امتیازات کلامی شیعه قسمت سوم
امتیازات کلامی شیعه قسمت سوم
د- حدیث محوری
کلام شیعه، بر خاسته از بطن حدیث شیعه است.[1] علم کلام نزد اهل سنّت، جریانى بر ضدّ سنّت و حدیث تلقّى شده است.[2] ولى کلام شیعه نه تنها بر ضدّ سنّت و حدیث نیست، در متن سنّت و حدیث جا دارد.
استاد مطهری دربارة علت این مسئله مینویسد:
«در احادیث اهل تسنن، تجزیه و تحلیلى درباره این موضوعات کلامی صورت نگرفته است. مثلاً اگر سخن از قضا و قدر و اراده شامله حق و از اسماء و صفات بارى و از روح و انسان و از عالم بعد از مرگ و حساب و کتاب و صراط و میزان و از امامت و خلافت و امثال این مسائل به میان آمده است هیچ گونه بحثى در اطراف آنها انجام نشده و توضیحى صورت نگرفته است. ولى در احادیث شیعه همه این مسائل طرح شده و درباره آنها استدلال شده است. یک مقایسه میان ابواب حدیث صحاح ستّه با ابواب حدیث کافى کلینى مطلب را روشن مىکند. علىهذا در خود احادیث شیعه، «تکلّم» به معنى تفکّر عقلانى و تجزیه و تحلیل ذهنى صورت گرفته است. به همین جهت شیعه به دو گروه اهل الحدیث و اهل الکلام تقسیم نشد، آنچنان که اهل تسنّن تقسیم شدند.»[3]
احادیث شیعه، مسائل مهم استدلالی و دقیقی را به روش استدلال بیان میکند. مانند حدیث ذیل؛
«عَنْ مُحَمّدِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ الْخُرَاسَانِیّ خَادِمِ الرّضَا (ع) قَالَ دَخَلَ رَجُلٌ مِنَ الزّنَادِقَةِ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ (ع) وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع أَیّهَا الرّجُلُ أَ رَأَیْتَ إِنْ کَانَ الْقَوْلُ قَوْلَکُمْ وَ لَیْسَ هُوَ کَمَا تَقُولُونَ أَ لَسْنَا وَ إِیّاکُمْ شَرَعاً سَوَاءً لَا یَضُرّنَا مَا صَلّیْنَا وَ صُمْنَا وَ زَکّیْنَا وَ أَقْرَرْنَا فَسَکَتَ الرّجُلُ ثُمّ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ (ع) وَ إِنْ کَانَ الْقَوْلُ قَوْلَنَا وَ هُوَ قَوْلُنَا أَ لَسْتُمْ قَدْ هَلَکْتُمْ وَ نَجَوْنَا فَقَالَ رَحِمَکَ اللّهُ أَوْجِدْنِی کَیْفَ هُوَ وَ أَیْنَ هُوَ فَقَالَ وَیْلَکَ إِنّ الّذِی ذَهَبْتَ إِلَیْهِ غَلَطٌ هُوَ أَیّنَ الْأَیْنَ بِلَا أَیْنٍ وَ کَیّفَ الْکَیْفَ بِلَا کَیْفٍ فَلَا یُعْرَفُ بِالْکَیْفُوفِیّةِ وَ لَا بِأَیْنُونِیّةٍ وَ لَا یُدْرَکُ بِحَاسّةٍ وَ لَا یُقَاسُ بِشَیْءٍ فَقَالَ الرّجُلُ فَإِذاً إِنّهُ لَا شَیْءَ إِذَا لَمْ یُدْرَکْ بِحَاسّةٍ مِنَ الْحَوَاسّ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ (ع) وَیْلَکَ لَمّا عَجَزَتْ حَوَاسّکَ عَنْ إِدْرَاکِهِ أَنْکَرْتَ رُبُوبِیّتَهُ وَ نَحْنُ إِذَا عَجَزَتْ حَوَاسّنَا عَنْ إِدْرَاکِهِ أَیْقَنّا أَنّهُ رَبّنَا بِخِلَافِ شَیْءٍ مِنَ الْأَشْیَاءِ قَالَ الرّجُلُ فَأَخْبِرْنِی مَتَى کَانَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ (ع) أَخْبِرْنِی مَتَى لَمْ یَکُنْ فَأُخْبِرَکَ مَتَى کَانَ قَالَ الرّجُلُ فَمَا الدّلِیلُ عَلَیْهِ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ (ع) إِنّی لَمّا نَظَرْتُ إِلَى جَسَدِی وَ لَمْ یُمْکِنّی فِیهِ زِیَادَةٌ وَ لَا نُقْصَانٌ فِی الْعَرْضِ وَ الطّولِ وَ دَفْعِ الْمَکَارِهِ عَنْهُ وَ جَرّ الْمَنْفَعَةِ إِلَیْهِ عَلِمْتُ أَنّ لِهَذَا الْبُنْیَانِ بَانِیاً فَأَقْرَرْتُ بِهِ مَعَ مَا أَرَى مِنْ دَوَرَانِ الْفَلَکِ بِقُدْرَتِهِ وَ إِنْشَاءِ السّحَابِ وَ تَصْرِیفِ الرّیَاحَ وَ مَجْرَى الشّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ النّجُومِ وَ غَیْرِ ذَلِکَ مِنَ الْآیَاتِ الْعَجِیبَاتِ الْمُبَیّنَاتِ عَلِمْتُ أَنّ لِهَذَا مُقَدّراً وَ مُنْشِئاً»[4]
خادم حضرت رضا علیهالسلام گوید: مردى از زنادقه خدمت امام آمد، وقتى که جمعى حضورش بودند امام علیهالسلام فرمود: به من بگو اگر قول حق گفته شما باشد با اینکه چنان نیست مگر نه این است که ما و شما همانند و برابریم، آنچه نماز گزاردیم و روزه گرفتیم و زکات دادیم و ایمان آوردیم که به ما زیانى نرسیده است، مرد خاموش بود، سپس امام علیهالسلام فرمود: و اگر قول حق گفته ما باشد. با آنکه گفته ماست مگر نه این است که شما هلاک میشوید و ما نجات یافتیم، گفت خدایت رحمت کند، به من بفهمان که خدا چگونه و در کجاست، فرمود: واى بر تو اى راه که رفتهاى غلط است، او مکان را مکان قرار داد بدون اینکه براى او مکانى باشد و چگونگى را چگونگى قرار داد بدون اینکه براى خود او چگونگى باشد [آن زمان که خدا بود هیچ چیز دیگر نبود کلمه آن زمان هم از باب ضیق تعبیر و تنگى قافیه است نه جسمى بود و نه روحى نه مکانى نه کمى و کیفى و نه زمینى و نه آسمانى خودش بود و خودش و سپس به تدریج همه چیز را آفرید و او هم که جسم و ماهیت نیست تا در مکانى باشد و مرکب نیست تا چگونگى داشته باشد] پس خدا به چگونگى و مکان گرفتن شناخته نشود و به هیچ حسى درک نشود و با چیزى سنجیده نگردد.
مرد گفت: هر صورتى که او به هیچ حسى ادراک نشود پس چیزى نیست، امام علیهالسلام فرمود، واى بر تو که چون حواست از ادراک او عاجز گشت منکر ربوبیتش شدى ولى ما چون حواسمان از ادراکش عاجز گشت یقین کردیم او پروردگار ماست که بر خلاف همه چیزهاست [ما دانستیم که تنها جسم و ماده است که به حس درک شود و آنچه که به حس درک شود ممنوع و حادث و محتاج است و خالق و صانع اشیاء محالست که مصنوع و حادث باشد ولى تو چون به این حقیقت پى نبردى در نقطه مقابل ما ایستادى]
مرد گفت: به من بگو خدا از چه زمانى بوده است، اما فرمود: تو به من بگو چه زمانى بوده که خدا نبوده تا بگویم از چه زمانى بوده است. مرد گفت: دلیل بر وجود او چیست امام فرمود: من چون تن خود را نگریستم که نتوانم در طول و عرض آن زیاد و کم کنم و زیان و بدىها را از او دور و خوبیها را به او برسانم یقین کردم این ساختمان را سازندهاى است و به وجودش اعتراف کردم علاوه بر این که مىبینیم گردش فلک به قدرت اوست و پیدایش ابر و گردش بادها و جریان خورشید و ماه و ستارگان و نشانههاى شگرفت و آشکار دیگر را که دیدم دانستم که این دستگاه را مهندس و مخترعى است.
در این حدیث مباحث کلامی خاصی مطرح شد بود مانند ضرورت انجام تکالیف و ادله بر وجود الهی.
کلامی شیعه برگرفته از سنت و احادیث است، به همین دلیل کلامی شیعه، یک کلام استدلالی، گسترده و عمیق است.
[1] . مطهری، مجموعه آثار استاد مطهرى، ج 3 ص 91
[2] . جلال الدین السیوطی، تنویر الحوالک، ص4 ص 708؛ ابن قدامه، عبد الرحمن، الشرح الکبیر، ج 2 ص 215
[3] . مطهری، مجموعه آثار، ج 3 ص 92
[4] . کلینی، محمد بن یعقوب، ج 1 ص 101