ناله های جانسوز زینب کبری(س) در قتلگاه چه بود
ناله های جانسوز زینب کبری(س) در قتلگاه چه بود

حضرت زینب علیهاالسلام همین که در قتلگاه چشمش بر بدن نازنین و بی سر برادرش افتاد و بوسه گاه مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم را از خنجر بی داد پاره پاره دید و بدن شریفش را برهنه و عریان یافت، نعره زد که: «هذا حسین؟!»؛ این حسین من است؟!
آن چنان نعره زد که بعد از هزار سال، هنوز صدای او به گوش عالمیان می رسد و هنوز پشت عالم از آن می لرزد.
محتشم گوید:
بی اختیار نعره ی «هذا حسین» از او
سر زد چنان که آتش از او در جهان فتاد
راوی می گوید: به خدا قسم! فراموش نمی کنم، زینب علیهاالسلام دختر امیرالمؤمنین علیه السلام را که به آواز حزین و دل غمین می گفت:
«وامحمداه! صلی علیک ملیک السماء، هذا حسین مرمل بالدماء، مقطع الأعضاء [و بناتک سبایا، الی الله المشتکی، و الی محمد المصطفی، و الی علی المرتضی، و الی حمزة سیدالشهداء»؛
... این حسین توست که بدنش را به خونش رنگین و اعضای شریفش را پاره پاره کرده اند و ما دختران توایم که ما را به اسیری گرفته اند، به سوی خدا شکوه می کنم و مصیبت و درد دل خود را به سوی پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و علی مرتضی علیه السلام و حمزه ی سیدالشهداء علیه السلام می برم.
«وامحمداه! هذا حسین بالعراء، یسفی علیه ریح الصبا، قتیل أولاد البغایا»؛
... این حسین توست که برهنه کرده اند و باد صبا بر او می وزد و غبار بر او می افشاند و کشته ی اولاد زنا گردید.
«و هذا حسین مجزوز الرأس من القفا، مسلوب العمامة و الرداء»؛
این حسین توست که سرش را از پشت گردنش بریده اند، عمامه و ردایش را به غارت برده اند.
«یا حزناه! یا کرباه! الیوم مات جدی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم [یا أصحاب محمداه! هؤلاء ذریة المصطفی یساقون سوق السبایا]»؛
امروز جد بزرگوارم از دنیا رفت، کجایید ای اصحاب محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم؛ این ها ذریه ی محمد صلی الله علیه و آله و سلم می باشند که آنان را اسیر کرده اند.
هذا الذی قد کنت تلثم نحره
أمسی نحیرا من حدود ضبائها
ای جد بزرگوار! این همان حسین علیه السلام توست که همیشه گلویش را می بوسیدی، آخر بوسه گاه تو را از دم شمشیر بریدند.
من بعد حجرک یا رسول الله! قد
ألقی طریحا فی ثری رمضائها
یا رسول الله! این بدنی که در آغوشت پرورش دادی، آخر او را برهنه بر خاک گرم صحرا انداختند.
آنگاه آن مظلومه، با دیده ی پرخون، دل بریان و سینه ی سوزان رو به جانب سرور شهیدان کرد و گفت:
فدای تو شوم ای مظلومی که لشکر تو را در روز دوشنبه غارت نمودند! فدای تو شوم ای مظلومی که تو را واژگون کردند!
بأبی المهموم حتی قضی؛
بأبی العطشان حتی مضی؛
فدای تو شوم ای شهیدی که تو را با غم و اندوه کشتند!
فدای تو گردم ای مظلومی که تو را با لب تشنه شهید کردند!
بأبی من لا هو غائب فیرتجی، و لا جریح فیداوی؛
فدی تو شوم ای آن که نه سفر رفته ای که امید بازگشت تو داشته باشم و نه مجروحی که زخم های تو مرهم پذیر باشد.
فدای تو شوم ای سبط پیغمبر خدا! فدای تو شوم ای نور دیده ی فاطمه ی زهراء!...
راوی گوید: «فوالله! أبکت کل صدیق و عدو»؛ به خدا قسم! هر دوست و دشمن را به گریه درآورد. [1] .
در بعضی از روایات وارد شده: حتی این که آن قدر اشک از چشم های اسبان مخالفان جاری شده بود که سم هایشان از اشک دیده ی آنها، تر شده بود. [2] .
صاحب «منتخب» شیخ فخرالدین رحمه الله روایت کرده:
هنگامی که ام کلثوم علیهاالسلام برادر مظلوم خود را دید که با بدن برهنه بر زمین افتاده و بادها بر آن جسم شریف و بدن لطیف می وزد، خود را از بالای شتر بر زمین انداخت و کنار آن بدن مطهر آمد و آن را در آغوش گرفت و به گریه و ناله می گفت:
یا رسول الله! فرزندت را ببین که بی غسل و بی کفن بر زمین افتاده و بادها به جامه ی غبارآلود او کفن پوشانیده و بدنش را به خون گردنش غسل داده شده و این اهل بیت او هستند که آنان را اسیر کرده و به ذلت به هر طرف می دوانند. دوستی نیست که دفع شر از آنان نماید و اینک سر شریف اوست که با سرهای اولادش بر نیزه ها زده اند.
وقتی آن جماعت بی دین این صحنه را دیدند او را باجبر و زور نیزه، از آن بدن
شریف جدا کردند. [3] .
پاورقی
[1] اللهوف: 180 و 181، بحارالانوار: 58/45 و 59.
[2] المنتخب: 457/2.
[3] المنتخب: 456/2 و 457، با تفاوت.
ممنون از ارائۀ مطالب خوب و مستند شما...