با لبت رنگ عقیق یمن از یادم رفت
يكشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۲، ۰۶:۵۲ ب.ظ
با لبت رنگ عقیق یمن از یادم رفت

با لبت رنگ عقیق یمن از یادم رفت
همچنان که جگر خویشتن از یادم رفت
من اُویسم، بگذارید که اتراق کنم
بوی شهر تو که آمد قرن از یادم رفت
جذبه ی عشق چنین است مرا ذوب کند
صحبت از نام تو شد نام من از یادم رفت
مرغ باغ ملکوتم به حرم آمده ام
به روی گنبد زردت چمن از یادم رفت
مثل فطرس نکنم پشت به گهواره ی تو
بال من خوب که شد پَر زدن از یادم رفت
"ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم"
بی سبب نیست کنارت سخن از یادم رفت
می رود دل به همان جا که تعلق دارد
صحبت کرب و بلا شد وطن از یادم رفت
همه ی حرف من این است: چرا عریانی؟
نکند فکر کنی پیرهن از یادم رفت
۹۲/۰۸/۲۶