اوضاع اجتماعى عهد امام صادق علیه السلام
امام
صادق علیه السلام در عصر و زمانى واقع شد که علاوه بر حوادث سیاسى،یک سلسله
حوادث اجتماعى و پیچیدگیها و ابهامهاى فکرى و روحى پیدا شده بود،لازمتر
این بود که امام صادق جهاد خود را در این جبهه آغاز کند.مقتضیات زمان امام
صادق علیه السلام که در نیمه اول قرن دوم مىزیستبا زمان سید الشهداء علیه
السلام که در حدود نیمه قرن اول بود خیلى فرق داشت.
در حدود نیمه
قرن اول در داخل کشور اسلامى براى مردانى که مىخواستند به اسلام خدمت کنند
یک جبهه بیشتر وجود نداشت و آن جبهه مبارزه با دستگاه فاسد خلافتبود،سایر
جبههها هنوز به وجود نیامده بود و یا اگر به وجود آمده بود اهمیتى پیدا
نکرده بود،حوادث عالم اسلام همه مربوط به دستگاه خلافتبود و مردم از لحاظ
روحى و فکرى هنوز به بساطت و سادگى صدر اول زندگى مىکردند.اما بعدها و در
زمانهاى بعد تدریجا به علل مختلف جبهههاى دیگر به وجود آمد،جبهههاى علمى و
فکرى.یک نهضت علمى و فکرى و فرهنگى عظیم در میان مسلمین آغاز شد.نحلهها و
مذهبها در اصول دین و فروع دین پیدا شدند.به قول یکى از مورخین،مسلمانان
در این وقت از میدان جنگ و لشکر کشى متوجه فتح دروازههاى علم و فرهنگ
شدند.علوم اسلامى در حال تدوین بود.در این زمان یعنى در زمان امام صادق
علیه السلام از یک طرف زد و خورد امویها و عباسیها فترتى به وجود آورد و
مانع بیان حقایق را تا حدى از بین برد،و از طرف دیگر در میان مسلمانان یک
شور و هیجان براى فهمیدن و تحقیق پیدا شد،لازم بود شخصى مثل امام صادق علیه
السلام این جبهه را رهبرى کند و بساط تعلیم و ارشاد خود را بگستراند و به
حل معضلات علمى در معارف و احکام و اخلاق بپردازد. در زمانهاى قبل همچو
زمینهها نبود،همچو استعداد و قابلیت و شور و هیجانى در مردم نبود.
در
تاریخ زندگى امام صادق علیه السلام یک جا مىبینیم زنادقه و دهریینى از
قبیل ابن ابى العوجا و ابو شاکر دیصانى و حتى ابن مقفع مىآیند و با آن
حضرت محاجه مىکنند و جوابهاى کافى مىگیرند.احتجاجات بسیار مفصل و طولانى
از آن حضرت در این زمینهها باقى است که به راستى اعجاب آور است.توحید مفضل
که رسالهاى است طولانى در این زمینه، در اثر یک مباحثه بین مفضل از اصحاب
آن حضرت و بین یک نفر دهرى مسلک و رجوع کردن مفضل به امام صادق علیه
السلام پدید آمد.
در جاى دیگر مىبینیم که اکابر معتزله از قبیل
عمرو بن عبید و واصل بن عطا که مردمان مفکرى بودند مىآمدند و در مسائل
الهى یا مسائل اجتماعى سؤال و جواب مىکردند و مىرفتند.
در جاى
دیگر فقهاى بزرگ آن عصر را مىبینیم که یا شاگردان آن حضرتند و یا بعضى از
آنها مىآمدند و از آن حضرت سؤالاتى مىکردند.ابو حنیفه و مالک معاصر امام
صادقاند و هر دو از محضر امام علیه السلام استفاده کردهاند.شافعى و احمد
بن حنبل شاگردان شاگردان آن حضرتند.مالک در مدینه بود و مکرر به حضور امام
علیه السلام مىآمد و خود او مىگوید وقتى که به حضورش مىرسیدم و به من
احترام مىکرد خیلى خرسند مىشدم و خدا را شکر مىکردم که او به من محبت
دارد.مالک درباره امام صادق مىگوید:«کان من عظماء العباد و اکابر الزهاد و
الذین یخشون الله عز و جل،و کان کثیر الحدیث،طیب المجالسة،کثیر
الفوائد.»یعنى از بزرگان و اکابر عباد و زهاد بود و از کسانى بود که خوف و
خشیت الهى در دلش قرار داشت.او مردى بود که حدیث پیغمبر را زیاد
مىدانست،خوش محضر بود،مجلسش پر فایده بود.و باز مالک مىگوید:«ما رات عین و
لا سمعت اذن و لا خطر على قلب بشر افضل من جعفر بن محمد.»یعنى چشمى ندیده و
گوشى نشنیده و به دلى خطور نکرده کسى از جعفر بن محمد فاضلتر باشد.ابو
حنیفه مىگفت:«ما رایت افقه من جعفر بن محمد»از جعفر بن محمد فقیهتر و
داناتر ندیدم.مىگوید وقتى که جعفر بن محمد به امر منصور به عراق آمد منصور
به من گفت که سختترین مسائل را براى سؤال از او تهیه کنم.من چهل مساله
اینچنین تهیه کردم و رفتم به مجلسش. منصور مرا معرفى کرد،امام فرمود او را
مىشناسم،پیش ما آمده است.بعد به امر منصور مسائل را طرح کردم.در جواب هر
یک فرمود عقیده شما علماى عراق این است،عقیده فقهاى مدینه این است،و خودش
گاه با ما موافقت مىکرد و گاه با اهل مدینه،گاهى هم نظر سومى مىداد.
در جاى دیگر متصوفه را مىبینیم که به حضور آن حضرت رفت و آمد و سؤال و جواب مىکردند که نمونه مختصرى از آن را قبلا عرض کردم.
زمان
امام صادق علیه السلام زمانى بود که برخورد افکار و آراء و جنگ عقاید شروع
شده بود و ضرورت ایجاب مىکرد که امام کوشش خود را در این صحنه و این جبهه
قرار دهد.همیشه باید در این گونه امور به اثر کار توجه داشت.سید الشهداء
علیه السلام دانست که شهادتش اثر مفید دارد،قیام کرد و شهید شد و اثرش هنوز
هم باقى است.امام صادق علیه السلام فرصت را براى تعلیم و تاسیس کانون علمى
مناسب دید،به این کار همت گماشت.بغداد که کانون جنبش علمى اسلامى صدر
اسلام است در زمان امام صادق علیه السلام بنا شد.ظاهرا ایشان آخر عمر سفرى
به بغداد آمده است.اثر امام صادق علیه السلام است که مىبینیم شیعه،در مقدم
سایر فرق،در علوم اسلامى پیشقدم و مؤسس شد و یا لا اقل دوش به دوش دیگران
حرکت کرد و در همه رشتهها از ادب و تفسیر و فقه و کلام و فلسفه و عرفان و
نجوم و ریاضى و تاریخ و جغرافى کتابها نوشت و رجال بزرگ بیرون
داد،عالىترین و نفیسترین آثار علمى را به جهان تحویل داد.اگر امروز
مىبینیم اصلاح طلبانى به رسمیت مذهب شیعه-بعد از هزار سال-اقرار و اعتراف
مىکنند به خاطر این است که شیعه یک مکتب واقعى اسلامى است و آثار شیعى در
هر رشته نشان مىدهد که دیگر نمىتوان اتهامات سیاسى به آن بست.این آثار
مولود ایمان و عقیده است،سیاست نمىتواند اینچنین فقه یا اخلاق یا فلسفه و
عرفان یا تفسیر و حدیثى به وجود آورد.رسمیت امروز شیعه معلول طرز کار و عمل
آن روز امام صادق سلام الله علیه است.
مقصود این است که ائمه اطهار
در هر زمانى مصلحت اسلام و مسلمین را در نظر مىگرفتند و چون دورهها و
زمانها و مقتضیات زمان و مکان تغییر مىکرد خواه و ناخواه همان طور رفتار
مىکردند که مصالح اسلامى اقتضا مىکرد و در هر زمان جبههاى مخصوص و شکلى
نو از جهاد به وجود مىآمد و آنها با بصیرت کامل آن جبههها را تشخیص
مىدادند.
این تعارضها نه تنها تعارض واقعى نیست،بلکه بهترین درس
آموزنده استبراى کسانى که روح و عقل و فکر مستقیمى داشته باشند،جبهه شناس
باشند و بتوانند مقتضیات هر عصر و زمانى را درک کنند که چگونه مصالح اسلامى
اقتضا مىکند که یک وقت مثل زمان سید الشهداء علیه السلام نهضت آنها شکل
قیام به سیف به خود بگیرد و یک زمان مثل زمان امام صادق علیه السلام شکل
تعلیم و ارشاد و توسعه تعلیمات عمومى و تقویت مغزها و فکرها پیدا کند و یک
قتشکل دیگر. ان فى ذلک لذکرى لمن کان له قلب او القى السمع و هو شهید (5)