وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

تعجیل امر فرج مولا امام عصر(عج) صلوات

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

ما بندگان ناسپاس

خدا :بنده من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است

-: خدایا !خسته ام!نمی توانم.

خدا: بنده من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.

-: خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.

خدا: بنده من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان

-: خدایا سه رکعت زیاد است

خدا: بنده من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان

-: خدایا !امروز خیلی خسته ام!آیا راه دیگری ندارد؟

خدا: بنده من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله

-: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!

خدا: بنده من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله

-: خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم

خدا: بنده من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم

وبنده اعتنایی نمی کند و می خوابد

خدا:ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده

او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده

ملائکه: خداوندا! دوبار او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید

خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست

ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!

خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای نازنین  من بیدار شو

نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد

ملائکه:خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟

خدا: او جز من کسی را ندارد…شاید توبه کرد…


بنده من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم

که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری......
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۲ ، ۱۸:۴۳
محسن حسینی

شفای جوان جزامی شکرگزار،بدست حضرت عیسی(ع)

حضرت عیسی(ع) گذار بر مردی کور افتاد که، مبتلا به لک و پیس،زمین گیر که هر دو طرف بدنش فلج بود و گوشت بدنش از جذام همی ریخت و همی گفت:سپاس خدای را که مرا از بسیآری ابتلاآت برکنار داشت.

عیسی(ع) گفت:ای فلان،کدام ابتلا را مبتلا نگشته ای؟

گفت: ای روح الله من از آن کسی که چون من معرفت به خدا ندارد،بهترم.

عیسی(ع) گفت:درست گفتی دست خود را به من ده. دست وی را بگرفت و ناگهان زیباترین و بهنجارترین آدمیان شد و خداوند تمامی ابتلاآت را از وی ببرد وی دیر زمانی مصاحب عیسی(ع)بماند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۲ ، ۰۹:۵۹
محسن حسینی

قطره ای از اقیانوس علم امیر المؤمنین علی(ع)

- یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟

- حضرت علی(ع) در پاسخ فرمودند : علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.

مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد. در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همانطور که ایستاده بود بلافاصله پرسید:

اباالحسن! سؤالی دارم، میتوانم بپرسم؟

امام در پاسخ آن مرد گفتند: بپرس!

مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید: علم بهتر است یا ثروت؟

- علی فرمود: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ میکند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.

نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا که ایستاده بود نشست. در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد ...

و امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم ، دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار !

هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش مینشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید:

- یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟

حضرت علی در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم میشود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده میشود.

نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد.

حضرت علی در پاسخ به او فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل میدانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد میکنند.

با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه کردند. یکی از میان جمعیت گفت: حتماً این هم میخواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟

امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد. همهمهای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را میپرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت علی و گاهی به تازهواردها دوخته میشد.

در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت علی وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، پرسید:

- یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟

امام فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه میشود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.

در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش میماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.

سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمیگفت. همه از پاسخ‌‌های امام شگفتزده شده بودند که … نهمین نفر هم وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟

امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل میکند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان میشود.

نگاههای متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمین نفر را میکشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به روبهرو چشم دوخت. مردم که فکر نمیکردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید:

- یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟ نگاههای متعجب مردم به عقب برگشت.

با شنیدن صدای علی مردم به خود آمدند: علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی میکنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضعاند. فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. سؤال کنندگان، آرام و بیصدا از میان جمعیت برخاستند. هنگامیکه آنان مسجد را ترک میکردند، صدای امام را شنیدند که میگفت: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من میپرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی میدادم.

=-=-=-=-=

منبع :

کشکول بحرانی، ج1، ص27. به نقل از امام علی بن ابی طالب، ص142

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۲ ، ۰۹:۵۷
محسن حسینی

زینب کبری سلام الله علیه

حضرت زینب کبری سلام الله علیها،پیامبر خون شهدای کربلا و همراه حسین «ع »در نهضت خونین عاشورا.حضرت زینب،دختر امیر المؤمنین و فاطمه زهرا«ع »در سال پنجم هجری،روز 5 جمادی الاولی در مدینه،پس از امام حسین «ع »به دنیا آمد.از القاب اوست:عقیله بنی هاشم،عقیله طالبیین، موثقه، عارفه، عالمه، محدثه، فاضله،کامله، عابده آل علی.

زینب را مخفف «زین اب »دانسته اند،یعنی زینت پدر.

امام حسین «ع »هنگام دیدار، به احترامش از جا برمی خاست.زینب کبری،از جدش رسول خدا و پدرش امیر المؤمنین و مادرش فاطمه زهرا«ع »حدیث روایت کرده است

هنگام تولد حضرت زینب،چون پیامبر(ص)در سفربودند،حضرت فاطمه(س)از امیرالمؤمنین علی(ع)درخواست کرد که نامی برای فرزندشان انتخاب کند. آن حضرت در جواب گفت: من بر پیامبرخدا(ص)سبقت نمی‌گیرم، صبر می‌کنیم تا ایشان از سفر برگردند.چون پیامبرخدا(ص)از سفربازگشتند و خبر تولد نوزادحضرت فاطمه(س)را از زبان امیرالمؤمنین علی(ع)شنیدندفرمودند: فرزندان فاطمه(س)فرزندان منند ولی من هم در انتخاب نام برخداوند سبقت نمیگیرم. پس از آن جبرئیل نازل شد و پیام آورد که خداوند سلام می‌رساند و می‌گوید: نام این دختر را زینب بگذارید که این نام را در لوح محفوظ نوشته‌ام. آن گاه پیامبرخدا(ص)زینب(س)را گرفت و بوسید و گفت: توصیه می‌کنم که همه این دختر را احترام کنند، که او مانندخدیجه کبری(س)است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۲ ، ۲۰:۰۰
محسن حسینی

لطف حضرت علی ع به علامه امینی نویسنده کتاب گرانقدر الغدیر

آقاى عبداللّه چایچى از قول مرحوم حجة الاسلام دکتر محمّد هادى امینى فرزند علاّمه امینى رحمه الله نقل مى کند: وقتى پدرم را دفن کردیم مرحوم علاّمه بحرالعلوم آمد و به من تسلیت گفت و معانقه نمود.

سپس فرمود: (من در این فکر بودم ببینم مولا امیرالمؤ منین علیه السلام چه مرحمتى در مقابل زحمات و خدمات مرحوم امینى مى نمایند.

در عالم خواب دیدم : حوضى است آقا امیرالمؤ منان علیه السلام بر لب آن ایستاده اند.

افراد مى آیند و مولا از آن حوض آب به آنها مى دهند. گفتند: این حوض کوثر است .

در این حال آقاى امینى به نزدیک حوض رسید مولا امیرالمؤمنین  ظرف را کنار گذاشتند، آستینها را بالا زده و دستان مبارکشان را پر از آب کردند و به علامه آب خورانیدند و خطاب به او فرمودند: بَیّضَ اللّه وَجهک کما بَیَّضت وجهى (پروردگار رو سفید کند تو را کما اینکه مرا رو سفید کردی). مولا در این عبارت دو حقیقت را بیان کردند.

علامه نسبت به حضرات معصومین علیهم السلام بسیار ادب داشت .

وقتى وارد حرم مطّهر حضرت امیر علیه السلام مى شد از پایین به بالاى سر نمى رفت .

روبروى حضرت مى ایستاد و گریه شدیدى مى نمود.

خود ایشان به من فرمودند: (از آن وقتى که در نجف هستم از سمت بالاى سر حرم نرفته ام .) از پایین وارد شده و از همان سمت خارج مى شدند


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۲ ، ۱۱:۲۶
محسن حسینی

سزای سیاهی لشکرشدن برای سپاه عمرسعد


ابونصر حرمی گوید:مردی کور رادیدم ازعلت کوری اش پرسیدم,گفت من جزو سپاه عمر سعد ملعون درکربلا بودم شب که شد خواب پیامبرص رادیدم که در کنارش طشتی بود ودرمیان آن طشت مقداری خون ویک عدد پربود وسپاه عمرسعد ملعون هم حاضر بودند,آن حضرت آن پر را گرفت وبه چشم آنها کشید.وقتی نوبت من شد گفتم ای رسول خدا به خدا سوگند من نه نیزه و نه تیر و نه شمشیر به طرف حسین ع نیانداختم.
فرمود:(افلم تکثر عدونا؟)آیاتوبرتعداد دشمنان ما نیافزودی؟

سپس دو انگشت(انگشت اشاره وانگشت وسطی)رابه خون زد وبه چشمم کشید صبح که از خواب بیدار شدم خود را کور یافتم

.
مناقب ابن مغازلی شافعی ط اسلامیه ص 405

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۲ ، ۰۹:۵۹
محسن حسینی

کودک شجاع



(عمرو)پسر امام حسن مجتبی ع ازکودکان حاضردرکربلا بود وسپس بهمراه اسراءبه شام رفت.دریکی ازمجالس شام یزید به آن کودک نگاه کردوگفت:حاضری باپسرم کشتی بگیری؟
آن کودک جواب داد:من حال کشتی گرفتن ندارم,اگرمیخواهی زور بازوی پسرت را بدانی به او شمشیری بده وبه من هم شمشیری بده تا درحضورت باهم بجنگیم یا اومرا میکشد دراین صورت به اجدادم پیامبرص وعلی ع می پیوندم یامن او را میکشم و او به اجدادش معاویه و ابوسفیان می پیوندد.
یزید ازشجاعت وبلاغت آن کودک تعجب کردو اشعاری خواند که معنایش اینست(این برگ ازآن شاخه درخت نبوت است که این گونه شجاع وپرجرأت است)
منهاج الدموع ص 326

الهم عجل لولیک الفرج.آمین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۲ ، ۰۹:۵۰
محسن حسینی


قضاوتی بسیار زیبا از امام حسین ع

ابوسلمه گوید:در زمان خلافت عمر،همراه وی درحج شرکت کردیم،درمجلسی شخصی نزدعمرآمدوگفت:من درحال احرام بودم وتخم شترمرغی را دیدم وآنرا برداشتم و شکستم وپختم وخوردم,کفاره آن چیست?
عمرگفت:دراین باره چیزی به نظرم نمیرسد بنشین شاید خدا مشکلت را بوسیله بعضی اصحاب رسولخدا ص حل کند.
دراین هنگام ناگهان حضرت علی ع به همراه امام حسین ع وارد شدند,عمر به آن شخص گفت:این علی بن ابیطالب ع برخیز از او سؤال خود را بپرس.
آن شخص ازحضرت علی ع سؤال کرد وحضرت علی ع اشاره کرد ازاین پسر(امام حسین ع) بپرس.
آن شخص گفت:هرکدام ازشما مرابه دیگری حواله میدهد.حاضران مجلس اشاره کردند ساکت باش این حسین ع فرزند رسولخدا ص است,مسأله ات رااز اوبپرس.
آن شخص سؤال خود را از اول تاآخر بیان کرد.
امام حسین ع به او فرمود:آیا شتر داری؟
اوعرض کرد:آری.
فرمود به تعداد تخم شترمرغی که برداشته ای,شترنر را باشترماده آمیزش بده,آنچه ازشترماده تولد یافت,آنرا بعنوان کفاره بسوی کعبه(برای قربانی)روانه کن.
عمر گفت:ای حسین ع!شترماده گاهی سقط جنین میکند(دراینصورت مسأله چگونه خواهد بود)؟
امام حسین ع پاسخ داد:تخم شترمرغ نیز گاهی فاسد میشود(وبااین مقایسه پاسخ عمر راداد)
عمر گفت:راست گفتی ونیکوجواب دادی.علی ع برخواست وحسینش رابه سینه اش چسباند وفرمود:ذریة بعضها من بعض والله سمیع الیم.(آنها فرزندانی بودند(که ازنظر پاکی وکمال)بعضی ازبعضی دیگر گرفته شده بودند وخداوند شنوا وآگاه است.<<آل عمران34>>

.
بحار ط جدید ج 44ص 197


الهم عجل لولیک الفرج.آمین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۲ ، ۰۹:۳۲
محسن حسینی

عظمت جود وبخشش امام حسین(ع)


روزی امام حسین ع غلامی را دیدند که به سگی غذا میدهد،ازاوسؤال کرد چرا چنین میکنی؟
غلام گفت:یابن رسول الله من ازاینکه اربابم یک یهودی است  اندوهگینم،باشاد کردن این سگ میخواهم غم خودرا برطرف کنم.

امام حسین ع نزد ارباب آن غلام رفت تاغلام را بخرد.

آن یهودی عرض کرد،غلام وبوستانم فدای قدمهای شما  علاوه برآن مبلغی پول هم حاضرم به شما بدهم.

امام ع فرمود:نه من به شما مبلغ غلام وبوستان رامیدهم.

یهودی پذیرفت تامبلغی را از حضرت بگیرد.

آنگاه امام فرمود:غلام را آزاد کردم وبوستان را به او بخشیدم.

همسر آن یهودی که شیفته حسن خلق امام حسین ع شده بود گفت:من اسلام آوردم ومهریه ام رابه شوهرم بخشیدم.

شوهر هم اسلام آورد وگفت من هم خانه ام رابه همسرم بخشیدم.بدین ترتیب روش نیک امام حسین ع موجب آنهمه برکت شد.


امام حسین ع:بعد از نماز بهترین اعمال خوشحال کردن مؤمن است.


بحار.ط جدید ج 44 ص 194

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۲ ، ۱۱:۱۴
محسن حسینی


توبه واقعی ازنگاه امیرمؤمنان حضرت علی ع.


شخصی بیابانی درمدینه به مسجدالنبی وارد شد وعرض کرد خدایا من ازتو طلب آمرزش وتوبه میکنم.سپس مشغول نمازشد،پس ازنماز امام علی ع به اوفرمود:توبه ای که فقط به زبان باشد کار دروغگویان است و اینچنین توبه ای خود نیازمند به توبه است.
آن شخص سؤال کرد:توبه ی حقیقی چگونه است؟
امام ع فرمودند:توبه دارای شش شاخه است
1.پشیمانی از گناه

2.انجام قضاء واجبات

3.رد حق الناس

4.ذوب کردن گوشت بدن(همان گوشتی که ازمال حرام برتن روئیده)

5.چشاندن رنج وسختی به بدن همانگونه که شیرینی گناه رابه جان چشاندی

6.گریه در عوض همه خنده هایی که کردی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۲ ، ۱۰:۵۵
محسن حسینی

با لبت رنگ عقیق یمن از یادم رفت

با لبت رنگ عقیق یمن از یادم رفت


                                همچنان که جگر خویشتن از یادم رفت

من اُویسم، بگذارید که اتراق کنم


                                 بوی شهر تو که آمد قرن از یادم رفت

جذبه ی عشق چنین است مرا ذوب کند


                               صحبت از نام تو شد نام من از یادم رفت

مرغ باغ ملکوتم به حرم آمده ام


                                    به روی گنبد زردت چمن از یادم رفت

مثل فطرس نکنم پشت به گهواره ی تو


                               بال من خوب که شد پَر زدن از یادم رفت

"ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم"


                           بی سبب نیست کنارت سخن از یادم رفت

می رود دل به همان جا که تعلق دارد


                                صحبت کرب و بلا شد وطن از یادم رفت


همه ی حرف من این است: چرا عریانی؟


                                       نکند فکر کنی پیرهن از یادم رفت


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۲ ، ۱۸:۵۲
محسن حسینی

دختر بی حجاب در گلزار شهدا!


گذرش هر روز از طرف گلزار شهدا بود. این مسیری بود که برای رفتن به دانشگاه طی می کرد و باعث شده بود نگاهی خاصی به شهدا داشته باشه. علاقه ای که کم کم به اون افزوده میشد…

تو نگاه اول، هر کس مهسا و امثال او رو می دید، فکر می کرد با یه دختر بی نماز و بی دین و هرزه روبرو هست، در حالی که ظاهر مهسا درست چیزی بود که همراه با روحیه اش نبود…

اون روز مثل همیشه میان قهرمانانی که حالا زیر خاک آرمیده بودند، آهسته آهسته راه می رفت، براش نگاه کردن به عکس های شهدا جذابیت خاصی داشت. پسران و مردانی که بدجوری تو دل آدم راه پیدا می کردند…

خانمی چادری توجه اونو به خودش جلب کرد، چون وقت هم داشت فکر کرد بره و با این خانم که حتماً مادر شهیدی بود که کنار قبر شهیدش نشسته بود کمی صحبت کنه و از خاطرات پسرش بشنوه…

آخه مادرای شهید به غیر از خاطراتی که از پسرای دسته گلشون دارن، یه عواطف و احساسات ویژه ای رو هم برای آدم زنده می کنند.

سلام مادر….

زن در حالی که به طرف صدا بر می گشت: سلام دختــــ…….(و نگاهش رو برگردوند و به چشم های پسرش خیره شد، شاید به فکرش هم خطور نمی کرد، اون وقت صبح دختری با این تیپ و قیافه… و بی جهت سلام….) با زحمت دخترم رو گفت و به کارش ادامه داد…

مهسا روبروی زن، کنار قبر نشست و پرسید: پسرتونه؟

زن (هنوز خیره در چشم ها در قاب شیشه ای) : بله…. همه وجودمه… که زیر خاک رفته ….

شهید شده (مهسا خودش هم از سوالی که پرسیده بود حرصش گرفت، آخه فضای اونجا خیلی براش سنگین شده بود) ؟؟؟

آره…. اون زیر با لباسای خونی خوابیده… با پهلویی که از ترکش خمپاره شکافته و دستی که در بدن نداره….

چند ساله بود که شهید شد؟

۱۸ سال…

چقدر جوون… چطوری گذاشتین با اون سن کم بره جبهه؟

دیگه برای موندن خلق نشده بود… وقتی امام روح الله فرمان جهاد داد،‌ فقط حرف رفتن رو می زد….

چه مدت جبهه بود؟ زود به زود بر می گشت؟

فقط ۳ ماه… آخه رفتنش برگشتی نداشت…. خداحافظی اولش، خداحافظی آخرش بود… چشمام به در موند، تا جنازشو آوردن…

خیلی دوستش داشتین…؟

(قطره های اشک که از صورت زن سرازیر بود، دیگه کم کم روی سنگ قبر می چکید و گودی کلمه “شلمچه” رو پر می کرد…)

بله….خیلی… اونم منو دوست می داشت… روزی که می رفت، دستمو بوسید و گرفت تو دستش، گفت: مامان حلالم کن… جهاد و نماز و همه اینها وقتی ارزش داره که تو ازم راضی باشی…. نکنه ته دلت ناراضی باشی؟ راضی باش تا خدا هم راضی باشه…برام دعا کن عاقبت به خیر بشم… و …. رفت… با پای خودش رفت، با اون چهره زیبا، وقتی برگشت روی دست مردم بود، و تنی پر از ترکش، و پهلویی شکافته …. دستی که دستم رو گرفته بود همراهش نبود، می خواستم به جبران دستی که ازم بوسیده بود، ببوسمش… اما…

مهسا هم اشک می ریخت…

دیگه نمی تونست سوالی بکنه… اما جون کند تا بتونه از اون سکوت اشکبار رها بشه…با بغض پرسید:

وصیتی هم داشت؟

آره… پیشونی بندشو یادگاری برام فرستاده بود و نوشته بود مادر مثل حضرت زینب(س) صبر کنید… حضرت زینب(س) هفتاد و دو تا از بهترین ها رو از دست داد و صبر کرد، شما هم صبر کنید….ما به خاطر وطن رفتیم، به خاطر اسلام رفتیم… اگر ما شهید نشیم، شما نمی تونید….

و سکوت…

شما نمی تونید چی؟

(زن کمی مکث کرد و …) شما نمی تونید چادرتون رو سرتون نگه دارید، ما باید بریم، ما وظیفمون رو انجام میدیم….

و زن نگاهش رو از چشمان پشت قاب شیشه ای گرفت، زل زد به چشمان مهسا، چشمان آرایش کرده ای که دیگه کاملاً از اشک خیس شده بود…

دخترم؟

بله مادر…

خواهش می کنم تنهام بذار… آخه اومدم با پسرم درد دل کنم… شاید اون هم به خاطر اومدن شما و به هم زدن خلوتمون ناراحت باشه….





چند روز بعد…

یه خانم چادری سر قبر شهیدی نشسته بود…

اشک هایی که چکه چکه می چکید و کلمه “شلمچه” رو از اشک چشم پر می کرد…

اما این بار مادر شهید جایی نبود… و مهسا… چشم، در چشمهایی که پشت قاب شیشه ای از رضایتی عمیق می درخشیدند…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۲ ، ۲۱:۰۲
محسن حسینی

خون باریدن آسمان انگلیس در روز عاشورا

کتاب “وقایع عصر آنگلوساکسون” که یکی از منابع تاریخی آنگلوساکسون به شمار می رود، توسط “میشل آسوانتون” (MICHAEL SWANTON) ترجمه و ویرایش شده است.

این کتاب در سال 1996 میلادی در انگلستان منتشر شده و در سال 1998 توسط دانشگاه اکستر(Exeter) در ایالت نیویورک آمریکا تجدید چاپ شد. در صفحه 38 این کتاب چنین عبارتی آمده است: (685. Here in Britain there was Bloody rain, and milk and butter were turned to blood) ترجمه: در سال 685 میلادی در اینجا، در سرزمین بریطانیا آسمان خون بارید و شیر و کره به خون تبدیل شد و رنگ آن سرخ گردید.

تصویر ذیل به صفحه 38 کتاب “وقایع عصر آنگلوساکسون” مربوط می شود:

A.D. 685. This year King Everth commanded Cuthbert to be consecrated a bishop; and Archbishop Theodore, on the first day of Easter, consecrated him at York Bishop of Hexham; for Trumbert had been deprived of that see. The same year Everth was slain by the north sea, and a large army with him, on the thirteenth day before the calends of June. He continued king fifteen winters; and his brother Elfrith succeeded him in the government. Everth was the son of Oswy. Oswy of Ethelferth, Ethelferth of Ethelric, Ethelric of Ida, Ida of Eoppa. About this time Ceadwall began to struggle for a kingdom. Ceadwall was the son of Kenbert, Kenbert of Chad, Chad of Cutha, Cutha of Ceawlin, Ceawlin of Cynric, Cynric of Cerdic. Mull, who was afterwards consigned to the flames in Kent, was the brother of Ceadwall. The same year died Lothhere, King of Kent; and John was consecrated Bishop of Hexham, where he remained till Wilferth was restored, when John was translated to York on the death of Bishop Bosa. Wilferth his priest was afterwards consecrated Bishop of York, and John retired to his monastery (21) in the woods of Delta. This year there was in Britain a bloody rain, and milk and butter were turned to blood.

 سال 685 میلادی با سال 61 هجری قمری که سال وقوع حادثه عاشورا شهادت حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) و یارانش بوده، برابر است.

در برخى از احادیث نیز تصریح شده که در روز عاشورا آسمان خون گریست. براى مثال حضرت زینب(س) در روز عاشورا به مردم فرمودند: “أو عَجفبتم أن مَطَرت السماء دماً” آیا از این که آسمان خون گریسته است شگفت زده شده اید؟ در کتب عامه نیز آمده است: “لما قتل الحسین اسودّت السماء و ظهرت الکواکب نهاراً حتى رأیت الجوزاء عند العصر و سقط التراب الأحمر” راوى مى گوید: هنگامى که امام حسین(ع) به شهادت رسید، آسمان تیره و تار شد و ستاره‌ها در روز مشاهده شدند و من ستاره جوزا را هنگام عصر مشاهده کردم. هم چنین در آن روز خاک سرخ از آسمان بر زمین پاشیده شد. مورخان نیز آورده‌اند که در این روز در بیت المقدس هر سنگ را که پشت و رو مى‌کردند، زیر آن خون تازه مى دیدند و پدیده خورشید گرفتگى تا سه روز ادامه یافت.

http://hemmatnews.ir

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۲ ، ۱۳:۱۲
محسن حسینی


سجده کن برخاک مؤمن سجده کن

یادی از فرزند آن لب تشنه کن

او که از شب تا سحر در سجده بود

او علی بن الحسین تشنه بود

یاعلی ابن الحسین روحی فداک

ازغم بابت هزاران تن فدا

تاکه از باب تو من دم میزنم

بردلم هفتاد خنجر میزنم

محسن حسینی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۲ ، ۱۲:۰۸
محسن حسینی

هرکه داردسر سودای خدابسم الله

                                  هرکه دارد طلب خون خدابسم الله

صاحب مجلس او مادر او زهرا است

                                هرکه آید سوی مهمانی او،بسم الله

مرتضی بهر پذیرایی ما آمده است

                                    ایها الناس سوی آل عبا بسم الله

چشمه آب حیات است عزاداری او

                                    هرکه دارد طلب آب بقا بسم الله

ماهها منتظرماه محرم بودیم

                               آمدای منتظران ماه حسین بسم الله

سفره بندگی وعرض ارادت اینجاست

                            چشم بر راه،حسینست وخدا بسم الله

دیده واکن که حسین منتظر یاری ماست

                                بهر یاری حسین بن علی بسم الله

چشم عالم شده یکپارچه یک چشمه خون

                                  پسر فاطمه تنهاست بیا،بسم الله

دست یاری بده برزاده زهرای بتول

                              باید ای جان بشوی وقف خدابسم الله

یادی ازتشنگی پورمحمد(ص)آرید

                                   لب تشنه برویم بهر عزا،بسم الله

شیعه یعنی همه جا در پی مولای زمان

                           چشم بریاری ما مهدی ماست،بسم الله

رحمت واسعه اینجاست سرکوی حسین

                               هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله



شعر.محسن حسینی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۲ ، ۱۶:۲۳
محسن حسینی