وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

تعجیل امر فرج مولا امام عصر(عج) صلوات

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

شهدا اصحاب آخرالزمانی امام زمان(ع)


زمانیکه غواصهای خط شکن درجبهه میخواستند از اروند رد بشن بسمت فاو همه باطناب به همدیگر وصل شدند،نفر اول مقداری ازطناب رو درآب اضافی رهاکرد،دوستاش گفتند چه کار میکنی؟

گفت:هرجورحساب میکنم می بینم نمی تونیم رد بشیم سرطناب رو رهاکردم تاحضرت مهدی عج مارو از آب رد کنه.!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۲ ، ۱۹:۰۵
محسن حسینی


آن چه روزی بود مولا جان حسین         روز عاشورای تو مولا حسین
روز خونبار وپر از درد وبلا                    قتل یارانت به دشت کربلا
اززمین وآسمان خون میچکید              ازگلوی طفل تو خون میجهید
العطش فریاد طفلان تو بود                 آب حیران علمدار تو بود
دیو ودد سیراب وسرمست از شراب     قلب شیطان لعین کردند شاد
نا به حق بر لشکر تو تاختند               اسب بر روی مه تو تاختند
شمس آل مصطفی گردن زدند            خیمه ی آل عبا آتش زدند
بردل پاک نبی تیری زدند                    برعلی و فاطمه سیلی زدند
تیرها برجان قاسم رهسپار              نام حق گم گشته در گرد وغبار
جن وانس حیران ظلم ظالمان             غرق ماتم بود عرش وآسمان
دست عباست جدا در الغمه              جنیان وقدسیان در هلهله
تیرها برقلب پاک اکبرت                      یادگار پاک جد اطهرت
درمیان آنهمه ظلم وستم                   پرچم دین را توکرده ای علم

عشق حیران وفاداری توست              آنهمه صبرو میان داری توست

نخل دین ازخون توسیراب شد             تاقیامت نام شیطان خوار شد
خونبهای تو فقط رب جلیست          راه حق ازخون پاکت منجلیست
جان ما باشد فدای نام تو                  زنده شد اسلام از ایمان تو


شعر.محسن حسینی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۲ ، ۱۸:۳۷
محسن حسینی
محاسبه عددی تاریخ واقعه عاشورا

انطباق دقیق رویدادهای تقویم هجری قمری و شمسی کار سختی است؛ اما با استفاده از نرم‌افزارهای رویت هلال مشخص می‌شود که عاشورای 61 هجری قمری در روز سه‌شنبه 20 مهر یا چهارشنبه 21 مهر اتفاق افتاده است.

تقویم رسمی کشور بر اساس هجری خورشیدی است. همان‌طور که از نام آن بر می‌آید، مبداء آن هجرت پیامبر اسلام (صلی‌ا... علیه و آله و سلم) از مکّه به مدینه است و طول سال آن، مدت زمان بین دو عبور متوالی مرکز خورشید از نقطه اعتدال بهاری است که به طور متوسط 365.242198 شبانه‌روز یا 365 شبانه‌روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 45 ثانیه حساب شده است.

برخلاف تصور عموم، تقویمی که امروز از آن استفاده می‌کنیم، از سال 1304 هجری خورشیدی به عنوان تقویم رسمی کشور مورد استفاده قرار می‌گیرد؛ اما تقویم هجری قمری برای ثبت بسیاری از وقایع تاریخی مورد استفاده مورخان بوده است. ضمن آن‌که بسیاری از مناسبت‌ها و اعیاد تقویم بر پایه هجری قمری است. بنابراین مسئله انطباق تاریخ های تقویم هجری قمری و شمسی همواره مورد توجه منجمین و مورخین بوده است. یکی از این موارد انطباق واقعه عاشورا (10 محرم 61 هجری قمری) با تقویم هجری شمسی است. برای وارد شدن به این بحث، ابتدا نگاهی دقیق‌تر به تقویم هجری قمری می‌اندازیم.

مبنای تقویم هجری قمری
تقویم هجری قمری هلالی، تقویم دینی مسلمانان جهان است. مبدأ این تقویم، اول محرم سالی است که پیامبر اکرم (صلی‌ا... علیه و آله و سلم) از مکة معظمه به مدینة منوره هجرت فرمود. این مبدأ در اغلب کشورهای اسلامی ، روز جمعه 1 محرم سال 1 هجری‌قمری، مطابق 27 تیر 1 هجری‌شمسی و مطابق 16 ژوئیة 622 میلادی (ژولینی) اختیار شده است. سال‌های این تقویم شامل 12 ماه قمری هلالی است که به ترتیب عبارتند از: محرم ،صفر، ربیع‌الاول، ربیع‌الثانی، جمادی‌الاول، جمادی‌الثانی، رجب، شعبان، رمضان، شوال، ذی‌القعده و ذی‌الحجه.

طول ماه هلالی، مدت زمان بین دو لحظة ماه نوی نجومی متوالی است. مقدار متوسط طول ماه هلالی حدود 29.530589 شبانه‌روز یا معادل 29 شبانه‌روز و 12 ساعت و 44 دقیقه و 3 ثانیه است. بنابراین به طور متوسط طول سال قمری برابر با 354.367068 شبانه‌روز = 29.530589 × 12 است. این تقویم به دو شکل هلالی و قراردادی مورد استفاده قرار می گیرد.

تقویم هجری قمری هلالی

در این نوع تقویم که در کشورهای اسلامی به منظور تعیین اعیاد و مناسبت‌های مذهبی استفاده می‌شود، تاریخ اول هر ماه با رؤیت هلال ماه نو در شامگاه روز بیست‌ونهم یا سی‌اُم ماه قبل، تعیین می‌شود. در نتیجه، تعداد شبانه‌روزهای هر ماه قمری برابر با مدت زمان بین دو رؤیت متوالی هلال ماه نو است. این نوع روش آغاز ماه، پیش از اسلام به ویژه در بین اقوام سومری، بابلی و یهودی نیز رایج و سابقه‌ی طولانی داشته است.

پیش‌بینی وضعیت رؤیت هلال ماه‌های قمری به مقادیر مشخصه‌های ماه و خورشید و موقعیت جغرافیایی رصدگر در لحظه غروب خورشیدِ روز بیست‌ونهم ماه قبل بستگی دارد. در واقع در این تقویم کارشناسان با محاسبه مشخصه‌های ماه و خورشید در زمان غروب خورشید روز بیست‌ونهم ماه قمری و مقایسه آن با معیارها و رکوردها، وضعیت رؤیت‌پذیری هلال ماه را پیش بینی می‌کنند.
این امکان وجود دارد که هلال ماه نو در مکانی بر روی کره زمین، دقایقی بعد از غروب خورشید روز بیست‌و‌نهم رؤیت شود و در مکان دیگری رؤیت نشود که این اختلافِ یک شبانه‌روزی در رؤیت هلال ماه‌های قمری، اختلاف یک شبانه‌روزی را در تقویم هجری قمری هلالی کشورهای اسلامی سبب می‌شود.

مطابق حکم شرعی اگر هلال ماه در شامگاه بیست‌ونهم ماه رؤیت شود، آن ماه به پایان رسیده و فردا اول ماه بعد است؛ ولی اگر هلال ماه در شامگاه روز بیست‌ونهم رویت نشد، ماه 30 روزه می‌شود. بنابراین ماه قمری نمی‌تواند 28 روزه یا 31 روزه باشد. ضمن آن‌که در تقویم هجری قمری هلالی، برای توالی ماه‌های 29 و 30 روزه نظم و قاعده مشخصی وجود ندارد. از این رو ممکن است چند ماه متوالی 29 روزه یا 30 روزه وجود داشته باشد.

تقویم هجری قمری قراردادی

تاریخ‌نویسان و سایر پژوهشگران برای سهولت در محاسبات روزمره‌ تقویم هجری قمری و بر طرف کردن اشکالات ناشی از اختلاف در تقویم هجری قمری هلالی در کشورهای اسلامی، از تقویمی به نام«تقویم هجری قمری قراردادی» استفاده می کنند. البته این نوع تقویم در تعیین اول ماه‌های قمری کاربردی ندارد.

مبداء تقویم و نام ماه‌های این تقویم همانند تقویم هجری قمری هلالی است. اما تعداد شبانه‌روز ماه‌های این تقویم، متناوباً 30 و 29 شبانه‌روز است. یعنی ماه محرّم 30 شبانه‌روز، ماه صفر 29 شبانه‌روز و همین‌طور تا آخر در نظر گرفته می‌شود. البته همان‌طور که ذکر شد، این نوع تقویم در تعیین اول ماه‌های قمری تقویم کشورهای اسلامی کاربردی ندارد.

محاسبه عددی تاریخ واقعه عاشورا

همان‌طور که ذکر شد، مبدا هر دو این تقویم ها یکی است اما طول سال آنها با یکدیگر متفاوت است. در واقع طول سال قمری به طور متوسط 10.87513 شبانه‌روز کمتر از سال شمسی است و همین باعت اختلاف 43 ساله بین این دو تقویم شده است (43= 1389-1432). بسیاری از مردم، این مسئله را با جابه جایی ماه مبارک رمضان در بین فصول سال تجربه کرده‌اند.

یک روش به دست آوردن تاریخ هجری شمسی واقعه عاشورا استفاده از همین مقادیر متوسط طول سال شمسی و قمری است. امسال اول محرم 1432 مصادف با سه‌شنبه 16 آذر 1389 بود.

 با توجه به این‌که از اول محرم سال 61 هجری به اندازه 1371 سال قمری گذشته، پس از آن روز به اندازه 485837.25 شبانه‌روز طی شده است که اگر این عدد را بر طول متوسط سال شمسی تقسیم کنیم به 1330 سال و 65 روز می‌رسیم. این بدان معنی است که اگر از 16 آذر 1389 به این اندازه به عقب برویم به 11 مهر 59 هجری شمسی می‌رسیم که مقارن با اول محرم سال 61 هجری قمری است. بنابراین با این محاسبه ساده درخواهیم یافت که 10 محرم (عاشورا) سال 61 هجری قمری مقارن با 20 مهر سال 59 هجری شمسی است.

محاسبه تاریخ واقعه عاشورا بر اساس رویت هلال

با استفاده از تطبیق تقویم هجری قراردادی با میلادی (به کمک نرم‌افزارهایی مانند (Accurate Times مشخص می‌شود که اول محرم 61 هجری قمری برابر 1 اکتبر 680 میلادی (ژولی) است و بنابراین عاشورا مقارن با 10 اکتبر 680 میلادی (ژولی) یا چهارشنبه 21 مهر 59 هجری شمسی است. البته به دلیل استفاده از تقویم قراردادی این تاریخ می‌تواند یک یا دو روز با تاریخ واقعی اختلاف داشته باشد.

حال با مراجعه به نرم‌افزارهایی مانندMoon Calculator مشخص می‌شود که مقارنه ماه و خورشید (ماه نو) در محرم سال 61 هجری در ساعت 17:11 به وقت محلی روز 28 سپتامبر 680 میلادی اتفاق افتاده و در شامگاه فردای آن روز، 29 سپتامبر، هلال ماه در کربلا به جدایی بیش از 11 درجه از خورشید رسیده و در زمان غروب خورشید، ارتفاع ماه بیش از 8 درجه است. رویت چنین هلالی با چشم غیرمسلح ممکن است؛ بنابراین پیش‌بینی می‌شود که 30 سپتامبر 680 میلادی مقارن با اول محرم 61 هجری قمری باشد. بنابراین 10 محرم مقارن با 9 اکتبر 680 میلادی یا سه‌شنبه 20 مهر 59 هجری شمسی می‌شود.

مطابق این بررسی نتیجه می‌شود که واقعه عاشورا (10 محرم 61 هجری قمری) در روز سه‌شنبه 20 یا چهارشنبه 21 مهر 59 هجری شمسی اتفاق افتاده است.


امیرحسن‌زاده کارشناس ارشد مرکز تقویم موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران.tabnak.ir

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۲ ، ۱۹:۰۳
محسن حسینی

هشدار.زینت باشیم نه باعث شرمندگی

ازآفات مهم عزاداریها خصوصا دسته جات عزادار حرکت خانمها(بعضا بدحجاب) اطراف این دسته هاست که باعث حواس پرتی سینه زن و زنجیر زن و یاخدای ناکرده نگاه به نامحرم و...

که همه اینها باعث نامقبولی این عزاداری ها نزد خدا وائمه میشه و چه بسا به جای درج ثواب برای افراد,گناه درنامه اعمال ثبت بشه.

لذا ازخواهران گرامی درخواست میشه با حجاب کامل در اطراف دسته جات عزاداری حضور پیدا کنند وباعث خشنودی حضرت زهرا(س) وامام عصر(عج) بشوند

پیشاپیش عزاداری هاتون قبول درگاه حق انشاالله


الهم عجل لولیک الفرج.آمین


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۲ ، ۱۸:۴۵
محسن حسینی

پاسخ :

در بسیاری از کتب تفسیر و حدیث و تاریخ، امام حسین(علیه السلام) از جمله مصادیق بارز آیة تطهیر،[1] مباهله،[2] مودت[3]، اطعام[4]و کلمات[5] و آیات پایانی سورة فجر دانسته شده، و روایات معتبری در این باره نقل کرده‎اند. دربارة آیات پایانی سوره فجر روایاتی نقل شده است که اثبات کننده این معناست که این آیات درباره حضرت سیدالشهداء امام حسین(علیه السلام) است در تفسیر «البرهان» چنین آمده است:
امام صادق(علیه السلام) فرمود: اقرؤا سورة الفجر فی فرائضکم و نوافلکم فانها سورة الحسین بن علی، سوره فجر را در نمازهای واجب و نیز نماز مستحب خود بخوانید؛ چرا که این سوره، سوره حسین بن علی است.
پس از این کلام امام صادق و تحریض و تشویق مخاطبین به خواندن سوره فجر در نمازهایشان با این کلام زیبا و دلنشین و همراه با دعای «وارغبوا فیها رحمکم الله»؛ از سرشوق و رغبت به این امر اقدام نمایید. خداوند شما را مورد رحمت و لطف قرار دهد، یکی از اشخاص حاضر در مجلس سؤالی می‎نماید ـ که چه بسا سؤال بسیاری از ماها نیز باشد؛ سؤال می‎کند: چگونه این سوره، سوره اختصاصی حسین بن علی علیه السلام شد؟
امام صادق(علیه السلام) فرمود: شما مگر این بخش از آیه و کلام خداوند را نشنیده‎اید که می‌فرماید: «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی» انما یعنی الحسین بن علی ـ علیهما السّلام ـ فهو ذو النفس المطمئنه الراضیة المرضیة و اصحابه من آل محمد ـ صلوات الله علیهم ـ الرضوان عن الله یوم القیامه و هو راض عنهم، و هذه السوره فی الحسین بن علی و شیعته و شیعه آل محمد خاصه، امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه می‌فرماید: این آیه درباره حسین بن علی ـ علیهما السّلام ـ است؛ چرا که آن بزرگوار صاحب نفس مطمئنه بود و از خدا راضی بود و خدا نیز از او راضی بود، و یاران آن بزرگوار از خاندان محمد(صلی الله علیه و آله) از خداوند راضی بودند و خداوند نیز از آن‌ها راضی بود، و این سوره فقط درباره حسین بن علی و شیعیان او و شیعیان آل محمد(صلی الله علیه وآله) می‌باشد.

و در پایان روایت، امام صادق(علیه السلام) می‎فرمایند: من ادمن قراءة الفجر کان مع الحسین فی درجته فی الجنة، ان الله عزیز حکیم، هر کس در خواندن سوره فجر مداومت داشته باشد، با امام حسین در درجه‎اش در بهشت خواهد بود، به درستی که خداوند بر هر چیز توانا و به هر امری دانا است.[6]


در روایت دیگری که از ابوبصیر از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است، امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید: یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة» الآیه یعنی الحسین ابن علی ـ علیهما السّلام ـ[7] مراد از «نفس المطمئنه» که از خداوند راضی و خداوند نیز از او راضی است، حسین بن علی(ع) است در این آیات، کلمه «نفس المطمئنه» نقش کلیدی و محوری دارد به طوری که فهم معنای آیه تا حدود زیادی به روشن شدن معنای این واژه بستگی دارد، و چه بسا وجود این کلمه در این آیه موجب تفسیر و بیان شأن نزول آیه، درباره حسین بن علی(علیه السلام) گردیده است، و آن حضرت مصداق اتم و اکمل آن به حساب آمده است.
سؤالی که در اینجا می‌تواند مطرح شود این است که چه امری باعث این تقریب و تقارن گردیده است؟ و چرا حسین بن علی(علیه السلام) از میان معصومین ـ علیهم السّلام ـ به عنوان مصداق این آیه معرفی گردیده است؟
در پاسخ باید گفت: با توجّه به آنچه که در تاریخ عاشورا به فراوانی نقل گردیده است که از یک سو برای حادثة عظیم عاشورا، هیچ واقعه و حادثه‎ای به عنوان نظیر و مانند و شبیه سراغ نداریم، و مصیبت بزرگی که در این رویداد عظیم تاریخی بر خاندان عصمت و طهارت ـ علیهم السلام ـ وارد گردید، در تاریخ نمونه دیگری ندارد، و از دیگر سو، قربانی بزرگ این حادثه حضرت سیدالشهداء ـ علیهم السلام ـ بود که در سهمگین‎ترین حالات و لحظات و شکننده‎ترین ماجراهای این حادثه، در نهایت اطمینان و آرامش نفس بود، به طوری که در روایت راویان شاهد حادثه آمده است که هر چه این حادثه به پایان خود که شهادت حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) بود نزدیک‎‎تر می‎شد، چهره دلربای امام، زیباتر و برافروخته‎تر می‎شد، و برای لقای پروردگار آماده‎تر.
از اتفاقات سهمگین و تزلزل آفرین آن حادثه در چهرة امام، ذره‎ای سستی و ضعف و یا بی‎صبری و جزع و شکوه دیده نشد و در عوض در این ماجرا از ابتدا تا انتها میزان تسلیم و صبر آن حضرت که ناشی از اطمینان و آرامش نفس بود، افزوده‎تر می‎شد. و این جمله آخر آن حضرت در لحظات پایانی عمر شریفش شنیدنی و زیباست: صبراً علی قضائک یا ربّ لا اله سواک یا غیاث المستغیثین، مالی ربّ سواک و لا معبود غیرک، صبراً‌علی حکمک، بر قضای تو شکیبا هستم! پروردگارا! معبودی جز تو نیست، ای پناه بی‎پناهان! من غیر از تو پروردگار و معبودی ندارم، برخواست و اراده تو شکیبا هستم.[8]



معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
ـ تفسیر قمی تألیف علی بن ابراهیم قمی، ج2، ص 422.


[1] . احزاب/ 33.
[2] . آل عمران/ 61.
[3] . شوری/ 23.
[4] . انسان/ 8.
[5] . بقره/ 37.
[6] . بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسة مطبوعاتی اسماعیلیان، بی‎تا، ج 4، ص 461؛ و بحارالانوار، ج 24، ص 93 و ج 44، ص 218.
[7] . حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 577؛ و بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 460؛ و بحارالانوار، ج 24، ص 350؛ و تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، قم، دارالکتاب، چاپ سوم، 1414 ق، ج 2، ص 422.
[8] . موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 510.

 

منبع : اندیشه قم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۲ ، ۱۲:۲۸
محسن حسینی

چقدر نام تو زیباست اباعبدالله

                                   چشم تو خالق دنیاست اباعبدالله

زائر کرببلا حق شفاعت دارد

                                 قطره در کوی تو دریاست اباعبدالله

دستگیری ز گدا گردن هر ارباب است

                                   کار ما دست تو آقاست اباعبدالله

مستجاب است دعا گوشه‌ی شش‌گوشه‌ی تو

                                  حرمت عرش معلی‌ست اباعبدالله

هر کسی دادسلامی به تو واشکش ریخت

                                    او نظر کرده‌ی زهراست اباعبدالله

بارها گفته اگر من ز حسینم،دیدم

                                      جلوه‌اش اکبر لیلاست اباعبدالله

چشم ما روز قیامت به پر قنداقه‌ست

                                     پسرت شافع فرداست اباعبدالله

روزی گریه‌ی ما دست رباب افتاده

                              روضه‌خوان در دل صحراست اباعبدالله

باب بین‌الحرمین از حرم عباس است

                               همه جا سفره‌ی سقاست اباعبدالله

ما که باشیم که سنگ تو به سینه بزنیم

                                   سینه‌زن زینب‌کبری‌ست اباعبدالله

مادرت گفت "بنیَّه" دل ما ریخت به هم

                                      بردن نام تو غوغاست اباعبدالله

مادرت گوشه‌ی گودال تماشا می‌کرد

                                  بر سر نعش تو دعواست اباعبدالله


 

شاعر : قاسم نعمتی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۲ ، ۱۱:۱۳
محسن حسینی


ابوبکر بن حسن بن علی بن ابی طالب  پدرش امام حسن ع و مادرش اُم وَلَد است. وی در ۱۰ محرم در کربلا بشهادت رسید. نام وی بنا به مشهور ابوبکر است، ولی برخی او را عبداللّه‏، یا عبداللّه‏ الاکبر نیز نوشته‏اند. به اعتقاد برخی وی و قاسم بن حسن از یک مادر بودند. به روایت برخی منابع، امام حسین ع دخترش سکینه را به ازدواج وی در آورد.


وی پس از برادرش قاسم بن حسن به میدان رفت. مقبره وی در مقبره دسته جمعی شهدای هاشمیان در پایین حرم حسینی است. نام وی در زیارت ناحیه وارد گشته و آمده‌است: «السلام علی ابی بکر بن الحسن الولی، المرمی بالسهم الردی، لعن الله قاتله عبدالله بن عقبه الغنوی»

ابوبکر همراه عمویش امام حسین بن علی از مدینه تا مکه و سپس به کربلا آمد و در روز عاشورا به میدان رفت و پس از نبردی دلاورانه با تیر عبداللّه‌ عُقْبَهْ غَنَوی شهید شد.امام محمد باقر در حدیثی وی را عُقْبَه غَنَوی معرفی کرده است، ولی برخی قاتل او را حرملة بن کاهل اسدی دانسته‌اند.

بنابراین احتمال می‌رود، چنان که صاحب بحارالانوار اشاره کرده است عبداللّه‌ بن عقبه و حرمله در به قتل رساندن وی شریک بوده باشند.

ابوالفرج اصفهانی شهادت ابوبکر بن حسن را پیش از
شهادت قاسم بن حسن دانسته است. ولی برخی دیگر شهادتش را پس از شهادت قاسم آورده‌اند.

مقصود شاعر نیز در شعر زیر همین ابوبکر بن حسن است:

وَ عِنْدَ غَنیٍّ قَطْرَةٌ مِنْ دِمائِنا وَ فِی اسدٍ اُخْری تُعَدُّ وَ تُذْکَرُ

در قبیله «غنی» قطره‌ای از خون ما هست [که باید انتقام بگیریم] و در قبیله «اسد» نیز خون دیگری از ما است که فراموش نمی‌کنیم.

در زیارت منسوب به ناحیه مقدسه از وی چنین یاد شده است:

السَّلامُ عَلا أَبِی بَکْرِ بْنِ الْحَسَن بْنِ عَلیِّ الزَّکِیِّ الْوَلیِّ المَرْمِیِّ بالسَّهْمِ الرَّوِی لَعَنَ اللّه‌ قاتِلَهُ عَبْدِاللّه‌ِ بْنِ عُقْبَةِ الغَنَوِیَّ.

درود بر ابوبکر فرزند [امام] حسن بن علی پاک، یاری کننده و تیر خورده با تیر کشنده، خدا قاتل او «عبداللّه‌ بن عقبه غنوی» را لعنت کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۲ ، ۱۰:۲۷
محسن حسینی


فقط ظرف سه روز


درهفتم محرم(حر)وهمه سپاهش که بدست امام حسین ع سیراب شده بودند پشت سرامام حسین ع(امام زمانشون) نمازخواندند ولی همانها سه روز بعد در روز عاشورا امام حسین ع(امام زمانشون) رو و همه فرزندان ویارانش رو کشتند.

پناه برخدا ازجهل انسان

.
الهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر.آمین 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۲ ، ۰۹:۴۹
محسن حسینی

این عکس که به تازگی در شبکه های اجتماعی منتشر شده تا به حال میلیون ها بیننده داشته و اشک آنها را سرازیر کرده است. یکی از کودکان شرکت کننده در عزاداری های امام حسین (ع) در عالم کودکانه اش سعی می کند با بطری آب خود، شیرخواره امام حسین (ع) را سیراب کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۲ ، ۲۰:۳۵
محسن حسینی

امان از دل زینب(س)

دیگر صدای ناله ی زینب عجیب شد

                                 چیزی شبیه ناله ی امن یجیب شد

همراه ناله ی زینب صدای فاطمه

                                  پیچید وقتلگاه پر ازبوی سیب شد

قاتل بدست خنجر وگیسو گرفته بود

                               کشتی شکسته بود وپهلوگرفته بود

بایدکه خون گریست برکفنی که نداشتی

                                    برپاره های پیرهنی که نداشتی

خون گریه کرد بادل خونین مادرت

                                   بر زخمهای آن بدنی که نداشتی

زینب نشسته بودوپهلوگرفته بود

                                  کشتی شکسته بودوپهلوگرفته بود

.
الهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر.آمین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۲ ، ۲۰:۱۱
محسن حسینی





دریافت
حجم: 3.05 مگابایت
دانلود سینه زنی بسیارزیبای میثم مطیعی بر وزن آمریکا مرگ به نیرنگ تو

الهم عجل لولیک الفرج.آمین


دانلود باذکر صلوات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۲ ، ۱۲:۴۴
محسن حسینی


جا داره این کلیپ رو تو محرم روزی یکبار گوش بدیم تا یادمون نره واسه چی میریم هیئت و ان شاالله بتونیم خوب  برای سیدالشهدا علیه السلام عزاداری کنیم .






دریافت
حجم: 4.07 مگابایت
توضیحات: دانلود سخنرانی حاج حسین یکتا در مورد آداب هیئت

الهم عجل لولیک الفرج.آمین


دانلود باذکر صلوات


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۲ ، ۱۲:۱۹
محسن حسینی



1- حریم پاک
عن النبى (ص) قال: ... و هى اطهر بقاع الارض واعظمها حرمة و إنها لمن بطحاء الجنة. (1)
پیامبر اسلام (ص) در ضمن حدیث بلندى مى‌فرماید: کربلا پاک‌ترین بقعه روى زمین و از نظر احترام بزرگ‌ترین بقعه‏‌ها است والحق که کربلا از بساط هاى بهشت است.

2- سرزمین نجات
قال رسول الله صلى الله علیه و آله: یقبر ابنى بأرض یقال لها کربلا هى البقعة التى کانت فیها قبة الاسلام نجا الله التى علیها المؤمنین الذین امنوا مع نوح فى الطوفان. (2)
پیامبر خدا (ص) فرمود: پسرم حسین در سرزمینى به خاک سپرده مى‏شود که به آن کربلا گویند، زمین ممتازى که همواره گنبد اسلام بوده است، چنانکه خدا یاران مؤمن حضرت نوح را در همانجا از طوفان نجات داد.
3- مسلخ عشق
قال على علیه السلام: هذا ... مصارع عشاق شهداء لا یسبقهم من کان قبلهم ولا یلحقهم من کان بعدهم. (3)
حضرت على علیه السلام روزى گذرش از کربلا افتاد و فرمود: اینجا قربانگاه عاشقان و مشهد شهیدان است. شهیدانى که نه شهداى گذشته و نه شهداى آینده به پاى آنها نمى‏رسند.

4- عطر عشق
قال على علیه السلام: واها لک ایتها التربة لیحشرن منک قوم یدخلون الجنة بغیر حساب. (4)
امیرالمومنین علیه السلام خطاب به خاک کربلا فرمود: چه خوش‌بویى اى خاک! در روز قیامت قومى از تو به پا خیزند که بدون حساب و بى‌درنگ به بهشت روند.

5- ستاره سرخ محشر
قال على بن الحسین علیه السلام: تزهر أرض کربلا یوم القیامة کالکوکب الدرى و تنادى انا ارض الله المقدسة الطیبة المبارکة التى تضمنت سیدالشهداء و سید شباب اهل الجنة. (5)
امام سجاد علیه السلام فرمود: زمین کربلا در روز رستاخیز، چون ستاره مرواریدى مى‏درخشد و ندا مى‏دهد که من زمین مقدس خدایم، زمین پاک و مبارکى که پیشواى شهیدان و سالار جوانان بهشت را در بر گرفته است.


6- کربلا وبیت المقدس‏
قال ابوعبدالله علیه السلام: الغاضریة من تربة بیت المقدس. (6)
امام صادق علیه السلام فرمود: کربلا از خاک بیت المقدس است.


7- فرات و کربلا
قال ابوعبدالله: ان أرض کربلا و ماء الفرات اول ارض و اول ماء قدس الله تبارک و تعالى... (7)
امام صادق علیه السلام فرمود: سرزمین کربلا و آب فرات، اولین زمین و نخستین آبى بودند که خداوند متعال به آنها قداست و شرافت بخشید.

8- کربلا کعبه انبیاء
قال ابوعبدالله علیه السلام: لیس نبى فى السموات والارض و الا یسألون الله تبارک و تعالى ان یوذن لهم فى زیارة الحسین علیه السلام ففوج ینزل و فوج یعرج. (8)
امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ پیامبرى در آسمان‌ها و زمین نیست مگر این که میخواهند خداوند متعال به آنان رخصت دهد تا به زیارت امام حسین علیه السلام مشرف شوند، چنین است که گروهى به کربلا فرود آیند و گروهى از آنجا عروج کنند.

9- کربلا، مطاف فرشتگان‏
قال ابوعبدالله علیه السلام: لیس من ملک فى السموات والارض إلا یسألون الله تبارک و تعالى ان یوذن لهم فى زیارة الحسین علیه السلام ففوج ینزل و فوج یعرج. (9)
امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ فرشته‏اى در آسمان‌ها و زمین نیست مگر این که مى‏خواهد خداوند متعال به او رخصت دهد تا به زیارت امام حسین علیه السلام مشرف شود، چنین است که همواره فوجى از فرشتگان به کربلا فرود آیند و فوجى دیگرعروج کنند و از آنجا اوج گیرند.

10- راه بهشت‏
قال ابوعبدالله علیه السلام: موضع قبرالحسین علیه السلام ترعة من ترع الجنة. (10)
امام صادق علیه السلام فرمود: جایگاه قبر امام حسین علیه السلام درى از درهاى بهشت است.

11- کربلا حرم امن‏
قال ابوعبدالله علیه السلام: ان الله اتخذ کربلا حرما آمنا مبارکا قبل ان یتخذ مکة حرماً. (11)
امام صادق (ع) فرمود: به راستى که خدا کربلا را حرم امن و با برکت قرار داد پیش از آن که مکه را حرم قرار دهد. (شایان ذکر است منظور از این روایت درعالم بالا است که قبل از مکه، کربلا حرم امن الهی قرار گرفت)

12- زیارت مداوم‏
قال الصادق علیه السلام: زوروا کربلا ولا تقطعوه فان خیر أولاد الانبیاء ضمنته... (12)
امام صادق (ع) فرمود: کربلا را زیارت کنید و این کار را ادامه دهید، چرا که کربلا بهترین فرزندان پیامبران را در آغوش خویش گرفته است.


13- بارگاه مبارک
قال الصادق علیه السلام: «شاطى‏ء الوادى الایمن» الذى ذکره الله فى القرآن،( قصص/30) هو الفرات و «البقعة المبارکة» هى کربلا. (13)
امام صادق (ع) فرمود: آن «ساحل وادى ایمن» که خدا در قرآن یاد کرده فرات است و «بارگاه با برکت» نیز کربلا است.


14- شوق زیارت‏
قال الامام باقرعلیه السلام: لو یعلم الناس ما فى زیارة قبرالحسین علیه السلام من الفضل، لماتوا شوقاً. (14)
امام باقرعلیه السلام فرمود: اگر مردم مى‏دانستند که چه فضیلتى در زیارت مرقد امام حسین علیه السلام است از شوق زیارت مى‏مردند.

15- حج مقبول و ممتاز
قال ابوجعفرعلیه السلام: زیارة قبر رسول الله صلى الله علیه و آله و زیارة قبور الشهداء، و زیارة قبرالحسین بن على علیهما السلام تعدل حجة مبرورة مع رسول الله صلى الله علیه و آله. (15)
امام باقر علیه السلام فرمودند: زیارت قبر رسول خدا (ص) و زیارت مزار شهیدان، و زیارت مرقد امام حسین علیه السلام معادل است با حج مقبولى که همراه رسول خدا (ص) بجا آورده شود.

16- تولدى تازه‏
عن حمران قال: زرت قبرالحسین علیه السلام فلما قدمت جاء نى ابو جعفر محمد بن على علیه السلام ... فقال علیه السلام ابشر یا حمران فمن زار قبور شهداء آل محمد (ص) یرید الله بذلک وصلة نبیه حرج من ذنوبه کیوم ولدته امه. (16)
حمران مى‏گوید هنگامى که از سفر زیارت امام حسین (ع) برگشتم، امام باقر علیه السلام به دیدارم آمد و فرمود: اى حمران! به تو مژده مى‌دهم که هر کس قبور شهیدان آل محمد (ص) را زیارت کند و مرادش از این کار رضایت خدا و تقرب به پیامبر (ص) باشد، از گناهانش بیرون مى‏آید مانند روزى که مادرش او را زاده است.


17- زیارت مظلوم‏
عن ابى جعفر و ابى عبدالله علیهماالسلام یقولان: من احب أن یکون مسکنه و مأواه الجنة، فلا یدع زیارة المظلوم. (17)
از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام نقل شده که فرمودند: هر کس که می‏خواهد مسکن و مأوایش بهشت باشد، زیارت مظلوم ـ امام حسین ـ را ترک نکند.

18- شهادت و زیارت‏
قال الامام الصادق علیه السلام: زوروا قبرالحسین علیه السلام ولا تجفوه فانه سید شباب أهل الجنة من الخلق و سید شباب الشهداء. (18)
امام صادق (ع) فرمود: مرقد امام حسین علیه السلام را زیارت کنید و با ترک زیارتش به او ستم نورزید، چرا که او سید جوانان بهشت از مردم و سالار جوانان شهید است.

19- زیارت، بهترین کار
قال ابوعبدالله علیه السلام: زیارة قبرالحسین بن على علیهماالسلام من أفضل ما یکون من الأعمال. (19)
امام صادق (ع) فرمود: زیارت قبر امام حسین علیه السلام از بهترین کارهاست که مى‏تواند انجام یابد.


20- سفره‏ هاى نور
قال الامام الصادق علیه السلام: من سره ان یکون على موائد النور یوم القیامة فلیکن من زوارالحسین بن على علیهماالسلام. (20)
امام صادق (ع) فرمود: هر کس دوست دارد روز قیامت، بر سر سفره‏هاى نور بنشیند باید از زائران امام حسین علیه السلام باشد.

21- شرط شرافت‏
قال الصادق علیه السلام: من اراد ان یکون فى جوار نبیه و جوارعلى و فاطمه علیهم السلام فلا یدع زیارة الحسین علیه السلام. (21)
امام صادق (ع) فرمود: کسى که می‏خواهد در همسایگى پیامبر (ص) و در کنارعلى (ع) و فاطمه (س) باشد زیارت امام حسین (ع) را ترک نکند.
22- زیارت، فریضه الهى‏
قال ابوعبدالله علیه السلام: لو ان احدکم حج دهره ثم لم یزرالحسین بن على علیهماالسلام لکان تارکا حقا من حقوق رسول الله (ص) لان حق الحسین فریضة من الله تعالى واجبه على کل مسلم. (22)
امام صادق (ع) فرمود: اگر یکى از شما تمام عمرش را احرام حج ببندد اما امام حسین علیه السلام را زیارت نکند حقى از حقوق رسول خدا (ص) را ترک کرده است؛ چرا که حق حسین (ع) فریضه الهى و بر هر مسلمانى واجب و لازم است.

23- کربلا کعبه کمال‏
قال ابوعبدالله علیه السلام: من لم یأت قبرالحسین علیه السلام حتى یموت کان منتقص الایمان منتقص الدین، ان ادخل الجنة کان دون المؤمنین فیها. (23)
امام صادق (ع) فرمود: هر کس به زیارت قبر امام حسین (ع) نرود تا بمیرد، ایمانش ناتمام و دینش ناقص خواهد بود به بهشت هم که برود پایین‌تر از مؤمنان در آنجا خواهد بود.

24- از زیارت تا شهادت‏
قال ابوعبدالله علیه السلام: لا تدع زیارة الحسین بن على علیهماالسلام و مُرّ أصحابک بذلک یمدالله فى عمرک و یزید فى رزقک و یحییک‏ الله سعیدا ولا تموت الا شهیدا. (24)
امام صادق (ع) فرمود: زیارت امام حسین علیه السلام را ترک نکن و به دوستان و یارانت نیز همین را سفارش کن! تا خدا عمرت را دراز و روزى و رزقت را زیاد کند و خدا تو را با سعادت زنده دارد و نمیرى مگر با شهادت.


25- حدیث محبت‏
عن ابى عبدالله قال: من اراد الله به الخیر قذف فى قلبه حب الحسین علیه السلام و زیارته و من اراد الله به السوء قذف فى قلبه بغض الحسین علیه السلام و بغض زیارته. (25)
امام صادق (ع) فرمود: هر کس که خدا خیر خواه او باشد محبت حسین (ع) و زیارتش را در دل او مى‏اندازد و هر کس که خدا بدخواه او باشد کینه و خشم حسین (ع) و خشم زیارتش را در دل او مى‏اندازد.


26- نشان شیعه بودن‏
قال الصادق علیه السلام: من لم یأت قبرالحسین علیه السلام و هو یزعم انه لنا شیعة حتى یموت فلیس هو لنا شیعة و ان کان من اهل الجنة فهو من ضیفان اهل الجنة. (26)
امام صادق علیه السلام فرمود: کسى که به زیارت قبر امام حسین نرود و خیال کند که شیعه ما است و با این حال و خیال بمیرد او شیعه ما نیست و اگر هم از اهل بهشت باشد از میهمانان اهل بهشت خواهد بود.

27- سکوى معراج‏
قال الصادق علیه السلام: من اتى قبرالحسین علیه السلام عارفا بحقه کتبه الله عزوجل فى اعلى علیین. (27)
امام صادق (ع) فرمود: هر کس که به زیارت قبر حسین علیه السلام نایل شود و به حق آن حضرت معرفت داشته باشد خداى متعال او را در بلندترین درجه عالى مقامان ثبت مى‏کند.

28- مکتب معرفت‏
قال ابوالحسن موسى بن جعفرعلیه السلام: أدنى ما یثاب به زائر ابى عبدالله علیه السلام بشط فرات إذا عرف حقه و حرمته و ولایته ان یغفر له ما تقدم من ذنبه و ما تأخز. (28)
حضرت امام موسى کاظم علیه السلام فرمود: کمترین ثوابى که به زائر امام حسین علیه السلام در کرانه فرات داده مى‏شود این است که تمام گناهان بخشوده مى‏شود. بشرط این که حق و حرمت ولایت آن حضرت را شناخته باشد.

29- همچون زیارت خدا
قال الرضا علیه السلام: من زار قبرالحسین (ع) بشط الفرات کان کمن زار الله. (29)
امام رضا علیه السلام فرمود: کسى که قبر امام حسین علیه السلام را در کرانه فرات زیارت کند، مثل کسى است که خدا را زیارت کرده است.

30- زیارت عاشورا
قال الصادق علیه السلام: من زارالحسین علیه السلام یوم عاشورا وجبت له الجنة. (30)
امام صادق (ع) فرمود: هر کس که امام حسین علیه السلام را در روز عاشورا زیارت کند بهشت بر او واجب مى‏شود.


31- بالاتر از روسپیدى
قال ابوعبدالله علیه السلام: من باب عند قبرالحسین علیه السلام لیلة عاشورا لقى الله یوم القیامة ملطخا بدمه کأنما قتل معه فى عرصة کربلا. (31)
امام صادق (ع) فرمود: کسى که شب عاشورا در کنار مرقد امام حسین علیه السلام سحر کند روز قیامت در حالى به پیشگاه خدا خواهد شتافت که به خونش آغشته باشد، مثل کسى که در میدان کربلا و در کنار امام حسین علیه السلام کشته شده باشد.


32- نشانه‌هاى ایمان‏
قال ابو محمدالحسن العسکرى علیه السلام: علامات المؤمن خمس: صلاة الخمسین، و زیارة الاربعین، والتختم فى الیمین، و تعفیر الجبین والجهر ببسم الله الرحمن الرحیم. (32)
امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود: نشانه‏هاى مؤمن پنج چیز است: 1 ـ پنجاه رکعت نماز (نماز یومیه و نمازهای نافله) 2 ـ زیارت اربعین 3 ـ انگشتر به دست راست کردن 4 ـ بر خاک سجده کردن 5 ـ بسم الله الرحمن الرحیم را در نماز بلند گفتن.

33- رواق منظر یار
قال رسول الله (ص): الا و ان الإجابة تحت قبته والشفاء فى تربته، و الائمة علیهم السلام من ولده. (33)
پیامبر خدا(ص) فرمود: بدانید که اجابت دعا، زیر گنبد حرم او و شفاء در تربت او، و امامان علیهم السلام از فرزندان اوست.‏


34- تربت و تربیت‏
قال الصادق علیه السلام: حنکوا اولادکم بتربة الحسین (ع) فإنها امان. (34)
امام صادق (ع) فرمود: کام کودکانتان را با تربت حسین (ع) بردارید چرا که خاک کربلا فرزندانتان را بیمه مى‏کند.


35- بزرگترین دارو
قال ابوعبدالله علیه السلام: فى طین قبرالحسین علیه السلام الشفاء من کل داء و هو الدواء الاکبر. (35)
امام صادق (ع) فرمود: شفاى هر دردى در تربت قبر حسین علیه السلام است و همان است که بزرگ‌ترین داروست.


36- تربت و هفت حجاب‏
قال الصادق علیه السلام: السجود على تربة الحسین علیه السلام یخرق الحجب السبع. (36)
امام صادق (ع) فرمود: سجده بر تربت حسین علیه السلام حجاب‌هاى هفتگانه را پاره مى‏کند.

37- سجده بر تربت عشق‏
کان الصادق (ع) لا یسجد الا على تربة الحسین (ع) تذللا لله و إستکانة الیه. (37)
رسم حضرت امام صادق (ع) چنین بود که: جز بر تربت حسین (ع) به خاک دیگرى سجده نمى‏کرد و این کار را از سر خشوع و خضوع براى خدا مى‏کرد.


38- تسبیح تربت
قال الصادق (ع): السجود على طین قبرالحسین (ع) ینور الى الارض السابعة و من کان معه سبحة من طین قبرالحسین (ع) کتب مسبحا و ان لم یسبح بها ... (38)
امام صادق (ع) فرمود: سجده بر تربت قبر حسین (ع) تا زمین هفتم را نور باران می‏کند و کسى که تسبیحى از خاک مرقد حسین (ع) را با خود داشته باشد، تسبیح گوى حق محسوب می‏شود، اگر چه با آن تسبیح هم نگوید.

39- تربت شفا بخش
عن موسى بن جعفرعلیه السلام قال: ولا تأخذوا من تربتى شیئا لتبرکوا به فأن کل تربة لنا محرمة الا تربة جدى الحسین بن على علیهماالسلام فأن الله عزوجل جعلها شفاء لشیعتنا و أولیائنا. (39)
حضرت امام کاظم (ع) در ضمن حدیثى که از رحلت خویش خبر مى‏داد، فرمود: چیزى از خاک قبر من برندارید تا به آن تبرک جویید؛ چرا که خوردن هر خاکى جز تربت جدم حسین (ع) بر ما حرام است، خداى متعال تنها تربت کربلا را براى شیعیان و دوستان ما شفا قرار داده است.


40- یکى از چهار نیاز
قال الامام موسى الکاظم (ع): لا تستغنى شیعتنا عن أربع: خمرة یصلى علیها و خاتم یتختم به و سواک یستاک به و سبحة من طین قبر أبى عبدالله علیه السلام ... (40)
حضرت امام موسى بن جعفر علیهماالسلام فرمود: پیروان ما از چهار چیز بى‏نیاز نیستند: 1 ـ سجاده‏اى که بر روى آن نماز خوانده شود2 ـ انگشترى که در انگشت باشد 3 ـ مسواکى که با آن دندان‌ها را مسواک کنند 4 ـ تسبیحى از خاک مرقد امام حسین (ع)

پی نوشت ها:
1- بحارالانوار، ج 98، ص 115/ کامل الزیارات، ص 264.
2- کامل الزیارات، ص269، باب 88، ح 8 .
3- تهذیب، ج 6، ص73 / بحارالانوار، ج 98، ص 116.
4- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 4، ص 169.
5- ادب الطف، ج 1، ص 236، به نقل از کامل الزیارات، ص 268.
6- کامل الزیارات، ص 269، باب 88، ح7 .
7- بحارالانوار، ج 98، ص 109/ کامل الزیارات، ص 269 .
8- مستدرک الوسائل، ج 10، ص 244 به نقل از کامل الزیارات، ص 111.
9- مستدرک الوسائل، ج 10، ص 244 به نقل از کامل الزیارات، ص 111.
10- کامل الزیارات، ص 271، باب 89، ح 1.
11- کامل الزیارات، ص 267/ بحارالانوار، ج 98، ص 110.
12- کامل الزیارات، ص 269.
13- بحارالانوار، ج 57، ص 203؛ به نقل از تهذیب. ‏
14- ثواب الاعمال، ص 319؛ به نقل از کامل الزیارات.
15- مستدرک الوسائل، ج 1 ص 266/ کامل الزیارات، ص 156.
16- امالى شیخ طوسى، ج 2، ص 28، چاپ نجف/ بحارالانوار، ج 98، ص 20.
17- مستدرک الوسائل، ج 10، ص 253.
18- مستدرک الوسائل ج 10، ص 256 / کامل الزیارات ، ص 109.
19- مستدرک الوسائل، ج 10، ص 311.
20- وسائل الشیعه، ج 10، ص 330/ بحارالانوار، ج 98، ص 72.
21- وسائل الشیعه، ج 10، ص 331، ح 39.
22- وسائل الشیعه، ج 10، ص 333.
23- وسائل الشیعه، ج 10، ص 335.
24- وسائل الشیعه، ج10، ص335.
25- وسائل الشیعه، ج 10، ص 388/ بحارالانوار، ج 98، ص 76 .
26- کامل الزیارات، ص 193/ بحارالانوار، ج 98، ص 4.
27- من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص581.
28- مستدرک الوسائل، ج 10، ص 236، به نقل از کامل الزیارات، ص 138.
29- مستدرک الوسائل، ج 10، ص250؛ به نقل از کامل الزیارات.‏
30- اقبال الاعمال، ص 568.
31- وسائل الشیعه، ج 10، ص 372.
32- وسائل الشیعه، ج 10، ص 373 / التهذیب، ج 6، ص 52 .
33- مستدرک الوسائل، ج 10، ص 335.
34- وسائل الشیعه، ج 10، ص 410.
35- کامل الزیارات، ص 275 / وسائل الشیعه، ج 10، ص 410.
36- مصباح التمهجد، ص 511/ بحارالانوار، ج 98، ص 135.
37- وسائل الشیعه، ج 3، ص 608.
38- من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 268/ وسائل الشیعه، ج 3 ص 608.
39- جامع الاحادیث الشیعه، ج 12، ص 533.
40- تهذیب الاحکام، ج 6، ص 75.




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۲ ، ۱۱:۳۵
محسن حسینی

حسین در آغوش مادر است . پیامبر او را از آغوش مادر گرفت و فرمود خدا قاتل تو را از رحمت خود دور کند و آن که ترا و خانواده یاریگرت را از مقامتان باز می دارد لعنت کند و از رحمت خود دور کند و بین من و آنان که بر علیه تو جنگیدند حکم کند .

فاطمه چون این چند دعای پیامبر را بشنید سراسیمه گفت :

پدر جان چه می گویی

پیامبر : دختر عزیزم از مصیبتی که بعد از من و بعد از تو بر او وارد می شود یاد کردم به یاد اذیت ها ، ظلم ، ستم و حیله هایی که بر حسینم روا می شود افتادم . دخترم در آن گاه حسینم در بین گروهی است که آنان چون ستارگان آسمان می درخشند و به سوی شهادت می شتابند تا فرزندم را یاری کنند .

گویی اکنون به لشگرگاه و خیمه گاهشان و تربتشان می نگرم .

فاطمه : پدر جان آنجا که می گویی کجاست

پیامبر : آنجا کربلاست همانجایی که خانه کرب و بلا بر ما است وبدترین امتم بر می خیزند و ستم ها می کنند .اگر همه کسانی که در آسمان ها و زمین ها نیز برای یکی از اینان شفاعت کنند پذیرفته نخواهد شد و در آتش مخله اند .

فاطمه می گریست و فرمود : پدرم پس حسینم کشته می شود .

آری پدر جان کشته می شود و کسی چون حسین تو پیش از او نیست که آسمان ها بر او می گریند . زمین ها گریان اویند و فرشتگان بر او گریان اند . وحش ، گیاهان ، دریاها و کوهها بر حسین تو می گریند .و اگر زمین اجازه داشت پس از مصیبت فرزند تو کسی را روی خود باقی نمی گذاشت .

دخترم ! اما در آینده گروهی از دوستان ما می آیند که در روی زمین آگاه ترین به خدا هستند و حق ما را بر پا می دارند که چون آنان کسی نمی تواند چنین کند و کسی در روی زمین جز آنان نیست که متوجه او گردد .آنان چراغهایی درخشان در تاریکی های ستم اند و آنان شفاعت می کنند و آنان فردا در کنار حوض کوثر بر من وارد می شوند .

آن گاه که بر من وارد می شوند آنها را به سیمایشان می شناسم و هر اهل دینی در پی امامنشان هستند . و آنها در پی ما هستند و ما را جستجو می کنند و در پی غیر ما نیستند . اینان پایه های زمین اند و بخاطرشان باران می بارد .

فاطمه زهرا (س)گریست و بسیار گریان شد . پدر فرمود : ای دخترم برترین اهل بهشت ، شهیدان دنیا هستند . جان ها و مالهاشان بخشودند تا :

بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعدا علیه حقا .

پس آنچه در نزد خداست از دنیا و آنچه در آن است بهتر است . کشته شدن آسانتر از مردن است . آنکه برای او شهادن نوشته شده است قتل حتی تا بسترش خواهد آمد و آنکه کشته نشود پس به زودی خواهد مرد .

ای فاطمه عزیز دختر محمد آیا در برابر شهادت فرزندت دوست نداری که در مقام حساب الهی دستور و فرمان تو کارساز است !

آیا به شهادت فرزندت راضی میشوی در حالیکه او از حاملین عرش الهی است . آیا راضی می شوی در حالیکه پدرت در قیامت به نزد او می آیند و شفاعت او را درخواست می کنند آیا راضی می شوی در حالیکه شوهرت از حوض کوثر تشنگان از دوستانش را سیراب می کند آیا راضی می شوی در حالیکه شوهرت قسیم الجنه و النار است آیا به شهادت فرزندت حسین راضی می شوی

در حالیکه در روز حساب به فرشتگان که در اطراف آسسمان هستند می نگری . آنان دیده به تو دوخته اند و به فرمان تواند و به شوهرت علی می نگرند در حالیکه خلایق حاضرند و او در نزد خدا از ستم مردمان شکوه می برد .

پس می نگری که خدا قاتل فرزندت و قاتلان خودت و شوهرت را به آتش درآورد

آیا به شهادت فرزندت راضی می شوی

در حالیکه فرشتگان برای حسینت اشک می فشانند و همه چیز بر او تأسف می خورد

آیا به شهادت فرزندت حسین راضی می شوی

در حالیکه هر کس به زیارت او نائل شود در ضمانت الهی قرار می گیرد در حالیکه ثواب زیارت او چون حج عمره است و لحظه ای از رحمت الهی دور نگردد و چون زائر فرزندت بمیرد مرگ او شهادت محسوب می گردد و اگر باقی بماند فرشتگان حافظ تربت حسین برای زائر حسین دعا می کنند و پیوسته در حفظ الهی است و پیوسته در امن الهی است تا دنیا را مفارقت کند .

فاطمه گفت : پدر تسلیم شدم و راضی گشتم و بر خدا توکل می کنم .

پیامبر دست بر قلب زهرایش نهاد و با انگشتان اشکهای چشم دخترش پاک کرد و فرمود من و شوهرت و تو فرزندانت در جایگاهی هستیم که چشمانت روشن است و دل و قلبت شاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۲ ، ۱۰:۳۲
محسن حسینی
 اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما

مرحوم علامه مجلسی در کتاب شریف بحار الأنوار می‌نویسد که عبد الله بن عمر بن الخطاب ،‌ بعد از شهادت سید الشهداء علیه السلام به دیدار یزید رفت و به او اعتراض کرد و گفت: بساطت را جمع کن تا مردم کسی را که لیاقت خلافت را داشته باشد، انتخاب کنند.
یزید جلو آمد و او را آرام کرد، بعد به او گفت : ای أبا محمد ! آیا فکر می‌کنی که پدرت (عمر) هدایت شده و یاور رسول خدا بود ؟...
سپس یزید دست عبد الله را گرفت و او را به یکی از اتاق‌هایش برد و نامه‌ای را از صندوقی بیرون آورد و آن را به عبد الله نشان داد که عمر بن الخطاب به معاویة بن أبی سفیان نوشته بود.

در این نامه عمر بن الخطاب حقیقت‌های بسیاری را روشن و به جنایات بسیاری اعتراف می کند که ما اصل نامه را در اختیار دوستان قرار می‌دهیم :

بسم الله الرحمن الرحیم
همانا آن کسى که ما را با شمشیر وادار کرد که به او اعتراف نماییم، اقرار کردیم ولى به خاطر ناخشنودى از آن دعوت، سینه‏ ها مان از خشم و غضب، خروشان و جانهامان آشفته و مشوّش و فکرها و دیدگانمان دچار شکّ و تردید بود، بدان جهت از او اطاعت کردیم که شمشیر زور قوم و قبیله یمنى خود را از بالاى سرمان بردارد و آن کسانى از قریش که دست از دین اجدادى خود برداشته بودند مزاحم ما نشوند. به بت «هبل» و به دیگر بتان و «لات» و «عزّى» سوگند که من از آن روز که آنها را پرستیدم، دست از آنها برنداشتم، پروردگار کعبه را نپرستیده و گفتارى از محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را تصدیق ننموده ام و جز از راه نیرنگ و فریب ادّعاى مسلمانى ننموده ‏ام و جز از راه نیرنگ و فریب ادعاى مسلمانى ننموده ‏ام و خواسته ‏ام او را بفریبم. چون جادوى بزرگى برایمان آورد و در سحر و جادوگرى بر سحر بنى اسرائیل با موسى و هارون و داود و سلیمان و پسر مادرش عیسى افزود و سحر و جادوى همه آنان را او یک تنه آورد و بر آنان این نکته را افزود که اگر او را باور داشته باشند، باید بر این مطلب که او سالار ساحران است اقرار داشته باشند.
اى پسر ابوسفیان! تو آیین پدرت را بگیر و از ملّت خود پیروى کن و به آنچه که پیشینیان تو گفته‏اند و این خانه را - که می ‏گویند پروردگارشان به آنان دستور داده به سوى آن آمده پیرامونش بچرخند و طواف کنند و قبله خود قرار دهند - انکار کرده ‏اند وفادار باش! و به نماز و حجّشان که در رکن دین خود قرار داده می پندارند که از آن خداست اعتنایى نداشته باش! از جمله کسانى که محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را یارى کرده، همین شخص ایرانى الکن، روزبه است و می‏گویند به او (محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)) وحى شده است: (إنَّ أوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَکَّةَ مُبَارَکاً وَهُدىً لِلْعَالَمِینَ) و می ‏گویند خداوند(. آل عمران / 96. )
گفته است، (قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِى‏السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ المَسْجِدِ الحَرَامِ وَحَیْثُ مَا کُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ) آنان نماز خود را براى سنگها قرار داده‏اند، اگر نبود سِحر او(. بقره / 144. )
چه چیز باعث می‏شد که ما از پرستش بتان دست برداریم با این‏که آنها هم از سنگ و چوب و مس و نقره و طلاست، نه به لات و عزّى قسم که دلیلى براى دست برداشتن از اعتقادات دیرین خود نداریم هر چند که سِحر کنند و ما را به اشتباه بیندازند. تو با چشم بینا بنگر و با گوش شنوا بشنو! با قلب و عقلت وضع آنها را بیندیش و از لات و عزّى سپاسگزار باش! و از این‏که آقاى خردمندى همچون عتیق بن عبدالعزّى بر امّت محمّد حکمفرما شده، و بر اموال و خون و آیین و جان و حلال و حرام ایشان و مالیاتى که به خاطر خدایشان جمع‏ آورى می‏کنند تا به اعوان و انصار خود دهند حاکم است خشنود باش! وى به سختى و درستى زندگى کرد، در ظاهر خضوع و خشوع می‏کرد و در پنهان سرسختى و نافرمانى داشت و غیر از همراهى با مردم چاره ‏اى نمی‏دید.من بر ستاره درخشان و نشان پرفروغ و پرچم پیروز و توانمند بنى هاشم که «حیدر» نامیده مى‏شد و داماد محمّد شده و با همان دخترى که بانوى زنان جهانیان قرار داده و «فاطمه»اش نامیده ‏اند ازدواج کرده بود، حمله بردم تا آنجا که بر در خانه على و فاطمه و فرزندانشان حسن و حسین و دخترانشان زینب وام کلثوم و کنیزى به نام فضّه به همراه خالدبن ولید و قنفذ غلام ابوبکر و دیگر یاران ویژه خود رفتم. به سختى حلقه در را گرفته و کوبیدم. کنیز آن خانه پرسید: کیست؟ به او گفتم: به على بگو، کارهاى بیهوده را رها کن و خود را به طمع خلافت نینداز! اختیار امور به دست تو نیست. کار دست کسى است که مسلمانان او را برگزیده و بر او اجماع کرده ‏اند. به خداى لات و عزّى سوگند که اگر کار به ابوبکر واگذار می‏شد هیچگاه به آنچه که میخواست نمی‏رسید و به جانشینى ابن ابى کبشه (حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)) دست نمی ‏یافت. لکن من چهره خود را برایش گشوده دیدگانم را باز کردم. ابتدا به قبیله نزار و قحطان گفتم: خلافت جز در قریش نمی ‏تواند باشد، تا وقتى که از خداوند اطاعت می‏کنند از آنان اطاعت کنید! و این سخن را بدان جهت گفتم که دیدم پسر ابوطالب خواهان خلافت شده و به خونهایى که در جنگ‏ها و غزوات محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) از کفار و مشرکان ریخته استناد می‏کند و قرض هاى او را که هشتاد هزار درهم بود ادا کرده و به وعده‏ هاى او جامه عمل پوشیده و قرآن را جمع ‏آورى نموده و بر ظاهر و باطنش حکم میکند، و همچنین به سبب گفتار مهاجرین و انصار که وقتى به آنان گفتم: امامت در قریش خواهد بود گفتند: همین انسان اصلع و بطین امیرالمؤمنین على بن ابیطالب است که رسول خدا(. اصلع: کسى است که موهاى جلو سرش کم شده و بطین: به کسى مى‏گویند که شکم او چاق است. )
براى او از تمامى امّت بیعت گرفت و ما در چهار موضع با او به عنوان امیرالمؤمنین سلام کردیم. اى گروه قریش! اگر شما فراموش کرده ‏اید ما از یاد نبرده‏ایم، بیعت و امامت و خلافت و وصیّت حقّى معین و امرى صحیح بوده، بیهوده و ادعایى نیست...
ما آنان را تکذیب کرده و من چهل نفر را وادار کردم که شهادت دهند که محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) گفته: امامت با انتخاب و اختیار مردم است. در این هنگام انصار گفتند: ما از قریش سزاوارتریم، زیرا ما به آنان پناه دادیم و یاریشان کردیم، و مردم به سوى ما هجرت کردند. اگر قرار است کسى که این مقام مربوط به اوست کنار گذاشته شود ما از دیگران سزاوارتریم. گروه دیگرى پیشنهاد کردند: امیرى از ما و امیرى از شما باشد.
به آنان گفتیم: چهل نفر گواهى دادند که امامان از قریش می ‏باشند. عده‏اى پذیرفتند و جمعى نپذیرفتند و با یکدیگر به نزاع پرداختند. من - در حالى که همه می ‏شنیدند - گفتم: فقط به کسى میرسد که از همه بزرگسال‏تر و نرم و ملایم‏تر باشد. گفتند: چه کسى را می‏گویى؟ گفتم: ابوبکر را که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) او را در نماز بر دیگران مقدّم داشت و در روز بدر در زیر سایبانى با او به مشورت نشست و رأى او را پسندید، یار غار او بود و دخترش عایشه را به همسرى رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) درآورد و او را امّ المؤمنین نامید. بنى هاشم با عصبانیّت و خشم جلو آمدند. زبیر از آنان پشتیبانى کرده در حالى که شمشیرش را از نیام درآورده بود گفت: جز با على‏ (علیه السلام) نباید بیعت شود وگرنه شمشیر من گردنى را راست نخواهد گذاشت. گفتم: اى زبیر! انتساب به بنى هاشم تو را به فریاد درآورده است، مادرت صفیّه دختر عبدالمطلب است. گفت: این یک شرافت والا و یک امتیاز ویژه است، اى پسر خصم و اى پسر صهّاک، ساکت باش! اى بی مادر! و سخنى گفت؛ چهل نفر از حاضران در سقیفه بنی ‏ساعده از جا جسته و بر او حمله ور شدند. به خدا سوگند نتوانستیم شمشیرش را از دستش بگیریم مگر وقتى که او را بر زمین افکندیم با این‏که هیچ کس به یارى و کمک او نیامده بود. من به سرعت خود را به ابوبکر رسانده با او دست داده بیعت کردم و به دنبال من عثمان بن عفان و دیگر حاضران در سقیفه غیر از زبیر چنین کردند. به او گفتیم: بیعت کن وگرنه تو را خواهیم کشت! بعد مردم را از او دور ساخته گفتم: مهلتش دهید! او از روى خودخواهى و نخوت نسبت به بنى هاشم به خشم درآمده است. دست ابوبکر را در حالى که از ترس می‏لرزید گرفته سرپا نگه داشتم و او را که عقلش مخلوط گشته و نمی‏دانست چه می‏کند، بر روى منبر محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) نشانیدم. به من گفت: اى ابوحفص! من از قیام و خروش على(علیه السلام) می‏ترسم. به او گفتم: على(علیه السلام) کارى به تو ندارد و سرگرم کار دیگرى است. ابوعبیدة جراح در این کار به من کمک کرده دست او را بر روى منبر می‏کشید و من از پشت سرش او را مانند بز نرى که بخواهند بر بز ماده ‏اى بجهانند بر روى منبر گذاشتم.
گیج و سرگردان بر روى منبر ایستاد. به او گفتم: سخنرانى کن و خطابه بخوان! زبانش بند آمده به وحشت افتاده و از سخن باز ایستاده بود. من دست خود را از شدّت عصبانیت به دندان میگرفتم، و به او می‏گفتم: تو را چه شده؟ چرا گیجى؟ و او هیچ کارى نمی‏کرد و سخنى نمی‏گفت. می‏خواستم او را از منبر به زیر آورم و خود جاى او را بگیرم. ترسیدم مردم از سخنانى که خودم درباره او گفته بودم تکذیبم کنند. عده‏ اى پرسیدند: پس آن فضائلى که درباره او گفتى و برشمردى کجاست؟ تو از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) درباره او چه شنیده بودى؟ گفتم: من از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) درباره او فضائلى شنیده بودم که دوست می‏داشتم و آرزو می‏کردم اى کاش مویى بر بدن او می ‏بودم، و من داستانى از او دارم. به او گفتم: سخنى بگو وگرنه از منبر پایین آى!... خدا می‏داند که اگر از منبر پایین آمده بود من بالا می‏رفتم و سخن می‏گفتم که به گفتار او منجر نشود. وى با صدایى ضعیف و نارسا و ناتوان گفت: من ولى و سرپرست شما شده ‏ام اما بهترین نفرات شما نیستم با این‏که على(علیه السلام) در بین شماست. بدانید که مرا شیطانى است که بر من مسلط شده و مرا وسوسه می‏کند و خیر مرا در نظر ندارد پس هرگاه لغزیدم، شما مرا بر پاى داشته راست کنید. که من در پوست و موى شما وارد نشوم. براى خودش استغفار می‏کنم.
از منبر پایین آمد و در حالیکه مردم به او خیره شده بودند دستش را گرفته فشار داده او را نشانیدم. مردم براى بیعت با او جلو آمدند، من در کنارش نشستم تا هم او را و هم کسانى را که بخواهند از بیعتش سرباز زنند بترسانم. او گفت: على چه کرد؟ گفتم: وى خلافت را از گردن خود برداشت و به خاطر این‏که مسلمانان کمتر اختلاف داشته باشند به اختیار آنان گذاشت و خود خانه نشین شده است. مردم با اکراه بیعت کردند.
وقتى بیعت او فراگیر شد، فهمیدم که على(علیه السلام)، فاطمه‏(سلام الله علیها) و حسنین(علیهما السلام) را به در خانه مهاجران وانصار می‏برد و بیعت ما را با خود در چهار موضع یادآور شده آنان را تحریک می‏کند. مردم شبانه به او نوید یارى می‏دهند ولى صبحگاهان کسى به کمک او نمی‏رود. بر در خانه ‏اش حاضر شده از او خواستم که از خانه بیرون آید. به کنیزش فضّه گفتم: به على(علیه السلام) بگو براى بیعت با ابوبکر بیرون آید چون مسلمانان با او بیعت کرده ‏اند! پاسخ داد: على(علیه السلام) مشغول است. گفتم: بهانه نیاور و به او بگو خارج شود وگرنه وارد شده به زور بیرونش می‏بریم!
فاطمه‏(سلام الله علیها) از اتاق بیرون آمده پشت در ایستاد و گفت: اى گمراهان دروغگوى! چه می‏گویید؟ و چه می‏خواهید؟ گفتم: اى فاطمه! گفت: عمر چه می‏خواهى! گفتم: چرا پسرعمویت تو را براى پاسخگویى فرستاده و خود در پس پرده نشسته است؟ گفت: اى بدبخت! طغیان و سرکشى تو، مرإ؛ از خانه به در آورده است، و حجّت خدا را بر تو و بر همه گمراه کنندگان تمام کرده است. گفتم: این یاوه‏ها و حرفهاى زنانه را کنار گذاشته به على(علیه السلام) بگو: بیرون آى! دوستى و احترامى در بین نیست. گفت: اى عمر! آیا مرا از حزب شیطان می ‏ترسانى با این‏که حزب شیطان کوچک است؟ گفتم: اگر بیرون نیاید هیزم فراوانى آورده بر روى ساکنان این خانه آتش می ‏افروزم و تمام کسانى را که در این خانه باشند خواهم سوزاند مگر این‏که على(علیه السلام) را براى بیعت بیرون کشانده، همراه ببریم و تازیانه قنفذ را گرفته بر او زدم و به خالدبن ولید گفتم: بروید و هیزم بیاورید و گفتم: آن را برمى افروزم [فاطمه‏] گفت: اى دشمن خدا و دشمن رسول او و دشمن امیرالمؤمنین!
فاطمه‏(سلام الله علیها) دستهایش را جلو در خانه گرفته نمی ‏گذاشت در باز شود. او را به یک سوى افکندم؛ سر راه من را گرفت، با تازیانه بر دستهایش زدم، از شدت درد ناله و فریادش بلند شد. تصمیم گرفتم قدرى نرم شوم و از در خانه برگردم. در این هنگام به یاد دشمنى على(علیه السلام) و حرص و ولع او در ریختن خون بزرگان عرب و نیرنگ محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) و سحرش افتادم، لگدى بر در زدم وى که محکم بر در چسبیده بود تا باز نشود، فریادى زد که پنداشتم مدینه زیر و رو شد و صدا زد:
اى پدر! اى رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)! با حبیبه تو و دخترت بدین گونه رفتار می‏شود. آه‏اى فضّه مرا بگیر! به خدا سوگند فرزندى که در شکم داشتم کشته شد. صداى آه و ناله او را به خاطر درد زایمان در حالى که به دیوار تکیه داده بود شنیدم. در را باز کرده وارد خانه شدم. با چهره ‏اى با من روبه‏رو شد که دیدگانم را فرو بست. از روى مقعنه به گونه‏اى بر دو روى صورتش نواختم که گوشواره از گوشش به در آمد و زمین افتاد.

على(علیه السلام) از خانه بیرون آمد. همین که چشمم به او افتاد با شتاب از خانه بیرون رفته به خالد و قنفذ و همراهانش گفتم: از گرفتارى عجیبى رها شدم (و در روایت دیگرى آمده: جنایت بزرگى مرتکب شدم که بر خود ایمن نیستم، این على(علیه السلام) است که از خانه بیرون آمده من و همه شما توان مقاومت در برابر او را نداریم). على(علیه السلام) خارج شد در حالى که فاطمه‏(سلام الله علیها) دست بر جلو سر گرفته می‏خواست چادر از سر بردارد و به پیشگاه خداوند از آنچه بر سرش آمده شِکوه نموده از او کمک بگیرد. على(علیه السلام) چادر بر سر او انداخته، به او گفت: اى دختر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)! خداوند پدرت را به عنوان رحمت براى جهانیان مبعوث کرد، به خدا سوگند اگر چادر از سر بردارى و از پروردگارت بخواهى که این مردم را نابود سازد، دعایت به اجابت خواهد رسید به طورى که در روى زمین از اینان هیچ انسانى باقى نخواهد ماند. زیرا مقام تو و پدرت در پیشگاه خداوند بزرگتر است از نوح که خداوند به خاطر او تمام ساکنان روى زمین و کسانى را که در زیر آسمان به سر مى‏بردند به جز همان چند نفرى که در کشتى بودند نابود ساخت و نیز قوم هود را به خاطر این‏که او را تکذیب کرده بودند و قوم عاد را به وسیله تندباد سهمگین از بین برد. تو و پدرت از هود برترید، ثمود را که دوازده هزار نفر بودند به خاطر آن ناقه و بچه ‏اش عذاب کرد. تو اى بانوى زنان بر این خلق نگون بخت رحمت باش و موجب عذاب و نابودى آنان مباش!
درد زایمان سخت او را گرفته بود؛ به بیرون خانه رفت و جنینش را که على(علیه السلام) او را محسن(علیه السلام) نامیده بود سقط کرد. جمعیت فراوانى را در آنجا گرد آوردم، اما نه بدان جهت که از کثرت آنان در مقابل على(علیه السلام) کارى ساخته باشد، بلکه براى دلگرمى خودم او را در حالى که کاملاً در محاصره بود به زور از خانه ‏اش بیرون آورده براى أخذ بیعت به جلو راندم و به درستى می‏دانستم که اگر من و تمامى ساکنان روى زمین کوشش می‏کردیم که بر او پیروز شویم، زورمان به او نمی‏رسید اما مطالبى را در نظر داشت که من به خوبى می‏دانستم و هم اکنون نمی‏شود که بگویم.
هنگامى که به سقیفه بنى ساعده رسیدم، ابوبکر و اطرافیانش از جا حرکت کرده على(علیه السلام) را مسخره کردند. على(علیه السلام) گفت: اى عمر! می ‏خواهى در آنچه که فعلاً به تأخیر انداخته ‏ام شتاب کنم و کارى که از آن خوشت نمی ‏آید انجام دهم؟ گفتم: نه یاامیرالمؤمنین!!!
به خدا سوگند که خالد سخنان مرا شنید به شتاب نزد ابوبکر رفته سه مرتبه به او گفت: مرا چه کار با عمر؟ و مردم این سخنان را شنیدند. هنگامى که على(علیه السلام) به سقیفه رسید ابوبکر کودکانه به او نگریست و وى را مسخره کرد.
به او گفتم: تو اى ابوالحسن بیعت کردى برگرد! ولى خود گواهم بر این‏که بیعت ننموده و دستش را به سوى ابوبکر دراز نکرد و من ترسیدم که در آنچه که می‏خواست انجام دهد و به تأخیر انداخته بود عجله کند. از این رو چندان اصرار نکردم که باید حتماً بیعت کند. ابوبکر از ناراحتى و ترسى که از او داشت، اصلاً نمی‏خواست که على را در آنجا ببیند. على(علیه السلام) از سقیفه برگشت. پرسیدم کجا رفت؟ گفتند: به کنار قبر محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) رفته در آنجا نشسته است. من و ابوبکر از جا حرکت کرده، دوان دوان به مسجد رفتیم. ابوبکر می گفت: واى بر تو این چه کارى بود که با فاطمه‏(سلام الله علیها) انجام دادى؟ به خدا سوگند این کار زیانى آشکار است. گفتم: بزرگترین کارى که نسبت به تو انجام داده، همین است که با ما بیعت نکرد و چندان مطمئن نیستم که مسلمانان اطرافش را نگیرند. گفت: چه می‏کنى؟ گفتم: چنین وانمود مى‏کنم که او در کنار قبر محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) با تو بیعت کرده است. خود را به او رسانیده در حالى که قبر را پیش روى خود قرار داده دستهایش را روى خاک قبر گذاشته بود و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و حذیفة بن یمان اطرافش را گرفته بودند، در کنارش نشستیم. به ابوبکر گفتم که او هم به مانند على(علیه السلام) دستش را روى قبر نزدیک دست على(علیه السلام) بگذارد او دستش را گذاشت و من دست او را گرفته تا به دست على(علیه السلام) بکشم و بگویم على(علیه السلام) بیعت کرده است ولى على(علیه السلام) دستش را کشید. با ابوبکر از جا حرکت کرده، پشت به آنان نموده می‏گفتم: خداوند به على(علیه السلام) خیر عنایت کند! وقتى به کنار قبر رسول اللَّه‏ (صلی الله علیه وآله وسلم) حاضر شدى، از بیعت با تو خوددارى نکرد. ابوذر غفارى از بین مردم از جا جسته فریاد می‏زد و می‏گفت: به خدا سوگند اى دشمن خدا، على(علیه السلام) هیچ گاه با یک برده آزاد شده بیعت نکرد. ما به راه خود ادامه داده به هر کس که می‏رسیدیم می‏گفتیم: على(علیه السلام) با ما بیعت کرده است. و ابوذر تکذیب حرف ما را می‏کرد. به خدا سوگند که وى نه در دوران خلافت ابوبکر و نه در زمان حکومت من با من بیعت نکرد و نه با کسى که پس از من خواهد بود. دوازده نفر از اصحاب و یاران او نیز با ابوبکر و من بیعت نکردند.
اى معاویه! چه کسى کارهاى مرا انجام داده و چه کسى انتقام گذشتگان را غیر از من از او گرفته است؟ اما تو و پدرت ابوسفیان و برادرت عقبه، کارهایى که در تکذیب محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) نمودید و نیرنگهایى که با او کردید به درستى می‏دانم و کاملاً از حرکتهایى که در مکه انجام می‏دادید و در کوه حرا می‏ خواستید او را بکشید آگاهم، جمعیت را علیه او راه انداختید و احزاب را تشکیل دادید، پدرت بر شتر سوار شد و آنان را رهبرى کرد و گفته محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) درباره او که: خداوند سواره و زمامدار و راننده را لعنت کند، که پدرت سواره و برادرت زمامدار و تو راننده بودى. مادرت هند را از خاطر نبرده‏ایم که چقدر به وحشى بخشید تا این‏که خود را از دیدگان حمزه پنهان کرد و او را که در سرزمینش «شیر خدا» می ‏نامیدند با نیزه زد و سپس دلش را شکافت و جگرش را بیرون کشیده نزد مادرت آورد و محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) با سحرش پنداشت که وقتى جگر حمزه به دهان هند برسد و بخواهد آن را بجود، سنگ سختى خواهد شد. او جگر را از دهان بیرون انداخت و محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) و یارانش او را هند جگرخوار نامیدند و نیز سخنان او را در اشعارش براى دشمنى با محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) و سربازانش فراموش نکرده‏ام که چنین سرود:
نحن بناتُ طارقِ‏
نمشى على النّمارقِ‏
کالدُّر فى المخانقِ‏
والمِسکِ فى المغارقِ‏
إن یَقبَلوا نُعانِقُ‏
أو یَدبَروا نُفارِقُ‏
فراقَ غیرَ وامقِ‏

یعنى: «ما دختران طارقیم که بر روى فرش‏هاى گرانبها راه می‏رویم. به مانند درّ در صدف و یإ؛خ‏خ مِشکِ در مِشکدان می‏باشیم. اگر مردان روى آورند در آغوششان میگیریم و اگر پشت کنند بدون ناراحتى از آنها جدا می‏شویم.»
زنان قبیله او در جامه ‏هاى زردِ پر رنگ چهره‏ ها را گشوده، دست و سرهاشان را برهنه و آشکار نموده مردم را بر جنگ و پیکار با محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) تحریک میکردند. شما به دلخواه خود مسلمان نشدید، بلکه در روز فتح مکه با اکراه و زور تسلیم شدید، محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) شما را آزاد شده و زید برادر من و عقیل برادر على بن ابیطالب(علیهما السلام) و عمویشان عباس را مثل آنان قرار داد. ولى از پدرت چندان دل خوش نداشت هنگامى که به او گفت: به خدا سوگند اى پسر ابى کبشه مدینه را پر از مردان جنگى و پیاده و سواره خواهم کرد و بین تو و این دشمنان جدایى افکنده نمیگذارم زیانى به تو برسانند. محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) - در حالى که به مردم فهمانید که باطن او را می‏داند - به او گفت: اى ابوسفیان! خداوند مرا از شر تو نگه دارد! و او (محمّد) (صلی الله علیه وآله وسلم) به مردم گفته بود: بر این منبر کسى غیر از من و على(علیه السلام) و پیروانش از افراد خانواده‏ اش نباید بالا برود. سِحرش باطل و تلاشش بی ‏نتیجه ماند و ابوبکر بر منبر بالا رفت و پس از او من بالا رفتم. واى بنى امیّه! امیدوارم که شما چوبه‏ هاى طناب این خیمه را برافراشته باشید! بدین جهت، ولایت شام را به تو سپردم هرگونه تصرّف مالکانه را در آن سرزمین به تو واگذار کرده تو را به مردم شناساندم تا با گفتار او درباره شما مخالفت کرده باشم از این‏که او در شعر و نثر گفته بود: جبرئیل از سوى پروردگارم به من وحى کرده و گفته است: (وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْآنِ) و پنداشته که مقصود از شجره‏(. اسراء / 60. )
ملعونه شمایید، باکى ندارم. او دشمنى خود را با شما به هنگامى که به حکومت رسید، آشکار کرد همان طور که هاشم و پسرانش همیشه دشمنان عبد شمس بودند.
اى معاویه! من با این یادآوری ها و شرح و بسطى که از جریانات به تو کردم، خیرخواه و ناصح و دلسوز تو می باشم و از کم حوصلگى، بی ‏ظرفیتى، نداشتن شرح صدر و کمى بردباری ‏ات ترس آن را دارم که در آنچه که به تو سفارش کرده اختیار شریعت و امّت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را به دست تو دادم، شتاب کرده و بخواهى از او انتقام بگیرى و بیم آن دارم که مرده او را نکوهش کرده و یا آنچه را آورده رد کنى و یا کوچک بشمارى و در آن صورت تو، به هلاکت خواهى رسید و آن وقت هر آنچه که برافراشته ‏ام فرود آمده و آنچه که ساخته ‏ام ویران مى‏شود.
به هنگامى که می خواهى به مسجد و منبر محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) وارد شوى کاملاً بر حذر باش و احتیاط را از دست مده و در ظاهر تمام مطالبى را که محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) آورده تصدیق کن! با رعیّت خود درگیر مشو و اظهار دلسوزى و دفاع از آنها را بنما، حلم و بردبارى نشان داده و نسیم عطا و بخشش خود را نسبت به همگان بگستر! حدود را در بین آنان اقامه کن و به آنان چنین نشان نده که حقّى از حقوق را واگذار مى‏کنى، واجبى را ناقص نگذار و سنّت محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) را تغییر نده که نتیجه ‏اش آن می‏شود که امّت بر ما بشورند و تباه گردند، بلکه آنها را از همان محل، آرامش و امنیت شان بگیر و به دست خودشان آنان را بکش و با شمشیر خودشان نابودشان ساز! با آنان مسامحه و سهل‏انگارى داشته باش و برخورد نکن؛ نرم خو باش و غرامت مگیر! در مجلس خود برایشان جاى باز کن و به هنگام نشستن در کنارت احترامشان بگذار، آنان را به دست رئیس خودشان بُکش، خوشرو و بشاش باش، خشمت را فرو ده و از آنان بگذر! در این صورت دوستت خواهند داشت و از تو اطاعت خواهند کرد. از این‏که على(علیه السلام) و فرزندانش حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) بر ما و تو بشورند خاطر جمع نیستم، اگر به همراهى و کمک گروهى از امت توانستى با آنان پیکار کنى، انجام ده و به کارهاى کوچک قانع مباش و تصمیم به کارهاى بزرگ بگیر! وصیّت و سفارشى را که به تو کردم حفظ کن! آن را پنهان نموده آشکار مساز! دستوراتم را امتثال کرده گوش به فرمانم باش! و مبادا به فکر مخالفت با من باشی.

بحار الأنوار - العلامة المجلسی - ج 30 - ص 288 – 294.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۲ ، ۱۸:۳۱
محسن حسینی