وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

وبسایت فرهنگی مذهبی ابن تیهان

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیةوالنصر:آمین

تعجیل امر فرج مولا امام عصر(عج) صلوات

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

وصیت‏هاى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم با امیر المؤمنین علیه السلام

 

 

از نبى اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلم است که فرمود:
 اى على ترا سفارش میکنم سفارشى که آن را حفظ کن که همیشه نیک است آنچه را که حفظ کرده ‏اى‏
سفارش من
(1 )اى على این است هر کس خشمش را فرو برد و حال اینکه توانائى بر دوامش داشته باشد عوض دهد خدا او را ایمنى و ایمانى که مزه ‏اش را بچشد.
 (2) اى على کسى که هنگام مردن سفارش نیک نکند مروتش کم باشد و مالک شفاعت نمیشود.
 (3) اى على بهترین پیکار، پیکار کسى است که بامداد کند و همت به ستم نمودن هیچ کس نگمارد.
 (4) اى على هر کس مردمان از زبانش بیمناک باشند پس او از اهل آتش است،
(5) اى على بدترین مردم کسى است که بواسطه شرارتش او را گرامى دارند.

(6) اى على بدترین مردم کسى است که آخرتش را بدنیایش بفروشد و بدتر از این کسى است که آخرتش را بدنیاى دیگرى بفروشد.
 (7) اى على پذیرفته نمیشود پوزش کسى که خودش را تبرئه میکند راستگو باشد یا دروغگو شفاعت من شاملش نمیشود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۰۰ ، ۱۲:۴۰
محسن حسینی

 

روزی با یک تاکسی به فرودگاه می رفتم. ما داشتیم در خط عبوری صحیح رانندگی می کردیم که ناگهان یک ماشین درست در جلوی ما از جای پارک بیرون پرید. راننده تاکسی هم محکم ترمز گرفت. ماشین سر خورد، و دقیقاً به فاصله چند سانتیمتر از ماشین دیگر متوقف شد!

راننده ماشین دیگر سرش را ناگهان برگرداند و شروع کرد به ما فریاد زدن.

راننده تاکسی ما فقط لبخند زد و برای آن شخص دست تکان داد. و منظورم این است که او واقعاً دوستانه برخورد کرد.

ازش پرسیدم: ((چرا شما تنها آن رفتار را کردید؟ آن شخص نزدیک بود ماشین تان را از بین ببرد و ما رابه بیمارستان بفرستد!)) در آن هنگام بود که راننده تاکسی ام درسی را به من داد که اینک به آن می گویم:
((قانون کامیون حمل زباله.)) او توضیح داد که بسیاری از افراد مانند کامیون های حمل زباله هستند. آنها سرشار از آشغال، ناکامی، خشم، و ناامیدی در اطراف می گردند. وقتی آشغال در اعماق وجودشان تلنبار می شود، آنها به جایی احتیاج دارند تا آن را تخلیه کنند و گاهی اوقات روی شما خالی می کنند.
به خودتان نگیرید. فقط لبخند بزنید، دست تکان بدهید، برایشان آرزوی خیر بکنید، و بروید.
آشغال های آنها را به خود نگیرید و بگذرید
حرف آخر این است که افراد موفق اجازه نمی دهند که کامیون های آشغال روزشان را بگیرند و خراب کنند.
زندگی خیلی کوتاه است که صبح با تأسف از خواب برخیزید، از این رو..... ((افرادی را که با شما خوب رفتار می کنند دوست داشته باشید. برای آنهایی که رفتار مناسبی ندارند دعا کنید.))
زندگی ده درصد چیزی است که شما می سازید و نود درصد نحوه برداشت شماست.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۰۰ ، ۰۹:۲۸
محسن حسینی


آیا پیامبر به شهادت رسید؟قاتل که بود؟؟  

 

یکی از آسیب‌های مسایل تاریخی آن است که برخی از رخدادها ابهام دارد و از شفافیت لازم برخوردار نیست؛ از این رو قضاوت درباره آن‌ها مشکل است. تاریخ زندگی پیامبر(ص) نیز از این قاعده مستثنا نیست و بخشی از آن فاقد شفافیت می‌باشد؛ از این رو است که دانشمندان سنی و شیعی در خصوص تاریخ ولادت ایشان اختلاف نظر دارند که دوازدهم ربیع الاول است و یا هفدهم آن.


به گزارش ایسنا، یکی از مسایلی که ابهام دارد، آن است که "آیا حضرت به مرگ طبیعی از دنیا رفت و یا شهید شد1"؟ در ذیل به برخی نقل قول‌ها در این زمینه و پاسخ‌هایی که به آنها داده شده اشاره می‌کنیم:

 

در برخی از متون آمده است: «گروهی، زنِ یکی از اشراف یهود را به نام زینب فریب دادند که پیامبر را از طریق غذا مسموم سازد. نقشه وی از این قرار بود که آن زن، کسی را خدمت یکی از یاران پیامبر فرستاد و از او پرسید که پیامبر اسلام کدام عضو از گوسفند را بیشتر دوست می‌دارد. او در پاسخ گفت: ذراع گوسفند مطبوع‌ترین عضو برای پیامبر است. زینب، گوسفندی را بریان کرد و آن را مسموم ساخت، و بیش از همه در ذراع آن سم داخل نمود و به عنوان هدیه خدمت پیامبر فرستاد. پیامبر نخستین لقمه‌ای را که به دهان گذارد، احساس کرد مسموم است. فوراً آن را از دهان در آورد، ولی کسی که با ایشان غذا می‌خورد، یعنی «بشر بن براء معرور» که از روی غفلت چند لقمه خورده بود؛ پس از مدتی بر اثر سم درگذشت. پیامبر دستور داد زینب را احضار کردند و به او گفت: چرا چنین جفایی را بر من روا داشتی؟! وی در پاسخ گفت: تو اوضاع قبیله ما را هم بر هم زدی، من با خود فکر کردم که اگر فرمانروا باشی، با خوردن این سم از بین خواهی رفت، و اگر پیامبر خدا باشی، قطعاً از آن اطلاع یافته و از خوردن آن خودداری خواهی نمود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۰۰ ، ۱۸:۰۰
محسن حسینی


شروع مصیبتها ورنجهای حضرت فاطمه(س) واهل بیت(س) بعد از رحلت پیامبر(ص)

 

ما زالت بعد ابیها معصبة الرأس باکیة العین، محترقة القلب.

«بعد از رحلت پیامبر پیوسته شال عزا به سر بسته بود، چشمانى گریان و قلبى سوزان داشت».


دوران شیرین زندگانى بانوى اسلام فاطمه زهرا سلام اللّه علیها با رحلت پیامبر(ص) به سرعت سپرى شد (هر چند به یک معنى در سراسر زندگى او، دوران شیرینى وجود نداشت، چرا که پیوسته فشارها و جنگها و توطئه‏هاى دشمنان بر ضد اسلام و پیامبر آرامش روح فاطمه‏(س) را بر هم مى‏زد).

با رحلت پیامبر(ص) طوفانهاى تازه ‏اى از حوادث پیچیده و بحرانى وزیدن گرفت.

احقاد و کینه‏ هاى بدر، خیبر و حنین که در عصر پیامبر(ص) در زیر خاکستر پنهان بود آشکار گشت.

احزاب منافقین به جنب و جوش افتادند تا هم از اسلام انتقام بگیرند، و هم از خاندان پیامبر.(ص) و فاطمه زهرا(س) در مرکز این دایره بود که تیرهاى زهرآگین دشمنان از هر سوى به سوى آن پرتاب می ‏شد.

فراق و جدائى دردناک از پدر از یکسو.

مظلومیت غم‏انگیز و جانکاه همسرش امیرمؤمنان على(ع) ‏ از سوى دیگر.

توطئه ‏هاى دشمنان بر ضد اسلام از دیگر سو.

و نگرانى حضرت فاطمه از آینده مسلمین و حفظ میراث قرآن، دست به دست هم دادند و قلب و روح پاکش را سخت می ‏فشردند.

فاطمه سلام اللّه علیها نمى خواهد با بیان غمهاى خود روح پاک امیرمؤمنان على(ع)‏ را که سخت از آن اوضاع ناگوار و خلافکاری هاى امت ضربه دیده، آزرده ‏تر سازد.

به هین دلیل به کنار قبر پیامبر(ص) می ‏رفت و با او درد دل می ‏کرد، و سخنان جانسوزى همچون اخگر آتش که اعماق وجود انسان را می سوزاند، بر زبان می ‏آورد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۰۰ ، ۱۶:۳۵
محسن حسینی


رحلت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)

 



«اِنَّکَ مَیِّتٌ وَ اِنَّهُمْ مَیِّتُونَ»[1]
رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ پس از آخرین سفر حج و رخداد با شکوه غدیر به مدینه مراجعت فرمود و بر آن حضرت معلوم شد که مرگ و رحلت او نزدیک است، پیوسته در میان اصحاب خطبه می خواند و از آخرین فرصتها برای ارشاد و راهنمائی خلق خدا استفاده می کرد. همواره وصیّت می کرد داخل فتنه های بعد از خود نشوند، دست از راه و روش او برندارند، در دین خدا بدعت نگذارند و در هر شرائط متمسک به عترت و اهل بیت - علیهم السلام - او شده و از دستورهای آنها سرپیچی ننمایند.
شب شد و تب به سراغ حضرت آمد دست امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ را گرفت و متوجه قبرستان بقیع گردید و فرمود: خداوند به من گفت: سلام بر شما ساکنان قبرستان! خوش بیارامید که روزگار شما آسوده تر از روزگار این مردم است، فتنه ها همچون پاره های شب تیره پیش آمده اند. مدتی ایستاد و طلب آمرزش برای جمیع اهل بقیع کرد. بعد از سه روز، کسالت حضرت شدت گرفت در حالی که پارچه ای به سر بسته و دست راست بر دوش امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ و دست چپ بر دوش فضل بن عباس داشت وارد مسجد شد. به منبر نشست و فرمود: مردم نزدیک است که من از میان شما بروم و مقداری مردم را موعظه کرد و از منبر فرود آمد و با مردم نماز ظهر ادا کرد و به خانه ام سلمه مراجعت نمود.
احتضار فرا رسید، رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ دیگر نمی توانست سخن بگوید، حضرت علی ـ علیه السلام ـ سر آن حضرت را بر روی سینه نهاد، ظرف آبی کنار آن بزرگوار بود هرگاه که اندکی به هوش می آمد دستش را در آب فرو می برد و بر صورتش می کشید و می گفت: «خدایا در سکرات مرگ یاریم کن» «خدایا در سکرات مرگ مرا بنگر».
در این لحظه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ از علی ـ علیه السلام ـ خواست به لبهای او نزدیکتر شود. به او نزدیک شد. رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ در زمانی طولانی به او راز گفت، پس امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ سربرداشت و در گوشه ای نشست و حضرت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ در خواب رفت. سپس از حضرت علی ـ علیه السلام ـ پرسیدند یا اباالحسن چه رازی بود که پیغمبر با تو می گفت، فرمود: هزار باب از علم تعلیمم کرد که از هر بابی هزار باب مفتوح می شود و وصیت کرد مرا به آن چیزی که بجا خواهم آورد آن را انشاء الله تعالی! همین که بیماری حضرت سنگین شد و رحلت نزدیک، به امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ فرمود: بار دیگر سر او را به دامن بگیرد و فرمود: امر خداوند رسیده و چون جان من بیرون آید مرا بسوی قبله بگردان و متوجه تجهیز من باش، اول تو بر من نماز بگذار و از من جدا مشو تا مرا به قبر بسپاری.
در این لحظه صدای گریه حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ، رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ را متوجه خود کرد. از او خواست در کنارش بنشیند، رازی در گوش او گفت که صورت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ برافروخته شد و شاد گردید. (و احتمالاً راز همان بود که تو اول کسی هستی که در بهشت به من ملحق خواهی شد) و بالاخره روح مقدس یگانه شخصیت جهان آفرینش به ملکوت اعلی پیوست.[2]



[1] . زمر، 30.
[2] . اقتباس از بحار، جلد 22، صفحه 503 - 455.
سید کاظم ارفع - سیره عملی اهل‎ بیت(ع)، ج

 

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۰۰ ، ۱۶:۲۳
محسن حسینی


آخرین لحظات عمر شریف پیامبر(ص) چه گذشت؟

 


 به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، آخرین روزهای زندگانی پیامبر از فصول بسیار حساس و دقیق تاریخ اسلام است، اسلام و مسلمانان در آن روزها، ساعات دردناکی را می‌گذراندند، مخالفت علنی برخی صحابه و سرپیچی آنان از شرکت در سپاه اسامه، حاکی از یک سلسله فعالیت‌های زیرزمینی و تصمیم جدی آنان بود که پس از درگذشت پیامبر، حکومت و فرمانروایی و امور سیاسی اسلام را قبضه کنند و جانشین رسمی پیامبر را که در روز «غدیر» تعیین شده بود، عقب بزنند.

 

پیامبر نیز از منویات آنان به طور اجمال آگاهی داشت، از این رو برای خنثی کردن فعالیت آنان اصرار می‌ورزید که تمام سران صحابه در سپاه اسامه شرکت کنند و هر چه زودتر سرزمین مدینه را به قصد نبرد با رومیان ترک گویند، ولی بازیگران صحنه سیاست، برای اجرای نقشه‌های خود، به عللی از شرکت در سپاه اسامه اعتذار جسته و حتی سپاه را از حرکت بازداشتند تا روزی که پیامبر اسلام درگذشت و سرانجام پس از 16 روز توقف و معطلی بر اثر انتشار وفات پیامبر، دومرتبه به مدینه بازگشتند.

 

آیت‌الله جعفر سبحانی در کتاب «فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام» از آخرین لحظان عمر پربرکت پیامبر(ص) چنین یاد می‌کند:

 

امام علی چگونه از لحظات آخر عمر پیغمبر یاد می‌کند؟

  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۰۰ ، ۱۶:۱۴
محسن حسینی


ثواب بسیار عظیم گریه بر شهادت امام حسن مجتبى(علیه السلام)

 

در هفتم صفر سال 50 هـ .ق. و به قولى در بیست و هشتم صفر همان سال حضرت امام حسن (علیه السلام) در چهل و هفت سالگى با توطئة معاویه به شهادت رسیدند.
بذل و بخشش در راه خدا، یکى از ویژگى‌هاى اخلاقى آن امام بزرگوار است که زبان زد خاص و عام مى باشد تا جایى که ایشان سه بار تمامی دارایى‌هاى خود را در راه خدا بخشیدند. سفره کریم اهل بیت علیه السلام همواره براى مردم به ویژه فقرا و ضعیفان گسترده بود.
معاویه که با نیرنگ و پرداخت رشوه های هنگفت و نیز ترور و تخریب شخصیتها، امام را به پذیرفتن معاهدة صلح مجبور کرده بود، تصمیم گرفت مرحلة دیگرى از این توطئه را اجرا نماید. امام حسن(علیه السلام) با تیزبینی، بندى را در معاهدة آتش بس پیش بینى کرده بودند، مبنى بر این که معاویه حق ندارد کسى را براى جانشینى انتخاب کند؛ اما معاویه بر خلاف این بند، تصمیم گرفت یزید را جانشین خود کند؛ لذا سید جوانان بهشت، امام مجتبى(علیه السلام)، مانع بزرگی برای معاویه بود؛ به همین دلیل او مصمم به قتل آن حضرت شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۰۰ ، ۱۶:۱۱
محسن حسینی


روح هستی در میان بستر است

 

بوی غم می آید از شهر رسول

بوی اشک حیدر و آه بتول

 

آسمانی ها همه دل بی شکیب

بر لب شیر خدا امن یجیب

 

لحظه ها لبریز از دل وا پسی

فاطمه گریان ز داغ بی کسی

 

میچکد بر گونه ها با صد مَحَن

دانه دانه اشک از چشم حسن

 

اینکه‌ گویی غم گرفته عالمین

بغض کرده گوشه خانه حسین

 

در میان حجره ای غرق ملال

آیه های اشک میخواند بلال

 

روح هستی درمیان بستر است

لحظه های آخر پیغمبر ست

 

با دلی محزون بحال احتضار

چشم های خسته ی او اشک بار

 

اشک او از بی کسی حیدر است

قصه نامردی و میخ در است

 

گوشه ای گرم نیایش با خدا

می برد بالا علی دست دعا

 

اهل بیت خویش را با اشک و آه

در وداع آخرین دارد نگاه

 

گاه گوید با علی از غسل و قبر

درد دل با چاه و مظلومی و صبر

 

گاه گوید با غم و درد و محن

غم مخور هستی من زهرای من

 

بعد من حامی دست حق شوی

اولین کس تو به من ملحق شوی

 

بعد من اجر رسالت هیزم است

هستی ام در آتش نا مردم است

 

اشک او تصویری از حق نمک

در میان کوچه ها غصب فدک

 

آسمان را رنگ نیلی می زنند

بین کوچه بر تو سیلی می زنند

 

قطره قطره اشک او دارد سخن

از دل و لب های پر خون حسن

 

در نگاه آخرش راز مگوست

حرف ها از بوسه زیر گلوست

 

سالروزرحلت پیامبر ص تسلیت باد

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۰۰ ، ۱۵:۰۸
محسن حسینی


لقب کریم اهل بیت از کجا آمد؟

 

امام حسن ـ علیه السلام ـ دارای قلبی پاک و رئوف نسبت به دردمندان و تیره بختان جامعه داشتند و با خرابه‌نشینان دردمند و اقشار مستضعف و کم‌درآمد همراه و همنشین می‌شدند و دردِ دلِ آن‌ها را با جان و دل می‌شنیدند و به آن ترتیب اثر می‌دادند، و در این حرکت انسان‌دوستانه جز خداوند را مدّنظر نداشتند نیز هیچ‌گاه هر ضعیف، ناتوان و درمانده، ناامید از درب خانه آن حضرت برنمی‌گشت، حتّی خود ایشان به سراغ فقرا می‌رفتند و آن‌ها را به منزل دعوت می‌کردند و به آن‌ها غذا و لباس می‌دادند .

1. امام حسن ـ علیه السّلام ـ تمام توان خویش را در راه انجام امور نیک و خداپسندانه به کار می‌گرفت و اموال فراوانی در راه خدا می‌بخشید، مورّخان و دانشمندان در شرح حال زندگانی پر افتخار ایشان، بخشش‌های بی‌سابقه و انفاق‌های بسیار بزرگ و بی‌نظیری ثبت کرده‌اند. آن حضرت در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایی خود را در راه خدا خرج کردند و سه بار نیز ثروت خود را به دو نیم کردند و نصف آن را برای خود و نصف دیگر را در راه خدا به فقرا بخشیدند.

2. از ابن شهر آشوب روایت شده که روزی امام حسن ـ علیه السّلام ـ بر جمعی از گدایان گذشت که پاره‌ای چند از نان خشک‌ها را بر روی زمین گذاشته‌اند و می‌خورند، چون نظر ایشان به آن حضرت افتاد از امام دعوت کردند و حضرت از اسب پیاده شدند و فرمودند: خدا متکبّران را دوست نمی‌دارد و با ایشان نشستند و از طعام ایشان تناول کردند و سپس از همه گدایان خواستند که برای صرف غذا به خانه حضرت بروند و حضرت بر ایشان طعام‌هایی نیکو حاضر ساختند و به لباس‌های فاخر همه آن‌ها را مزیّن ساختند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۰۰ ، ۱۴:۰۰
محسن حسینی


شناسنامه اجمالی از دوران زندگی امام مجتبی( علیه السلام )

 

نام: حسن
کنیه: ابو محمد.
نام و کنیه آن حضرت را پیامبر اکرم (ص) تعیین فرمودند.
القاب: مجتبى، سید، سبط، زکى، تقى، حجت، برّ، امین، زاهد و طیب.
منصب: معصوم چهارم، امام دوم شیعیان و پنجمین خلیفه اسلامى.
تاریخ ولادت: نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجرى. برخى نیز تولد آن حضرت را سال دوم هجرى دانسته‏اند. او نخستین فرزند امیرالمؤمنین (ع) و فاطمه زهرا (س) است.
محل تولد: مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى‏ کنونى).
نسب پدرى: امیرالمؤمنین، امام على بن ابى ‏طالب بن عبدالمطلب.
مادر: فاطمه زهرا، دختر پیامبر (ص).
مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امیرالمؤمنین(ع)، در رمضان سال چهلم تا صفر سال پنجاه هجرى، به مدت 10 سال.
از این مدت، هفت ماه و 24 روز را عهده‏دار امر خلافت مسلمین بود و سپس طى صلحى، آن را به معاویة بن ابى سفیان واگذار کرد.
تاریخ و سبب شهادت: 28 صفر سال پنجاه هجرى، در سن 47 سالگى، به‏وسیله زهرى که همسرش، جعدة بنت اشعث، به تحریک معاویة بن ابى سفیان، به آن حضرت خورانیده بود، پس از چهل روز مسمومیت و بیمارى، به شهادت نایل آمد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۰۰ ، ۱۳:۰۰
محسن حسینی

مصائب اهل بیت(س)امتحان پیامبر(ص)هستند

 

. فقیه، محدّث ـ قم، مصر، بغداد

ابن قُولُوَیْه قمی در کتابش، روایت مفصّلی را از امام صادق‌علیه‌السّلام نقل می‌نماید که فرازهایی از آن حدیث شریف،[1] بدین شرح می‌باشد:

لَمّا اُسْرِیَ بِالنَّبیِّ‌صلّی‌الله‌علیه‌وآله إلَی السَماءِ قیلَ لَهُ: إنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالی یَخْتَبِرُکَ فی ثَلاثٍ لِیَنْظُرَ کَیْفَ صَبْرُکَ.

قالَ: اُسْلِمُ لِأمْرِکَ یا رَبِّ وَ لا قُوَّةَ لی عَلَی الصَبْرِ إلّا بِکَ؛ فَما هُنَّ؟

قیلَ لَهُ: أوَّلُهُنَّ الْجُوعُ وَ الْأثَرَةُ عَلی نَفْسِکَ وَ عَلی أهْلِکَ لِأهْلِ الْحاجَةِ.

قالَ: قَبِلْتُ یا رَبِّ وَ رَضیتُ وَ سَلَّمْتُ وَ مِنْکَ التَوْفیقُ وَ الصَبْرُ.

وَ أمَّا الثانیَةُ فَالتَکْذیبُ وَ الْخَوْفُ الشَدیدُ وَ بَذْ لُکَ مُهْجَتَکَ فیَّ، مُحارَبَةُ أهْلِ الْکُفْرِ بِمالِکَ وَ نَفْسِکَ وَ الصَبْرُ عَلی ما یُصیبُکَ مِنْهُمْ مِنَ الْأذی وَ مِنْ أهْلِ النِفاقِ وَ الْألَمِ فِی الْحَرْبِ وَ الْجِراحِ.

قالَ: قَبِلْتُ یا رَبِّ وَ رَضیتُ وَ سَلَّمْتُ وَ مِنْکَ التَوْفیقُ وَ الصَبْرُ.

وَ أمَّا الثالِثَةُ فَما یَلْقی أهْلُ بَیْتِکَ مِنْ بَعْدِکَ مِنَ الْقَتْلِ.

أمّا أخُوکَ عَلیٌّ، فَیَلْقی مِنْ اُمَّتِکَ الشَتْمَ وَ التَعْنیفَ وَ التَوْبیخَ وَ الْحِرْمانَ وَ الْجَحْدَ وَ الظُلْمَ. وَ آخِرُ ذلِکَ الْقَتْلُ.

فَقالَ: یا رَبِّ قَبِلْتُ وَ رَضیتُ وَ مِنْکَ التَوْفیقُ وَ الصَبْرُ.

وَ أمَّا ابْنَتُکَ، فَـتُظْلَمُ وَ تُحْرَمُ وَ یُؤْخَذُ حَـقُّها غَصْباً الَّذی تَجْعَلُهُ لَها وَ تُضْرَبُ وَ هِیَ حامِلٌ وَ یُدْخَلُ عَلَیْها وَ عَلی حَریمِها وَ مَنْزِ لِها بِغَیْرِ إذْنٍ. ثُمَّ یَمَسُّها هَوانٌ وَ ذُلٌّ ثُمَّ لا تَجِدُ مانِعاً وَ تَطْرَحُ ما فی بَطْنِها مِنَ الضَرْبِ وَ تَمُوتُ مِنْ ذلِکَ الضَرْبِ.

قالَ: إنّا لِلّهِ وَ إنّا إلَیْهِ راجِعُونَ، قَبِلْتُ یا رَبِّ وَ سَلَّمْتُ وَ مِنْکَ التَوْفیقُ وَ الصَبْرُ...

وَ أمَّا ابْنَتـُکَ، فَإنّی اُوقِفُها عِنْدَ عَرْشی فَیُقالُ لَها:

إنَّ اللهَ قَدْ حَکَّمَکِ فی خَلْقِهِ فَمَنْ ظَلَمَکِ وَ ظَلَمَ وُلْدَکِ فَاحْکُمی فیهِ بِما أحْبَبْتِ فَإنّی اُجیزُ حُکُومَتَکِ فیهِمْ.

فَتَشْهَدُ الْعَرْصَةَ، فَإِذا وُقِّفَ مَنْ ظَلَمَها أمَرَتْ بِهِ إلَی النّارِ، فَیَقُولُ الظالِمُ: وا حَسْرَتاهْ عَلی ما فَرَّطْتُ فی جَنْبِ اللهِ وَ یَتَمَنَّی الْکَرَّةَ وَ یَعَضُّ الظالِمُ عَلی یَدَیْهِ، وَ یَقُولُ:

یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَسُولِ سَبیلاً یا وَیْلَتی لَیْتَنی لَمْ أتـَّخِذْ فُلاناً خَلیلاً.

وَ قالَ: حَتّی إذا جاءَنا قالَ: یا لَیْتَ بَـیْنی وَ بَـیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرینُ وَ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ إذْ ظَلَمْتُمْ أنـَّکُمْ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ.

فَیَقُولُ الظالِمُ: أنْتَ تَحْکُمُ بَـیْنَ عِبادِکَ فیما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ، أوِ الْحُکْمُ لِغَیْرِکَ.

فَیُقالُ لَهُمْ: ألا لَعْنَةُ اللهِ عَلَی الظالِمینَ الَّذینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ کافِرُونَ.

وَ أوَّلُ مَنْ یُحْکَمُ فیهِ مُحسنُ بْنُ عَلیٍّ‌علیه‌السّلام فی قاتِلِهِ؛ ثُمَّ فی قُنْفُذٍ.

فَیُؤْتَیانِ هُوَ وَ صاحِبُهُ فَیُضْرَبانِ بِسیاطٍ مِنْ نارٍ لَوْ وَقَعَ سَوْطٌ مِنْها عَلَی الْبِحارِ لَغَلَتْ مِنْ مَشْرِقِها إلی مَغْرِبِها وَ لَوْ وُضِعَتْ عَلی جِبالِ الدُنْیا لَذابَتْ حَتّی تَصیرَ رِماداً فَیُضْرَبانِ بِها...

هنگامی که پیامبرصلّی‌الله‌علیه‌وآله به سوی آسمان سیر داده شد، به او گفته شد: خداوند تبارک و تعالی در سه چیز تو را امتحان می‌کند، تا بنگرد که صبر تو چگونه است.

پیامبرصلّی‌الله‌علیه‌وآله عرضه داشت: پروردگارا! نسبت به فرمان تو تسلیم هستم و جز به یاری تو، توانی بر این شکیبایی ندارم؛ آن‌ها کدام‌اند؟

به او گفته شد: اوّلین آن‌ها، گرسنگی و ترجیح دادنِ [غذا و دیگر نعمت‌های متعلّق به] خود و خانواده‌ات برای نیازمندان است.

عرضه داشت: پروردگارا! پذیرفتم و [نسبت به خواست تو ] خشنود و تسلیم شدم و توفیق و صبر، تنها از جانب توست.

[به پیامبرصلّی‌الله‌علیه‌وآله گفته شد:] امّا دومین [امتحان تو،] تکذیبِ [تو به وسیله دشمنانت] و ترس زیاد [از جانب آن‌هاست]. و به همین سبب، بهترین کار تو برای من، جنگ با کافران با مال و جانت و صبر بر آن‌چه از آزار و اذیّت آن‌ها و منافقان به تو می‌رسد و نیز درد و زخم برداشتن در جنگ [با ایشان] می‌باشد.

[پیامبرصلّی‌الله‌علیه‌وآله] عرضه داشت: پروردگارا! پذیرفتم و [نسبت به خواست تو] خشنود و تسلیم شدم و توفیق و صبر، تنها از جانب توست.

[به پیامبرصلّی‌الله‌علیه‌وآله گفته شد:] و امّا سومین [امتحانِ تو]، کشته شدنِ خاندان توست.

امّا برادرت علی، از امّتِ تو، دشنام و سرزنش و توبیخ و محرومیّت و انکار و ستم خواهد دید و پایان آن کشته شدنِ [او ] است.

پس [پیامبرصلّی‌الله‌علیه‌وآله] عرضه داشت: پروردگارا! پذیرفتم و [نسبت به قضای تو ] راضی شدم و توفیق و صبر، تنها از جانب توست.

[پس، از جانب خداوند به او گفته شد:] و امّا دختر تو، پس به او ظلم می‌شود و [از حقّش] محروم می‌گردد و حقّش ـ که تو برای او قرار داده بودی ـ ، غاصبانه از او گرفته می‌شود و در حالی که باردار است، کتک زده می‌شود و [ظالمان و غاصبان،] بدون اجازه به حریم و خانه او وارد می‌شوند؛ سپس ذلّت و خواری به وی می‌رسد و مانعی [در برابر ظلم ظالمان] نمی‌یابد و فرزندی که در شکم دارد، به خاطر ضرب و شتم، فرو می‌اندازد و او (حضرت زهراعلیهاالسّلام) به خاطر همین ضرب و شتم، خواهد مُرد.

[پیامبرصلّی‌الله‌علیه‌وآله] عرضه داشت: إنّا لله و إنّا إلیه راجعون، پروردگارا! پذیرفتم و [در برابر خواست تو] تسلیم شدم و توفیق و صبر، از جانب توست...

[خداوند فرمود:] امّا من دختر تو را [در قیامت] نزد عرشم نگه می‌دارم. پس به او گفته می‌شود:

خداوند، تو را درباره آفریدگانش داور ساخته، پس هر کس به تو و فرزندان تو ظلم کرده، درباره‌اش آن‌ گونه که دوست داری داوری کن؛ که داوری تو را در میان آن‌ها روا می‌دانم.

پس [حضرت زهراعلیهاالسّلام] به عرصه [قیامت] می‌نگرد که ناگاه کسی که به او ظلم کرده را [در پیشگاه او حاضر کرده و] ایستاده نگه می‌دارند.

[پس] او فرمان می‌دهد که آن ظالم را در آتش افکنند. آن ظالم می‌گوید:

افسوس بر کوتاهی‌ام درباره جنبُ الله و آرزو می‌کند که [به دنیا] بازگردد و دستانش را می‌گزد و می‌گوید:

ای کاش با پیامبر راهی را برگرفته بودم، ای کاش فلان شخص را دوست نمی‌گرفتم.

[و خداوند] فرمود: چون به نزد ما آید، [به آن که گمراهش کرده و در قیامت هم‌نشین اوست] می‌گوید: ای کاش بین من و تو فاصله مشرق و مغرب بود؛ که تو چه بد هم‌نشینی هستی.

[پس به آن‌ها گفته می‌شود:] چون شما ستم کرده‌اید، [عذرخواهی شما] هرگز سودی به شما نمی‌رساند و شما در عذاب [الهی] با هم شریک خواهید بود.

پس آن ظالم می‌گوید: [خدایا!] تو، در میان بندگانت ـ در آن‌چه اختلاف داشته‌اند ـ داوری می‌کنی و یا داوری، برای غیر توست؟!

پس به آن [ستمگر]ها گفته می‌شود: آگاه باشید که لعنتِ خدا بر ستمکاران باد؛ کسانی که [مردم را] از راه [راستِ] خدا باز می‌دارند و آن را کج می‌خواهند [جلوه دهند] و به آخرت کافرند.

و اوّلین کسی که درباره او قضاوت می‌شود، محسن بن علی است که درباره قاتل او قضاوت خواهد شد. سپس درباره قنفذ [دادرسی خواهد شد].

پس او و هم‌نشینش (عمر و ابوبکر) را می‌آورند و با شلّاق‌هایی از آتش به آن دو می‌زنند که اگر یکی از آن شلّاق‌ها بر دریاها گذاشته شود، از شرق تا غربِ آن‌ها به جوش می‌آید؛ و اگر روی کوه‌های دنیا گذاشته شود، آن‌ها ذوب گشته، خاکستر می‌گردند.

پس آن دو نفر با آن شلّاق‌ها زده خواهند شد...

 

واژگان کلیدی

. تَطْرَحُ ما فی بَطْنِها: جنین را بر زمین می‌اندازد، نوزادی که در رحم مرده است را به دنیا می‌آورد.

 

یادداشت‌های پراکنده

? یکی از راویانِ این حدیث، فردی به نام «عبدالله بن عبدالرحمان الْأصَم» می‌باشد.

در برخی کتاب‌های رجالی، تضعیفی در شأن او ابراز شده است که نیازمند به پاسخ‌گویی می‌باشد:

 

مقدّمه یکم:

اگر راوی ثقه و مورد اطمینانی که از جلالتِ قدر، شهرت و اعتبار فراگیری برخوردار بوده و در کتاب‌های رجالی علمای ‌شیعه نیز نقیصه «کثرتِ نقل از راویان ضعیف»، در شأن وی ذکر نشده باشد، «احادیثِ متعدّدی» را، از فردی ـ که آیندگان، وی را در کتاب‌های رجالی ضعیف شمرده‌اند ـ ، نقل نماید؛ همین امر، قرینه معتبری است که کاشف از:
«وثاقتِ آن فرد و اعتبار اَخبارش» می‌باشد.

 

مقدّمه دوم:

از مسلّم‌ترین مباحثِ علم رجال، پای‌بندی بزرگانی همچون «نَجاشی» به یادآوری نقیصه «نقل از ضعفا»، حتّی در شأنِ راویانی است که در جلالت و وثاقتِ خودِ آنان، اندکْ تردیدی راه ندارد.[2]

با توجّه به مقدّمه‌چینی فوق، خاطر نشان می‌گردد:

. جناب ثقةُ الْإسلام ابوجعفر محمّد بن اسحاق کُلَیْنی‌قدّس‌سرّه، مؤلّف کتاب شریف «الکافی» ـ که نَجاشی وی را با عباراتی همچون:

«... وَ کانَ أوْثَقَ الناسِ فِی الْحَدیثِ وَ أثْبَتَهُمْ...»

می‌ستاید ـ ، حدّاقل 44 مرتبه از «عبدالله بن عبدالرحمان الْأصَم» روایت نقل کرده است که از «مدح عملی او» و «اعتبار نقل‌ها و روایت‌هایش»، حکایت دارد.

 

[1] ـ کامل الزیارات، بابُ نوادر الزیارات، حدیث 11 .

[2] ـ برای مثال: ر.ک: رجال نَجاشی، ردیف 944 .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۰۰ ، ۰۱:۴۹
محسن حسینی



تو که قیمت همه چیز و با پول می سنجی تا حالا شده از خدا بپرسی :
قیمت یه دست سالم چنده؟
یه چشم بی عیب چقدر می ارزه؟
چقدر باید بابت اشرف مخلوقات بودنم پرداخت کنم؟!
قیمت یه سلامتی فابریک چقدره؟
خیلی خنده داره نه؟

 

بهتر نیست بجای غر زدن سر کمبودها مون ، کمی شاکر نعمتهایی که داده باشیم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۰۰ ، ۱۲:۵۸
محسن حسینی

ارزش محبت حتی در میدان جنگ

دوست دیرینه اش در وسط میدان جنگ افتاده ، می توانست بیزاری و نفرتی که از جنگ تمام وجودش را فرا گرفته ، حس کند.سنگر آنها توسط نیروهای دشمن محاصره شده بود.


سرباز به ستوان گفت که آیا امکان دارد بتواند برود و خودش را به منطقه مابین سنگرهای خود دشمن برساند و دوستش را که آنجا افتاده بود بیاورد؟ ستوان جواب داد: می توانی بروی اما من فکر نمی کنم که ارزشش را داشته باشد، دوست تو احتمالا مرده و تو فقط زندگی خودت را به خطر می اندازی.

حرف های ستوان را شنید ، اما سرباز تصمیم گرفت برود به طرز معجزه آسایی خودش را به دوستش رساند، او را روی شانه های خود گذاشت و به سنگر خودشان برگرداند ترکش هایی هم به چند جای بدنش اصابت کرد.


وقتی که دو مرد با هم بر روی زمین سنگر افتادند، فرمانده سرباز زخمی را نگاه کرد و گفت: من گفته بودم ارزشش را ندارد، دوست تو مرده و روح و جسم تو مجروح و زخمی است.

سرباز گفت: ولی ارزشش را داشت ، ستوان پرسید منظورت چیست؟ او که مرده، سرباز پاسخ داد: بله قربان! اما این کار ارزشش را داشت ، زیرا وقتی من به او رسیدم او هنوز زنده بود و به من گفت: می دانستم که می آیی....

می دانی ؟! همیشه نتیجه مهم نیست . کاری که تو از سر عشق وظیفه انجام می دهی مهم است. مهم آن کسی است یا آن چیزی است که تو باید به خاطرش کاری انجام دهی. پیروزی یعنی همین.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۰۰ ، ۱۲:۱۷
محسن حسینی

 

مناظره امام سجاد علیه السلام با حسن بصری

حسن بصری یکی از دانشمندان قرن اول هجری است، که دستگاه حکومت بنی امیه از چهره مذهبی او برای توجیه خیانت خود فراوان استفاده می‌نمود .

در زمان حکومت امام علی علیه السلام حسن بصری جوانی نورس بود. پس از پایان جنگ جمل و فتح بصره به دست ارتش امام، هنگامی که امام در میان هیاهوی مردم و موج جمعیت وارد بصره می‌شد، در لابلای مردم، جوانی را دید که قلم و لوحی در دست دارد و چیزهایی را که امام می‌گوید یادداشت می‌کند، حضرت علی ع با صدای بلند او را صدا زد که: چه می‌کنی؟

حسن پاسخ داد: آثار شما را یادداشت می‌کنم، تا پس از شما برای مردم بازگو کنم.

حضرت علی ع در اینجا جمله‌ای فرمود که جالب و قابل توجه است، فرمود:

اما ان لکل قوم سامریا و هذا سامری هذه الامه لانه لایقول لامساس ولکنه یقول لاقتال؛

مردم آگاه باشید که هر ملتی یک سامری دارد که با تزویر خود و با چهره مذهبی خویش، جامعه را از مسیر واقعی خود منحرف می‌کند و این «حسن بصری» سامری این امت است، و تنها تفاوتش با سامری زمان موسی علیه السلام این است که اگر او می‌گفت: «لامساس؛ کسی با من تماس نگیرد.» ولی این می‌گوید: «لا قتال؛ مبارزه با حکومت جنایتکار بنی امیه غلط است.»

(سامری مردی بود که پیروان حضرت موسی علیه السلام را به گوساله‌پرستی دعوت کرد و سبب گمراهی گروهی از آنها شد. نقل شده که پس از این کار مبتلا به وسواس شد و هر کسی را که می‌دید وحشت می‌کرد و فرار می‌نمود و فریاد می‌زد (لامساس؛ با من تماس نگیرید.)

پیش‌گویی حضرت علی ع درست از آب درآمد و این دانشمند، چنان خدمتی به دستگاه بنی امیه نمود که به گفته یکی از محققین اگر زبان حسن بصری و شمشیر حجاج نبود حکومت مروانی در گهواره، زنده به گور می‌شد، مگر نمی‌بینید که حسن نشسته و در جلوی او عده‌ای بی‌شمار، صف بسته‌اند و او با مهارت‌هایی که در سخن گفتن دارد، ضمن سخنرانی می‌گوید: «پیامبر خدا فرمود: به زمامداران ناسزا نگویند که آنان اگر نیکی کنند، برای آنها پاداش است و بر شما لازم است سپاسگزاری کنید و اگر بد نمایند، کیفر کردارشان را می‌بینند، و بر شما لازم است شکیبا باشید، که آنها بلائی هستند که خداوند به وسیله آنها از هر کس که بخواهد انتقام می‌گیرد.»

و همین دانشمند بود که فتوا داد «اطاعت از پادشاهان بنی امیه واجب است هر چند ظلم کنند زیرا خداوند به وسیله آنان اصلاحاتی می‌کند که از جنایات آنان بیشتر است.»

به هر حال او از چهره‌های مذهبی معروف زمان امامت امام چهارم، علی بن الحسین - علیهماالسلام - بود و امام برای رسوا ساختن او در مجلسی که سخنرانی می‌کرد با او مناظره و گفتگوی جالبی دارد که نقل می‌شود:

مناظره امام سجاد علیه السلام با حسن بصری

روزی حسن بصری در برابر انبوهی از جمعیت در سرزمین منا مشغول وعظ و سخنرانی بود، امام چهارم از آنجا عبور می‌کرد، وقتی که منظره این سخنرانی را دید کمی ایستاد و به او فرمود:
مقداری سکوت کن.
امام: کردار خودت، بین خود و خدا، طوری هست که اگر فردا مرگ به سراغ تو آید، از عمل خود راضی باشی؟
حسن بصری: نه.
امام: تصمیم داری کردار کنونی خود را ترک کنی، و کرداری پیش گیری که برای مرگ مورد پسند باشد؟
حسن بصری کمی سرش را پائین انداخت، سپس سر برداشت و گفت با زبان می‌گویم تصمیم دارم ولی بدون حقیقت.
امام: آیا امید داری که پیامبری پس از محمد، بیاید «و تو با پیروی او سعادتمند شوی»؟
حسن بصری: نه.
امام: آیا امید داری که جهان دیگری وجود داشته باشد، که در آنجا به مسئولیت‌های خود عمل کنی؟
حسن بصری: نه.
امام: آیا کسی را دیده‌ای که با داشتن کمترین شعور، حال تو را برای خویش بپسندد؟ تو با اعتراف خودت در حالی به سر می‌بری که از آن راضی نیستی، و تصمیم انتقال از این حال را هم نداری، و به پیامبری دیگر، و جهانی جز این جهان برای عمل، امیدوار نیستی، آن وقت با این وضع اسف انگیز که خود داری مشغول وعظ و نصیحت دیگرانی؟
منطق نیرومند امام چنان این سخنور زبردست را کوبید، که دیگر نتوانست چیزی بگوید،
همین که امام از آنها دور شد، حسن بصری پرسید: این که بود؟
گفتند: این علی بن الحسین علیهماالسلام بود.
حسن بصری: حقاً او از خاندان علم و دانش است.
پس از این رسوائی، دیگر ندیدند که حسن بصری مردم را موعظه کند.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۰۰ ، ۰۹:۳۹
محسن حسینی

خداوند به حضرت داوود(ع)در باب گله از بندگانش میفرماید

 

یا داود لو یعلم المدبرون عنی انتظاری لهم ورفقی بهم وشوقی إلى ترک معاصیهم لماتوا شوقا إلی ولتقطعت أوصالهم لمحبتی یا داود هذه إرادتی بالمدبرین عنی فکیف بالمقبلین علی

خداوند متعال فرموده: «ای داود! اگر کسانی که به من پشت کردند می دانستند من( خدا) چگونه انتظار آنان را می کشم و چگونه با آنان مدارا می کنم و چقدر به ترک گناهانشان مشتاقم، هرآینه از شدت شوق به من می مردند و بند بند وجودشان از محبت من پاره پاره می شد.» (2)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۰۰ ، ۱۳:۰۵
محسن حسینی