حضرت علی(ع)پیک ونماینده مخصوص پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم
آیة الله سبحانى
حضرت على -علیه السلام به فرمان خدا آیات سوره برائت و قطعنامه ویژه ریشه کن ساختن بت پرستى را، به هنگام حج، براى همه قبایل عرب برخواند وبراى این کار، درست در جاى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم تکیه کرد.
تاریخ اسلام حاکى است که در آن روزى که پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم رسالتخود را اعلان نمود، در همان روز نیز خلافت وجانشینى حضرت على -علیه السلام را پس از خود اعلام کرد.
پیامبر گرامى در طول رسالتبیست وسه ساله خود، گاهى به صورت کنایه واشاره وکرارا به تصریح، لیاقت وشایستگى حضرت على -علیه السلام را براى پیشوایى وزمامدارى امتبه مردم یاد آورى مىکرد وافرادى را که احتمال مىداد پس از درگذشت وى با حضرت على -علیه السلام در افتند واز در مخالفتبا او در آیند اندرز مىداد ونصیحت مىکرد واحیانا از عذاب الهى مىترساند.
شگفت آور اینکه هنگامى که رئیس قبیلهبنى عامر به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم پیشنهاد کرد که حاضر است از آیین او سرسختانه دفاع کند اما مشروط به اینکه زمامدارى را پس از خود به او واگذار پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در پاسخ او فرمود:
«الامر الى الله یضعه حیثشاء»(1)
یعنى: این امر در اختیار خداست وهرکس را براى این کار انتخاب کند او جانشین من خواهد بود.
هنگامى که حاکم یمامه پیشنهادى مشابه پیشنهاد رئیس قبیله بنى عامر مطرح کرد، باز هم پیامبر صلى الله علیه و آله و سلمسختبرآشفت ودست رد بر سینه او زد.(2)
با وجود این، پیامبر گرامى در موارد متعدد وبه عبارات مختلف حضرت على -علیه السلام را جانشین خود معرفى مىکرد وازا ین راه به امت هشدار مىداد که خدا حضرت على را براى وصایت وخلافت انتخاب کرده و او در این کار اختیارى نداشته است. از باب نمونه مواردى را در اینجا یاد آور مىشویم:
1- در آغاز بعثت، هنگامى که رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم از طرف خدا مامور شد که خویشاوندان خود را به آیین اسلام دعوت کند، در آن جلسه، حضرت على -علیه السلام را وصىووزیر وخلیفه خویش پس از خود خواند.
2- هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم رهسپار تبوک شد موقعیتحضرت على -علیه السلام را نسبتبه خود به سان موقعیت هارون نسبتبه موسى -علیه السلام بیان داشت وتصریح کرد که همه مناصبى را که هارون داشت، جز نبوت،حضرت على -علیه السلام نیز داراست.
3- به بریده ودیگر شخصیتهاى اسلام گفت:على -علیه السلام شایسته ترین زمامدار مردم پس از من است.
4- در سرزمین غدیر ودر یک اجتماع هشتاد هزار نفرى(یا بیشتر) دستحضرت على -علیه السلام را گرفت واو را به مردم معرفى کرد وتکلیف مردم را در این مورد روشن ساخت.
علاوه بر تصریحات یاد شده، گاهى پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم بعضى کارهاى سیاسى را به حضرت على -علیه السلام واگذار مىکرد و از این طریق افکار جامعه اسلامى را براى تحمل زمامدارى حضرت على آماده مىساخت.از باب نمونه، جریان زیرا را بررسى مىکنیم:
متجاوز از بیستسال بود که منطق اسلام در باره شرک ودوگانه پرستى در سرزمین حجاز ودر میان قبایل مشرک عرب انتشار یافته بود واکثر قریب به اتفاق آنها از نظر اسلام در باره بتان وبت پرستان آگاهى پیدا کرده بودند ومىدانستند که بت پرستى چیزى جز یک تقلید باطل از نیاکان نیست ومعبودهاى باطل آنان چنان ذلیل وخوارند که نه تنها نمىتوانند در باره دیگران کارى انجام دهند بلکه نمىتوانند حتى ضررى از خود دفع کنند ویا نفعى به خود برسانند وچنین معبودهاى زبون وبیچاره در خور ستایش وخضوع نیستند.
گروهى که با وجدان بیدار ودل روشن به سخنان رسول گرامى گوش فرا داده بودند در زندگى خود دگرگونى عمیقى پدید آوردند واز بت پرستى به توحید ویکتاپرستى گرویدند. خصوصا هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مکه را فتح کرد وگویندگان مذهبى توانستند در محیط آزاد به تبیین وتبلیغ اسلام بپردازند تعداد قابل ملاحظه اى از مردم به بتشکنى پرداختند ونداى توحید در بیشتر نقاط حجاز طنین انداز شد. ولى گروهى متعصب ونادان که رها کردن عادات دیرینه براى آنان گران بود، گرچه پیوسته با وجدان خود در کشمکش بودند، از عادات زشتخود دستبر نداشتند واز خرافات واوهام پیروى مىکردند.
وقت آن رسیده بود که پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم هر نوع مظاهر بت پرستى وحرکت غیر انسانى را با نیروى نظامى درهم بکوبد وبا توسل به قدرت، بت پرستى را که منشا عمده مفاسد اخلاقى واجتماعى ویک نوع تجاوز به حریم انسانیتبود(وهست) ریشه کن سازد وبیزارى خدا ورسولش را در منى ودر روز عید قربان ودر آن اجتماع بزرگ که از همه نقاط حجاز در آنجا گرد مىآیند اعلام بدارد. خود آن حضرت یا شخص دیگرى قسمتى از اول سوره برائت را، که حاکى از بیزارى خدا وپیامبر او از مشرکان است، در آن اجتماع بزرگ بخواند وبا صداى رسا به بت پرستان حجاز اعلام کند که باید وضع خود را تا چهار ماه دیگر روشن کنند، که چنانچه به آیین توحید بگروند در زمره مسلمانان قرار خواهند گرفت وبه سان دیگران از مزایاى مادى ومعنوى اسلام بهره مند خواهند بود، ولى اگر بر لجاجت وعناد خود باقى بمانند، پس از چهار ماه باید آماده نبرد شوند وبدانند که در هرجا دستگیر شوند کشته خواهند شد.
آیات سوره برائت هنگامى نازل شد که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم تصمیم به شرکت در مراسم حج نداشت. زیرا در سال پیش، که سال فتح مکه بود، در مراسم حجشرکت کرده بود وتصمیم داشت که در سال آینده نیز که بعدها آن را«حجة الوداع» نامیدند در این مراسم شرکت کند. از این رو ناچار بود کسى را براى ابلاغ پیامهاى الهى انتخاب کند. نخست ابوبکر را به حضور طلبید وقسمتى از آغاز سوره برائت را به او آموخت واو را با چهل تن روانه مکه ساخت تا در روز عید قربان این آیات را براى آنان بخواند.
ابوبکر راه مکه را در پیش گرفت که ناگهان وحى الهى نازل شد وبه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دستور داد که این پیامهارا باید خود پیامبر ویا کسى که از اوستبه مردم برساند وغیر ازاین دو نفر، کسى براى این کار صلاحیت ندارد.(3)
اکنون باید دید این فردى که از دیده وحى از اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم است واین جامه بر اندام او دوخته شده است کیست؟
چیزى نگذشت که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم حضرت على -علیه السلام را احضار کرد وبه او فرمان داد که راه مکه را در پیش گیرد وابوبکر را در راه دریابد وآیات را از او بگیرد وبه او بگوید که وحى الهى پیامبر را مامور ساخته است که این آیات را باید یا خود پیامبر ویا فردى از اهل بیت او براى مردم بخواند واز این جهت انجام این کار به وى محول شده است.
حضرت على -علیه السلام با جابر وگروهى از یاران رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم، در حالى که بر شتر مخصوص پیامبر سوار شده بود، راه مکه را در پیش گرفت وسخن آن حضرت را به ابوبکر رسانید. او نیز آیات را به حضرت على -علیه السلام تسلیم کرد.
امیرمؤمنان وارد مکه شد ودر روز دهم ذى الحجه بالاى جمره عقبه، با ندایى رسا سیزده آیه از سورهبرائت را قرائت کرد وقطعنامه چهار ماده اى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را با صداى بلند به گوش تمام شرکت کنندگان رسانید. همه مشرکان فهمیدند که تنها چهار ماه مهلت دارند که تکلیف خود را با حکومت اسلام روشن کنند. آیات قرآن و قطعنامه پیامبر تاثیر عجیبى در افکار مشرکین داشت وهنوز چهار ماه سپرى نشده بود که مشرکان دسته دسته به آیین توحید روى آوردند وسال دهم هجرت به آخر نرسیده بود که شرک در حجاز ریشه کن شد.
اگر بخواهیم در این حادثه تاریخى بى طرفانه داورى کنیم، باید بگوییم که پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم به امر الهى قصد داشت در دوران حیات خود دستحضرت على -علیه السلام را در مسائل سیاسى وامور مربوط به حکومت اسلامى باز بگذارد تا مسلمانان آگاه شوند وعادت کنند که پس از غروب خورشید رسالت، در امور سیاسى وحکومتى باید به حضرت على -علیه السلام مراجعه کنند وپس از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم براى این امور فردى شایسته تر از حضرت على -علیه السلام نیست. زیرا آشکارا دیدند که یگانه کسى که از طرف خدا براى رفع امان از مشرکان مکه، که از شؤون حکومت است، منصوب شد همان حضرت على -علیه السلام بود.
پىنوشتها:
1- تاریخ طبرى، ج8، ص 84 وتاریخ ابن اثیر، ج2، ص 65.
2- طبقات ابن سعد، ج1، ص 262.
3- لا یؤدیها عنک الا انت او رجل منک ودر برخى از روایات وارد شده است:او رجل من اهل بیتک. سیره ابن هشام، ج4، ص 545 وغیره.
اقتباس از کتاب فروغ ولایت صفحه 117تا 123