زندگینامه حضرت ابراهیم (علیهالسلام)
زندگینامه حضرت ابراهیم (علیهالسلام)
نام مبارک حضرت ابراهیم(علیهالسلام) در بیست و پنج سوره قرآن، حداقل شصت و نه بار تکرار شده است.[1] راجع به این پیامبر و حالات گوناگون او از کودکی تا شیخوخیت قریب صد و نود و پنج آیه و نیز سورهای مستقل به نام او در قرآن وجود دارد.

ابراهیم (علیهالسلام) نامی است سریانی به نام «اُبٌ رَحیم» بوده یعنی پدر مهربان، سپس «حاء» آن به «هاء» تبدیل گردیده، و بعضی گویند معنی ابراهیم از «بَریٌ مِنَ الاَصنام» و «هامَ اِلی رَبِّه» میباشد، یعنی از بتها دوری میجسته و به خداوند خویش گرویده است. [2] آن حضرت سه هزار و سیصد و بیست و سه سال بعد از هبوط حضرت آدم (علیهالسلام) به دنیا آمد.
اهل تاریخ نام پدر ابراهیم(علیهالسلام) را تارح (با حاء و خاء) نوشتهاند.[3] و نام مادرش «اوفا» دختر آذر،[4] و برخی نام وی را «نونا» فرزند کربتا بن کرثی،[5] و گروه سوم «رقیه» دختر لاحج میدانند.[6]
ابراهیم(علیهالسلام) هنوز متولد نشده بود که پدرش از دنیا رفت و آزر عموی ابراهیم(علیهالسلام) سرپرستی او را به عهده گرفت. از این رو ابراهیم(علیهالسلام) او را به عنوان پدر میخواند.[8]
این پیامبر بزرگ در شهر «اور» از شهرهای بابل به دنیا آمد[9] و سرانجام در سن صد و هفتاد و پنج سالگی فوت کرد. او را در باغ عفرون بن صرصر، پهلوی قبر ساره دفن کردند و اکنون مدفن او شهر الخلیل (در کشور فلسطین) نام دارد.[10]
پادشاه زمان ابراهیم(علیهالسلام) و اعتقادات مردم
ولادت ابراهیم(علیهالسلام) در دوران «نمرود بن کنعان بن کوش بن حام بن نوح»بوده است.
نمرود علاوه بر بابل، بر سایر نقاط جهان نیز حکومت میکرد، چنانکه امام صادق(علیهالسلام) فرمود: چهار نفر بر سراسر زمین سلطنت کردند، دو نفر از آنها از مؤمنان به سلیمان بن داوود و ذوالقرنین(علیهماالسلام) و دو نفر از آنها از کافران به نام نمرود و بخت النصر بودند.[11]
در عصر ابراهیم(علیهالسلام) علاوه بر بت پرستی، پرستیدن ستاره و ماه و خورشید هم وجود داشته،[12] «بابلیان خدایان زیادی داشتند ... به این ترتیب که هر شهری خدایی داشت، که نگاهبان آن بود و شهرهای بزرگ و روستاها، خدایان کوچکتری داشتند که آنها را پرستیده و به آنان اظهار علاقه میکردند.
هر چند به طور رسمی، همه در مقابل خدای بزرگترشان کرنش میکردند، ولی پس از آن که روشن شد، خدایان کوچک جلوه و یا صفات خدایان بزرگترند. رفته رفته تعداد خدایان اندک شد و بدین سان «مردوک» عنوان خدای بابل را، که بزرگ خدایان بابل بود، گرفت.
پادشاهان، نیاز شدیدی به آمرزش و بخشش خدایان داشتند، از این رو برای آنها پرستشگاه و معبد ساخته و اثاثیه و خوراک و شراب برایشان تهیه میکردند».[13]
چگونگی تولد ابراهیم(علیهالسلام)[14]
در زمان تولد ابراهیم(علیهالسلام) منجمین به «نمرود بن کنعان» خبر دادند: به زودی پسری متولد میگردد که حکومت تو را به هم میریزد و سبب نابودی و از بین رفتن عزت و شوکت تو میگردد!
نمرود که ادعای خدایی مینمود و با استفاده از جهالت مردم، بر آنان حکومت مطلقه داشت، از شنیدن این خبر تکان خورده و به خود پیچید و سؤال نمود: در کجا پدید میآید؟ گفتند: در همین بابل عراق.
نمرود برای پیشگیری از این خطر قطعی دستور داد که: زنان را از شوهرانشان جدا سازند و به طور کلی آمیزش زن و مرد غدغن گردد، و برای زنان باردار نیز مأموران و قابلهها را گماشت، که مواظب آنان باشند و جنس نوزاد را گزارش نموده و چنانچه پسر باشد به قتل برسانند.[15]
کنترل شدید در همه جا اجرا گردید. جلادان نمرود همه جا را زیر نظر داشتند، نوزادهای پسر را میکشتند. کار به جایی رسید که به نوشته بعضی از تاریخ نویسان هفتاد و هفت تا صد هزار نوزاد کشته شد.[16]
در عصر ابراهیم(علیهالسلام) علاوه بر بت پرستی، پرستیدن ستاره و ماه و خورشید هم وجود داشته،«بابلیان خدایان زیادی داشتند ... به این ترتیب که هر شهری خدایی داشت، که نگاهبان آن بود و شهرهای بزرگ و روستاها، خدایان کوچکتری داشتند که آنها را پرستیده و به آنان اظهار علاقه میکردند.
مادر ابراهیم(علیهالسلام) بارها توسط مأموران و قابلههای نمرودی آزمایش و معاینه شد، ولی آنها نفهمیدند که او باردار است و این از آن جهت بود که خداوند رحم مادر ابراهیم(ْع) را به گونهای قرار داده بود که نشانه بارداری آشکار نبود. [17]
خداوند این وجود با برکت را در رحم مادر از چشم بد اندیشان مصون داشت، تا این که دوران زایمان فرا رسید در آن زمان قانونی در میان مردم رواج داشت که زنان در هنگام قاعدگی به بیرون شهر میرفتند و پس از پایان آن، به شهر باز میگشتند.
مادر ابراهیم(علیهالسلام) تصمیم گرفت به بهانه این رسم و قانون از شهر بیرون رود و در آن جا دور از دید مردم، شاهد تولد نوزادش باشد، همین تصمیم اجرا شد، مادر از شهر خارج گردید، به غاری در اطراف شهر پناه آورد و در انتظار قدوم خلیل الله(علیهالسلام) ثانیه شماری میکرد، نخستین روز ذیالحجه فرا رسید و خلیل الله(علیهالسلام) با قدوم خود دنیا را منور، و آیین توحیدی را قوت بخشید.
مادرش چند روزی در کنار او نشست و از ترس مأموران نمرود نتوانست وی را به منزل منتقل کند، سرانجام برای حفظ او تصمیم گرفت او را در پارچهای پیچیده و درون همان غار بگذارد و برای حفظ او از گزند جانوران، در غار را با سنگهایی مسدود نمود و به شهر بازگشت.
او به قدرت الهی انگشت ابهامش را میمکید و از همان طریق تغذیه میکرد و به اندازه چندین برابر دیگران رشد مینمود! مادر هم، چند روز یک بار مخفیانه به دیدن فرزندش میرفت و به او شیر میداد و نوازش میکرد.
به این ترتیب این مادر و پسر، در آن دوران وحشتناک با تحمل مشقتها و رنجهای گوناگون، به زندگی خود ادامه دادند تا اینکه او دوران کودکی را پشت سر گذاشت و به سن سیزده سالگی رسید.
یک روز دامن مادر را گرفت و از ا و خواست که وی را به خانه ببرد، ولی مادر نگران بود و از خطر نمرودیان ایمن نبود. لذا گفت: نور دیده! صبر کن، تا در این باره با سرپرستت (آزر) مشورت کنم و راههای انتقال به خانه را بررسی کنم، اگر صلاح باشد بعد نزدت آیم و تو را به شهر میبرم.
تا اینکه در یکی از دیدارها در حالی که هوا رو به تاریکی میرفت، ابراهیم(علیهالسلام) را از غار بیرون برد و با خود به خانه آورد، ولی ابراهیم(علیهالسلام) از دیدن ستارگان و ماه، و فردایش از دیدن خورشید، خداشناسی و توحید را در عالم آن روز ترسیم کرد و گفت: همه اینها دلیل خداشناسی است و نشان میدهد که آفریدگاری این اجرام آسمانی را پدید آورده است، قرآن مجید آن لحظه را در چند آیه بازگو مینماید.
پی نوشت ها:
[1] - قاموس قرآن: ج 1،ص 4.
[2] - دائرة الفرائد: ج 1، ص 8.
[3] - قاموس قرآن: ج 1، ص 70.
[4] - تفسیر نمونه: ج 5، ص 303 – بحارالانوار: ج 12، ص 49.
[5] - ریاحین الشریعه: ج 5، ص 146.
[6] - روضه کافی: ج 8، ص 370.
[7] - خصال: ج 2، ص 525 .
[8] - بحارالانوار: ج 12، ص 45.
[9] - قاموس قرآن: ج 1 ،ص 4 .
[10] - قصص قرآن: ص 309.
[11] - بحارالانوار: ج 12، ص 36
[12] - سوره انعام، آیات 75-79.
[13] - تاریخ تمدن: ج 2، ص 211 به بعد.
[14] - ر.ک: دائرة الفرائد: ج 1، ص 9 – بحارالانوار: ج 12، ص 30 به بعد- مجمع البیان: ج 4، ص 325.
[15] - بحارالانوار: ج 12، ص 41 . ولی در عین حال تارخ پدر ابراهیم(علیهالسلام)، به دور از کنترل مأموران با همسرش همبستر شد و نور ابراهیم(علیهالسلام) در رحم مادرش منعقد گردید.
[16] - ناسخ التواریخ پیامبران: ج 1، ص 160.
[17] - تاریخ طبری: ج 1، ص 164 به
منبع:
سایت سبطین