اوضاع سیاسى در عهد امام صادق (علیه السلام)
يكشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۲، ۰۷:۱۳ ب.ظ
در زمان امام صادق خلافت از دودمان اموى به دودمان عباسى منتقل شد.
عباسیان از بنى هاشماند و عموزادگان علویین به شمار مىروند.در آخر عهد امویین که کار مروان بن محمد،آخرین خلیفه اموى،به عللى سستشد،گروهى از عباسیین و علویین دستبه کار تبلیغ و دعوت شدند.
علویین دو دسته بودند:بنى الحسن که اولاد امام مجتبى بودند،و بنى الحسین که اولاد سید الشهداء علیهما السلام بودند.غالب بنى الحسین که در راسشان حضرت صادق علیه السلام بود از فعالیت ابا کردند.مکرر حضرت صادق دعوت شد و نپذیرفت.ابتداى امر سخن در اطراف علویین بود.عباسیین به ظاهر به نفع علویین تبلیغ مىکردند.سفاح و منصور و برادر بزرگترشان ابراهیم الامام با محمد بن عبد الله بن الحسن ابن الحسن،معروف به«نفس زکیه»بیعت کردند و حتى منصور-که بعدها قاتل همین محمد شد-در آغاز امر رکاب عبد الله بن حسن را مىگرفت و مانند یک خدمتکار جامه او را روى زین اسب مرتب مىکرد،زیرا عباسیان مىدانستند که زمینه و محبوبیت از علویین است.عباسیین مردمى نبودند که دلشان به حال دین سوخته باشد.هدفشان دنیا بود و چیزى جز مقام و ریاست و خلافت نمىخواستند.حضرت صادق علیه السلام از اول از همکارى با اینها امتناع ورزید.
بنى العباس از همان اول که دعات و مبلغین را مىفرستادند،به نام شخص معین نمىفرستادند،به عنوان«الرضا من آل محمد»یا«الرضى من آل محمد»یعنى«یکى از اهل بیت پیغمبر صلى الله علیه و آله که شایسته باشد»تبلیغ مىکردند و در نهان جاده را براى خود صاف مىکردند.دو نفر از دعات آنها از همه معروفترند،یکى عرب به نام«ابو سلمه خلال»که در کوفه مخفى مىزیست و سایر دعات و مبلغین را اداره مىکرد و به او«وزیر آل محمد»لقب داده بودند،و اولین بار کلمه«وزیر»در اسلام به او گفته شد،و یکى ایرانى که همان سردار معروف،ابو مسلم خراسانى است و به او«امیر آل محمد»لقب داده بودند.
مطابق نقل مسعودى در مروج الذهب،بعد از کشته شدن ابراهیم امام(برادر بزرگتر سفاح و منصور که سفاح را وصى و جانشین خود قرار داده بود)نظر ابو سلمه بر این شد که دعوت را از عباسیین به علویین متوجه کند.دو نامه به یک مضمون به مدینه نوشت و به وسیله یک نفر فرستاد،یکى براى حضرت صادق علیه السلام که راس و رئیس بنى الحسین بود و یکى براى عبد الله بن الحسن بن الحسن که بزرگ بنى الحسن بود.امام صادق علیه السلام به آن نامه اعتنایى نکرد و هنگامى که فرستاده اصرار کرد و جواب خواست،در حضور خود او نامه را با شعله چراغ سوخت و فرمود جواب نامهات این است.اما عبد الله بن الحسن فریب خورد و خوشحال شد و با اینکه حضرت صادق علیه السلام به او فرمود که فایده ندارد و بنى العباس نخواهند گذاشت کار بر تو و فرزندان تو مستقر گردد عبد الله قانع نشد،و قبل از آنکه جواب نامه عبد الله به ابو سلمه برسد سفاح که به ابو سلمه بدگمان شده بود با جلب نظر و موافقت ابو مسلم ابو سلمه را کشت و شهرت دادند که خوارج او را کشتهاند،و بعد هم خود عبد الله و فرزندانش گرفتار و کشته شدند.این بود جریان ابا و امتناع امام صادق علیه السلام از قبول خلافت.
علت امتناع امام
ابا و امتناع امام صادق تنها به این علت نبود که مىدانستبنى العباس مانع خواهند شد و آن حضرت را شهید خواهند کرد.اگر مىدانست که شهادت آن حضرت براى اسلام و مسلمین اثر بهترى دارد شهادت را انتخاب مىکرد همان طورى که امام حسین علیه السلام به همین دلیل شهادت را انتخاب کرد.در آن عصر-که به خصوصیات آن اشاره خواهیم کرد-آن چیزى که بهتر و مفیدتر بود رهبرى یک نهضت علمى و فکرى و تربیتى بود که اثر آن تا امروز هست،همان طورى که در عصر امام حسین آن نهضت ضرورت داشت و آن نیز آنطور بجا و مناسب بود که اثرش هنوز باقى است.
جان مطلب همین جاست که در همه این کارها،از قیام و جهاد و امر به معروف و نهى از منکرها و از سکوت و تقیهها،باید به اثر و نتیجه آنها در آن موقع توجه کرد.اینها امورى نیست که به شکل یک امر تعبدى از قبیل وضو و غسل و نماز و روزه صورت بگیرد.اثر این کارها در مواقع مختلف و زمانهاى مختلف و اوضاع و شرایط مختلف فرق مىکند.گاهى اثر قیام و جهاد براى اسلام نافعتر است و گاهى اثر سکوت و تقیه.گاهى شکل و صورت قیام فرق مىکند.همه اینها بستگى دارد به خصوصیت عصر و زمان و اوضاع و احوال روز،و یک تشخیص عمیق در این مورد ضرورت دارد،اشتباه تشخیص دادن زیانها به اسلام مىرساند.
۹۲/۰۶/۱۰