ابلیس از غدیر تا سقیفه
ابلیس از غدیر تا سقیفه

پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به من خبر داد که ابلیس و رؤساى اصحابش هنگام منصوب کردن امیرالمؤمنین مرا به امر خداوند در روز غدیرخم حاضر بودند.
آن حضرت به مردم خبر داد که من نسبت به آنان از خودشان صاحب اختیارترم، و به ایشان دستور داد که حاضران به غایبان برسانند.
(در آن روز) شیاطین و مریدان از اصحاب ابلیس رو به او کردند و گفتند: «این امت، مورد رحمت قرار گرفته و حفظ شدهاند، و دیگر تو و ما را بر اینان راهى نیست. چرا که پناه و امام بعد از پیامبرشان به آنان شناسانده شد». ابلیس غمگین (1) و محزون رفت.
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: بعد از آن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به من خبر داد و فرمود: مردم در سقیفهى بنىساعده با ابوبکر بیعت مىکنند بعد از آنکه با حق ما و دلیل ما استدلال کنند. سپس به مسجد مىآیند و اولین کسى که بر منبر من با او بیعت خواهد کرد ابلیس است که به صورت پیرمرد سالخوردهى پیشانى پینه بسته چنین و چنان خواهد گفت.
سپس خارج می شود و اصحاب و شیاطین و ابلیسهایش را جمع مىکند. آنان به سجده مىافتند و مىگویند: «اى آقاى ما، اى بزرگ ما، تو بودى که آدم را از بهشت بیرون کردى»! (ابلیس) مىگوید: «کدام امت پس از پیامبرشان گمراه نشدند؟ هرگز! گمان کردهاید که من بر اینان سلطه و راهى ندارم؟ کار مرا چگونه دیدید هنگامى که آنچه خداوند و پیامبرش دربارهى اطاعت او دستور داده بودند ترک کردند». و این همان قول خداوند تعالى است که «و لقد صدق علیهم ابلیس ظنه فاتبعوه الا فریقا من المؤمنین» (2)، «ابلیس گمان خود را به آنان درست نشان داد و آنان به جز گروهى از مؤمنین او را متابعت کردند».
ایجاد شیعه و سنى
هواخواهان و پیروان على علیهالسلام نظر به مقام و منزلتى که آن حضرت پیش پیغمبر اکرم (ص) و صحابه و مسلمانان داشت، مسلم مىداشتند که خلافت و مرجعیت پس از رحلت پیامبر (ص) از آن على علیهالسلام مىباشد و ظواهر اوضاع و احوال نیز ، جز حوادثى که در روزهاى بیمارى پیامبر (ص) به ظهور پیوست، نظر آنان را تأیید مىکرد.
ولى برخلاف انتظار آنان درست، در حالى که پیامبر اکرم رحلت فرمود و هنوز جسد مطهرش دفن نشده بود و اهلبیت و عدهاى از صحابه سرگرم لوازم سوگوارى و تجهیزاتى بودند که خبر یافتند، عدهاى دیگر که بعدا اکثریت را بردند، با کمال عجله و بىآنکه با اهلبیت و خویشاوندان پیامبر اکرم (ص) و هوادارانشان، مشورت کنند و حتى کمترین اطلاعى بدهند، از پیش خود، در قیافه خیرخواهى براى مسلمانان در محلى به نام سقیفه خلیفه معین نمودند و على علیهالسلام و یارانش را در برابر کارى انجام یافته قرار دادهاند.
على علیهالسلام و هواداران او مانند، عباس- زبیر و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار پس از فراغ از دفن پیامبر (ص) و اطلاع از جریان امر در مقام انتقاد برآمده به خلافت انتخابى و کارگردانان آن، اعتراض نموده، اجتماعاتى نیز کردند، ولى پاسخ شنیدند که صلاح مسلمانان در همین بود.
این انتقاد و اعتراف بود که اقلیتى را از اکثریت جدا کرد و پیروان على علیهالسلام را به همین نام (شیعه على علیهالسلام) به جامعه شناسانید و دستگاه خلافت نیز به مقتضاى سیاست وقت مراقب بود که اقلیت نامرده به این نام معروف نشود و جامعه به دو دستهى اقلیت و اکثریت منقسم نگردد، بلکه خلافت را اجماعى مىشمردند و معترض را متخلف از جماعت مسلمانان مىنامیدند و گاهى با تعبیرات زشت دیگر یاد مىکردند.
استحاله فرهنگى
آنچه براى همه مسلم است و به حدیث متواتر ثابت شده پس از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله باید حاکم بر سرنوشت سیاسى مؤمنین و جامعه اسلامى على بن ابىطالب علیهالسلام باشد.
ولى جریانهاى نهان و آشکار و دوست و دشمن با تشکیل سقیفه، یکى از تاریکترین دورانهاى صدر اسلام را رقم زد، دورهاى که موجب شد حضور امام معصوم در صحنه جامعه و در امور سیاسى و اقتصادى و نظامى دچار محدودیت و در نهایت ظاهرى و بىتاثیر گردد و این حاصل شوم سقیفه بود که در یک کلام مىتوان گفت دیانت از سیاست تفکیک شد و یک ارتداد اجتماعى پیش آمد و همین نقطه شروع یک دگرگونى و ارتجاع فرهنگى و به عبارتى استحاله فرهنگى و بازگرداندن مردم از اهداف و خواستههاى خدائى پیامبر بزرگوار اسلام بود. حضرت زهرا علیهاالسلام در خطبهها و بیانات خود به تعدادى از عوامل این استحاله فرهنگى اشاره مىکند.
در کتاب تحلیل حوادث ناگوار زندگانى حضرت زهرا علیهاالسلام در یک جمعبندى که با استفاده از خطبههاى فاطمه زهرا علیهاالسلام صورت گرفته به این عوامل اشاره مىشود.
1- فانى حرتم بعدالبیان. (سرگردانى و اضطراب)
2- ظهرت فیکم حسکة النفاق. (نفاق و دوروئى)
3- الا تقاتلون قوما نکثوا ایمانهم. (سکوت و بىتفاوتى)
4- و نکصتم بعد الاقدام. (پیمانشکنى)
5- تفرون من القتال. (ترک جهاد و مبارزه)
6- فقبحا لفلول الحد. (ترس و زبونى)
7- و انتم فى رفاهیة من العیش. (تنبلى و تنآسائى (رفاهزدگى»
8- و ما الذى نقموا من ابىالحسن. (ترک حمایت از رهبر معصوم (و انزواى رهبرى»
9- ما هذه الغمیزة فى حقى. (از دست دادن روح شهادت طلبى)
10- و اشرکتم بعد الایمان. (روى آوردن به شرک و کفر) (3)
11- افحکم الجاهلیة یبغون؟ (بىوفائى)
پی نوشت
1_«ب»: مأیوس.
2ـ سورهى سبا: آیه ى 20.
3_تحلیل حوادث ناکوار زندگانى حضرت زهرا علیهاالسلام/ محمد دشتى/ ص 52