وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

تعجیل امر فرج مولا امام عصر(عج) صلوات

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

 

 

 
1. اگر کاهو تلخ است، می توانید آن را چند دقیقه ای (حدودا ۱۵ دقیقه) داخل محلول آب سرد و نمک قرار دهید.

 2. میوه های قرمزرنگ را قبل از شستن حتما چند ساعت در یخچال قرار دهید تا زمان بیشتری سالم بمانند و لهیده نشوند.

 3. همیشه سیب را داخل نایلون پلاستیکی درباز در یخچال قرار دهید. سیب، گازی از خود متصاعد می کند که به بهتر رسیدن سایر میوه ها و سبزی ها کمک خواهد کرد، بنابراین اگر میوه نرسیده ای دارید، از سیب برای رسیدن سریع تر آن استفاده کنید.

 4. هنگام سرخ کردن موادغذایی، حرارت را از ۱۸۰ درجه سانتی گراد بالاتر نبرید. بعد از هر بار سرخ کردن، روغن درون ظرف را خالی و با دستمال آن را پاک کنید و دوباره روغن بریزید و موادغذایی را سرخ کنید اما بعد از ۸ بار حتما ظرف را بشویید. موادغذایی سرخ شده را در اتمام کار روی حوله کاغذی بگذارید تا روغنشان خوب گرفته شود.

 5. برای خوش طعم شدن ماهی سرخ شده، چند دقیقه ای آن را در شیر نمک زده یا خامه تازه یا سیب زمینی رنده شده بخوابانید. برای گرفتن بوی ماهی نیز می توانید به روغن، قبل از قرار دادن آن روی حرارت، آبلیمو اضافه کنید.

 6. هنگام پختن حبوبات، داخل قابلمه چند قطره سرکه یا آبلیمو بریزید تا هم ظرف سفید بماند و هم طعم حبوبات بهتر شود.

 7. برای جلوگیری از وا رفتن کوفته گوشت و برنج، در آب قدری آرد بریزید و حرارت را بالا ببرید.

 8. اگر به غذا بیش از حد فلفل زده اید و خیلی تند شده است، چند دقیقه قبل از برداشتن از روی حرارت، آب یک عدد لیمو ترش تازه را در آن بریزید و خوب هم بزنید.

 9. برای گرفتن بوی پیاز قبل از خرد کردن آن در غذا، اجازه دهید ۵ دقیقه در آبجوش قل بزند. حتی می توانید پیاز را برش بزنید و چند ساعتی در آب، روغن یا آبلیمو قرار دهید.

 10. برای گرفتن بوی کلم در غذا می توانید از تکه ای نان خشک یا یک قاشق سوپخوری آرد استفاده کنید.

 11. برای نگهداری سبزی ها بعد از شستشو، آنها را در حوله کاغذی بگذارید و بعد از گذاشتن در یک کیسه پلاستیکی، در یخچال قرار دهید.

 12. اگر می خواهید رنگ و بوی ادویه های قرمزرنگ حفظ شود، آنها را در یخچال نگهداری کنید.

 13. اگر گوجه فرنگی ای خریده اید که هنوز کاملا قرمز و رسیده نیست، چند روزی آن را در آفتاب یا محیط گرم بگذارید و بعد به یخچال منتقل کنید.

 14. برای شستن قارچ هرگز آن را در آب خیس نکنید بلکه با کمک یک برس نرم قارچ را تمیز و با دستمالی مرطوب پاک کنید و بعد با آب (در حد یک آبکشی ساده) بشویید.

 15. برای اینکه برنج سفید شود، می توانید چند قاشق غذاخوری ماست داخل ظرف برنج در حال جوش بریزید.

 16. اگر برنج بیش از حد جوش خورد، ۳-۲ قاشق غذاخوری آبلیمو به آن اضافه کنید تا وا نرود.

 17. اگر می خواهید سیب زمینی هنگام پختن ترک نخورد، قبل از پختن کمی کره یا روغن روی آن بمالید.

 18. برای ترد شدن کلم قرمز، مقداری آب داخل ظرف بریزید و روی اجاق بگذارید و ۲ قاشق غذاخوری سرکه به آن اضافه کنید. کلم ها را خرد کنید و داخل آب جوش و سرکه بریزید. بعد از مدت کمی آنها را آبکش کنید. اگر کلم خردشده را در ظرف فلزی بریزید و چند دقیقه داخل فریزر قرار دهید هم بسیار ترد خواهد شد.

 19. برای سرخ شدن سریع تر پیازها، نصف قاشق چایخوری نمک به روغن درون تابه اضافه کنید. با این کار پیازها سریع تر سرخ می شوند و طعم بهتری پیدا خواهندکرد.

 20. به جای شکستن تخم مرغ با لبه ظرف، از سطحی صاف استفاده کنید. به این ترتیب هرگز پوسته تخم مرغ وارد غذا نمی شود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۲:۳۲
محسن حسینی
تا حالا تو عمرت شده از خدا تشکر کنی؟ یا همه اش در حال نق نق کردن بودی که خدایا چرا این رو به من ندادی، خدایا چرا اینطوری شد، خدایا چرا این کار رو واسم نکردی؟

اصلا شده یک روز، فقط یک روز رو به آسمون نگاه کنی و بگی خدایا ازت سپاسگزارم بخاطر این زندگی که به من دادی؟

اصلا تا حالا به این جمله فکر کردی؟ یا دنیا رو همه اش از این دید نگاه می کنی که خدا چه اشتباه بزرگی کرده که من رو وارد زندگی کرده! اصلا من که از خودم اراده ندارم!

کیفیت زندگی شما و داشتن خوشبختی فقط در نگاه شما نسبت به جهان به دست می یاد.

یه جورش اینه که از صبح تا شب نق بزنی، هی بگی : چرا این اینجوریه، چرا اون اینجوریه، چرا مملکت فلانش اینجوریه …

نوعی دیگر هم هست که می شه شاکر باشی، به جای فکر کردن به چیزهای منفی ، به داشته هات نگاه کنی و از اونها لذت ببرسی

کار زیاد سختی نیست!
عمری با این نگاه زندگی کردی و نتیجه اش رو هم همین حالا داری می بینی! یه چند روزی هم با این دید به زندگی نگاه کن!
 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۲:۱۷
محسن حسینی

قهوه‌ مبادا
با یکی از دوستانم وارد قهوه خانه ای کوچک شدیم و سفارش‌ دادیم.به سمت میزمان می رفتیم که دو نفر دیگر وارد قهوه‌خانه شدند و سفارش دادند: پنج تا قهوه لطفا... دوتا برای ما و سه تا هم قهوه مبادا!

سفارش شان را حساب کردند و دوتا قهوه شان را برداشتند و رفتند. از دوستم پرسیدم: ماجرای این قهوه های مبادا چی بود؟
دوستم گفت: اگه کمی صبر کنی به زودی تا چند لحظه دیگه حقیقت رو می فهمی.

آدم‌های دیگری وارد کافه شدند... دو تا دختر آمدند، نفری یک قهوه سفارش دادند، پرداخت کردند و رفتند. سفارش بعدی هفت تا قهوه بود از طرف سه تا وکیل، سه تا قهوه برای خودشان و چهارتا قهوه مبادا. همان طور که به ماجرای قهوه های مبادا فکر می کردم و از هوای آفتابی و منظره ی زیبای میدان روبروی کافه لذت می بردم، مردی با لباس‌های مندرس وارد کافه شد که بیشتر به گداها شباهت داشت. با مهربانی از قهوه‌چی پرسید: قهوه‌ مبادا دارید؟

گفتم خیلی ساده‌ است، مردم به جای کسانی که نمی‌ توانند پول قهوه و نوشیدنی گرم بدهند، به حساب خودشان قهوه مبادا می خرند. سنت قهوه‌ی مبادا از شهرناپل ایتالیا شروع شد و کم‌کم به همه‌جای جهان سرایت کرد. بعضی‌ جاها شما نه تنها می‌توانید نوشیدنی گرم به جای کسی بخرید، بلکه می‌توانید پرداخت پول یک ساندویچ یا یک وعده غذای کامل را نیز تقبل کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۱:۴۵
محسن حسینی


تا به حال نگاهی به یک درخت ســـیب انداخته اید؟
شاید با یک حساب سر انگشتی از ظاهر درخت به این نتیجه برسید که پانصد سیب روی درخت قرار دارد که هر کدام حاوی دست کم ده دانه اند.
چند ثانیه تمرکز کنید و یک ضرب ساده انجام دهید، به این نتیجه می رسید که این در درون میوه های یک درخت سیب دانه های زیادی وجود دارد.
حال ممکن است این سوال در ذهن شما خطور کند که «چرا این همه دانه لازم است تا فقط چند درخت دیگر اضافه شود؟»
در این زمان طبیعت به ما نکته ای می آموزد :
«اکثر دانه ها هرگز رشد نمی کنند. پس اگر واقعاً می خواهید چیزی اتفاق بیفتد، بهتر است بیش از یکبار تلاش کنید.»
از این مطلب می توان این نتایج را بدست آورد:
- باید در بیست مصاحبه شرکت کنید تا یک شغل بدست آوری.
- باید با چهل نفر مصاحبه کنید تا یک فرد مناسب استخدام را برای کارتان استخدام کنید.
- باید با پنجاه نفر صحبت کنید تا یک ماشین، خانه، جاروبرقی، بیمه و یا حتی ایده ات را بفروش برسانی.
- باید با صد نفر آشنا شوید تا یک رفیق شفیق پیدا کنید.
وقتی که «قانون دانه» را درک کنیم دیگر ناامید نمی شویم و به راحتی احساس شکست نمی کنیم.
قوانین طبیعت را باید درک کرد و از آنها درس گرفت.
در کلام آخر : افراد موفق هر چه بیشتر شکست می خورند، دانه های بیشتری می کارند…
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۱:۱۲
محسن حسینی



روزی یکی نزدیک شیخ آمد و گفت: «ای شیخ آمده‌ام تا از اسرار حقّ چیزی با من نمایی»

شیخ گفت: «باز گرد تا فردا»

آن مرد بازگشت، شیخ بفرمود تا آن روز موشی بگرفتند و در حقّه کردند و سر حقّه محکم کردند دیگر روز آن مرد باز آمد و گفت: «ای شیخ آن چه وعده کرده‌ی بگوی.»

شیخ بفرمود تا آن حقّه را بوی دادند و گفت: «زینهار تا سر این حقّه باز نکنی»

مرد حقّه را برگرفت و بخانه رفت و سودای آنش بگرفت که آیا درین حقّه چه سِر است؟

هر چند صبر کرد نتوانست، سَر حقّه باز کرد و موش بیرون جست و برفت، مرد پیش شیخ آمد و گفت ای شیخ من از تو سِر خدای تعالی طلب کردم تو موشی بمن دادی؟

شیخ گفت ای درویش ما موشی در حقّه بتو دادیم تو پنهان نتوانستی داشت سِر خدای را با تو بگوییم چگونه نگاه خواهی داشت ؟!

مرد نادم و پشیمان زاری‌کنان محضر شیخ ترک گفت و گوشه‌ی عزلت اختیار کرد و سه اربعین صیام داشت و صلوه‌ گزارد و کف نفس به غایت رساند چندان که چهره دگرگون شد. تکیده با محاسنی انبوه نزد شیخ مراجعت کرد حاجت باز گفت.

شیخ او را باز نشناخت و حقّه‌ی پیشین با موشی دگر بر او عرضه کرد آنچه پیش‌تر فرمایش کرده بود همان فرمود. مرد به خلوت‌گاه خویش بازگشت و حقّه کناری هِشت و به عبادت نِشت و به خِش و خِش موش در حقّه محل نهشت و امر شیخ به تمامی به جای آورد و صبح حقّه در دست به نزد شیخ شد و دو زانو محضرش را دریافت و گفت: «آنچه گفتی کردم حال آنچه وعده دادی گوی»

شیخ فرمود: «حقّه گشودی؟»

مرد خاطر خجسته بود و گفت:«نی نی»

شیخ ابرو در هم کشید تغیر فرمود:«تو را حقّه‌یی دادم برگشودنش اهتمام نورزیدی که تو را گر طلب بودی حقّه می‌گشودی که همانا سری از اسرار حق در آن نهان کرده بودم.»

مرد صیحه‌یی کشید و در دم از حال برفت. چون به حال آمد خود را در خرابه‌یی باز یافت. مویه‌کنان مایوس از دانستن سر حق ظن جنون‌اش می‌رفت که معروفه‌یی زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست از آن حوالی می‌گذشت...

شیون مرد بشنید به خرابه شد مرد نگون بخت را دید در نزع.

حال پرسید و مرد ماجرا باز گفت. روسپی را چندان بر حال زار او رقت برفت که مستی از سر پرید و هوش به‌جا آمد و به استمالت‌اش برخاست و گفت:«آن شیخ کذاب است و این حکایت‌ها به دوران ابوسعید ابوالخیر است که شیوخ برخاک می‌نشستند و نان با خون مردمان چاشت نمی‌کردند»

مردِ ساده‌دل گفت:«زبان به کام گیر که شیخ را کرامات بسیار است و علامت‌های بزرگ و کلمات تامات او تا بلاد جبل عامل و مالاکا نُقل هر مجالس است.»

روسپی در دل به ساده‌گی مرد پوزخند زد و گفت:«سه اربعین عنان خود به شیخ خوش‌نام سپردی و ذکر حق گفتنی اکنون سه روز با من بدنام هم‌نشین تا سِر حق بر تو عیان کنم که آن شیخ اگر کرامات داشت تو را باز می‌شناخت و حقّه‌ی پیشین به دست‌ات نمی‌سپرد.»

مرد که حکایت خضر نبی و شیخ صنان شنیده بود و احتجاج زن بدکاره را صواب می‌دید، رخسار زیبای او هم بی‌اثر نبود، از دلش گذشت که شاید «در خرابات مغان نور خدا می‌بیند» خاموش شد و گوش به زن سپرد.

با هم به خانه‌ی او شدند و شراب سرخ و طعام بریان خوردند و رامش‌گران ساز نواختند و رقاصان به‌ ترقص آمدند و سه روز و سه شب حال چنین بود و آب زیر پوست مرد همی رفت و رخساره گل انداخت صبح روز چهارم به حمام شد، محاسن کوتاه کرده جامه نو بر تن نموده راه خانه‌ی شیخ در پیش گرفت و حاجت روز نخست بازخواست و سِر الهی طلب کرد.

شیخ که مرد را در آن هیبت به جا نیاورد چون کَرت‌های پیشین موش به حقّه کرد و به مرد سپرد وصیت نمود اندرباب نگشودن حقّه. مرد حقّه بر دست از خانه‌ی شیخ بیرون شد و به منزل روسپی رفت و ماجرا باز گفت.

زن بدکاره گفت:«امشب را چون شب‌های پیش به عشرت کوش که فردا حقّه‌یی سوار کرده شیخ مزور به حقّه‌ی تزویرش می‌سپاریم»

چنان کردند و چون صبح شد زن حقّه‌ی شیخ را که سنگین شده بود و جرینگ جرینگ می‌کرد به مرد همی داد و گفت: «آنچه می‌گویم چنان کن تا سِر حق ببینی و به مراد دل رسی».

مرد حقّه برگرفت و نزد شیخ شد. دست شیخ را ببوسید و حقّه به او سپرد و گفت:«الحق که گزافه نیست که شرح کرامات شما در هیچ محفلی نیست که نیست. دوش که به خلوت‌گاه و محل عبادت خاصه‌ی خویش شدم. تاب نیاورده شب از نیمه گذشته بود که حقّه گشودم موشی از آن بیرون جست راه خرابه‌ی جنب منزل گرفت. مرا سودای سِر موش در سَرافتاد و در پی‌اش نهادم که به سوراخی شد در خرابه. چوبی به کناره افتاده بود دست‌افزار کرده سوراخ فراخیدم و به حیرت دیدم گنجی در آن نهان است. آنچه حقّه جا داشت از آن ذهب خالص پر کردم سَر حقّه محکم گردانده چون مرا سفری در پیش است نزد حضرت شیخ به امانت آوردم که سِر حق در این دیدم که همان راه اجدادی پیش گیرم و طامات و کرامات به چون تو بزرگی سپارم.»

شیخ فرمود: خیال آسوده دار که سَر حقّه گشوده نخواهد شد و امانت نزد ما می‌ماند که اینان ما را چرک کف دست است و ما را با زر و ذهب کاری نیست که گر اراده کنیم خشت خشت این خانه زر می‌شود و سیم...

صبح که از خانه‌ی شیخ شیون به هوا خاست که شیخ در صندوق‌خانه به نیش عقرب جراره ریغ رحمت سرکشیده است و چند پول سیاه و حقّه‌یی گشاده در کنارش یافت شده. مرد به سِر حَق آگه شد و پرده از کرامات زن کنار رفت و او را به همسری اختیار کرد و عمری شکر نعمت به جا آوردند.

باری خلقی از جهل و اسارت شیخ نابه‌کار آسوده شدند که حَقی اگر هست سِری با آن نباشد...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۹:۰۸
محسن حسینی


اگر کسی در حالت سکته قرار گرفت قبل از حمل به بیمارستان، با سوزنی تمیز سر 10 انگشت او را زخمی کنید
تا دو قطره خون بیاید و از لخته در مغز جلوگیری شود.

این متن را بخوانید شاید روزی توانستید به کسی کمک کنید.

لطفا این متن را در دسترس بگذارید توصیه های بسیار خوبی هستند.
چند دقیقه صرف مطالعه آن بکنید هرگز تصور نمی کنید که ممکن است زندگی یک نفر بستگی به شما داشته باشد.

پدر من بر اثر سکته فلج شد و سپس مرد. کاش من چیزی در باره این نوع کمک های اولیه می دانستم .
هنگامی که حمله صورت می گیرد مویرگها به تدریج در مغز پاره می شوند.

هنگامی که سکته اتفاق می افتد، آرامش خود را حفظ کنید. مهم نیست قربانی کجاست . او را حرکت ندهید چون مویرگهایش پاره خواهند شد. برای جلوگیری از سقوط قربانی ، کمکش کنید تا بنشیند سپس می توانید حجامت را شروع کنید. اگر در خانه یک سرنگ تزریقی داشته باشید خیلی عالی می شود. در غیر این صورت یک سوزن خیاطی یا یک سنجاق صاف هم خوب است.

1- سوزن یا سنجاق را روی آتش استریل کنید بعد با آن سر هر 10 انگشت مریض را خراش دهید.
2- این طب سوزنی نیست فقط یک خراش یک میلی متری است روی سر انگشتان.
3- خراش بدهید تا خون خارج شود.
4- اگر خون خارج نشد، با انگشت خودتان سر انگشت مریض را فشار دهید.
5- وقتی از هر 10 انگشت خون خارج شد چند دقیقه صبر کنید تا بیمار هشیاری خود را باز یابد.
6- اگر دهان قربانی کج شد لاله گوشهایش را آنقدر بکشید تا سرخ شوند.
7- بعد هر لاله گوش را دو بار بخراشید تا از هر کدام دو قطره خون خارج شود.

بعد از چند دقیقه قربانی باید هشیاری خود را بدست بیاورد.
منتظر بمانید تا بیمار دوباره وضعیت طبیعی خود را بدون هر گونه علامت غیر عادی به دست بیاورد. سپس او را به بیمارستان برسانید.
حرکت سریع آمبولانس در راه بیمارستان و افتادن در دست اندازها با عث پارگی مویرگها می شود.

من در باره نجات زندگی با حجامت از یک دکتر سنتی چینی به نام "ها بو تینگ" که در سون جیوک زندگی می کند آموختم. بعلاوه من در این زمینه تجربه عملی دارم. پس می توانم بگویم که این روش صد در صد موثر است.

در سال 1979 من در کالج "فور گاپ " در " تای چونگ" تدریس می کردم . یک روز بعد از ظهر مشغول تدریس بودم که ناگهان یک معلم دیگر نفس نفس زنان وارد کلاس شد و گفت : " خانم لیو عجله کن بیا ، سوپروایزر ما سکته کرده است." من فورا به طبقه سوم رفتم و دیدم آقای "چن فو تی ین" سوپروایزر ما همه علائم سکته را دارد: رنگ پریدگی، اختلال در تکلم و کج شدن دهان.

فوراً ا ز یکی از دانشجویان خواستم تا از داروخانه بیرون مدرسه یک سرنگ بخرد تا با آن سر انگشتان آقای چن را خراش بدهم. وقتی ازهمه ده انگشتش قطرات خون ( اندازه یک نخود) خارج شد، رنگ به چهره آقای چن و روح به چشمانش بازگشت . ولی دهانش هنوز کج مانده بود. پس گوشهایش را کشیدم تا پر ا ز خون شدند وقتی کاملا سرخ شدند، لاله گوش راستش را دو بارخراش دادم تا دو قطره خون خارج شود. وقتی از هرلاله گوشش دو قطره خون خارج شد ، یک معجزه رخ داد. در عرض 3-5 دقیقه شکل دهانش به حالت طبیعی خود برگشت و تکلمش هم روان و واضح شد. او را گذاشتیم تا یک مدت استراحت کند و یک فنجان چای داغ هم دادیم بعد کمکش کردیم تا از پله ها پایین برود. او را به بیمارستان "وی واه" رساندیم. یک شب در بیمارستان بستری شد و روز بعد برای تدریس به مدرسه بازگشت . همه چیز به حالت نرمال در آمد.

به طور معمول قربانیان سکته از پارگی جبران ناپذیر مویرگها در راه بیمارستان رنج می برند. در نتیجه این گونه بیماران هرگز بهبود نمی یابند.

بنابراین ، سکته دومین علت مرگ است. اگر کسی خوش شانس باشد، زنده می ماند ولی ممکن است تا آخر عمر فلج بماند.
این اتفاق وحشتناکی است که در زندگی می تواند رخ دهد.

اگر همه ما این روش حجامت را به خاطر داشته باشیم و به سرعت پروسه نجات زندگی را شروع کنیم قربانیان دوباره احیا شده و صد در صد حالت عادی خود را به دست خواهند آورد.

اگر ممکن است لطفاٌ این متن را پس از مطالعه به اطلاع دیگران برسانید. شاید به نجات زندگی یک نفر کمک کند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۸:۵۱
محسن حسینی

کاش مولای غریبان اندکی غمخوار داشت

کاش هرکس اندکی دردل غم آن یار داشت

کاشکی از هر هزاران آرزویمان یکی

سمت وسو یا رنگ وبوی مهدی بی یار داشت

کاش این شبهای هجران وفراقش زودتر

ره بروز روشن وصل وظهور یار داشت

کاشکی این ندبه های بهر تعجیل فرج

خوش جوابی از لبان آن بت خمار داشت

کاشکی با این همه بار گناه و معصیت

گوشه چشمی سمت ما،آن دلبرعیار داشت


شعر:محسن حسینی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۰:۱۶
محسن حسینی


منم پروردگارت
خالقت ازذره ای ناچیز
صدایم کن مرا آموزگار قادر خود را
قلم را،علم را،من هدیه ات کردم
بخوان مارا
منم معشوق زیبایت
منم نزدیکتر از تو به تو
اینک صدایم کن
رهاکن غیرما را،سوی ما بازا
منم پروردگار پاک بی همتا
منم زیبا که زیبابنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل
پروردگارت با تو میگوید
تو را در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
بساط روزی خود را بمن بسپار
رهاکن غصه ی یک لقمه نان وآب فردا را
تو راه بندگی طی کن
عزیزم،من خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا بر خود
به اشکی،یاخدایی،میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خودرا
بجو مارا
که عاشق میشوی برما
منی که عاشقت هستم
که وصل عاشق ومعشوق هم
آهسته میگویم،خدایی عالمی دارد
قسم بر عاشقان پاک باایمان
قسم بر اسب های خسته درمیدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم برعصر روشن
تکیه کن برمن
قسم بر روز هنگامیکه عالم رابگیرد نور
قسم براختران روشن اما دور،
رهایت من نخواهم کرد
بخوان مارا
که میگوید که توخواندن نمیدانی؟
تو بگشالب
تو غیر از ماخدای دیگری داری؟
رها کن غیر مارا
آشتی کن با خدای خود
تو غیر از ما چه میجویی؟
تو با هرکس بجز با ما چه میگویی؟
و تو بی من چه داری؟هیچ!
بگو با ما چه کم داری عزیزم؟هیچ!
هزاران کهکشان و کوه و دریارا
و خورشید وجهان و نور وهستی را
برای جلوه ی خود آفریدم من
ولی وقتی تو را من آفریدم
بر خودم احسنت گفتم
تویی زیباتر از خورشید زیبایم
تویی والاترین مهمان دنیایم
که خلقت بی تو چیزی چون تو را کم داشت
تو ای محبوب ترین مهمان دنیایم
نمی خوانی چرا مارا؟
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی!
ببینم،من تو را از در گهم راندم؟
اگر در روزگار سختی ات خواندی مرا
اما به روز شادیت یک لحظه هم یادم نمیکردی
به رویت بنده ی من هیچ آوردم؟
که می ترساندت ازمن؟
رها کن آن خدای دور
آن نامهربان معبود
آن مخلوق ذهن خودرا
این منم،پروردگار مهربانت خالقت
اینک صدایم کن مرا باقطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خودرا
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات رامن شنیدم
غریب این زمین خاکیم!
آیا عزیزم،حاجتی داری؟
تو ای ازما
کنون برگشته ای ازما؟
کلام آشتی را تو نمیدانی؟
ببینم چشم های خیست آیاگفته ای دارند؟
بخوان ما را
بگردان قبله ات راسوی ما
اینک وضویی کن
خجالت میکشی ازمن؟
بگو،جز من کس دیگر نمیفهمد
به نجوایی صدایم کن
بدان آغوش من باز است
برای درک آغوشم
شروع کن
1قدم باتو
تمام گام های مانده اش بامن

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۳:۰۶
محسن حسینی

 

 

 

خوشا آنان که مهدی جانشان بی


و عهد و ندبه ها اذکارشان بی


خوشان آنان که دائم انتظارند


شهادت بی گمان آمالشان بی


الهم عجل لولیک الفرج.آمین


شعر:محسن حسینی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۱۵
محسن حسینی


*May they take away your 'dead washer'! (مرده شورتو ببرن!)
*Ghosts of your stomach! (ارواح شکمت!)
*Don't put a hat on my head! (سرم کلاه نگذار!)
*Why are you selling me wet wood?? (چراهیزم تر بمن می فروشی?)
*Light up my homework! (تکلیفم رو روشن کن!)
*His donkey passed the bridge. (خرش از پل گذشت)
*Cut tail! (دم بریده)
*What kind of dirt shall I put on my head? (چه خاکی بر سرم بکنم?)
*His head is playing with his tail! (سرش با دمش (..) بازی می کنه!)
*Pull your carpet out of the water! (گلیمتو از آب بکش!)
*Happiness has hit you under your stomach! (خوشی زده زیر دلش!)
*Punch you so hard that electricity will come out of your eyes!
(چنان بزنم که برق از چشمت بپره!)
*Snake Venom! (زهر مار !)
*Disease! (مرض!)
*Pain without a cure! (درد بی درمون!)
*He thinks he has fallen out of an elephant's nose?!
(فکر می کنه از دماغ فیل افتاده?!)
*Dog's mustache (سگ سبیل)
*I'll take out your eyes! (چشتو در میارم!)
*Your step on my eye! (قدمت روی چشمم!)
*May I be sacrificed for you! (قربونت برم!)
*You have seen camel; you haven't seen. (شتر دیدی ندیدی.)
*Don't drop worms! (کرم نریز!)
*He does long tongue!! (زبون درازی می کنه!!)
*Donkey into donkey!!! (خرتوخره!!!)
*They are like an elephant and a tea cup! (مثل فیل و فنجون می مونن)
*Don't put watermelon under my arms! (هندونه زیر بغلم نده!)
*I'll make you one with the wall! با دیوار یکیت می کنم)!)
*I wanted to see who my nosey person is?! (میخواست ببنم فضولم کیه?!)
*Don't look at me left left!! ( بهم چپ چپ نگاه نکن )

*Took the water from my face! (Aabeh roomo bord!)
*Painted us black! (مارو رو سیاه کرد!)
*The door to the pot is open, where is the integrity of the cat? (در دیزی بازه حیای گربه کجا رفته?)
*You can't ride a camel bending, bending! (شتر سواری دلا دلا نمی شه!)
*The blind read! (کور خونده!)
*The dog was hitting, the cat was dancing! (سگ میزدگربه می رقصید!)
*You brought my life up to my lip! (جونم و بلبم رسوندی!)
*My soul reached my lips! (جونم بلبم رسید!)
*Inside head eater!! (توسری خور!!)
*It's hit my head! (زده به سرم!)
*Blind cat! ('گربه کوره!)
*My head whistled! (سرم سوت کشید!)
*My job is done. (کارم تمومه.)
*Burnt father! (پدر سوخته!)
*His mouth still smells like milk! (هنوز دهنش بوی شیر میده!)
*I haven't said anything to her and she has grown a tongue! هیچه بهش نگفتم، زبون در آورده)!)
*I hope your eyes go blind! (چشمت کور!)
*I grabbed it out of his belly. (از دلش در آوردم.)
*One is too little, two is sad, the third is sure. (یکی کمه دوتا غمه سومی خاطر جمعه.)
*It was hitting and banging! (بزن بکوب بود!)
*May your hand not hurt. (دستت دردنکنه.)
*May your head not hurt. (سرت درد نکنه.)
*Don't be tired! (خسته نباشی!)
*I hope your mind goes up! (فهمت بره بالا!)
*Choke!!! (خفه شو!!!)
*Killed the cat by the honeymoon suite! (گربه رو دم حجله کشت!)
*Not coming not coming, when coming, two two coming!! ( نمیاد نمیاد وقتی میاد دوتا دوتا میاد!)
*No daddy!!! (نه بابــــــا!!!)
*Go daddy!!! (برو بابــــــــْآ !!!)
*Let's hit and go! (بزن بریم!)
*One pot tells the other pot your face is black?! (دیگ به دیگ میگه روت سیاه?!)
*Make him a donkey! (خرش کن!)
*Come short! (کوتاه بیا!)
*Money is not the bear's grass!! (پول علف خرس نیست!!)
*A hundred years to these years! (سد سال به این سال ها!)
*Your warm breath! (دمت گرم!)
*Her stomach is happy. (دلش خوشه.)
*My stomach is tight. (دلم تنگه.)
*Wide ass!! (کون گشاد!!)
*My stomach burned for her! (دلم براش سوخت!)
*Stomach to stomach has a path! (دل به دل راه داره!)
*Big bear! (خرس گنده!)
*Stomach is not in his stomach!! (دل تو دلش نیست!)
*It doesn't have math or books! (حساب کتاب نداره!)
*I'll eat your liver! (جیگرتو بخورم!)
*Sink your teeth into liver a little bit! (یک کمی دندو رو جیگر بذار!)
*It's raining dogs here! (اینجا سگ سارونه!)
*One gear! (یک دنده!)
*His pocket is wide as mullah's ass! (جیبش مثل کون ملاگشاده!)
*Dirt on your head!! (خاک برسرت!!)
*My stomach is making salt! (دلم شور می زنه!)
*I died from laughter. (از خنده مردم.)
*It is from my God! (از خدامه!)
*He was stuck between the earth and the sky. (مونده بود بین زمین و آسمون.)
*From each of her fingers a talent rains! (از هر انگشتش هنر میباره!)
*Make your hat the judge! (کلاهتو قاضی کن!)
*I won't even give you a non-curing disease! (درد بی درمون هم بهت نمیدم!)
*A flower has no front or back! (گل پشت رو نداره!)
*Without dad and mom! (بی پدر مادر!)
*He put a finishing stone! (سنگ تمام گذاشت!)
*His health is a ball! (حالش توپه!)
*I know him like the palm of my hand. (مثل کفت دستم می شناسمش.)
*Have I smelled the palm of my hand?? (مگه کف دستموبو کردم??)
*She hits one handed! (یک دستی می زنه!)
*Without back of work! (پشتکارنداره!)
*Donkey head! (کله خر!)
*Wind hitter. (باد بزن.)
*Water puller. (آب کش.)
*Hat lifter! (کلاه بردار!)
*You are the darling of my stomach. (عزیز دلمی  )
*She is very heavy and colourful! (خیلی سنگین رنگینه!)
*Don't make yourself spoiled!! (خودتو لوس نکن!!)
*Drink of life! (نوش جان!)
*Unknowledgeable in salt!! (نمک نشناس!!)
*Without salt! (بی نمک!)
*With salt! (با نمک!)
*Without steam! (بی بخار !)
*Don't be narrow and orange!! (نازک نارنجی نباش!!)
*You ate my head!! (سرمو خوردی!!)
*Again the same soup and the same bowl!! (بازهم همان آش و همان کاسه!!)
*Your eyes see beautiful! (چشمتون قشنگ می بینه!)
*May your eyes be bright! (چشمتون روشن!)
*He took her tear out! (اشکشو در آوردی!)
*Her colour has jumped away! (رنگش پریده!)
*The patient stone. (سنگ صبور.)
*Your place is very empty! (جات خیلی خالیه!)
*One hand has no voice. (یک دست سدا نداره.)
*I want the donkey and the dates. (هم خرو میخواد هم خرمارو.)
*My new sleeve, eat rice!! (آستین نو بخور پلو!!)
*Her friendship is like the friendship of Auntie Bear! (دوستیش مثل دوستی خاله خرسه اس!)
*She still has two and a half swallows left!!! (هنوز دوقورت و نیمش باقیه!!!)
*Don't see how tiny the pepper is, break it and see how sharp it is! (فلفل نبین چه ریشه بشکن ببین چه تیزه!)
*One crow, forty crows! (یک کلاغ چهل کلاغ!)
*Hear and don't believe! (بشنو و باور نکن!)
*Leave it alone, it's not male male, or female female! (ولش کن نه نر نره نه ماده ماده!)
*If you're a crow, then I'm a baby crow! (اگه تو کلاغی من بچه کلاغم!)
*The onion has been hanging out with the fruit!! (پیاز هم خودشو قاطی میوه ها کرده!!)
*Which instrument of yours should I dance to?? (با کدوم سازت برقصم??)
*May God never subtract you from brotherhood! (خدا از برادری کمت نکنه!)
*My stomach became a kabob! (دلم کباب شد!)
*Die for someone who will have a fever for you! (برای کسی بمیر که برات بمیره!)
*Fartnose! (گوز دماغ!)
*Ouch life/soul!! (آخ جوووون!!)
*My veins and roots came out!! (رگ و ریشه ام در اومد)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۲ ، ۱۳:۲۵
محسن حسینی


ای گل خوشبوی نبی خدا

دخت شرف همسر شیرخدا


کوثر قرآنی و ام ابی

نور دوچشمان نبی وعلی


شمع ولایت زتو افروخته

درب نجات حرمت سوخته


مام حسن،مادرخون خدا

مادر اولاد رسول خدا


در سرتو نشئه دین خدا

همسرتو هست ولی خدا


نور خدا ازتو تجلی کند

دشمن حق ازتو تبری کند


اطهری و طاهره ی عالمی

فاطمه ای،سیده ی عالمی

محسن حسینی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۱۲
محسن حسینی

جمعه ها بی تو همش دلواپسی

در بدر در کوچه های بیکسی


جمعه ها بی تو امان ازهجریار

جستجو در ندبه ها دنبال یار


جمعه ها بی تو فغان از انتظار

مهدی صاحب زمان بی اسب و یار


جمعه ها بی تو مدینه پر زغم

قلب مادر پشت در پر از الم


جمعه های بی تو نوزاد رباب

تشنه درآغوش بابا رفته خواب


جمعه ها بی تو علمدار حسین

بی سر و بی دست در پای حسین


جمعه ها بیتو چه گویم چون شود

فرق پاک مرتضی پر خون شود

محسن حسینی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۲ ، ۱۳:۱۴
محسن حسینی


ای چراغ زندگانی علی یادت به خیر

ای عزیزم فاطمه،مام حسن یادت به خیر

ای که بودی در میان این همه نامردمان

حافظ جان علی و دین حق،یادت به خیر

درهمه دم های تنهایی من بعد از رسول(ص)

بوده ای تسکین قلب زار من یادت به خیر

رفته ای و برده ای صبرو قرارم ای عزیز

جان من زهرای خوبم الوداع،یادت به خیر

روزگارم شد سیاه و همدمم یک چاه آب

بعد تو،ای نور چشمان علی یادت به خیر


الهم عجل لولیک الفرج.آمین


شعر.محسن حسینی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۲ ، ۱۰:۴۶
محسن حسینی


آنطرف همهمه‌مبهم هیزم‌هابود

اینطرف زمزمه‌خواهش یک پیغمبر

(إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی)دیوار!

(إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی)ای در!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۲ ، ۱۹:۵۱
محسن حسینی

یاابتا یارسول الله‎‎
ازبسکه غصه برجگرم پاگذاشته

خون روی دیده های ترم پاگذاشته

دیگرتوان نمانده بیایم زیارتت

چون کوه دردبرکمرم پاگذاشته

تنهایی علی(ع)وغربت اوبعد رحلتت

برزخمهای پیکرمن پاگذاشته

باپای خودنیامده ام لطف بچه هاست

یک شهر روی بال وپرم پاگذاشته

من هم قدحسن شده ام ازغصه ی علی

دشمن به قامت خمیده ی من پاگذاشته

آنکس که پیش چشم علی میزند مرا

گویا بروی قلب امامم پاگذاشته

محسن فقط مدافع من بودپشت در

اماکسی به روی مدافع من پاگذاشته

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۲ ، ۱۹:۴۵
محسن حسینی