وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

تعجیل امر فرج مولا امام عصر(عج) صلوات

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

به روح رفته درلاهوت مادر

به آن چشمی که شد مبهوت مادر

خدایا کاش امشب جسم من را

بخوابانند در تابوت مادر

الهی چشم بابایم نبینه

که خون میریزه ازلبهای مادر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۲ ، ۱۹:۴۱
محسن حسینی
 Three things in life that are never certain
  سه چیز در زندگی پایدار نیستند

 

Dreams
 رویاها
 
 Success
 موفقیت ها
 
 Fortune
 شانس

«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»
 

 
Three things in life that, once gone, never come back
سه چیز در زندگی که وقتی از کف رفتند باز نمی گردند
 
 Time
  زمان
 
 Words
  گفتار
 
 Opportunity
  موقعیت
 
 «»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»
 
 Three things that destroy us
  سه چیز ما  را نابود می کنند
 
 Arrogance
 تکبر
 
  Greed
 زیاده طلبی
 
Anger
 عصبانیت
 
 «»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»
 
 Three things that build humans
سه چیز انسانها را می سازند
 
 Hard Work
سخت کوشیدن
 
 Sincerity
 صمیمیت
 
  Commitment
 تعهد
 
«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»  
 
 Three things in life that are most valuable  
 سه چیز بسیار ارزشمند در زندگی
 
 Love
  عشق
 
 Self-Confidence
  اعتماد به نفس
 
 Friends
  دوستان
 
 «»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»
 
 Three things in life that may never be lost
   سه چیز در زندگی که هرگز نباید آنها را از دست داد
 
  Peace
 آرامش
 
  Hope
 امید
 
  Honesty
 صداقت
 
 «»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»
 
  Happiness in our lives has three primary principles
  خوشبختی زندگی ما بر سه اصل است
 
  Experience of Yesterday
  تجربه از دیروز
 
 Use Today's
  استفاده از امروز
 
  Tomorrow's Hope
  امید به فردا
«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»
 
Ruin in our lives is based on three principles
  تباهی زندگی ما نیز بر سه اصل است
 
 Regretting Yesterday
   حسرت دیروز
 
 Waste Today
  اتلاف امروز
 
 Fear of Tomorrow
ترس از فردا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۲ ، ۱۹:۳۹
محسن حسینی

هر قومی که مشورت کند همیشه هدایت شود به رشد واصلاح خود.


مهیای سفر آخرت شو و توشه آن سفر را پیش از رسیدن اجل تحصیل نما.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۲ ، ۱۳:۰۶
محسن حسینی

بارالها ، عمرم را ادامه بده ، مادامی که هر روزش در طاعت تو مصروف گردد. امّا اگر موقعی فرا رسد که عمرم چراگاه شیطان باشد ،جانم را بگیر و به حیاتم پایان بخش پیش از آنکه بغض تو متوجه من شود یل خشمت درباره ام استقرار یابد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۲ ، ۱۲:۴۷
محسن حسینی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۲ ، ۱۲:۳۸
محسن حسینی
پرستار، مرد دارای یونیفرم ارتشی را که ظاهری خسته و مضطرب داشت بالای سر بیماری آورد و به پیرمردی که روی تخت دراز کشیده بود، گفت: آقا! پسر شما این جاست. پرستار مجبور شد چند بار حرفش را تکرار کند تا بیمار چشمانش را باز کند. پیرمرد به سختی چشمانش را باز کرد و در حالی که به خاطر حمله قلبی درد می کشید جوان یونیفرم پوشی را که کنار چادر اکسیژن ایستاده بود دید و دستش را به سوی او دراز کرد. سرباز، دست زمخت او را که در اثر سکته لمس شده بود در دست گرفت و گرمی محبت را در آن حس کرد.

 پرستار یک صندلی برایش آورد و سرباز توانست کنار تخت بنشیند. تمام طول شب آن سرباز کنار تخت نشسته بود و در حالی که نور ملایمی به آنها می تابید، دست پیرمرد را گرفته بود و جملاتی از عشق و استقامت برایش می گفت. پس از مدتی، پرستار به او پیشنهاد کرد که کمی استراحت کند، ولی او نپذیرفت. آن سرباز هیچ توجهی به رفت و آمد پرستار، صداهای شبانه بیمارستان، آه و ناله بیماران دیگر و صدای مخزن اکسیژن نداشت و در تمام مدت با آرامش صحبت می کرد و پیرمرد در حال مرگ بدون آن که چیزی بگوید، تنها دست پسرش را در تمام طول شب محکم گرفته بود. در آخر پیرمرد، از دنیا رفت و سرباز دست بی جان او را رها کرد و رفت تا موضوع را به پرستار بگوید. منتظر ماند تا او کارهایش را انجام دهد.

 وقتی پرستار آمد و دید پیرمرد مُرده، شروع کرد به سرباز تسلیت گفتن و دلداری دادن. ولی سرباز حرف او را قطع کرد و پرسید: این مرد که بود؟
 پرستار با حیرت جواب داد: پدرتون!
 سرباز گفت: نه، اون پدر من نیست، من تا به حال او را ندیده بودم!
 پرستار گفت: پس چرا وقتی من شما را پیش او بردم، چیزی نگفتید؟
 سرباز گفت: می دونستم اشتباه شده. ولی اون مرد به پسرش نیاز داشت و پسرش این جا نبود و وقتی دیدم او آن قدر مریض است که نمی تواند تشخیص دهد من پسرش نیستم و چه قدر به وجود من نیاز دارد تصمیم گرفتم بمانم. در هر صورت من امشب آمده بودم این جا تا آقای ویلیام گری را پیدا کنم. پسر ایشان امروز در جنگ کشته شده و من مامور شده ام تا این خبر را به ایشان بدهم. راستی اسم این پیرمرد چه بود؟
 پرستار در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود گفت: آقای ویلیام گری.

 دفعه بعد زمانی که کسی به شما نیاز داشت، فقط آن جا باشید و بمانید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۲ ، ۱۳:۲۰
محسن حسینی



عرض کرد می خواهم داناترین مردم باشم؟

 حضرت فرمود: از خدا بترس.

 عرض کرد می خواهم از خاصان درگاه خدا باشم؟

 حضرت فرمود: شب و روز قرآن بخوان.

 عرض کردم می خواهم همیشه دل من روشن باشد؟

 حضرت فرمود: که یاد مرگ را فراموش مکن.

 عرض کرد می خواهم همیشه در رحمت حق باشم؟

 حضرت فرمود: با خلق خدا نیکی کن.

 عرض کرد می خواهم از دشمن به من آفتی نرسد؟

 حضرت فرمود: همیشه توکل به خدا کن.

 عرض کرد می خواهم در چشم مردم خوار نباشم؟

 حضرت فرمود: پرهیزکار باش.

 عرض کرد می خواهم عمر من طولانی باشد؟

 حضرت فرمود: صله رحم کن.

 عرض کرد می خواهم روزی من وسیع گردد؟

 حضرت فرمود: همیشه با وضو باش.

 عرض کرد می خواهم به آتش دوزخ نسوزم؟

 حضرت فرمود: چشم و زبان خود را ببند.

 عرض کرد می خواهم بدانم گناه به چه چیز ریخته می شود؟

 حضرت فرمود: تضرع و توبه به حال بیچارگی.

 عرض کرد می خواهم سنگین ترین مردم باشم؟

 حضرت فرمود: از کسی چیزی مخواه.

 عرض کرد می خواهم پرده عصمتم دریده نشود؟

 حضرت فرمود: پرده ی عصمت کسی را مدر.

 عرض کرد می خواهم که گورم تنگ نباشد؟

 حضرت فرمود: مداومت کن به قرائت سوره ی تبارک.

 عرض کرد می خواهم مال من بسیار شود؟

 حضرت فرمود: مداومت کن به قرائت سوره ی واقعه هر شب.

 عرض کرد می خواهم فردای قیامت ایمن باشم؟

 حضرت فرمود: میان شام و خفتن به ذکر خدا مشغول باش.

 عرض کرد می خواهم خدای تعالی را در نماز حضور یابم؟

 حضرت فرمود: در وقت وضو گرفتن بسیار دقت کن.

 عرض کرد می خواهم از خاصان باشم؟

 حضرت فرمود: در کارها راستی و درستی پیشه کن.

 عرض کرد می خواهم برای من عذاب قبر نباشد؟

 حضرت فرمود: جامه ی خود را پاک نگهدار.

 عرض کرد می خواهم در نامه ی عمل من گناه نباشد؟

 حضرت فرمود: با پدر و مادرت به نیکی رفتار کن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۲ ، ۱۳:۱۷
محسن حسینی


مردی ثروتمند وجود داشت که همیشه پر از اضطراب و دلواپسی بود. با اینکه از همه ثروتهای دنیا بهره مند بود،هیچ گاه شاد نبود.او خدمتکاری داشت که ایمان درونش موج می زد. روزی خدمتکار وقتی دید مرد تا حد مرگ نگران است به او گفت:

 
((ارباب،آیا حقیقت دارد که خداوندپیش از بدنیا آمدن شما جهان را اداره می کرد؟))
او پاسخ داد:((بله))

 
 خدمتکار پرسید:....

((آیا درست است که خداوند پس از آنکه شما دنیا را ترک کردید آنرا همچنان اداره می کند؟))

ارباب دوباره پاسخ داد:((بله))

 

خدمتکار گفت:

((پس چطور است به خدا اجازه بدهید وقتی شما در این دنیا هستید او آنرا ادره کند؟))


 

به او اعتماد کن ، وقتی تردیدهای تیره به تو هجوم می آورند

به او اعتماد کن ، وقتی که نیرویت کم است

به او اعتماد کن ، زیرا وقتی به سادگی به او اعتماد کنی

اعتمادت سخت ترین چیزها خواهد بود...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۲ ، ۲۰:۴۲
محسن حسینی

اَللَّهُمَّ اِنِّی اَسئَلُکَ بِحَقِّ فاطِمَةَ وَ اَبیهَا وَ بَعلِهَا وَ بَنیهَا وَ سِرِّالمُستَودَعِ فِیهَا

، اَن تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اَن تَفعَل بِی مَا أنتَ أهلُه

وَ لَاتَفعَل بِی مَا أنَا أهلُه


پروردگارا: من ترا مى خوانم بحق فاطمه و پدرش و شوهرش

و فرزندانش و رازى را که در آنها امانت نهاده ای

اینک : درود بفرستى بر محمد و آل محمد و اینکه آنچه تو اهل

آنى با من عمل کنى و بجا آورى ، و بجا نیاورى با من آنچه
را که من اهل آنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۲ ، ۱۲:۵۱
محسن حسینی
1 ـ شادی خود را به هیچ چیز و هیچ کس وابسته نکن تا همیشه از آن برخوردار باشی .
2 ـ انتظار نداشته باش همیشه آنچه در اطرافت اتفاق می افتد ، مطابق میل و خواسته ات باشد .
3 ـ هنگام عصبانیت هیچ تصمیمی نگیر .
4 ـ از سختی ها و مشکلات زندگی استقبال کن و با غلبه بر آنها به خود پاداش بده .
5 ـ اجازه نده اتفاقات ناخوشایند ، روحیه ات را خراب کند .
6 ـ با بحث های بی نتیجه ، انرژی خود را هدر نده .
7 ـ انتظار نداشته باش با منفی نگری ، جسمی سالم داشته باشی .
8 ـ از هیچ کس و هیچ چیز توقع نداشته باش .
9 ـ تا با خود مهربان نباشی ، نمی توانی مهر بورزی .
10 ـ قبل از مطمئن شدن ، در مورد چیزی قضاوت نکن .
11 ـ به تفسیر و تعبیر کارهای دیگران نپرداز .
12 ـ هر کاری را با علاقه ، اشتیاق و تمرکز انجام بده .
13 ـ زندگی خود را هدفمند کن و برای رسیدن به اهدافت تلاش کن .
14 ـ چیزهایی را که دوست داری ، به دیگران ببخش .
15 ـ قلبت را از نفرت خالی کن تا خوشبختی در آن لانه کند .
16 ـ برای انجام کارهای مورد علاقه ات ، زیاد به نظرات دیگران اهمیت نده .
17 ـ در تصمیم خود تاخیر مینداز .
18 ـ هنگام عصبانیت نفس عمیق بکش و تا ده بشمار .
19 ـ با دیگران طوری رفتار کن که دوست داری با خودت رفتار شود .
20 ـ به هیچ کس امید نداشته باش جز خدا .
21 ـ بر جسم و روح خود مسلط باش .
22 ـ برای اینکه شاد باشی ، باید شادی آفرین باشی .
23 ـ در زندگی به جای شناور بودن ، شناگر باش .
24 ـ اندوه روز نیامده را بر روز آمده ات نیفزا .
25 ـ هرگز سعی نکن به دیگران بقبولانی که حرفت درست است .
26 ـ قبل از انجام کاری یا گفتن چیزی ، به ضرورت آن بیندیش .
27 ـ بی احترامی دیگران را با بی اعتنایی جواب بده .
28 ـ به جای بیزاری از انسان ها ، از رفتار بد آنها متنفر باش .
29 ـ بگذار دیگران از تو به عنوان فردی آرام و خوشرو یاد کنند .
30 ـ یگانه داروی آرام بخش روح ، یاد خداست .
31 ـ خود را از اسارت زنجیرهای بدبینی ، منفی نگری و ناامیدی آزاد کن .
32 ـ به خاطر اشتباهات گذشته ، خود را سرزنش نکن .
33 ـ به دیگران کمک کن آنچه را که می خواهند ، به دست آورند .
34 ـ در فرهنگ لغات خود شکست را تجربه معنا کن .
35 ـ با شرایط زندگی سازگار باش .
36 ـ هنگام از دست دادن ناراحت نشو ، وقتی هم چیزی به دست آوردی خوشحال نباش .
37 ـ در مقابل خواسته ها و گفتار دیگران انعطاف پذیر باش و نخواه که حرف ، حرف خودت باشد .
38 ـ برای کشف حقایق ، زیاد تفکر کن ، به خصوص جهان آفرینش .
39 ـ به قدر توان تلاش کن و نتیجه را به خدا واگذار کن .
40 ـ هرگز خودت را با دیگران مقایسه نکن ، چرا که تو چیزهایی داری که دیگران در حسرت آنها هستند .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۲ ، ۱۲:۴۰
محسن حسینی
مسئولین یک سازمان خیریه خبر دار شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی می‌کند و تا کنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از کارمندان خود را نزد او فرستادند.
کارمند سازمان خیریه: آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم و فهمیدیم که شما از درآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به سازمان ما نکرده‌اید. آیا نمی‌خواهید در این امر خیر شرکت کنید؟
وکیل گفت آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید متوجه شدید...
که مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله، هفته پیش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگی‌اش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمی‌کرد؟
کارمند خیریه: نه، نمی‌دانستم. خیلی تسلیت می‌گویم.
وکیل: آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید فهمیدید که برادرم در جنگ هر دو پایش را از دست داده و دیگر نمی‌تواند کار کند و زن و ۵ بچه دارد و سالهاست که خانه نشین است و نمی‌تواند از پس مخارج زندگیش برآید؟
کارمند خیریه: نه . نمی‌دانستم. چه گرفتاری بزرگی ...
وکیل: آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که خواهرم سالهاست که در یک بیمارستان روانی است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تأمین هزینه‌های درمانش قرار دارد؟
کارمند خیریه که کاملاً شرمنده شده بود گفت: ببخشید. نمی‌دانستم اینهمه گرفتاری دارید ...
وکیل: خوب. حالا وقتی من به اینها یک ریال کمک نکرده‌ام شما چطور انتظار دارید به خیریه شما کمک کنم؟
mirsoft.net

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۲ ، ۱۱:۲۲
محسن حسینی
روزی کسی به خیام ، که دوران کهنسالی را پشت سر می گذاشت گفت : شما به یاد دارید دقیقا پدر بزرگ من ، چه زمانی درگذشت ؟!


خیام پرسید : این پرسش برای چیست ؟

آن جوان گفت : من تاریخ درگذشت همه خویشانم را بدست آورده ام و می خواهم روز وفات آنها بروم گورستان و برایشان دعا کنم و خیرات دهم و...

خیام خندید و گفت : آدم بدبختی هستی ! خداوند تو را فرستاده تا شادی بیافرینی و دست زندگان و مستمندان را بگیری تا نمیرند ، تو به دنبال مردگانت هستی ؟!

بعد پشتش را به او کرد و گفت مرا با مرده پرستان کاری نیست و از او دور شد

 

اندیشمند کشورمان ارد بزرگ می گوید :  کاویدن در غم ها ما را به خوشبختی نمی رساند

و هم او در جایی دیگر می گوید :  آنکه ترانه زاری کشت می کند ، تباهیدن زندگی اش را برداشت می کند...

امیدوارم همه ما ارزش زندگی را بدانیم و برای شادی هم بکوشیم .

هرگز نباید سعی در تکرار لحظات داشت ، باید آنها را همانگونه که یک بار اتفاق افتاده اند فقط تنها به خاطر اورد .
هاینریش بل


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۲ ، ۱۰:۴۰
محسن حسینی

علامه جعفری می گفت تو یکی از زیارتام که مشهد رفته بودم به امام رضا گفتم
«یا امام رضا دلم میخواد تو این زیارت خودمو از نظر تو بشناسم که چه جوری منو می بینی نشونه شم این باشه که تا وارد صحنت شدم
از اولین حرف اولین کسی که با من حرف می زنه من پیامتو بگیرم»

گفتند وارد صحن که شدم خانممو گم کردم. اینور بگرد، اونور بگرد
یه دفه دیدم داره میره خودمو رسوندم بهش و از پشت سر صداش زدم که کجایی؟

روشو که برگردوند دیدم زن من نیست بلافاصله بهم گفت:
«خیلی خری»
حالا منم مات شده بودم که امام رضا عجب رک حرف میزنه.
زنه دید انگار دست بردار نیستم دارم نگاش می کنم گفتش
«نه فقط خودت پدر و مادر و جدو آبادتم خرند»

علامه میگن این داستانو برای مطهری تعریف کردم تا ۲۰ دقیقه می خندید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۲ ، ۱۸:۳۶
محسن حسینی
عاقبت کم فروش

مرد فقیرى بود که همسرش کره میساخت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت.

آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت و مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید...

روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند !

هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود.

او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت : دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.

مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما که ترازویی نداریم. ما یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار میدادیم.

یقین داشته باش که به اندازه خودت برای تو اندازه مى گیریم!!!

چنان باش که بتوانی به هر کس بگویی مثل من رفتار کن
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۲ ، ۱۸:۱۹
محسن حسینی

خواهر زن: کسی که خواهرش را میزند                                                

عطسه : راس ساعت سه

فروتن : آمپول

سرباز : بی حجاب

بیناموس : موشی که از قدرت بینایی بالایی برخوردار است

we are: به ویار زنان در دوران بارداری گویند

hello honey: جهنم و عزیزم! کوفت و عزیزم!

سیتوپلاسم : (بندری) به خاطر تو پلاس و علافم

آنکارا : منظور آن کارهای بد است

مملکت : گربه مملی

عرض اندام : پهنای شکم را گویند

histogram: شما (دوست) گرامی، خفه شو!

al pacino: همه پاهاتووون رو ورچینین

ازون برون : خارج از جو زمین

سوگند : خیلی افتضاح

باقرخان : خواننده ای که در هنگام خواندن قر می دهد

injury: اینجوری

eminem: به لهجه اصفهانی، امین هستم

کدخدا : کسی که به برنامهٔ اتوکد تسلط دارد

مورچه خوار : خواهر مورچه،فحشی که موریانه ها به هم می دهند.

کالسکه : هنگامی که یک اصفهانی یک میوۀ کال میخورد.

سیمین : نیم ساعت.

البرز : عرب ها به «پرز» گویند.

سوغاتی : بسیار عصبانی.

کره حیوانی : بیچاره ناشنواست.

فیله گوساله : فیل نفهم،فحش رایج بین فیل ها

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۲ ، ۱۳:۳۰
محسن حسینی