. از وظایف مهم هر مسلمانی، رعایت حقالنّاس در همة زمینهها است و
آنانکه به وظایف دینی اهتمام بیشتری میورزند، بیشترین حدّ تجلی را در
حقالنّاس رعایت میکنند ولو آنکه خود را در مشکلاتی بیندازند. همچنین آقا
سیّد کریم که در فصل سرما، خانه را تخلیه کرد، به خاطر آنکه صاحبخانه دیگر
راضی به سکونت او در آنجا نبود، خود و زن و بچة خویش را کنار کوچه آواره
کرد تا راه گشایشی برای او برسد.
امام صادق(علیه السلام) میفرمایند: «خداوند به چیزی افضل و ارزشمندتر از ادای حقّ مؤمن، عبادت نشده است».7
و امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرمایند: «خداوند سبحان حقوق بندگانش را
مقدم بر حقوق خودش قرار داده است، پس هر که قیام به حقوق بندگان خدا کند،
کار او منجر به قیام به حقوق الله میشود».8
7. صبر و شکیبایی در مشکلات، باعث پیروزی و ظفر بر مقصود میشود.9
امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرمایند: شیرینی ظفر و پیروزی، تلخی صبر کردن را از بین میبرد.10
8. کسانی که با کهف حصین و غیاث المضطرّ المستکین، امام زمان(علیه السلام)
در ارتباط هستند، اگر با مشکلی در زندگی مواجه شوند، قبل از وقوع مشکل،
امام(علیه السلام) به فکر رفع مشکل او هستند، گرچه خود شخص اطلاع ندارد که
فردا در چه مشکلی واقع میشود. آقا سیّد کریم وقتی اثاثیه منزل را بیرون
آورد و کنار کوچه گذاشت، متحیرانه ایستاد، متوجه شد که شب قبل، آن تاجر
محترم یعنی حاج سیّد مهدی خرازی خواب دیده و امام(علیه السلام) سفارش حلّ
مشکل آقا سیّد کریم را به او نمودهاند. و چه بسیار که ما به فکر مولای خود
نیستیم امّا آقا به فکر حل مشکلات ما هستند.
9. امام(علیه السلام) حواله به پول هر کس نمیدهند. مسلم باید پول شخص حلال
باشد تا امام(علیه السلام) منّت بر او گذاشته و به او حواله برای خرج کردن
در امر خیر دهند، وگرنه هر مالی قابلیت برای هزینه شدن در هر کار خیری
ندارد.11
10. در این جریان میبینیم که فروشندة آن خانه هم برای ادای قرض خویش
مدتها نگران بوده و میخواسته خانة خود را بفروشد ولی مشتری برای خانة او
پیدا نمیشده است، تا اینکه برای فروش خانه متوسل به حضرت ولیعصر(علیه
السلام) میشود. راستی عجیب است ارتباط پیدا کردن بسیاری از قضایا با هم.
از زمانی که فروشنده آن خانه بدهکار و مقروض به مردم میشود، خدای رحمان و
رحیم میداند که در نهایت چگونه خانة او را به فروش برساند که هم مشکل قرض
او ادا شود و هم از طرف دیگر، آقا سیّد کریم در موقعیت اضطراری خاص، به
کیفیتی که آن تاجر خواب ببیند، صاحب منزل شود. خلاصه اگر همیشه متوسل به
پروردگار بودیم و در فراز و نشیب زندگی خدا را فراموش نکردیم، خدای عزیز و
مهربان، با ارتباط دادن بسیاری از قضایا، به گونهای آبرومندانه مشکلات را
حل مینماید که عقلها متحیر و مبهوت میماند.
ریزم ز دیده اشک غماندر هوای تو
جانهای عاشقان تو بادا فدای تو
هر چند روسیاهم و شرمنده و حقیر
روز و شبان همی طلبم من لقای تو
آیینة جمال و جلال خدا تویی
گردیده خلق، عالم امکان برای تو
فیض خدا به هر که رسد از تو میرسد
امروز ما سوای تو باشد گدای تو
ای قبلهگاه عالم و آدم ز جای خیز
تا سر نهند جمله خلائق به پای تو
شخصت ز دیده گرچه نهان است در جهان
لیکن به قلب شیفتگانست جای تو
در انتظار مقدم پاکت نشستهاند
ببینند تا که دولت بیانتهای تو
لبریز گشته ظرف جهان از جفا و جور
بر پا لوای عدل نماید خدای تو
حیران اسیر مهر تو گردیده از ازل
خاکش سرشته گشته ز آب ولای تو
(آیتالله میرجهانی)
پی نوشت :
1. والجبال اوتاداً؛ سورة نبأ (78)، آیة 7.
2. غیبت طوسی، ص 102؛ بحارالانوار، ج 52، ص 158.
3. مجمعالبحرین، ماده بدل.
4. همان.
5. مجمعالبحرین، ماده عصب
6. سورة توبه (9)، آیه 38.
7. اصول کافی، ج 2، ص 170.
8. غررالحکم.
9. همان.
10.همان.
11. داستان جامع شیخ مجتبی کلماسی.
منبع: ماهنامه موعود شماره 92
نویسنده: آیت الله سید ابوالحسن مهدوی
چه زیبا.....
خیلی داستانش قشنگ بود منم تو وبلاگم گذاشتم.
به وب منم سر بزنی خوشحال میشم
mahzeyaremehraban.mihanblog.com