وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

تعجیل امر فرج مولا امام عصر(عج) صلوات

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

حرکت کاروان اسراء اهل بیت از شام به سمت کربلا

چهارشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۹، ۰۷:۰۰ ب.ظ

 


حرکت کاروان اسراء اهل بیت از شام به سمت کربلا
 

 


 

 

پس از مدتی که اهل بیت در شام بودند، یزید(لعنت الله علیه) با روشنگریهای امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) رسواشده بود

به دستور یزید(لعنت الله علیه)، نعمان بن بشیر(1) وسائل سفر آنان را فراهم نمود و به همراهى مردى امین آنان را روانه مدینه منوره کرد. (2)

 

در هنگام حرکت، یزید(لعنت الله علیه) امام سجاد علیه السلام را فرا خواند تا با او وداع کند،

و گفت: خدا پسر مرجانه را لعنت کند! اگر من با پدرت حسین ملاقات کرده بودم، هر خواسته ‏اى که داشت، مى ‏پذیرفتم! و کشته شدن را به هر نحوى که بود، گرچه بعضى از فرزندانم کشته مى ‏شدند از او دور مى ‏کردم!

ولى همانگونه که دیدى شهادت او قضاى الهى بود! چون به وطن رفتى و در آنجا استقرار یافتى، پیوسته با من مکاتبه کن و حاجات و خواسته‏ هاى خود را براى من بنویس! (3)

آنگاه دوباره نعمان بن بشیر را خواست و براى رعایت حال و حفظ آبروى اهل بیت به او سفارش کرد که شبها اهل بیت را حرکت دهد و در پیشاپیش آنان خود حرکت کند و اگر على بن الحسین را در بین راه حاجتى باشد برآورده سازد؛ و نیز سى سوار در خدمت ایشان مأمور ساخت؛ و به روایتى خود نعمان بن بشیر را و به قولى بشیر بن حذلم را با آنان همراه کرد. (4)

و همانگونه که یزید(لعنت الله علیه) سفارش کرده بود به آهستگى و مدارا طى مسافت کردند و به هنگام حرکت، فرستادگان یزید بسان نگهبانان گردا گرد آنان را مى‏ گرفتند،

و چون در مکانى فرود مى‏ آمدند از اطراف آنان دور مى ‏شدند که به آسانى بتوانند وضو سازند.


پی نوشت : 1- نعمان بن بشیر همان کسى است که هنگام ورود مسلم بن عقیل به کوفه از طرف یزید امیر کوفه بود، یزید او را برکنار و به جاى او عبید الله بن زیاد را به امارت کوفه برگزید. نعمان به شام آمد و از هوا داران معاویه و یزید بود. پس از هلاکت یزید، مردم را به بیعت عبدالله بن زبیر فرا خواند، اهالى حمص با او مخالفت کرده و او را بعد از واقعه مرج راهط در سال شصت و چهار هجرى کشتند.(الاستیعاب،ج 4،ص 1496) . 2- قمقام زخار،ص 579. 3- تاریخ طبرى،ج 5،ص 233. 4- قمقام زخار،ص 579.

 

 

 

اهل بیت علیهم السلام به سفر خود ادامه دادند تا به دو راهى جاده عراق و مدینه رسیدند، چون به این مکان رسیدند، از امیر کاروان خواستند تا آنان را به کربلا ببرد، و او آنان را به سوى کربلا حرکت داد، چون به کربلا رسیدند، جابر بن عبد الله انصارى (1) را دیدند که با تنى چند از بنى هاشم و خاندان پیامبر براى زیارت حسین علیه السلام آمده بودند، همزمان با آنان به کربلا وارد شدند و سخت گریستند و ناله و زارى کردند و بر صورت خود سیلى زده و ناله ‏هاى جانسوز سر دادند و زنان روستاهاى مجاور نیز به آنان پیوستند، (2)

زینب علیها السلام در میان جمع زنان آمد و گریبان چاک زد و با صوتى حزین که ‏دلها را جریحه ‏دار مى‏ کرد مى ‏گفت: «وا اخاه! وا حسیناه! وا حبیب رسول الله و ابن مکة و منا! و ابن فاطمة الزهراء! و ابن علی المرتضى! آه ثم آه!» پس بیهوش گردید. آنگاه ام کلثوم لطمه به صورت زد و با صدایى بلند مى‏ گفت: امروز محمد مصطفى و على مرتضى و فاطمه زهرا از دنیا رفته ‏اند؛

و دیگر زنان نیز سیلى به صورت زده و گریه و شیون مى‏ کردند.

سکینه چون چنین دید، فریاد زد: وا محمداه! وا جداه! چه سخت است بر تو تحمل آنچه با اهل بیت تو کرده ‏اند، آنان را از دم تیغ گذراندند و بعد عریانشان نمودند! (3)

 

زیارت جابر و عطیه در اربعین

عطیه عوفى(4) مى‏ گوید: با جابر بن عبد الله به عزم زیارت قبر حسین علیه السلام بیرون آمدم و چون به کربلا رسیدیم جابر نزدیک شط فرات رفته و غسل کرد و ردائى همانند شخص محرم بر تن نمود و همیانى را گشود که در آن بوى خوش بود و خود را معطر کرد و هر گامى که بر مى‏ داشت ذکر خدا مى‏ گفت تا نزدیک قبر مقدس رسید و به من گفت: دستم را بر روى قبر بگذار!

چون چنین کردم، بر روى قبر از هوش رفت. من آب بر روى جابر پاشیدم تا به هوش آمد، آنگاه سه مرتبه گفت: یا حسین! سپس گفت: «حبیب لا یجیب حبیبه!» ، و بعد اضافه کرد: چه تمناى جواب دارى که حسین در خون خود آغشته و بین سر و بدنش جدائى افتاده است! !

 

و گفت: "فاشهد انک ابن خیرالنبیین و ابن سید المؤمنین و ابن حلیف التقوى و سلیل الهدى و خامس اصحاب الکساء و ابن سید النقباء و ابن فاطمة سیدة النساء، و مالک لا تکون هکذا و قد غذتک کف سیدالمرسلین و ربیت فی حجرالمتقین و رضعت من ثدی الایمان و فطمت بالاسلام فطبت حیا وطبت میتا غیر ان قلوب المؤمنین غیر طیبة لفراقک و لا شاکة فی الخیرة لک فعلیک سلام الله و رضوانه و اشهد انک مضیت على ما مضى علیه اخوک یحیى بن زکریا."

من گواهى مى‏ دهم که تو فرزند بهترین پیامبران و فرزند بزرگ مؤمنین مى ‏باشى، تو فرزند سلاله هدایت و تقوایى و پنجمین نفر از اصحاب کساء و عبایى، تو فرزند بزرگ نقیبان و فرزند فاطمه سیده بانوانى، و چرا چنین نباشد که دست سیدالمرسلین تو را غذا داد و در دامن پرهیزگاران پرورش یافتى و از پستان ایمان شیر خوردى و پاک زیستى و پاک از دنیا رفتى و دلهاى مؤمنان را از فراق خود اندوهگین کردى پس سلام و رضوان خدا بر تو باد، تو بر همان طریقه رفتى که برادرت یحیى بن زکریا شهید گشت.

 

آنگاه چشمش را به اطراف قبر گردانید و گفت: "السلام علیک ایتها الارواح التی حلت بفناء الحسین و اناخت برحله، اشهد انکم اقمتم الصلوة و آتیتم الزکوة و امرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر و جاهدتم الملحدین و عبدتم الله حتى اتاکم الیقین." سلام بر شما اى ارواحى که در کنار حسین نزول کرده و آرمیدید، گواهى مى‏ دهم که شما نماز را بپا داشته و زکوة را ادا نموده و به معروف امر و از منکر نهى کردید، و با ملحدین و کفار مبارزه و جهاد کرده، و خدا را تا هنگام مردن عبادت نمودید.

 

و اضافه نمود: به آن خدائى که پیامبر را به حق مبعوث کرد ما در آنچه شما شهدا در آن وارد شده ‏اید شریک هستیم. عطیه مى ‏گوید: به جابر گفتم: ما کارى نکردیم! اینان شهید شده‏ اند.

گفت: اى عطیه! از حبیبم رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که مى ‏فرمود: «من احب قوما حشر معهم و من احب عمل قوم اشرک فی عملهم» (5)؛هر که گروهى را دوست داشته باشد با همانان محشور گردد، و هر که عمل جماعتى را دوست داشته باشد در عمل آنها شریک خواهد بود.


پی نوشت : 1- او جابر بن عبدالله بن عمرو بن حرام انصارى است، مادرش نسیبه دختر عقبه مى‏باشد، در بیعت عقبه ثانیه در مکه با پدرش حضور داشته ولى کودک بوده است؛ بعضى او را از شرکت کنندگان در جنگ بدر ذکر کرده‏اند؛ او با پیامبر صلى الله علیه و آله در 18 غزوه شرکت نمود، و بعد از رسول خدا در صفین در خدمت على علیه السلام بوده و از کسانى است که سنت پیامبر بسیار از او نقل شده است؛ او در آخر عمر نابینا گردید؛ در سال 74 یا 78 و یا 79 در سن 94 سالگى در مدینه رحلت نمود. (الاستیعاب،ج 1،ص219) . 2- اللهوف،ص 82. 3- الدمعة الساکبة،ج 5،ص 162. 4- عطیه عوفى را شیخ طوسى از اصحاب امیرالمؤمنین در رجال خود ذکر کرده و او معروف به بکالى است که قبیله‏اى از حمدان مى‏باشد، و او داراى تفسیر قرآنى بوده است در پنج قسمت و خود او مى‏گوید: قرآن را با تفسیرش سه بار بر ابن عباس عرضه کردم و اما قرائت قرآن را هفتاد مرتبه نزد او قرائت نمودم. (تنقیح المقال 2/253) 5- بحارالانوار 65/ 130.

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۷/۱۶
محسن حسینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی